جنگ، نفت، ولفوويز؛ و درخواست آمريکا از ايران برای حل مسئله عراق


جنگ، نفت، ولفوویتز  

و درخواست آمریکا از ایران برای حل مسئله عراق

هدف آمریکا از حمله به عراق تسلط بر جهان بود؛  زیرا با تسلط بر عراق و منابع نفتی اش و با بمحاصره در آوردن ایران و وادار کردن ایران به تسلیم، منابع نفتی تمام منطقه را بزیر کلید میگرفت و در آنصورت میتوانست تمامی کشورهای جهان را بزیر کلید بگیرد.

شاید بسیاری از علاقمندان به سیاست بدانند که تئوریسین های اصلی چنین طرحی که بنام نومحافظه کاران شهرت یافته اند از یهودیان صهیونیست میباشند که دولت مسیحی- صهیونیستی بوش را هم برای چنین منظوری  بر سر کار آوردند. و شاید بدانند این یهودیان صهیونیست بر مبنای کتاب مقدس اشان که مملو از تشویق به جنایت و جاسوسی و انواع اعمالی است که نه تنها در عصر حاضر بلکه در همان زمان نگارش نیز ضد انسانی بحساب میآمد، عمل میکردند؛ زیرا وعده حکومت بر جهان در آن بوده و آنها چندین قرن برای آن نقشه کشیده بودند.

چنانچه یهودیان صهیونسیت بوسیله آمریکا بر این منطقه استراتژیک جهان پیروز میشدند تمامی کشورهای دیگر باید یوغ آنها را میپذیرفتند.  پس با یک نگاه ساده مشخص میشود  نیروهای غیر (ضد) صهیونیست برعلیه این پیروزی اقدام میکردند اما هیچکدام با نام و نشان خود وارد کارزار نشدند و هیچکدام جرات نکردند رسما این داستان را بیان کنند. کشورهائی مانند روسیه و چین که بزرگترین دشمنان چنین پیروزیی بودند هیچگاه این موضوع را با این صراحت نگفتند و ظاهرا در این ماجرا هیچ دستی نداشتند. اما با کمی دقت میتوان متوجه شد که آنها میتوانند یکی ازبزرگترین حامیان مخالفین آمریکا در عراق و حتی افغانستان و سایر کشورهائی باشند که آمریکا درآنها دست درازی میکند.  

نیروهای مسیحی ضد یهود که سالیان با اینها در جهان جنگیدند و حاضر نیستند یهودیان بر سرزمین مقدس و محل تولد مسیح دست اندازد بطور مخفیانه در تضعیف این کشور( اسرائیل)  و در نتیجه تضعیف آمریکا در عراق عمل میکنند. آنها نیز باندازه کافی دلیل و انگیزه دارند تا گروههائی را در عراق برای مبارزه مسلحانه ترغیب کنند. اما هیچکدام این مخالفین با نام خود اینکار را نمیکنند بلکه به طریقی  سایر کشورها و یا نیروها و یا سازمانها را بدین کار تحریک و ترغیب کنند.

جنگ و نفت

چرا آمریکا که متوجه شده  استراتژی اش درعراق شکست خورده به اشغالگری ادامه داد؟ 

پاسخ روشن است. هرچند آمریکا میدانست که  ” نقشه آ ”  شکست خورده اما به ” نقشه ب ” ادامه داد. این نقشه چیز پیچیده ای نبود مگر ادامه جنگ برای بالا رفتن قیمت نفت و فروش اسلحه.

جنگ در منطقه باعث بالا رفتن قیمت نفت شد. این پول از کیسه کشورهائی پرداخت میشد که نفت نداشتند و مجبور به وارد کردن آن بودند. کشورهائی مانند ژاپن، چین؛ هند و سایر کشورهای آن منطقه؛  همچنین کشورهای آفریقائی که خود فقیر بودند و بسیاری کشورهای دیگر مجبور به خرید نفت گران قیمت شدند. این مسئله باعث تضعیف اقتصاد آنها میشد در نتیجه در جهان ضعیف میشدند. لیکن

باید توجه کرد که هرچند آمریکا وارد کنند نفت است اما خود دارای مقدار زیادی نفت است که صاحبان آنها در همان جناح نفتی- نظامی حاکم بر کشور هستند و از بالا رفتن قیمت سود خوبی میبرند. آنها از تجارت نفت نیز سودهای زیادی میبرند که با بالا رفتن قیمت، سود آنها نیز نجومی بالا رفته است.

اما نکته جالب توجه پول نفت است که به کشورهای صادر کننده سرازیر میشود. این کشورها که بیشتر در همین منطقه استراتژیک (قلب یا مرکز جهان) قرار دارند. از ضعف های اساسی جمعیتی، عدم انسجام و تجربه کشورداری، وضعیت بد طبیعی و آب و هوائی و… رنج میبرند.  با این وجود این کشورها در هر سال مقدار بسیار بسیار زیادی از درآمدهای نفتی خود را برای خرید اسلحه میپردازند. در حالیکه افراد کافی و متخصص  و… برای استفاده از آنها را ندارند و با یک محاسبه ساده نظامی مشخص میگردد که در واقع آنها هیچگونه راهی برای استفاده از این سلاح ها را ندارند و تنها دارند این درآمدهای نفتی را به جیب آمریکا برمیگردانند.

معادله چنین است؛ شرایط جنگی قیمت نفت را بالا میبرد که درآمد اصلی  جناح حاکم  نفتی- نظامی  آمریکا است؛  و حالت جنگی کشورهای منطقه را وادار میکند که دوباره درآمدهای نفتی اشان را برای خرید سلاح به همین گروه در آمریکا بازگردانند.

از طرف دیگراین معادله باعث گردیده تا جناح های دیگر در آمریکا و اروپا  ضربه بخورند و در پی مبارزه با آن برای منافع خود باشند.

جناح صنعتی- تجاری آمریکا بدلیل اینکه در اوایل جنگ  تصور میکرد ممکن است در عراق پیروزی زود رس بدست آید؛  گفت که کشور( آمریکا) درحال جنگ است و نباید به دولت (بوش) انتقاد کرد؛  در نتیجه نوعی حکومت نظامی رسمی اما رسما اعلام  نشده را به اجرا گذاشتند. ولی اکنون  طولانی شدن جنگ و ضربه به منافع شان آنها را رو در رو با جنگ عراق قرار داده است.

موضوع ولفوویتز

حال که ماجرای عراق به این مرحله رسیده و تنگی در آمریکا آنها را به تنگ آورده؛ جناح مقابل شروع به موضع گیری کرده است. برای اینکار همیشه اینگونه است که پرو بال را میزنند تا پرنده نتواند پرواز کند.  بهمین جهت است که بسیاری از اطرافیان جرج بوش رئیس جمهور آمریکا را مجبور به استعفا کردند تا اکنون که نوبت به ” پل ولفوویتز” رسید. او که در ظاهر گمنام و تنها رئیس بانک جهانی است،  در اصل از طراحان اصلی نو محافظه کاران و همه برنامه های اصلی در دولت  جرج بوش  و از جمله  حمله به عراق، بوده و همواره در مهمترین ترین جلسات حضور دارد.

در این مقطع  جناح صنعتی- تجاری برای کوتاه کردن دست دولت؛  او را به اتهامی بسیار ناچیز از مقامش بعنوان رئیس بانک جهانی انداختند تا ضربه ای باشد و نشان دهد که دیگر دوران نومحافظه کاران بسر رسیده. کاملا روشن استکه اتهام وارده به ولفو ویتز یعنی رساندن حقوق همکار یا رفیقه اش به مبلغ ناچیز 200000 هزار دلار بهانه است. زیرا در آمریکا  و در میان این مقامات پولهای بسیار گنده ای دزدی میشود و امتیازات بسیاری بهمدیگر میدهند که این یکی ابدا چیزی بحساب نمیآید زیرا این حقوق ها (حتی در کشورهای متوسط از نظر اقتصادی در اروپا)  بسیار عادی است.  پس این کار تنها انگشت نشان دادن است.

اخراج پل ولفوویتز یهودی صهیونیست از ریاست بانک جهانی تصفیه حسابهای درونی است که  نشان از بن بست در میان دو گروه عمده حاکم بر آمریکا و درگیری حاد میان آنها دارد. پس ایران باید از این موقعیت کاملا سود ببرد.

ایران در بحران جنگ و نفت

ایران نیز از بالا رفتن قیمت نفت استفاده برد؛ پس حالت جنگی برایش بد نبود.

اما ایران بدلیل تحریم های آمریکا مجبور بود  سلاح های مورد نیازش را از کشورهای دیگری غیر ازآمریکا بخرد. پس آمریکا یکی از بزرگترین مشتریهایش را از دست داد.  

دیگر اینکه ایران بدلیل تهدیدها شروع کرد به تهیه و حتی تولید سلاح هائی که برای دفاع از کشور استراتژیک بودند. ایران برخلاف کشورهای نفتی منطقه و مشخصا  شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس از امتیازاتی مانند  بزرگی کشور همراه با کوهستانی بودن و داشتن آب و نیروی انسانی برخوردار است. مضافا اینکه ایران به اهمیت علم پی برده و با سرمایه گذاری بر روی این نکته به جائی رسیده که متخصصان اش در مرحله ابتدائی اما نسبتا خوبی هستند و البته چون ضرورت جنگ ایجاب میکرد بیشترین نیروی علمی و پولی را روی تولیدات نظامی گذاشت.

ایران که تجربه جنگی 8 ساله و تمام عیار را  داشت توانست از این نکته استفاده ببرد و بداند کدام سلاح ها را برای مقابله با حملات آمریکا در منطقه نیاز دارد و در حد توان به تولید آنها پرداخت.

همانطوریکه گفته شد بسیاری کشورها مخصوصا روسیه و چین که تسلط آمریکا بر منطقه را برابر با انقیاد خود میدیدند به طروق مختلف به ایران در دستیابی به بعضی سلاح ها کمک کردند که از جمله اینها اژدرهای با سرعت بالا ست که حتی آمریکا نیز از آنها در اختیار ندارد و در صورت درگیری با ایران باید قید ناوهای جنگی خود در خلیج فارس را بزند.

نکته دیگری را هم که باید بدان توجه کرد اینستکه:  روسیه نیز علاقمند نیست ایران دارای بمب اتمی و یا قدرتی بزرگ بشود پس در این میان آنها نیز سیاستی دوگانه را پیش گرفتند.

دعوت آمریکا از ایران برای حل بحران عراق

اما چرا اکنون دولت آمریکا علنا از ایران برای حل مشکل عراق دعوت بهمکاری کرده و از طرفی دیگر حزب مخالف ساز دیگری میزند. 

مسلم اینستکه جناح نفتی- نظامی ها در حال از دست دادن قدرت است و برای حفظ قدرت  به ایران نیازدارد؛ همانگونه که ایران باعث بقدرت رسیدن ” جرج بوش”  در دوره قبلی شد که دلایلش همان منافع مشترک در بالا رفتن قیمت نفت در شرایط جنگی و فروش اسلحه بود؛ اکنون هم ایران تنها کشوری است که میتواند نفتی- نظامی ها را نگهدارد و بر سریر قدرت بنشاند.

باید توجه داشت که مذاکره در میان بزرگترین دشمنان همواره در طول تاریخ امری عادی بوده و اینکه اکنون سالهاست ایران و آمریکا  مذاکرات مستقیم نداشته اند کاری بسیار اشتباه بوده که میتوان گفت به سیاستها و منافع هر دو کشور ضربه زده است. ایران در واقع اختلافات اساسی اش با اسرائیل است و با اجتناب از مذاکره با آمریکا همواره میدان را برای جولان اسرائیل در عرصه سیاسی آمریکا خالی گذاشته است و از طرفی اجازه داده که هر آنچه در توان مخالفان است برعلیه ایران و ایرانیان و تاریخ ایران بکار ببرند؛  تا جائیکه با جعل در تاریخ  در فیلم های سینمائی و از آن بدتر در دائره المعارف ها از این ملت و کشور تاریخی که در تمدن بشر نقش اساسی ایفا کرده  چهره دیگری ارائه دهند و بجای آن قوم گمنام و… یهود را بسیار رئوف و پیشبرنده تاریخ بشر نشان دهند.

از طرفی در این مذاکرات ایران  باید متوجه باشد که اگر آمریکا بسادگی از تله عراق در آید ممکن است برایش دردسر درست کند؛ اینکار مشخصا با سخت تر کردن تحریم ها پیش میرود،  تا جائیکه ایران کاملا در تنگنای اقتصادی بیفتد.  

پس باید با هشیاری تمام و مخصوصا با ایجاد وحدت و نزدیکی با گروه شانگهای وارد عمل بشود.

ایران اکنون باید از  مسائل و مشکلات پیش آمده برای دولت فعلی آمریکا کاملا استفاده ببرد و نباید در این میان  تنها به منافع  گروهی خاص از سرمایه داران نوکیسه پیدا شده در کشور فکر کند، که خیانت محض به کشور است.  دولت کنونی ایران در برابر مردم و آیندگان پاسخگوست.

این منطقه از هزاران سال پیش استراتژیک و قلب و مرکز جهان بوده و خواهد ماند وهمه چیز در اینجا رقم میخورد.

                                                       مای 2007     اردیبهشت 1386

                                                                              جنبش روشنفکری – ایران

Intellectualism.movement-iran@hotmail.com

بحران بی سابقه اقتصادی در آمريکا، دلائل و عاقبت


بحران بی سابقه اقتصادی در آمریکا؛ دلایل و عاقبت

چند روزی است که بحران عظیم اقتصادی آمریکا کاملا عیان شده  و پیشنهاد رئیس جمهوری آن کشور

” جرج بوش”  برای کمک 700 ملیارد دلاری دولت به شرکتهای خصوصی فعلا با یک مانع ( مجلس نمایندگان) متوقف شده و تنها امید مجلس سنا است.  بررسی دلیل مخالفت مجلس نمایندگان  موضوع جالبی است؛ زیرا  وجود شکافی بسیار بزرگ در میان قدرتمندان آمریکا را نشان میدهد.  شکافی که نتیجه یک اختلاف اساسی ایجاد شده است. این نوع اختلاف  زمانی کاملا عیان میشود که ضربه اقتصادی واقعا عظیم و گیج کننده بوده،  طرفهای درگیر شروع به محکوم کردن یکدیگر و انتقام کشی بکنند و دیگر راهی برای بازگشت به قدرت اولیه نبینند و نباشد.

اما حتی اگر این مانع  توسط  مجلس  سنا برطرف شود و کمک مزبور که بنظر میرسد تنها راه نجات اقتصاد بحران زده و آشفته آمریکاست تصویب شود؛ باز هم این اقتصاد به سرانجام نخواهد رسید.

از زمانیکه دولت نظامی- نفتی  بوش تصمیم به حمله به خاورمیانه گرفت و همزمان چند چیز دیگر را نیز پیگیری کرد، مشکل اصلی اقتصاد آمریکا شدت گرفت.

1- از طرفی موضوع محور شیطانی را مطرح کرد و در این راستا دست به اقداماتی زد.

2- حمله به برج های دوقلو را بهانه ای  برای بعضی اقدامات نظامی قرار داد. هرچند هنوز این اتهام که عوامل جاسوسی آمریکا و اسرائیل در آن دست داشته اند بقوت خود باقی است.

3- سپس ارسال آنتراکس ( ماده ای بسیار خطرناک و کشنده) که  باعث کشته شدن چند آمریکائی شد را بعنوان دلیلی بر اعتقاد خود بر دست داشتن القاعده در حمله به برج های دوقلو اعلام کرد.  

در مقابل نماینده القاعده گفت: آنها  مردمانی ساده هستند و ابدا نمیدانند این ماده چیست.  اما آمریکا حمله اش را انجام داد و صدها هزار قربانی گرفت.

اخیرا ( بنابراعلام  مقامات آمریکائی)  معلوم شد که خود آمریکا در این کار دست داشته و ماده مربوطه ساخت آمریکا بوده و از آزمایشگاهی در یکی از پایگاههای نظامی در آمریکا توسط  فردی مسیحی ارسال شده؛  که پس از مشخص شدن  ماجرا ( در همین چند هفته اخیر) فرد مذبور خود کشی کرده است . توجه شود که در این موارد سازمانها امنیتی شخصی را مقصر معرفی میکنند و خودشان او را میکشند و نامش را خود کشی میگذارند و بدین ترتیب پرونده را بسادگی میبندند.

مقامات قضائی و سایر مسئولین آمریکا، آن کشور باصطلاح دموکراتیک  که بوق مزخرفاتش جهانیان را کر کرده است؛ بجای پیگیری  مسئله کشتار آمریکائیان و افغانها( که میتواند میزان پایبندی و یا احترام به حقوق بشر را نشان دهد)، انگار که هیچ موضوع مهم انسانی رخ نداده است  همه سر در لاک فرو برده اند و همه چیز در بوته فراموشی ( فراموشخانه) نهاده شده است.

متاسفانه در این میان دولتهائی هم که با آمریکا سر مخالفت دارند آنقدر از خود عقل و سیاست بخرج نمیدهند تا این موضوع را عمده کرده و پیگیری کنند تا بحساب آمریکا بابت آنهمه کشتار اعم از مردم خود و یا سایر کشورها، با استدلاتی کاملا کاذب،  در دادگاههای بین المللی رسیدگی شود.

 هیچ دادگاهی هم در جهان،  قدرتمندان را به خاطر بدترین جنایتهای ضد بشری به محاکمه نمیکشد.

ظاهرا همه قرص فراموشی خورده اند یا حافظه تاریخی اشان آسیب دیده است.

این یکی از بزرگترین شرمساریها برای بشر قرن بیست و یکم است که این همه جنایت را ببیند و چشم برهم نهد. این چشم فرو بستن ها یعنی همکاری با جنایت که از این بابت همانند همان جنایتکاران میشوند. پس بهتر است این جنایتکاران دم فرو بندند و حرف از بشر و حقوق او نزنند.

اما چون این موضوع بحث  نوشتار حاضر نیست بهمین مقدار اکتفا میشود.

4- هر لحظه شیپور جنگ با ایران را میدمید. این عمل باعث ایجاد ناامنی درمنطقه ای که بیشترین درصد انرژی نفتی جهان از آنجا صادر میشود، میگردید.

البته موارد بسیار دیگری هم هست ولی این لیست را در همین جا میبندیم. بجای آن اشاره میشود که جنبش روشنفکری- ایران  تمامی اقداماتی را که آمریکا میخواست بکند مرحله به مرحله پیش بینی و  نتیجه و آینده  آنرا نیز اعلام میکرد.  چنانچه به نوشته ها و اعلامیه های جنبش روشنفکری- ایران از همان 7- 8 سال پیش نگاه شود صحت تمام آنها روشن  میگردد. اما آنچه به این بحث برمیگردد آنستکه:

جنبش روشنفکری- ایران از  دو سه سال پیش بصراحت اعلام کرد:

اقتصاد آمریکا ورشکسته شده است،  لیکن این امر اکنون اعلام نمیشود زیرا با اینکار تمامی اقتصادهای وابسته فرومیریزند و بحران عظیمی تمامی جهان را فرا خواهد گرفت. پس اکنون هیچکدام از کشورها نمیخواهند اعلام  شود اقتصاد آمریکا ورشکسته شده است تا زماینکه خود را از خطر برهانند.

حتی نوشتیم:  کشوری مانند چین که از این موضوع کاملا آگاه است همچنان به ارسال کالا به آمریکا ادامه میدهد زیرا میخواهد تاآنجا که ممکن است آمریکا را بیشتر زیربار بدهی ببرد. هرچند ممکن است بعضی بدهی های آمریکا به این کشور باز نگردد ولی بنظر نمیرسد چین نتواند این بحران را حل کند زیرا از مردم و سیستمی بسیار منظم  در حد یک پادگان نظامی برخوردار است.

اما اگر بخواهیم این احتمال را بدهیم که اعلام ورشکستگی بعضی شرکتهای آمریکائی تاکتیکی از جانب این کشور میباشد تا ضربه را به شرکتهای طرف معامله آنها در کشورهای دیگر منتقل کند راه به جائی نخواهیم برد و احتمالی دقیق و نتیجه بخش نخواهد بود.  زیرا در آنصورت آمریکا از این تاکتیک ضربه بیشتری خواهد خورد که از سودش بسیار بیشتر است.

از نوشتار یا هشدارهای  جنبش روشنفکری- ایران  بعضی کشورها مانند ایران استفاده کردند و حتی الامکان خود را از زیر یوغ  دلار و اقتصاد آمریکا خارج کردند.

اما خود آمریکا که زیریوغ بعضی جناح های سرمایه داری قدرتمند، بصورت کشوری مستعمره در آمده،  قدرت تصمیم گیری ملی برای نجات نداشت و نهایت بدینجا رسید که  بنظر نمیرسد  حتی کمک 700 میلیارد دلاری دولت به بعضی شرکتهای خصوصی وسرمایه داری  راه نجاتی اساسی برای آمریکا باشد.  حتی اگر این مبلغ کمک و نجاتی مقطعی و محدود برای اقتصاد آمریکا باشد، در مقابل جهانیان فهمیدند که دیگر نمیتوانند و نبایست روی قدرت آمریکا حساب کنند.

اکنون جنبش روشنفکری- ایران  بصراحت بیشتری نسبت به پیش میگوید؛  دوران آقائی ویکه تازی آمریکا کاملا بسر رسیده و این کشور بسرعت در حال پائین رفتن است.

دلار سبز دیگر طلا ی زرد نیست، بلکه پولی کاغذی و ضربه پذیر است.

مسئله را بدینصورت  ساده میتوان  بیان کرد. در جهان امروز تعداد  کشورها و مردمان محدود هستند. این کشورها با هم روابط  سیاسی، اقتصادی و… دارند.  تا همین یک دهه پیش آمریکا با تمامی آنها بغیر از چند کشور محدود که آنها را تحریم کرده بود دارای روابط اقتصادی بود.  در این موقعیت آمریکا از زاویه قدرت با آنها برخورد میکرد. اما از چند سال پیش ورق برگشت و از زمانیکه کشور بظاهر ضعیفی ( در مقام مقایسه با آمریکا) بنام ایران شروع کرد تا معاملات نفتی را با ارز دیگری از جمله یورو و همچنین ارزهای کشورهای دیگر مانند ینِ ژاپن انجام دهد زنگ خطر برای اقتصاد آمریکا کاملا بصدا درآمد اما این کشور که غرور کورش کرده بود نمیخواست این مسئله را ببیند.

بعد از ایران تعداد دیگری  از این مسئله پیروی کردند.  پیدایش  یورو  نیز  باعث گردیده بود که پشتوانه ارزی بسیاری از کشورها مخصوصا کشورهای اروپائی تغییر کند وپشتوانه آنها دیگر تنها طلا و دلار نباشد.  بهمین دلیل بسیاری از دلارهای ذخیره در بانکهای مرکزی این کشورها به آمریکا برگشت و جای آنها را یورو گرفت. این یعنی تضعیف گسترده  و جدی موقعیت دلار.

اقدام بعضی کشورهای نفتی مانند روسیه در فروش نفت خود به ارزهای دیگرِ غیر از دلار،  به این مسئله دامن زد. این داستان بسیار فراتر از آن رفت که بتوان تصورش را کرد و دراین  میان آمریکا که ابتدا در خواب بود قبل از اینکه هشیار شود  کار را از کار گذشته دید.

گفته شد که درابتدا تنها چند کشور محدود محور شیطانی  و تحت تحریم بودند. اما بسرعت کارها تغییر کرد و بر تعداد کشورهائی که اینبار آنها آمریکا را بدون اینکه نام تحریم بر آن نهند تحریم کردند اضافه شد. اشاره گردید که در دنیا تنها حدود 200 کشور وجود دارد  که قطع رابطه با تعداد انگشت شماری از آنها، چندان به اقتصادآمریکا ضربه نمیزد.  ولی وقتی این قطع و یا کم شدن رابطه ها ( چه از طرف آمریکا و چه از طرف دیگران) زیاد شد آنگاه اثر این قلدری ( نادانی) آمریکا بر اقتصاد خودش که باعث از دست دادن مشتری یا بازار بود، چهره نمود. از طرفی بسیاری از بازارها را نیز کشورهای دیگری مانند چین و حتی کشورهای کوچک و با اقتصاد ضعیف از دست آمریکا خارج کردند که در مجموع مقدارزیادی میشد و اقتصاد آمریکا را از این زاویه نیز در این جهانِ محدود، کوچک میکرد.

اما باید نتیجه جنگ آمریکا در افغانستان و عراق را نیز بررسی کرد.

در ابتدا به استدلال نگاه میکنیم که میگوید: جنگ به کمک اقتصاد کشورهای بحران زده  خصوصا کشورهائی مثل آمریکا میآید. آنانی که این استدلال را میآورند میگویند، دلیل مشخص برای این امر جنگهای اول و دوم جهانی است که چرخ های اقتصاد نظامی را بکار انداخت و توانستند بحران اقتصادی را فروکش کنند.

اما باید تفاوتهای اساسی  میان آن جنگ ها و جنگ در عراق و افغانستان را دید. 

بزرگترین و اصلی ترین تفاوت،  در بزرگی و گسترگی همه جانبه آن جنگ ها است.  آن جنگ ها بدلیل بزرگی  ده ها میلیون انسان را بصورت سرباز در آورد.  بنابراین  نه تنها تمامی مردمِ بیکار بصورت سرباز در آمدند ( که نوعی کار کاذب بود) بلکه نیاز به سربازان بیشتری هم بود پس  بسیاری مردها مجبور شدند کارهای خود  را رها کنند و به جنگ بروند؛  بطوریکه برای پر کردن جای خالی این مردان، زنان مجبور به کار شدند.  نکته دیگر این بود که سوای خرابی های بسیار،  میلیونها از این مردان در جنگ و تعدادی نیز در شهرها کشته شدند.  بنابراین پس از جنگ یک کمبود نیروی انسانی

گسترده بوجود آمد،  بدینترتیب کار زیاد شد.  اگر همین حالا هم چند میلیون از مردم اروپا یا آمریکا از بین بروند کار زیاد میشود.  بر مبنای تفکر حاکم این کشورها؛  برای فرار از بحران باید جنگی را براه انداخت تا از شر وجود انسانهای اضافی راحت شد.  در این جا با یک راه حل عجیب و کاملا غیر انسانی روبرو میشویم  یعنی بجای اینکه کار ایجاد کنند تعداد انسانها را کم میکنند.

برخلاف جنگ اول و دوم  وضعیت در جنگهائی مانند افغانستان وعراق به گونه دیگری است.  در این جنگها  تنها کمی بیش از 100000 نفر نظامی شرکت دارند که از چندین کشور میباشند  که در نتیجه سهم آمریکا را کم میکند. این تعداد نظامی از مجموع  نیروهای آماده به خدمت آمریکا بسیار کمتر است؛  بنابراین در کشور برای کار  جائی خالی نمیشود؛ هرچند تعداد زیادی مزدور یا افراد  نظامی غیر حرفه ای در جنگ شرکت دارند ولی از آنجائیکه بیشتر این مزدوران از اوباشان و بیکاران  و یا افرادی با کارهای پائین بوده اند کمبود  نیروی کار ابدا احساس نمیشود بلکه چنانکه میبینیم برعکس آن اتفاق افتاده است.  

جنگ های اینچنین محدود  که بیشتر شکل چریکی دارد آنهم در کشورهائی فقیر،  نه تنها کمکی به وضع اقتصادی ( آمریکا و اروپا) نمیکند بلکه باری گران است بر دوش و حداقل اینکه تمامی نیروی کشور را به خود مشغول میکند.

در جنگهای اول و دوم  بسیاری از ساختمانها و تاسیسات و کارخانه ها و… در همین کشورها آسیب دیدند که نیاز به بازسازی آنها، ایجاد اشتغال کرد. اما در جنگهای عراق و افغانستان حتی یک گلوله اسلحه سبک هم بطرف امریکا یا اروپا شلیک نشد و هیچ خرابی در این کشورها ببار نیامد در نتیجه از این بابت اشتغال جدیدی ایجاد نشد. حتی کارخانه های اسلحه سازی  مجبور نبودند تا همانند موقعیت جنگ اول و دوم شروع به تولید اسلحه در میزانی بسیار وسیع بکنند.

در واقع این کشورها بصورت یک محل آموزش نظامی در آمده اند  که تفاوتشان  با محل مانور یا آموزش اینستکه اهداف ها واقعی هستند  و در آن انسانهای واقعی قتل عام شدند و میشوند.  ولیکن برای مدافعان حقوق بشر این مردم یا ابنا بشر ابدا  از هیچ ارزشی برخوردار نیستند.

بالا رفتن قیمت نفت که توسط آمریکا صورت گرفت قدرت خرید بسیاری کشورها را پائین آورد،  نتیجتاً ضربه اش در همان اول بخود آمریکا وارد شد و تا آمد متوجه شود وقیمت نفت را پائین بیاورد کار از کار گذشته بود.

آمریکا قیمت دلار را پائین آورد تا شاید بتواند به صادرات خود رونق دهد ولی آنهم  نتیجه نداد.

تمام  سیاستهای اقتصادی که آمریکا در پیش گرفت از یک آشفتگی کاملا عیان رنج میبرد. آمریکا نتوانست آن ضربه ای را که خودش به ریشه اش  زده اصلاح کند  بلکه هر زمان آنرا عمیق تر میکند.

جنبش روشنفکری- ایران در تحلیل های  پیشین خود بدرستی نشان داد که برخلاف تصور و تبلیغات موجود؛ در آمریکا ابدا مردمانی خاص وبا دانش برجسته حکومت نمیکنند.  بلکه برعکس از سالیان  پیش بی درایتی آنها کاملا آشکار شده بود. همچنین نشان داده شد که با آنهمه بی درایتی های آمریکا، آنچه باعث گردید این کشور تا بحال سرپا بماند، قدرت بزرگ اقتصادئی بود که به ارث برده و در جوارش قدرت نظامی استکه بعنوان چماقی از آن برای  غارت استفاده میکند.  در کنار اینها از بی درایتی سایرین نام برده شده بود.

نهایت اینکه؛ این تنها ابتدای سقوط آمریکاست وبدنبال آن تغییرات و جابجائی اقتصادی، سیاسی، نظامی  و در مجموع تغییرات زیادی در قدرت  در جهان  روی خواهد داد.  در این میان آنهائی که از درایت و سیاست بهتری بهره  ببرند سربلند بیرون خواهند آمد.

یکی از بهترین سیاست ها اتحاد است. اتحادی مانند گسترش کنفرانس شانگهای و همچنین اتحادی میان همین کشورهای بظاهر ضعیف که بدلیل تعداد زیاد چنانچه با هم متحد شوند قدرت بزرگی را تشکیل خواهند داد.

سپتامبر 2008  مهر 1387

                                                                                 جنبش روشنفکری – ایران  

info@intellectualism-movement-iran.com

ايران بايد دارای سلاح اتمی بشود


ایران باید دارای سلاح اتمی بشود

اخیرا دوباره غرب و اسرائیل بازی  یا نظر سنجی درباره جنگ یا حمله به ایران را شروع کرده اند. هرچند پاسخ  این بازی قدیمی سالها پیش داده شده ولی جائی برای اضافه کردن چند نکته وجود دارد.

آنچه پیشتر نوشته شده بود حاکی از عدم توانائی غرب در حمله نظامی به ایران و در کنار آن سایر مسائل سیاسی و اقتصادی جهان بود که خلاصه آن چنین است:

غرب برای  حمله نظامی نمیتواند تنها به بمباران چند نکته اکتفا بکند زیرا ایران پاسخ آن را بصورت وسیع خواهد داد و در نتیجه جنگ فراگیر خواهد شد و از آنجائیکه آمریکا امکان نزدیک شدن یا ورود به ایران را ندارد باید  روی نیروهای مزدور ایرانی حساب بکند؛ لیکن آنها آنچنان نیستند که بتوانند در ایران عملیات نظامی قابل توجهی انجام بدهند در نتیجه علیرغم تمامی جنگ و جدلهای داخلی نهایتاً توسط رژیم و مردمی که نمیخواهند وطن اشان بدست اجانب بیفتد سرکوب میشوند.

دیگر اینکه هدف آمریکا و اسرائیل از این جنگ تسلط  بر منابع نفتی ایران است زیرا این تنها مانع جدی بر سر راه تسلط بر منابع نفتی منطقه میباشد. هم اکنون کشورهای عربی ضعیف مانند عربستان، کویت، اردن و چند کشور دیگر در اختیار آنهاست در نتیجه با تسلط بر ایران کشورهای دیگری  مانند سوریه و لبنان نیز بزانو در میآیند و نهایت اینکه تمامی منطقه زیر سلطه یهودیان صهیونیست در میاید و آنها به وعده ساختگی عهد عتیق میرسند. زمانیکه به این مرحله رسیدند با دست گذاری بر بزرگترین منابع نفتی و گازی جهان سایرین را  نیز بزانو در میآورند و دیگری قدرتی برای روسیه و چین جهت مقابله با آنها باقی نمیماند. پس با این حساب باید متوجه شد که این دو کشور قدرتمند یعنی روسیه و چین و مسلما در کنار آنها هند و پاکستان اتمی  نمیخواهند که کمر ایران بشکند زیرا کمر آنها نیز خواهد شکست. در نتیجه اگر جنگی رخ بدهد و از مراحل ساده و استفاده از سلاح های متعارف خارج شود آنگاه بمب اتمی نیز در اختیار ایران قرار خواهد گرفت؛ درک این مسئله ساده است همچنانکه دیده میشود در جنگهای ساده در مناطقی که اسلحه ای وجود ندارد مرحله به مرحله سلاح های پیشرفته تر  پیدا میشوند و اسلحه از نان فراتر میشود.

در خصوص چنان جنگی با ایران که سرنوشت قدرت در جهان را رقم خواهد زد پیدا شدن بمب اتمی برای ایران امری بسیار طبیعی، ساده و پیش پا افتاده خواهد بود.

جنبش روشنفکری ایران  بسیاری از مسائل  نظامی- سیاسی  در بررسی چگونگی ضعف غرب در حمله به ایران را سالها پیش نوشته است و ضرورتی بر تکرار مکرارات نمی بیند و علاقمندان را بخواندن آنها در سایت جنبش ارجاع میدهد.

نقش دین در این معادلات

ایران در حال حاضر مرکز تشیع علوی در جهان است و در صورتیکه حمله ای جدی به ایران صورت بگیرد مسلما سایر شیعیان جهان نیز به حمایت بر میخیزند و چون حمایت ایران را هم دارند بنابراین در تمامی کشورهائیکه شیعیان وجود دارند حرکات نظامی برعلیه آمریکا، اروپا و اسرائیل صورت خواهد گرفت. این کشورها از غرب آفریقا تا تمامی خاورمیانه تا پاکستان و هند و تا اندونزی را در بر میگیرد؛ حتی آن کشورهائی را هم که در صد اندکی مسلمان دارند بحرکت در میآورند.  در این میان تنها مسلمانان شیعه بر نمیخیزند بلکه تمامی مسلمانانی را که از جور و ستم و تحقیری که توسط غرب و یهودیان صهیونست به ستوه آمده اند و بدنبال راهی برای نشان دادن این تنفر هستند وارد عمل میکند.

کافیست تا در همین کشورها به منافع و نیروهای نظامی و غیر نظامی این کشورها حمله و سوء قصد جانی بشود. حتی اگر تعدادی هرچند اندک و انگشت شمار از این نیروهای غیر نظامی که با عناوین مختلف در این کشورها هستند مورد سوء قصد قرار بگیرند بناچار آنها مجبور به ترک این کشورها خواهند شد در نتیجه تمامی پروژهای صنعتی، اقتصادی، تجاری، ساختمانی، نظامی، امنیتی ووو متوقف خواهند شد و در نتیجه نه تنها پروژه حمله به ایران با شکست نظامی روبرو میشود بلکه شکست عظیمی برای تمام پروژه هائی که نامبرده شد دامن غرب و اسرائیل را خواهد گرفت و در کنار آن دولتهای اسلامی ای هم که با غرب همکاری کرده اند زیر ضرب میروند.

غرب نیز که با بحران شدید اقتصادی روبرو ست به ورشکستگی کامل میرسد و کاملا بزانو در میآید.

این جنگ پایان کشوری بنام اسرائیل را رقم خواهد زد.

راه قدرتمند شدن ایران اقتصادی، سیاسی یا نظامی است؟

برای قدرتمند شدن ِ کشورهائی مانند ایران، در عصر حاضر چه راه حل هائی وجود دارد؟

آنانیکه تاریخ جهان و مخصوصاً منطقه ما را که دارای تاریخ واقعی وقدیمی است  با دقت بخوانند

می بینند که همواره در طول تاریخ  دسته ای از اقوام بدلائلی قدرت میگرفتند و خود جایگزین قدرت قبلی میشدند. البته این قوی شدن زمانی کار ساز بود که آنانیکه در قدرت بودند ضعیف میشدند. نیروی جدید چنانچه از شرایط مناسب درونی و بیرونی برخوردار میشد میتوانست به قدرت تمام منطقه که قسمت بزرگی از جهان را شامل میشد تبدیل شود یعنی قدرتی جهانی بشود.

اما سازماندهی سیاسی حکومتها و تجهیزات نظامی و مخصوصا شیوه جاسوسی و کنترل مردمان و بسیاری  نکات ریز و درشت دیگر در آن زمانها با زمان حال بسیار متفاوت است.  پس برای اینکه کشوری مانند ایران بتواند جای قدرتهای بزرگ اروپائی و یا آمریکا را بگیرد و یا حداقل همپای آنها بشود راه و روش ها با آن دوران متفاوت است.

نقش بانک ها و حامیان نظامی اشان

اکنون بانک ها در جهان کنترل مالی را در اختیار دارند. بانک ها بیشتر خصوصی و در اختیار نیروهای خاصی هستند که اکثراً یهودیان صهیونیست میباشند.  ولیکن این بانکها برای  ظلم و ستمی که بر جهان و حتی مردمان خودشان اعمال میکنند نیازمند پشتوانه نظامی برای مسائل خارج از کشور، و سازمانهای جاسوسی و نیروهای سرکوبگر برای داخل و خارج هستند.

برای روشن شدن مسئله از مثال هائی استفاده میشود.

شیوخ عربستان سعودی درآمدهای نفتی و غیر نفتی خود را در بانکهای آمریکا ذخیره کرده بودند که بالغ بر 1000 میلیارد دلار میشد. چند سال پیش بدلائلی آنها میخواستند پولهایشان را از بانکهای آمریکائی خارج کنند ولی باعکس العمل دولت آمریکا روبرو شدند. این ممانعت و اینکه آنها نتوانستند به پولهای خود دسترسی پیدا کنند غارت نوین  قرن 21  است. چنانچه این پولها از بانکهای آمریکا خارج میشد دیگر هیچ پولی در بانکها باقی نمیماند و شاید اساساً این مقدار پول در بانکها نبود. بهر حال اندکی بعد بانکهای آمریکا یکی یکی اعلام ورشکستگی کردند که در نتیجه پولهای این آقایان شیوخ که شیران بی یال و دم کوپالی بیش نیستند بر باد رفت.

موضوع قذافی نیز ظاهراً همین بود. او اعلام کرده بود که میخواهد پولهایش یا پولهای لیبی را از بانکهای اروپا و آمریکا خارج و به بانکهای چین بسپارد که در نتیجه با لشگر کشی روبرو شد.

در زمان پیش از انقلاب  نیز پولهای فروش نفت ایران در بانکهای آمریکائی میماند و بهمین دلیل بعد از انقلاب آنها را به ایران پس ندادند و به بهانه های مختلف از آنها برداشت کردند و بین خودشان تقسیم کردند. و درنتیجه تمام پولهای صادرات نفتی ایران برباد رفت و در واقع بنوعی نفت مجانی صادر شد.

حال سئوال اینجاست که چرا پول فروش نفت را به این کشورها نمیدهند و در بانکهای آمریکا نگه میدارند و چگونه است که این کشورها نمیتوانند مطالبه پولهای خود را بکنند؟

پاسخ قسمت اول سئوال اینست که اینها سیستمی را در جهان حاکم کرده اند بنام سیستم بانکی که در بالا بدان اشاره رفت. در این سیستم بانکی وقتی نفتی میخرند بجای پرداخت پول میگویند پول را به حساب شما در فلان بانک آمریکائی ریختیم و در نتیجه پولی بصورت اسکناس چاپ شده رسمی توسط صندوق های پول به این کشورها داده نمیشود. در مقابل وقتی این کشورها از سایرین خریدی میکنند از این حساب برداشت میشود. در نتیجه فقط ارقام است که جابجا میشود و نه پول یا طلا به جای اجناس فروخته شده.

به قسمت دوم میرسیم؛ اگر این کشورها بخواهند از این مسئله سرپیچی بکنند و پولشان را نقد بخواهند یا بخواهند در بانک دیگری بغیر از بانکهای اروپائی و آمریکائی بگذارند چه میشود؟  آنگاه است که دخالتهای سیاسی و قدرت نظامی چهره مینمایند همانطور که در مورد قذافی و عربستان عمل شد.

با این حساب بهتر است همیشه بدهکار بود.

با این توضیحات مختصر به سئوال اولیه میرسیم اینکه راه پیشرفت ایران کدام است؟ با توجه به قدرت مالی و کنترلی که بر بانکها اعمال میشود و صاحبان آنها از حاکمان پشت پرده کشورهای اروپائی و آمریکا میباشند در نتیجه اجازه اینکه کشوری سوای این دسته کشورها و قدرتهای وابسته،  بخواهد بواسطه ثروت بقدرت برسد امری غیر محال خواهد بود و بسادگی و بواسطه قدرت نظامی نه تنها پولهایش را هر زمان که بخواهند بالا میکشند بلکه با بهانه های دروغین دمکراسی و آزادی و حقوق بشر آن کشور را به خاک و خون میشکند تا همه چیز در پرده ابهام قرار بگیرد و ضمن اینکه مال مردم را بالامیکشند خود را هم منجی نشان بدهند.

در نتیجه تنها یک راه میماند اینکه این کشورها از نظر نظامی قوی بشوند و این نیز از عهده هر کشوری برنمیآید.

از 20 سال پیش که جنبش روشنفکری ایران پایه گذاری شد اساس تمامی پیشرفتهای بشری را در علم ارزیابی کرد. دولت ایران به این صحبت ها توجه نمود و برنامه گسترش دانشگاهها را در دستور کار خود قرار داد. همین امر باعث گردید تا اکنون ایران بتواند به سطح نسبتاً خوبی از علم و تجهیزات نظامی دست یابد که بتواند از خود دفاع بکند. اما برای اینکه به قدرتی تبدیل شود که دست درازی بدان سایر کشورها را به وحشت بیندازد نیاز به اسلحه ای دارد که قدرت تهاجمی قوی داشته باشد و این چیزی نیست بغیر از بمب اتمی.

نباید گذاشت فقط  کشور ما مورد تهاجم و کشتار قرار بگیرد بلکه باید به همانگونه پاسخ داد.

حمله به کشور باید با حمله به کشور حمله کننده پاسخ داده بشود.

اگر کشورهای تهدید کننده بدانند که حمله آنها و کشتار مردمان بیگناه و صلح طلب ما و یا هر کشور دیگری با حمله متقابل روبرو میشود آنگاه مغزشان بکار میافتد و دیگر رجز خوانی نمیکنند.

شاید سلاح های شیمیائی و میکروبی بتوانند در مقیاس وسیع در حد بمب اتمی برای کشتن انسانها خطرناک باشند ولی توان بمب اتمی زمانی روشن میشود که مثلا بخواهند با زیردریائی های دارای بمب های اتمی برخورد کنند. از آنجائیکه آنها زیر دریا هستند میتوانند از نقاط بسیار دور موشکهای خود را با خیال راحت شلیک کنند و از خطر بمب های شیمیائی و میکروبی بر حذر باشند، ولی از خطر انفجار بمب اتمی در امان نخواهند بود. حتی اگر تصور بر این باشد که آمریکا صدها بمب اتمی دارد و میتواند ده ها بار ایران را زیر و رو بکند ولی باید متوجه بود که محاسبات در جنگ های اتمی چنین نیست زیرا کافیست تعداد انگشت شماری بمب اتمی ایران به چند شهر آمریکا مثل نیویورک  و لس انجلس اصابت کند آنگاه آمریکا نیز نخواهد توانست این خسارت را جبران بکند و این فاجعه دامن تمام جهان را برای قرن ها خواهد گرفت. پس دیده میشود بمب اتمی یعنی قدرت و صلح میآورد.

قصد بررسی کامل مسائل نظامی در میان نیست بلکه همین مختصر نیز میتواند برای کسانیکه کمترین دانش نظامی را داشته باشند روشن کند که وقتی کشوری به بمب اتمی دست یافت دیگر نمیتوان آن را به بازی گرفت و هرزمان تهدید به حمله نظامی کرد و یا ثروتش را غارت کرد.

کشور چین چنین راهی را رفت؛ سالیان دراز تحت فشار و تحریم و بیشترین مشکلات سر کرد ولی در نهایت پیروز شد.

هند و پاکستان نیز سالها بر سر کشمیر با یکدیگر جنگیدند ولی آنگاه که پاکستان نیز همانند هند به بمب اتمی دست یافت ترس از جنگ اتمی صلح را میان آنها برقرار کرد.

زمان خروج ایران از آژانس بین المللی انرژی اتمی فرارسیده است

با توجه باینکه تحریم های اعمالی غرب بر ایران به مراحل خطرناکی نزدیک میشود و ادامه آن میتواند ضرباتی شدید بر کلیت وضعیت کشور وارد کند بنابراین دلیلی برای ادامه کار با آژانس بین المللی انرژی اتمی باقی نمیماند و بهتر است ایران از آژانس و معاهداتش بیرون بیاید تا همانند اسرائیل و پاکستان بسادگی به تحقیقات علمی خود در زمینه های مختلف انرژی اتمی و حتی ساختن بمب اتمی بپردازد و به اینکار خود نیز سرعتی بسیار بدهد تا پیش از اینکه آنها بخود بیایند بمب های خود را در اختیار داشته باشد.

ایران باید این تهدیدها را دلیل خروج خود ودست یابی به سلاح اتمی قرار بدهد. قرار نیست که آنها ما را تهدید به قتل عام بکنند و ما بزدلانه به التماس بیفتیم. حق با ماست، تعدادی کشورهای ظالم و غارتگر دارای سلاح اتمی ما را تهدید به مرگ و فقر و فلاکت میکنند پس ما باید قوی شویم و به همان سلاح ها مسلح شویم.

از آنجائیکه غرب و کشورهای دارای بمب اتمی نه تنها اقدامی برای برچیدن سلاح های اتمی خود نکرده اند بلکه حتی آن را متوقف نیز نکرده و به گسترش کمی و کیفی آنها میپردازند شرط باز گشت را کم کردن سلاح های آنها و نظارت ناظران ایرانی در کنترل آنها قرار بدهد.

نتیجه: نه تنها آمریکا، اروپا و اسرائیل نمیخواهند ایران اتمی بشود بلکه از جانبی میدانند که حتی در شرایط فعلی ایران نیز آنها توان حمله نظامی به ایران را ندارند پس چرا دائماً از جنگ و حمله نظامی حرف میزنند.  یک دلیل ساده و محکم آن است که میخواهند با ایجاد ترس در میان کشورهای بی عرضه ای مانند عربستان، امارات و اردن اسلحه های کهنه خود را بفروشند تا هم پولی بدست بیاورند و هم انبارهایشان خالی بشود.

باید قوی بود وگرنه در این دنیای ضعیف کش ِ بیرحم، ضعفا راه به جائی نمیبرند و زیر پای ستمگران قدرتمند له میشوند.  پس ایران نیز باید صاحب بمب اتمی بشود تا به پیشرفت خود و صلح جهانی کمک بکند.

                                        23   آبان 1390     14 نوامبر 2011

                                               جنبش روشنفکری – ایران

Info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

پيروزی ايران بر ارتش و سازمان جاسوسي آمريکا


پیروزی ایران بر ارتش و سازمان جاسوسی آمریکا.

تفاوت میان اپوزیسیون بودن و خائن بودن

زمانیکه به تاریخ  کشور خود و یا کشورهای دیگر نگاهی میاندازیم میبینیم که در بسیاری موارد در حالیکه کشور در شرایط بسیار حساس و سختی قرار داشته عده ای خیانت کرده اند و در نتیجه ضربات زیادی بر کشور وارد کرده اند و حتی آن را به اسارت سایرین در آورده اند.

شاید این سئوال برای بسیاری انسانهای صادق پیش آمده باشد که چرا بعضی چنین کردند و میکنند.

بررسی این نکته و یافتن پاسخ برای حرکت سیاسی مخصوصاً در کشورهای باصطلاح در حال توسعه و کمتر توسعه یافته که در زیر سلطه اقتصادی، نظامی، سیاسی کشورهای قوی دست و پا میزنند و در پی یافتن راهی برای برون رفت و استقلال، آزادی و حکومتی مردم سالار هستند بسیار اهمیت دارد.

در این جوامع عده ای در دولت هستند و بصورت علنی اجازه تقسیم قدرت را با دیگران نمیدهند؛ این یک نکته بسیار مهم  و تفاوت اساسی میان این دسته کشورها با کشورهای قوی غربی است.

در کشورهای غربی عده ای بسیار بسیار ثروتمند در بیرون از دولت نشسته و دولت تعیین میکنند و همه چیز را در اختیار دارند در حالیکه در ظاهر چنین استکه مردم با رای دادن دولت تعیین میکنند. نمونه بسیار واضح و آشکار آمریکا است که تنها دو حزب صاحب قدرت در دوره های مختلف جای خود را عوض میکنند و بغیر از آنها آلترناتیو یا انتخاب دیگری برای مردم نیست. اما این دو حزب بزرگ در اختیار کیست و منافع چه کسانی را در مرحله اول برآورده میکنند؟  بدون هیچ شک و تردیدی منافع دسته اندک یا آنطور که اکنون شعارهائی در خیابانها داده میشود یک در صدی ها را. اما ظاهر امر را چنین مینمایانند که این مردم هستند که با رای خود اختیار امور را در دست دارند.

در کشورهائی مانند ایران هنوز حاکمیتها نتوانسته اند به شیوه کشورهای پیشرفته غربی  امورات کشور را در دست بگیرند؛ همچنین از یک مرکزیت قوی و متشکل که دیگر هیج مخالف قدرتمندی را باقی نگذاشته باشد برخوردار نیستند. در غرب همان شاهان و درباریان  پیشین با تغییراتی در شکل ظاهری حکومت به سرمایه داران بزرگ تبدیل شدند و کارهای ( حمالی های مفت ) اداره کشور را بدست کارمندانشان سپرده اند؛ ولی در کشورهائی مثل ایران چنین نیست، در نتیجه مشکلاتی پیش میآید.  همچنین جنگی که سابقه تاریخی زیادی  دارد  یعنی تسلط یک گروه بر دیگری یا دیگران (که بعد از شهر نشینی به تسلط یک مجموعه متشکل  شهر یا کشور بر شهرها و کشورهای  دیگری تبدیل شد) وجود دارد. در اینجاست که کسانی یا کشورهائی که میخواهند بر دیگران مسلط شوند و همچنان مسلط باقی بمانند باید از نیروهائی از همان کشورها ( خائنین و وطن فروشان) استفاده بکنند زیرا امکان اینکه تنها به نیروی کشور سلطه گر متکی بود برای ادامه سلطه وجود ندارد.

در تاریخ چنین شهرت یافته که ایرانیان ( که شاید اولین امپراطوری واقعی جهان را پایه گذاشتند و شاید بمقتضای همین بزرگی) اولین کسانی بودند که برای کنترل کشورهای زیر دست از رشوه و پول استفاده کردند. آنها از نیروهای  خود فروخته  یا سرسپرده یا خائن کشورهای مختلف استفاده کرده و بواسطه آنها کشورهایشان را زیر سلطه میگرفتند. پس خیانت به کشور سابقه اش به همان تاریخ اولیه حکومت و حکومت کردن بر سرزمین های بزرگ میرسد.

در سالهای اخیر با توجه به شکاف بزرگ میان دولتهای قوی غربی و کشورهای در حال توسعه یا ضعیف، این دسته قدرتمندان برای کنترل کشورهای ضعیف بدون هیچ شک و تردیدی نیاز به افرادی خود فروخته یا خائن به کشور خودشان دارند و حتی بوسیله این افراد است که میتوانند عده ای افراد ساده را فریب بدهند و به حمایت از کشورهای سلطه گر وادار کنند.

اما آن افرادی که آگاهانه  به وطن خود خیانت میورزند چرا چنین میکنند؟ پاسخی که از قرون گذشته تا بحال همیشه صدق میکرده اینست: ” برای  پول و قدرت”. ولی آیا پول و قدرت آنقدر ارزش دارند که کسانی کشور و هموطنان و در واقع ناموس و شرف خود و مردمانشان را به آن بفروشند؟

از جانبی دیگر تعدادی از اپوزیسیون قصد خیانت ندارند ولی روش آنها کاملا غلط است و به سود کشورهای دیگر تمام میشود. حساب این دسته با خیانت و وطن فروشی آگاهانه متفاوت است.

کنترل هواپیمای بدون سرنشین آمریکا توسط ایران

در همین یکی دوهفته گذشته واقعه بسیار مهم و تعیین کننده ای در ثبات، حاکمیت و استقلال  ایران در برابر فشار و احتمال تهاجم خارجی پیش آمد و آن کنترل یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکائی بود.

بر طبق اخبار غیر قابل انکار پیشرفته ترین و سری ترین هواپیمای بدون سرنشین آمریکا که همین یکی دوسال پیش از وجود آن خبر داده شد در حالیکه در داخل خاک ایران مشغول جاسوسی برای سازمان سی آی ای  بود در یک جنگ الکترونیکی به کنترل ایران در آمده در خاک ایران فرود نشانده شد. این مسئله از جنبه های مختلف نظامی و سیاسی قابل بررسی است.

جاسوسی توسط چنین هواپیماهائی خلاف مقرارات بین المللی بوده، تجاوز نظامی  و بنوعی اعلام آمادگی برای  شروع جنگ یا آغاز جنگ است که اگر کشوری در خصوص آمریکا آن را اعمال میکرد حتما آمریکا بدان پاسخ نظامی میداد ولی وقتی کشوری در حد و توان نظامی – اقتصادی ایران است قادر به پاسخگوئی آنچنانی نیست.

نکته مهم نظامی اینکه اخیراً جنگ ها بصورت الکترونیکی است مخصوصا اگر کشوری بتواند فضا را در اختیار بگیرد پیروز است.

آمریکا برای حمله به عراق آن کشور را مجبور کرد تا حتی موشکهائی را که تنها 100 کیلومتر برد داشتند اسقاط بکند و 24 ساعت پیش از حمله تمام ماهوارهها و ارتباطات عراق را از بین برد. این یعنی شکست صدام  24 ساعت پیش از شروع جنگ زیرا  1 میلیون سرباز را نمیتوان  با کبوتر سازماندهی کرد بلکه نیاز به ارتباط الکترونیکی است.

این قطع ارتباط را در خصوص لیبی و سرهنگ قذافی نیز بکار بردند در نتیجه او که هنوز حاکم کشور بود نمیتوانست با مردم خودش و جهان ارتباط داشته باشد و شرحی از واقعیات بدهد در نتیجه تمام اخبار یکطرفه بود و چنانکه همه میدانند، هر کس هم تنها به قاضی برود راضی برمیگردد.

لیکن اینبار ایران با این جنگ بسیار پیشرفته الکترونیکی و شکست دادن آمریکا وتسلط بر این هواپیمای بسیار پیشرفته (که شاید پیشرفته ترین هواپیمای جاسوسی جهان باشد) توانست شکست سختی را بر آمریکا تحمیل کند و بر همان مبنای مقایسه جنگ آمریکا با عراق باید گفت: اینبار آمریکا پیش از شروع جنگ با ایران شکست خورد. زیرا ایران نشان داد که میتواند در آینده بر هواپیماها، موشکها، ارتباط میان کشتی ها و سایر نیروها و در کل همآهنگی میان نیروهای مختلف آنها تاثیر جدی بگذارد. امری که عملاً ورود آمریکا به کمترین جنگ با ایران را پیش ازشروع محکوم به شکست میکند. این نقطه عطفی درتاریخ چند قرن اخیر ایران است زیرا همواره مورد تهاجم غرب بوده و در برابر آنها قادر به هیچ کاری نبوده است.

در چنین شرایطی اپوزیسیون خارج از رژیم  چگونه باید  برخورد بکند؟

آیا باید خوشحال باشد و حمایت بکند؟ و یا برعکس و اگر آمریکا موفق به جاسوسی و کنترل فضای ایران و امورات نظامی ایران بود میبایست شادی و افتخار بکند؟

به عقیده  جنبش روشنفکری – ایران  باید این حرکت را یک پیروزی بزرگ  و تاریخی  برای ایران و مردم ایران دانست.

متاسفانه اپوزیسیون ایران نه تنها در این مورد بلکه در مواردی دیگر نیز که ایران موفقیتی بدست آورده در بهترین حالت سکوت نموده و در بدترین حالت موضعگیری خصمانه کرده  ولی در برابر فعالیتهای آمریکا و اسرائیل و سایر دشمنان ایران اگر  شادی نکرده کار شایسته ای  کرده است.

اپوزیسیون بودن بدین معنی نیست که در تحت هر شرایطی با رژیم حاکم ( این موضوع کلی و در خصوص همه کشورهاست) مخالف بود و همیشه آرزوی فقر و فلاکت را برای مملکت  داشت تا اینکه دستی از آستین ِ خارجی ها بدر آید و او را بر سریر حکوت بنشاند؛ و آنگاه اپوزیسیون بقدرت رسیده معجزه ( انقلاب) بکند و همه امورات سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی، کشاورزی، بهداشتی، مسکن، راه سازی، صنعتی، فرهنگی، قضائی، امنیتی، دینی و صدها مورد دیگر را در یک چشم برهم زدن و حداکثر در یکسال روبراه بکند ضمن اینکه استقلال کشور را هم در این دنیای گرگ و با وجود شرکتها و بانکهای بزرگ بین المللی حفظ بکند. و البته همه اینها منوط بر آنستکه نیروی حاکم قبلی هیچ حرکت مخالفی انجام نداده جنگ داخلی براه نیاندازد.

اپوزیسیون باید همیشه منافع اصلی و اساسی مملکت را در نظر بگیرد و در وحله اول  تلاش اش  برای حفظ استقلال کشور باشد  و در حالیکه کشورهای استعمارگر در پی باستعمار و استثمار کشیدن کشور هستند باید از هر گونه  پیشرفتی اعم از نظامی، اقتصادی، علمی ووو با آغوش باز استقبال کرده و خوشحال بشود.

کجای این مسئله زیبا یا انسانی است که کشور توسط خارجی ها به فقر و فلاکت (همانند افغانستان و عراق) بیفتد و بعد اپوزیسیونی را حاکم چنان مملکتی بکنند در حالیکه جنگ داخلی نیز براه افتاده است. در چنان وضعیتی چه کاری از دست حکومت جدید برمیآید.

باید کاملاً آگاه بود و وضعیت حکومت و نظام ایران و طرفداران آن را با سایر کشورها و مخصوصاً کشورهای شمال آفریقا و حرکتهای انجام گرفته در آنجا ابداً یکسان ندانست. رژیم ایران دارای طرفداران بسیاری است که حاضر به جنگ تا سالیان سال هستند و ابداً زیر بار کنار گذاشته شدن با زور و مخصوصا توسط نیروهایی نظامی خارجی نخواهند رفت.

مطمئناً چنانچه نیروهای خارجی در امورات داخلی ایران دخالت نظامی بکنند جنبش روشنفکری – ایران نیز بناچار در مقابل آنها حتی وارد جنگ خواهد شد.

آیا اپوزیسیون قدرت حکومتی را برای حکومت کردن و قدرت و ثروت میخواهد یا برای خدمت و پیشبرد جامعه؟  پاسخ صادقانه باین سئوال استکه روش کاری اپوزیسیون و چهره اش را روش میکند.

از نظر جنبش روشنفکری ایران هر شخص  یا نیروئی که کشور را در امری به پیش ببرد و خدمتی بکند شایسته تقدیر در آن خصوص است.  همچنین هر کار ناشایست و خلاف نیز از جانب هر شخص یا نیروئی مستحق نقد و اعتراض میباشد.

جنبش روشنفکری بر این خواسته نیست که ایکاش این رژیم دائماً کشور را به قهقراء  بیشتری ببرد و در کنار آن کشورهای سلطه طلب نیز به انواع مختلف بر کشور و مردم فشار بیاورند تا شاید او را برای این کار جانشین بکنند و او با معجزه ای همه چیز را بیکباره متحول کرده و بشکلی جدید و تمام و کمال بسازد.

 این نکات از زاویه  برخورد جوانمردانه، صادقانه و انسانی نیز قابل بررسی است.

در برخورد جوانمردانه که معمولا با دشمنان است اگر بد را میگوئیم  خوب آنها را هم باید  بگوئیم.

هیچ  انسان یا رژیمی صد در صد خوب و یا بد نیست. حتی آنچه که ایرانیان عامی راجع به مغولان میگویند و با برخوردی غیر معقول هر چه بدو بیراه است به آنها میگویند با واقعیت تاریخ ابداً مطابقت ندارد بلکه باید به ارزش کار بزرگی که مغولان کردند آگاه بود آنها خدماتی را آگاهانه و به اختیار ویا ناآگاهانه و بی اختیار به جهان کردند که شاید هیچ دولت و حکومتی در طول تاریخ بشر نکرد. آرامشی که آنها در  گستره وسیعی از جهان و از جمله ایران ایجاد کردند باعث پیشرفتهای زیادی شد. بستن راه زمینی اروپائیان به هند و در نتیجه چرخش  مسیر آنها بطرف غرب و یافتن قاره آمریکا و همچنین  ایجاد کشور روسیه بواسطه وجود مغولان و بسیاری کارهای دیگر تحولات بسیار عظیمی بود که مغولان خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه ایجاد کردند.

بر همین منوال هر چند ایرادات بسیار بر غرب وارد است ولی بهر حال آنها نیز توانستند تحولات دیگری در جهان ایجاد کنند و سرعت رشد علم بسیار بالا رفت.

در هر صورت ایران دیگر آن ایران 30 سال پیش نیست و روش اپوزیسیون نیز باید عوض بشود.

جنبش روشنفکری ایران افتخار میکند اولین جریانی بود که فلسفه، پایه، اساس و موجودیت اش را بر علم قرار داد. اداره کارها و کشورها را  بر مبنای علم دانست و اشاره داشت  برای پیشرفت بشریت و هر کشوری باید بر علوم عقلی و عملی متکی بود. همین رهنمود بود که جمهوری اسلامی را به صرافت ایجاد دانشگاهها انداخت که نتیجه آن در این سالها ببار نشسته و در حال رشد است.

حال چنانچه سایر نیروهای اپوزیسیون نیز میخواهند از این رهنمود ها استفاده ببرند و خود را با زمانه همآهنگ و همطراز کنند کار سختی در پیش نیست؛ تنها باید دگم ها و عقاید قدیمی اشان را بدور انداخته این عقاید را بپذیرند. وگرنه میتوانند همچنان در گذشته سیر بکنند، و مسلماً نه خود راه به جائی خواهند برد و نه دنباله روان خود را به جائی خواهند رساند.

از جانب دیگر اگر آواز آزادی و دمکراسی ووو را سر میدهیم باید بعد از بدست گیری حکومت به افراد رژیم کنونی که بسیار زیاد هم هستند اجازه فعالیت سیاسی بدهیم و در واقع رای گیری آزاد برگزار کنیم و از کجا معلوم که دوباره همین ها قدرت را بدست نگیرند. پس تمام  راهی که چنان اپوزیسیون انعطاف ناپذیر، خشک مغز و قدرت طلبی  طی میکند که حاضر به همکاری با سلطه گران خارجی میباشد از بیخ و بن و از ابتدا و اساس غلط است و بار کجی است که بمقصد نمیرسد و راهی است که سر از ترکستان در میآورد.

اگر میخواهیم  بعنوان اپوزیسیون کنونی در آینده در حکومت دارای نقشی بشویم  پس چه بهتر کشوری باشد که از لحاظ علم و ثروت و سایر نکاتی که نامبرده شد در رتبه خوبی باشد و نه کشوری مخروبه. پس باید با روشهای رفرمیستی، صلح جویانه، انسانی و صبورانه در پی  پیشبرد و توسعه کشور بود.

جنبش روشنفکری – ایران تسلط نیروهای جنگ های الکترونیکی ایران بر ارتش و سازمان جاسوسی آمریکا را به کلیه ایرانیان و سایر ملل آزادیخواه جهان تبریک میگوید.

آذر 1390   دسامبر 2011

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

بستن تنگه هرمز و يا تهديد آمريکا در خروج از خليج پارس


تهدید ایران مبنی بر بستن تنگه هرمز تاکتیکی در خدمت آمریکا

ایران باید آمریکا را تهدید به ترک خلیج پارس بکند

در هفته آخر سال 2011 مسیحی آقای محمد رضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور که مقامی درجه 3 در ایران بحساب میآید اعلام کرد  در صورتیکه ایران تحریم نفتی بشود تنگه هرمز را خواهد بست.

این حدس را میتوان زد که مطابق سوابق سران جمهوری اسلامی ایران آنها بعضی صحبت ها را ابتدا از زبان عناصر درجه چندم اعلام میکنند تا ارزیابی از وضعیت بدست آورند. هرچند ممکن است تصور شود این حرفی بوده  از زبان این شخص بدون مشورت با بزرگان  ولی این امر جای تردید بسیار دارد و پذیرفتنی نیست. پس مبنا آن است که سخنان معاون اول رئیس جمهور با مشورت بزرگان و برای ارزیابی عکس العمل غرب بوده است. هر چند در این میان نفتی هم که برای امثال چین و هند صادر میشود از همین مجرا میگذرد ولی هدف این سخن  بررسی عکس العمل این دسته کشورها نبوده بلکه همان غرب میباشد.

مواردی که این تهدید را برعلیه ایران  بر میگرداند

زمانیکه صحبت از بستن تنگه هرمز میشود باید دید چه کشورها و یا نیروهائی در درجه اول در گیری قرار دارند. در میان  تمامی کشورها و نیروها سه دسته را میتوان کاملاً مشخص کرد.

1- وارد کنندگان یا مصرف کنندگان نفت و گاز

2- کشورهای صادر کننده

3- واسطه ها

1- وارد کنندگان کشورهای مختلفی هستند که در تمامی نقاط جهان پراکنده میباشند.

بنابر آماری که هرروزه در وسائل ارتباطات جمعی اعلام میشود 17% از نفت جهان از این آبراه صادر میشود و چون در تمام جهان توزیع میشود بهر کدام از کشورها درصد متفاوتی تعلق میگیرد.

17% از زاویه ای زیاد و از زاویه ای کم است. اما بهر صورت بنظر میرسد اگر قرار باشد این مجرا بسته شود برای مدتی طولانی نخواهد بود و برای  کوتاه مدت  کشورهای غربی میتوانند با اندکی ریاضت بحران را پشت سربگذارند. شاید هم با طرح های سریع موضوع را بنوعی تخفیف بدهند. بهرحال بستن تنگه هرمز میتواند شوکی باشد ولی کشنده و نابود کننده غرب نیست لیکن نابود کننده ایران میتواند باشد.

2- صادر کنندگان کشورهای ایران، کویت، عراق، قطر، بحرین، و امارات هستند. اکثر این کشورها قادرند تا بدون صادرات (کوتاه مدت) به حیات اقتصادی خود ادامه بدهند. تنها عراق و ایران هستند که از سایرین بسیار ضربه پذیرتر می باشند. کشورهای کوچک صادر کننده با جمعیتی بسیار اندک که از پشتوانه مالی قوی برخوردارند میتوانند مدت نسبتا طولانی بدون صادرات نفت به حیات خود ادامه بدهند و در کنار آن با توجه به حمایت غرب مشکل خاصی هم برایشان ایجاد نشود.

3- واسطه ها یا دلالان از این ماجرا سود خود را خواهند برد و با بالا رفتن قیمت نفت آنها جبران کمتر صادر شدن را باین ترتیب میکنند.

نتیجه سیاسی، اقتصادی و نظامی آن است که با اجرای این تهدید و حتی با همین اعلام ِ اشتباه،  ضربات زیادی بر منطقه و ایران وارد شد.  تهدید به بستن تنگه هرمز باعث گردید تا در همان اولین قدم آمریکا بتواند مقدار زیادی از سلاح های کهنه و از رده خارج شده خود را به کشورهای امارات و عربستان بفروشد. این عمل کمک بزرگی به اقتصاد ازهم پاشیده آمریکا کرد؛ همین امر استکه عده ای را باین شک میاندازد که شاید هدف ایران نیز همین بوده و قصد کمک به آمریکا را داشته است.

چنین تهدیدی  کشورهای حاشیه خلیج پارس را بطرف آمریکا میراند که نه تنها بنفع ایران نیست بلکه بنفع مردم این کشورها هم که برعلیه حکومتهای خودکامه شان قیام کرده اند  نیست. بدینمعنی که چنانچه ایران بخواهد واقعا تنگه را ببندد آنگاه تنها با آمریکا و سایر کشورهای غربی رودر رو نیست بلکه با کشورهای منطقه نیز درگیر خواهد شد. این عمل برضرر نیروهای مردمی منطقه است که در حال مبارزه با رژیم های خودکامه هستند و آنها را در شرایط سختی قرار میدهد.

تهدید آمریکا بهترین تاکتیک ایران

اما در مقابل این تهدید احمقانه اگر ایران تهدید دیگری میکرد کار بسیار متفاوت میشد. ایران میتوانست آمریکا را بعنوان عامل بی ثباتی در منطقه و خلیج پارس تهدید کرده از آمریکا میخواست تا هرچه زودتر منطقه را ترک بکند. این تهدید در واقع همان حکم بستن تنگه هرمز را بهمراه داشت با تفاوتهای بسیار از جمله اینکه کشورهای منطقه خود را در تهدید مستقیم از جانب ایران نمیدیدند و در کنار آن مردم بپا خواسته منطقه از این تهدید استقبال میکردند. این تهدید برای آمریکا دو راه باقی میگذاشت خروج و یا ماندن و در گیری نظامی با ایران.

در صورت تهدید به بستن تنگه هرمز بسیاری از کشورهای اروپائی بطور اتوماتیک خود را در کنار نیروهای نظامی آمریکا قرار میدهند ولی در صورت تهدید آمریکا به خروج از خلیج پارس  یک درگیری مستقیم میان این دو کشورا ست که بسادگی پای سایرین را بمیان نمیکشد.

تهدید آمریکا به ایجاد بی ثباتی در منطقه، نیروئی به مردم مبارز منطقه میدهد و آنها را در برابر دولتهای خودکامه اشان دلیر میکند و در ضمن چنانچه در گیری نظامی میان ایران و آمریکا رخ بدهد آنها از ایران در برابر آمریکا حمایت خواهند کرد و حتی ممکن است به منافع آمریکا در کشورهای خودشان ضربه بزنند و درگیری در کشورهای خودشان با رژیم هایشان را تشدید بکنند. مخصوصاً اکنون که مردم بحرین برعلیه رژیم حاکم بر کشورشان برخواسته اند و ناوگان پنجم دریائی آمریکا در سواحل آن کشور است نوع تهدید های ایران براین مسئله تاثیر متفاوت میگذارد.

تهدید آمریکا به خروج از خلیج پارس روحیه ضد آمریکائی  را در جهان تقویت میکند و حتی حمایت روسیه، چین و بعضی کشورهای دیگر از آمریکای جنوبی تا شرق آسیا را هم بهمراه خواهد آورد. مخصوصاً حمایت روسیه و چین و کره شمالی میتواند مهم باشد زیرا آنها میتوانند بعضی سلاح های استراتژیک را به ایران بدهند.

درگیری ایران با آمریکا حمایت مردم منطقه همانند پاکستان، افغانستان و حتی ترکیه و بسیاری کشورها را بهمراه خواهد آورد و فراتر از آن کشورهای مسلمانی مانند اندونزی، تونس و سایرین را که بسیار دور از منطقه هستند را به حمایت وامیدارد. حتی کشوری مانند ترکیه نیز مجبور است تا در برابر حمایت مردم اش از این حرکت ایران عکس العمل نشان بدهد و چنانچه ناتو بخواهد به ایران حمله بکند او نتواند بسادگی وارد عمل بشود در حالیکه با طرح بستن تنگه هرمز ترکیه بسادگی  در کنار ناتو وارد عمل میشود.

آلترناتیوهای دیگر

اگر ایران تهدید به بستن تنگه هرمز را جدی  و یا عملی بکند، آنگاه عربستان نیز میتواند تهدید به بستن راه ورود به دریای سرخ را بکند که از این نظر ضربه سخت تری بر ایران وارد میشود و نه تنها  کشتی های جنگی ایران نمیتوانند از این آبراه استفاده بکنند بلکه کشتی های تجاری ایران و حتی کالاهائی که بمقصد ایران توسط شرکتهای غیر ایرانی ارسال میشوند از آن عبور داده نخواهند شد.

در همین روزهائی که ایران تهدید احمقانه  بستن خلیج پارس را مطرح کرد آمریکا تحریم بانک مرکزی ایران را تصویب کرد. شاید فراتر از این  و حد نهائی تحریمها عدم خرید نفت باشد که با تحریم بانک مرکزی یک حلقه کامل را میسازند و دیگر چیزی فراتر را نتوانند به اجرا بگذارند ولی باید دانست که این تحریم ها میتوانند بطوری به اقتصاد ایران ضربه بزنند که باز سازی آن بسختی و با صرف زمانی طولانی ممکن باشد. در نتیجه ایران تنها یک آلترناتیو دارد و آن پیدا کردن بهانه ( که کاری بسیار ساده است و همین تحریم ها بهانه کافی میباشد) برای خروج از سازمان انرژی اتمی  و در کنار آن با توجه به وضعیت جنگی با آمریکا بسرعت اتمی بشود.

برای اینکه در جهان دارای قدرت  شد دو راه اصلی وجود دارد: یکی بدست آوردن قدرت اقتصادی بسیار قوی  و دیگری قدرت نظامی بالا. شواهد کافی در جهان نشان میدهد که خارج از حیطه سازمانهای قدرتمند جهان مانند فراماسیونری و صهیونیستی هیج کشوری ( و حتی فردی) را اجازه ثروتمند شدن و از این راه قدرتمند شدن نمیدهند.  بعنوان مثال هرچند کشورهای نفتی حاشیه خلیج پارس مانند عربستان و امارات دارای ثروت هستند ولی پولهای آنها در بانکهای غربی و در اساس در اختیار آنهاست و این کشورها نمیتوانند هرگاه اراده بکنند پولهای خود را از بانکهای غربی خارج بکنند. بهمین ترتیب آنها اجازه داشتن قدرت نظامی واقعی را ندارند بلکه آنها را به سلاح هائی درجه 2 و 3 مجهز میکنند. ازطرفی این کشورها افراد نظامی واقعی ندارند بلکه بیشتر نظامیان آنها مزدورانی از هند و پاکستان هستند که در صورت وقوع هرجنگی فوراً اسلحه را زمین گذاشته وبه کشورهای خود فرار میکنند. و از همه مهمتر این کشورها هیچ کارخانه تولید سلاح  و تجهیزات نظامی پیشرفته ندارند.  دلایل بسیار دیگری را میتواند بر شمرد و نشان داد که ارتش این کشورها کاملا توخالی است اما؛ اگر ایران تنگه هرمز را ببندد آنگاه این سلاح ها میتواند در اختیار نیروهای آمریکائی ( بعنوان انبار مهماتِ در دسترس) قرار بگیرند و آنها میدانند چگونه از این سلاح ها استفاده بکنند و البته در چنین شرایطی همین ارتش های بی لیاقت مزدور نیر به اتکا پشتوانه کشورهای غربی و تعداد زیاد آنها شیر میشوند.

بهر صورت برای ایران قدرتمند شدن از طریق ثروت امکان ندارد مخصوصا اکنون که کار به جاهای باریک کشیده و تحریم ها به نقطه آخر رسیده اند و در آینده صدمات سختی به اقتصاد ایران وارد خواهند کرد؛ پس  تنها راه، کسب قدرت نظامی حداکثر است و این کار تنها با دستیابی به بمب اتمی امکان دارد. دستیابی به بمب اتمی است که بازدارنده جنگ و حمله به ایران است.

همچنین در این نبرد ایران نمیتواند تنها به اتکا مسلمانان طرفدار خود در جهان وارد بشود بلکه متحدانی نظیر روسیه و چین و هند میتوانند پایگاه بهتری باشند.

مسلماً شعارهای ایرانیان که میگویند بمب اتمی از نظر شرعی برای ما ممنوع است برای هیچ کشوری یا عقل سلیمی قابل قبول نیست زیرا این مسئله شرعی در اختیار همین آخوند هاست و هرگاه لازم شد دستور شرعی جدیدی خواهد آمد و آن را مجاز اعلام خواهد کرد. در شرع اسلام ولایت فقیهی همان طور که آیت الله خمینی در زمان جنگ با عراق گفت “خرید سلاح از یهودیان نیز مجاز است” وقتی کار به جاهای باریک بکشد دستورات شرعی جدید صادر خواهند شد. قوانین شرعی که رهبران مذهبی اعلام میکنند برای ابدالدهر نیست بلکه در اختیار خود آنهاست و هرگاه لازم باشد عوض میشوند.

نتیجه

با توجه به مسائل گفته شده بهتر است ایران از آمریکا بخواهد تا از خلیج پارس خارج بشود و در ضمن اعلام بکند که بدلیل اینکه تحریم ها از حد گذشته است و سازمان انرژی اتمی هیچ کاری نکرده ایران از سازمان انرژی اتمی خارج میشود. در کنار آن  با سرعت هرچه تمام تر به تولید سلاح اتمی بپردازد.

اکنون ایران در یک آزمون بزرگ تاریخی قرار گرفته است و در این نبردی که در پیش دارد باید بتواند از تاکتیکها و اتحاد های سیاسی بهره کافی را ببرد. اگر ایران در این آزمون تنها به طرفداران مسلمان خود در جهان متکی باشد شکست مسلم در انتظارش میباشد ولی ایران باید به یک اتحاد تاریخی با بلوک روسیه- چین دست بزند یعنی بطور تمام و کمال وارد کنفرانس شانگهای بشود و بدینترتیب ضمن تقویت پشتوانه دفاعی خود موازنه قدرت را در جهان بهم بزند، در غیر این صورت خیانتی تاریخی صورت گرفته است.

لیکن عاقلانه ترین کار آنستکه ایران ابداً  وارد جنگ نشود زیرا این خواسته آمریکاست. برای آمریکا جنگ با ایران آنهم در این لحظه که در گیر بحران اقتصادی  بوده و در حال فرار از عراق میباشد نعمت است. زیرا تفاوتهای زیادی نیز میان حضور نظامی آمریکا در عراق و مخصوصا افغانستان و سومالی در برابر ایران وجود دارد. بعضی جنگ ها مانند جنگ دوم جهانی بنابر تحلیل بعضی متخصصان برای اروپا موقعیت رشد و توسعه سریع ایجاد کرد ولی جنگ در کشوری فقیر و عقب  مانده چون افغانستان چنین موقعیتی را برای آمریکا و سایر دول غربی ایجاد نکرد و نخواهد کرد بلکه برعکس آنها را به تباهی کشاند.

ایران از جنبه اقتصادی و موقعیت استراتژیک و بسیاری جوانب دیگر کشوری حساس است و جنگ با ایران جنگی بسیار متفاوت با افغانستان و عراق برای آمریکا خواهد بود ولی برای ایران ابداً مثبت نبوده و جنبه های منفی آن بسیار بیشتر خواهد بود.

در چنین جنگی قیمت نفت بسیار بالا خواهد رفت و در نتیجه قیمتهای جهانی کلیه کالا ها بالا میرود ولی از آنجائیکه ایران بدلیل بسته شدن تنگه هرمز نمیتواند صادرات نفتی به میزان مناسب داشته باشد از دو طرف ضربه خواهد خورد یکی از صادرات اندک نفت (و در نتیجه درآمد ارزی اندک) و دیگر از بالا رفتن قیمت کالاهائی که باید وارد بکند.

پس بهتر است ایران برای ضربه زدن به آمریکا از درگیریهای آمریکا در کشورهای دیگر مانند افغانستان، فلسطین و جنبش های مردمی منطقه و جهان سود برده و با تقویت نیروهای آن کشورها قدرت آمریکا را تضعیف بکند.

ایران تنها زمانی میتواند با آمریکا وارد جنگ مستقیم نظامی بشود که بنوعی توازن قوا ایجاد بشود یعنی دارای بمب اتمی باشد که آمریکا را از استفاده از بمب اتمی برعلیه ایران باز دارد. دیگر اینکه برد موشکهایش به آمریکا برسد تا  چنانچه آمریکا ایران را مورد هدف قرار داد ایران نیز آمریکا را مورد هدف قرار بدهد و با داشتن بمب اتمی مانع صد در صدی استفاده آمریکا از بمب اتمی برعلیه ایران بشود زیرا میتواند حمله اتمی آمریکا به ایران را با حمله اتمی پاسخ بدهد.

اما در حال حاضر بهتر است تا ایران بجای اینکه با تهدید به بستن تنگه هرمز اعضاء اپک را بر علیه خود تحریک بکند با آنها مدارا کرده و با توسل به قوانین اپک از آنها بخواهد تا هر مشتری ای که نخواست سهمیه بندی اپک را رعایت بکند از خرید نفت از سایرین نیز محروم بشود. این سیاستها باعث پیوستگی کشورهای منطقه میشود. همچنین سایر اعضاء مطمئن میشوند که در صورت بروز  مشکل برایشان آنها نیز از این رسم یا سنت یا قانون بهره مند خواهند گردید زیرا اساساً هدف تشکلی همانند اپک باید  حمایت از اعضاء در چنین شرایطی باشد.

ایران نباید کشورهای همسایه را با دست خودبطرف کشورهای غربی براند بلکه باید سیاست دوستی با همسایگان را مخصوصاً در شرایط تنگ و بحرانی بشناسد و از آن سود ببرد زیرا که بنفع ایران و کل منطقه است.

            جنبش روشنفکری – ایران

            12 دی ماه 1390       دوم  ژانویه 2012 

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

بحثی در انتخاب و انتخابات یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری


بحثی در انتخاب و انتخابات

یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

   بیست و چهارم خرداد امسال (1392 شمسی ) یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار میشود. به این دلیل نگاه مختصری به موضوع انتخاب و انتخابات سیاسی انداخته می شود.

   در عصر حاضر در جهان ظاهرا ً بیشترین شیوه اداره کشورها بر اساس انتخابات میباشد که دو نوع آن برجسته تر و عمومی تر میباشد.

یک دسته همانند بیشتر کشورهای اروپائی با انتخاب نمایندگان مجلس ( با رای دادن به احزاب) به آنها اجازه میدهند تا ضمن در اختیار داشتن مجلس، دولت و رئیس دولت ( رئیس وزراء) را انتخاب کنند و او را نخست وزیر مینامند. در این حالت تمام قدرت دولت و قانونگذاری ( مجلس) در دست حزب یا ائتلافی از احزاب منتخب  است که بیشتر از 50% آراء را داشته باشند.

دسته دیگر مانند آمریکا و ایران در انتخاباتی نمایندگان مجلس ( یا مجالس) را انتخاب میکنند و در انتخاباتی دیگر رئیس جمهوری را انتخاب میکنند. در این حالت دو قوه مقننه و مجریه از هم مجزا می شوند.

در هر کدام از دو دسته نیز تفاوتهائی دیده میشود مثلا  از جمله  تفاوتهای میان ایران با آمریکا در آن است که در آنجا کاندیدای ریاست جمهوری نماینده یک حزب است و این حزب با تمام قدرت از او حمایت میکند در حالیکه حزب در ایران به معنی امروزی اش وجود ندارد. 

بهر صورت تنوع در این سیستم ها زیاد است و هدف اصلی در اینجا بررسی این تنوع نیست بلکه یک نگاه کلی به آن و بررسی انتخابات در شرایط کنونی ایران میباشد.

انتخاب چیست و چگونه انجام میگیرد

   انسان ها برای هرکار یا عملی از میان آلترناتیوهای مختلف یکی را انتخاب میکنند. مثلا برای خریدها مانند، خانه، خوراک، لباس و یا مسافرت، رشته تحصیلی، ازدواج و… و در واقع  بطور روزانه برای تقریبا ً تمام کارهایشان ( حتی برای عبور از خیابان و یا حرف زدن که عادی ترین کار روزانه است) با بررسی بعضی شرایط و امکاناتِ زمانی، مالی، روحی و… از میان چند آلترناتیو یکی را انتخاب میکنند.

   اما انتخاب میان ادیان استثناء است و از بدترینها می باشد زیرا معمولا ً ارثی است و کمتر کسی پیدا می شود که با علم و دانش و شناخت از حداقل چند دین (و نه حتما شناخت از همه ادیان) یکی از آنها را انتخاب کرده باشد و این در حالی است که دین داران حتی کمترین اطلاعی از فلسفه های مختلف ندارند. در نتیجه با قاطعیت میتوان گفت در هیچ جائی در جهان دین مردم انتخابی نیست بلکه مردم دین اشان را ارث میبرند. از این فراتر تربیت می شوند تا در برابر سایر ادیان یا فلسفه ها یا عقاید موضع گیری حتی خصمانه کرده و آنها را دشمن بشمارند، در حالیکه شاید ابدا ً کمترین اطلاعی از عقاید دینی آنچه و آنکه را دشمن می شمارند نداشته باشند. با اینحال یکدیگر را بخاطر عقاید دینی قتل عام میکنند.

این مورد از موارد استثنائی و شاید تنها مورد در زندگی بشر است ( و از جانبی مهمترین موارد نیز میباشد) که متاسفانه در آن هیچ نشانه ای از انتخاب، عقل،  منطق،  دانش و اطلاعات وجود ندارد.

   باید توجه داشت؛ وقتی صحبت از انتخاب به میان می آید دقیقا ً بدین معنی است که انسان از میان چند آلترناتیو یکی را انتخاب میکند؛ برای این کار با داشتن مجموعه ای از اطلاعات، مقایسه ای میان آنها انجام داده ویکی را انتخاب میکند.

اگر فقط یک آلترناتیو برای انسان وجود داشته باشد انسان مجبور است بناچار آن را به پذیرد و این اجبار است و نه انتخاب. اما در خصوص دین حتی این چنین هم نیست بلکه انسان را از زمان تولد به آن وادار میکنند و بمرور او را شستوی مغزی میدهند و او ناخواسته به آن سو میرود.

دین داران ِ متعصب برای درک بهتر این نکته باید بجای اینکه به خود و دین خود فکر کنند به طرفداران سایر ادیان فکر بکنند؛ در اینصورت چون با آنها مخالفند این نکته را بخوبی خواهند فهمید.

   انسان  برای انتخاب بهتر، صحیح و یا کاملا ً درست نیازمند مجموعه ای از اطلاعات درست و دقیق میباشد. پس یک رابطه کاملا ً پیوسته میان انتخاب با اطلاعات و دانش وجود دارد.

   هر چه اطلاعات و دانش انسان دقیق تر و عاقلانه تر باشد انتخاب نیز دقیق تر و عاقلانه تر است. در مقابل هرچه اطلاعات نادقیق تر و غیر واقعی تر باشد انتخاب نیز بدتر است. به همین دلیل است که تولید کنندگان کالا و فروشندگان برای فروش اجناس خود از طریق تبلیغات، در بهترین حالت اگر اطلاعات دروغ ندهند حداقل از ذکر مضرات و یا نکات منفی کالای خود پرهیز کرده و تنها به محاسن آن میپردازند.

   در بسیاری موارد با وجود چند آلترناتیو به دلیل اینکه هیچکدام نمی تواند رضایت شخص را برآورده کند و با خواستهای اساسی اش مغایرت ریشه ای پیدا میکند شخص از انتخاب صرفنظر میکند؛ البته این در صورتی است که شخص در انتخاب الزام نداشته باشد. مثلا ً اگر انسان الزام به رفتن به نقطه ای دارد ولی هیچکدام از راه ها کاملا ً بی خطر، نزدیک  و… نیست، پس مجبور است یکی را که کمترین خطرات و هزینه ها را دارد انتخاب بکند. اما اگر امکان نرفتن و عدم پذیرش خطر وجود داشته باشد این یکی را انتخاب میکند.

زمانی که انسان آلترناتیو عدم انتخاب را هم به عنوان یک انتخاب در اختیار دارد، عدم انتخاب را هم به عنوان یک انتخاب بر می گزیند.

انتخابات سیاسی

   با توجه به توضیحات بالا به سادگی مشخص میگردد که انتخابات سیاسی نیز در همین وضعیت قرار دارند یعنی انسان باید با داشتن اطلاعاتی دقیق و کامل و در مقایسه با سایر آلترناتیوها انتخاب خود را بکند. توجه به این نکته بسیار مهم است که برخلاف سایر انتخاب ها در این یکی وظیفه کل سیستم حاکم و نیروهای سیاسی است تا اطلاعات دقیق و بدون سانسور را در اختیار مردم قرار بدهد. زیرا در اینجا نباید همانند فروش یک کالا باشد که هدف سود آوری شخصی است و در نتیجه از ارائه ضعف ها خود داری می شود؛ بلکه حاکمیت باید در قبال کل کشور و مردم احساس مسئولیت بکند و بداند که: هدف انتخاب مدیریت مناسب و کارآمد برای توسعه همه جانبه کشور همراه با حفظ استقلال  است  و نه توجه به منافع شخصی حاکمان.

   حاکمان باید بدانند که تا ابد حکومت نخواهند کرد. این چنین نبود و اینچنین هم نخواهد ماند. دیر یا زود دوره این حاکمان نیز بسر خواهد رسید و آنگاه اگر در حیات باشند باید حساب پس بدهند و اگر مرده باشند نام بدی از خود در تاریخ باقی خواهند گذاشت.

   در انتخابات سیاسی وضعیت باید به صورتی باشد که رقبا ضعف های کشور و یکدیگر و مخصوصا ً ناگفته های در خصوص کشور را به نمایش بگذارند و راه حل ارائه بدهند.

   باید به صراحت و بدون هیچ ترس، عذر و ملاحظه ای گفت:

متاسفانه در اکثریت غالب کشورهای جهان، سیستم ها بنوعی هستند که هدف را انتخاب برتر برای کمک به توسعه همه جانبه کشور قرار نمیدهند بلکه هدف کمک بیشتر به ثروتمندان میباشد که قدرت اصلی را در اختیار دارند. این تزویر و فریب در انتخابات کشورهای ثروتمندتر اروپائی و آمریکا بیشتر است زیرا ثروتمندان آنها بسیار ثروتمند تر، متشکل تر، سازماندهی شده تر و قوی تر از کشورهای دیگر هستند.

اوضاع در ایران کنونی چگونه است

   برای جلوگیری از گستردگی این بحث که بسیار وسیع بوده و در هر کشوری ویژگی های خاصی دارد به بررسی وضعیت ایران پرداخته می شود.

   در ایران کنونی به دلائلی وضع غیر عادی است و با سایرین و مخصوصا ً کشورهای غربی تفاوت دارد.

   اولین و مهم ترین تفاوت میان ایران و کشورهای غربی عدم تثبیت قدرت حاکم در ایران است.

   در غرب قدرت اصلی در دست ثروتمندان بسیار بزرگ است که تمامی قدرت اقتصادی را در اختیار دارند. از جانب دیگر با ایجاد تشکل های مخفی تمامی قدرت اصلی سیاسی، نظامی، امنیتی، فرهنگی و… را نیز در کنترل خود گرفته اند. آنها مهره های اصلی اداره کننده کلیه ارگان های دولتی را در اختیار خود داشته و مدیران و مسئولین را تعیین میکنند.

در غرب ثروتمندان بزرگ که حاکمان اصلی هستند ابدا ً نیازی نمی بینند تا برای اداره کشور وقت خود را صرف نشستن در دولت بکنند بلکه کارمندان خود را بعنوان بالاترین مقامات سرکار میگذارند.

   لیکن در کشوری مانند ایران چنین نیست و هنوز جنگ قدرت ادامه دارد. از جانبی دیگر مجموعه نیروهای درون حاکمیت برای دست یابی به قدرت کامل با قدرتهای بزرگ جهانی رودر رو هستند و تا این موضوع روشن نشود موضوع قدرت در ایران به نتیجه نهائی نمیرسد.

در این جنگ قدرت توجه به حفظ استقلال کشور مهم ترین وظیفه تمامی سیاسیون و مردم است.

ریشه اختلافات درون حاکمیت ایران چیست؟

   در پاسخ به این سئوال که: ریشه اختلافات درون حاکمیت ایران چیست؟  تقریبا ً همه مردمان عادی و سیاسی میگویند: قدرت و ثروت. اما این پاسخ ِ صحیح بسیار کلی است و نمیتواند پاسخی دقیق، جامع و روشنگر باشد بلکه باید به مسائل دیگری توجه نمود که اتفاقا ً توجه به آنها به شرکت آگاهانه، یا نا آگاهانه و یا عدم شرکت در انتخابات میرسد.

در پاسخ به سئوال فوق باید دو مسئله سیاست داخلی و خارجی را مشخص کرد:

   ابتدا باید وابستگی گروه های مختلف به قدرت های مختلف جهانی را شناخت، زیرا در وضعیت کنونی جهان، قدرت غرب و در راس آن آمریکا برتر از سایرین است. از جانبی همه این کشورهای غربی و مخصوصا ً آمریکا زیر سلطه سلطنت پنهانی سازمان جهانی یهودیان صهیونیست قرار داشته و مستعمره به حساب می آیند. در مقابل آن روسیه و چین در قالب کنفرانس شانگهای در حال شکل گیری و انسجام و ایجاد زیر ساخت های یک قدرت متشکل میباشند. در میان این دو دسته ایران بالانس قدرت است و بواسطه موقعیت حساس استراتژیک و نیز تاثیر گذاری اش بر بسیاری کشورها میتواند با گرایش به هر کدام از طرفین، بالانس قدرت جهانی را به آن سو بکشاند. البته شاید ایران در سالهای آینده این امتیاز را از دست بدهد و افسوس این موقعیت طلائی را بخورد.

هیچ کشوری با هر میزان ثروت و گستردگی سرزمینی و جمعیتی  نمیتواند تنها و بدون رابطه و اتحاد با سایر کشورها به حیات خود ادامه بدهد. از این بدتر آنستکه بدون متحد استراتژیک  و قوی به جنگ با سایرین مخصوصا ً مستقیما با قدرتهای برتر جهان برخیزد، در اینصورت مرگ و نابودی خود را رقم زده است.

همه کشورها محکوم به داشتن رابطه  و همکاری با سایرین هستند. اما انتخاب متحدان و نوع رابطه با آنها مهم ترین ها بوده ودر این مقطع تعیین کننده میباشد.

   چنانچه ایران بطرف غرب مسیحی برود بواسطه ساختار خاص قدرت در غرب و اینکه قدرت بدون چون و چرا در دست مذهبیون از نوع  صهیونیسم میباشد هیچگاه ایران را بعنوان یک بازیگر اصلی یا همکار واقعی  و با حقوق مساوی نخواهند پذیرفت بلکه همواره بعنوان یک خدمتکار در اختیارشان خواهد ماند و زمام امور کشور را آنها در دست خواهند گرفت و هرگاه بخواهند به سادگی می توانند این خدمتکار یا برده را بیکار و نابود کنند.

   در مقابل در جناح کنفرانس شانگهای از آن ساختار خاص و قدرتمند صهیونیستها خبری نیست همچنین مذهب نیز جائی برای قدرت نمائی ندارد. این جناح متشکل از مجموعه ای است که شامل تقریبا ً تمامی ادیان جهان مانند اسلام، مسیحیت، بودائی، کنفوسیوسی، هندو، یهودی، جینی و… و حتی بی دینان و کمونیستها می شود؛ همچنین هیچ قدرت مالی و یا نظامی یکه تازی هم وجود ندارد. در نتیجه در این جناح می توان بعنوان یک نیروی مستقل و با رای و قدرت مساوی وارد شد. پس اگر ایران وارد این جناح یا تشکل بشود و آنها خود را کاملا ً متشکل بکنند یعنی به غیر از انعقاد پیمان نظامی (همانند ناتو) به بانک های متمرکز و قوی، بورس، پول واحد، تجارت، توسعه صنعت، تبادل علم  و… با یکدیگر برسند آنگاه نه تنها به سادگی قدرت اول در جهان خواهند شد بلکه یک سیستم جدید را نیز بر جهان اعمال میکنند که به آزادی و حقوق انسانی و استقلال بشر نزدیکتر است و در نتیجه مردمان غرب نیز برای رسیدن به چنین امکاناتی بر علیه سیستم ستمگر و برده ساز خود برمی خیزند.

   در اینجاست که باید دید کدام جناح درون حاکمیت با این پیوند یا اتحاد موافق و کدامیک با آن مخالف است. باید متوجه بود، بر مبنای استدلال فوق آن جناحی که با چنین وحدتی مخالف است در جناح حامی غرب قرار میگیرد. یعنی آنها بعنوان سرمایه داران وابسته به غرب ( کمپرادور – اصطلاح سیاسی ای که در زمان شاه برای ایران بکار میرفت) در جرگه خائنین به ایران و حتی جهان قرار میگیرند. در این جناح میتوان ردپای صهیونیسم و فراماسیونری را هم دید.

                                                                                                                                                                           ظاهر قضیه چنین است که جناح احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهوری که  تنها مدت کمی به پایان کارش باقی مانده با توجه به گسترده کردن روابطش با کشورهای آمریکای لاتین (که ضد غرب بودند) و همچنین با روسیه و چین، میتواند در گروه سوسیالیست ها ( البته بدون اینکه آنها چنین نامی را بخاطر معذورات سیاسی – مذهبی بر خود بگذارند) و طرفدار وحدت با کنفرانس شانگهای، باشد. اما اینکه چرا این موضوع را علنی نمی گویند از مسائلی است که در حوزه سیاسی به سیاست وسیاست بازی مشهور است و این برای  منافع کشور مضر میباشد.

   در مقابل ِ احمدی نژاد باید دید که آن کسانیکه وابسته به غرب هستند و به احتمال زیاد در جریانات فراماسیونری قرار دارند کیستند.

   در خصوص حمایت از فلسطینیان و مقابله با اسرائیل و حتی همکاری با کنفرانس شانگهای، چنین بنظر میرسد که میان جناح احمدی نژاد و  بعضی دیگر  که با این مسائل  موافقند، در عین توافق اختلافاتی هم وجود دارد که آن را نیز برای مردم روشن نمی کنند.

   از جانبی دیگر این تفکر که ایران با توجه به قدرت حامیان مذهبی ( بیشتر شیعیان) میتواند با استفاده از اختلافات میان غرب و کنفرانس شانگهای نیروی سوم و تعیین کننده ای را در جهان تشکیل دهد، عملا ً به شکست و پایان خود رسیده است که از نشانه های آن خصومت ها و جنگهائی میباشد که میان فرق مختلف اسلامی در کشورهای اسلامی به راه افتاده است.

   هرچند نیروی میلیونی میتواند در جاهائی بکار بیاید ولی حال که موضوع بر سر تحریم ایران و حتی بازداشت کشتی های به مقصد ایران میباشد هیچ کاری از دست این سینه چاکان مسلمان که دستشان از پول و اسلحه و قدرت خالی است بر نمی آید.

ایران باید از سیاست های مذهبی خود که تحریک کننده است و جریان جنگ در منطقه را تشدید کرده (و نتیجه آن جنگ میان مسلمانان شده است)، دست بردارد و راه صحیح و عاقلانه ای برای ایجاد صلح با همسایگان در پیش بگیرد.  ایران باید با همکاری با همسایگان به مبارزه با استعمار و استثمارگران برخیزد ولی عملا برعکس عمل میکند و  با ایجاد جنگ مذهبی این متحدان را به دشمنان تبدیل کرده است.

جناحی از حاکمان ایران با تحریک مسلمانان برای وحدت شیعی و تلاش برای دست یابی به قدرت برتر در میان مسلمانان به یک مسابقه قدرت میان ایران، ترکیه، عربستان و چند کشور و نیروی مسلمان دامن زده اند. این یکی از مهم ترین مشکلات و یا در اساس عوامل ایجاد بحران در منطقه و جهان است که به صورت مستقیم بر تمامی اوضاع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… ایران تاثیر گذاشته است. غرب و صهیونیسم جهانی نیز از آن سود برده و به آن دامن میزنند.

برنده جنگ میان همسایگان، کشورهای دور از منطقه هستند.

      باید از تجربه  اعلام بی طرفی ایران در زمان جنگ دوم جهانی بهره گرفت. اعلام بی طرفی ( اعلام نشده ولی عملا ً در حال اجرا) در شرایط کنونی جهان باعث آن میگردد که ایران در  میان یک منگنه قدرت گیر کرده و له بشود.

در شرایط کنونی  دو طرف قدرتمند جهان میخواهند ایران را بطرف خود بکشند. ولی آنها در این راه نمی توانند هر چه را که ایران میخواهد به او بدهند بلکه هر طرف میداند که ایران باید تحت فشار باشد تا شاید او را انتخاب بکند وگرنه چنانچه برای جلب ایران هر چه را خواست به او بدهند در این جنگ قدرتی که  میانشان درگیر است ایران سود برده و در عین استقلال به قدرت سوم در جهان تبدیل می شود. پس چنانچه ایران به این سیاست کج دار و مریز خود ادامه بدهد وضع اقتصادی ایران هر روز بدتر خواهد شد. همچنانکه ایران در حال حاضر به کشوری فقیر تبدیل شده است و هرچه وضع بر این روال ادامه یابد فقیرتر خواهد شد.

ایران باید اتحاد استراتژیک با یک طرف قدرت و در این میان با کنفرانس شانگهای را بپذیرد. با این انتخاب بسیاری از مشکلات خارجی و داخلی (از جمله اقتصادی، تحریم ها و تهدیدهای نظامی که بیشترین بودجه کشور را بخود اختصاص داده)  به سادگی حل خواهند شد.

در خصوص سیاست داخلی، نیز چندین مسئله و اختلاف عمل میکند.

         از جمله مهمترین آنها همین تعیین تکلیف رابطه با سایر کشورهاست. این نکته بر روی سیاست  داخلی ی  نیروها تاثیر مستقم و تعیین کننده ای دارد و باعث اختلاف میان آنها و کارشکنی در کارهای یکدیگر شده است.

از آنجائیکه هنوز تکلیف قدرت در کشور مشخص نشده و هیچ جناحی قدرت کامل را ندارد اوضاع سیاستی، اقتصادی، فرهنگی و همه چیز کشور با کارشکنی ها در کار یکدیگر روبرو است. زیرا هر کدام راه خود را می رود و کارهای دیگری را تائید نمیکند. این مسئله باعث تشدید آشفتگی در اوضاع کشور میگردد.

–         ریشه فساد اداری و رشوه خواری و عدم ثبات در هر چیز و هر کار  که باعث بزرگترین مشکلات در ساماندهی و نظم اداری کشور میباشد به ضعف مدیریت و چند دستگی و در نهایت به فساد در بالا باز می گردد.

این فساد درون حاکمیت است که بر پائین تحمیل میشود و همه را فاسد میکند.

هرچند مردم ایران به نسبت غربی ها انضباط نا پذیرند  و یا  از زاویه ای دیگر آزاده تر هستند که در نتیجه باعث میگردد تا به سختی زیر بار چیزی بروند اما بعضی مسائل یا روابط و نظم ها را حکومت ها میتواند بر مردم تحمیل کند و همه مردم در همه جای جهان آن را خواهند پذیرفت. لیکن اگر خود سیستم ِ حاکم بی نظم و برنامه باشد دیگر نمیتوان بر مردم خرده گرفت. پس در ابتدا باید سیستم و حاکمیت را درست کرد.

–         فقر در کشور ناشی از  نبود سیاست درست حاکمان در اداره کشور است که اهم آن باز میگردد به عدم توافق آنها در انتخاب درست سیاست خارجی و این نیز باز میگردد به دیدگاه های آنها و وابستگی مالی آنها به قدرتهای خارجی. همین عدم انتخاب باعث محاصره اقتصادی شده  و برای رهائی از آن نیاز به حامیان قدرتمند خارجی میباشد.

–         دزدی های کلانی که قدرتمندان یا حاکمان و مدیران کشور انجام میدهند باعث فقر بیشتر و همچنین تشدید بی سامانی، بی مدیریتی، بی برنامگی و بی نظمی شده است که تاثیر آن در همه زوایای کشور دیده می شود.

–         مسئله مالیات و نقش آن در اقتصاد کشور انکار ناپذیر است. در اروپا قوی ترین اقتصادها یا ثروتمندترین کشورها تمام هزینه های دولت و اداره همه امور کشور را از راه دریافت مالیات تامین میکنند؛ برای اینکار باید سیستم اداری سالم و کنترل شده ای حاکم باشد. اما در ایران به دلیل نبود سیستم سالم امکان دریافت همان میزان کم مالیات هم نیست.

به نظر میرسد عده ای در حاکمیت شدیدا ً با سالم بودن اقتصاد و دریافت میزان مناسب مالیات مخالفت جدی دارند. همچنین بازاریان با پرداخت مالیات مخالفت میکنند در حالیکه آن پول از جیب آنها پرداخت نمی شود، ولی دلیل مخالفت آنها آنست که در صورتیکه نظم مالیاتی برقرار شود آنگاه میزان درآمده آنها نیز مشخص میگردد و این چیزی است که آنها نمیخواهند مشخص شود. ضمن اینکه بسیاری از مردم دارای دو سه کار و بیشتر معاملات غیر قانونی هستند و نمیخواهند این مسئله با اجرای دقیق امور مالیاتی برملا شود. باید موضوع مالیات و آنانیکه سد راه هستند درهمین مبارزات انتخاباتی روشن شود. ولی ظاهرا ً تمام این افرادی که تائید صلاحیت شده اند با فساد در سیستم اداری و عدم دریافت میزان مناسب مالیات موافقند.

چنانچه مردم مالیات بدهند و همه امورات کشور برمبنای مالیات ( و نه در آمدهای نفتی) باشد آنگاه مردم توقع اشان از دولت بالاتر میرود و در ضمن نسبت به هرگونه  سستی و یا خرابکاری هر فردی از جامعه عکس العمل نشان میدهند زیرا هر خرابی که وارد بشود از مالیات آنهاست پس احساس مسئولیت میکنند. مثلا اگر در جائی به بینند کسی به اموال عمومی خسارتی وارد میکند آنگاه وارد عمل می شوند و بعنوان پرداخت کننده مالیات به او اعتراض کرده و جلویش را میگیرند.

بی نظمی و فساد دو روی یک سکه هستند.

در یک جامعه بی نظم همانند ایران امروز، حاکمان  و قدرتمندان راحت تر و بیشتر میتوانند ثروت کشور را غارت بکنند پس آنها کشور با نظم  نمی خواهند.

–         از دیگر نکات مهم، تفکرات متفاوت مذهبی  حاکمان و صاحبان قدرت در ایران است؛ زیرا بنظر میرسد دیدگاه های مذهبی آنها  بسیارمتفاوت باشد. این نکته بیشتر از بابت رفتار با مردم در مسائل و قوانین اجتماعی و آزادیهای مدنی و همچنین یارگیریهای آنها اهمیت مییابد. اما این اختلافات ابدا ً برای مردم توضیح داده نشده و مردم چیزی از ریشه و اساس این اختلافات نمی دانند.

–         در سیاست داخلی و نگاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی حاکمان، اختلافات فاحشی میان نیروهای مختلف درون حاکمیت هست که نه تنها عموم مردم بلکه حتی در میان طرفداران هر شخص یا گروهی هم این نکات و بسیاری نکات ریز و درشت دیگر نا مفهوم  و ناآشنا مانده است تا چه رسد به اینکه به مرحله سئوال و درخواست پاسخ برسند.

نگاهی به بعضی ضعف ها در انتخابات ایران

–         در انتخابات ریاست جمهوری ایران هرچند به یک نفر رای داده می شود ولی این یک نفر باید در پشت خود  نیروئی عظیم و گسترده  داشته باشد. این چنین نیست که رئیس جمهوری پس از انتخاب شدن بدنبال افرادی برای پست های مختلف باشد که صدها پست را شامل می شود. بلکه این نیرو باید از قبل آماده شده باشد و در برنامه های انتخاباتی بصورت یک تیم بزرگ همراه شخص در همه جا حاضر باشد. این از ضعف هائی است که در ایران به دلیل عدم آزادی های اساسی سیاسی  و نبود احزاب واقعی وجود دارد.از مسائل و مشکلات اساسی  که جلوی انتخاب صحیح مردم را گرفته همین نکته و نبود احزاب و در نتیجه عدم آشنائی دقیق مردم با اهداف و برنامه های آن احزاب است.

در وضعیت کنونی مردم باید تنها به چند کلام تبلیغات انتخاباتی کاندیداها اتکا کرده و رای بدهند که خود ضعفی اساسی و بزرگ است زیرا این کلمات یا وعده های انتخاباتی میتواند کاملا ً بی ریشه و بدون پشتوانه و تنها برای کسب آراء  یعنی فریب مردم باشد.

–         مردم باید با برنامه و اساسنامه احزاب یا نیروهائی که میخواهند در قدرت ریاست جمهوری شریک  باشند در طی یک پروسه طولانی چند ساله آشنا بشوند و در شرایط انتخاباتی تنها برمبنای مسائل روز (مطرح شده از جانب کاندیداها) قضاوت بکنند.

اما در ایران چنین نیست و به دلیل ضعف های ریشه ای، انتخابات به یک نمایش مسخره تبدیل شده است؛ بطوریکه (از جمله) صدها تن خود را کاندید میکنند در حالیکه بعضی فارغ از هرگونه ریشه سیاسی و حمایتی هستند و ابدا ً هم نمی دانند که برای در دست گرفتن چنین مقامی باید صدها تن نیروی خبره و کارآزموده را در اختیار داشت و از مدتها پیش برنامه های اداره مملکت را ریخته و کتبا ً در دست داشت. با توجه به اینکه بعضی افراد تا این حد نا آشنا به موضوع ریاست جمهوری خود را کاندید میکنند بوضوح روشن میگردد که سیستم انتخابات از ریشه خراب است که داستان به این وضع مسخره کشیده می شود.

از طرفی دیگر این تعداد زیاد کاندیداها از جانب یک عده خاص رفع صلاحیت می شوند که در این میان بعضی از این افراد شاید از بعضی تائید صلاحیت شدگان برتر باشند.

کار یا روش انتخابات ریاست جمهوری از ریشه سست و بی بنیان و بدون برنامه میباشد؛ بطوریکه نمی توان بر آن نام سیستم و انتخاباتی با برنامه صحیح و معقول را نهاد.

نتیجه

   در این وضعیتی که نشان از بی نظمی و بی برنامگی دارد و 1- مردم از دلیل حذف بعضی کاندیداهای مطرح درون حاکمیت بی اطلاع میباشند. 2-  اپوزیسیون های بیرون از حاکمیت ( درون  و بیرون کشور)  امکان رساندن نظرات و برنامه های سیاسی و طرح انتقادات خود  به عموم مردم را ندارند (و متاسفانه آنها باید حرف خود را از طریق رسانه های بیگانه که خیرخواه ایران هم نیستند به گوش تعدادی از مردم داخل کشور برسانند). 3- با توجه به نکاتی که در این نوشته آمد و بسیاری نکات ریز و درشت دیگر که فرصت طرح همه آنها نیست. مشخص میگردد که اطلاعات و دانش کافی برای رای دادن معقول در اختیار عامه مردم و حتی سیاستمدارن نیست.

در نتیجه بدون روشن شدن مجموعه این مسائل رای دادن عملی کور کورانه میباشد.

خرداد 1392         ژوئن 2013

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

شروع جنگ ميان فراما سيونرها و صهيونيستها؛ پايان دوران طلائي صهيونيسم


شروع جنگ علنی میان فراماسیونری و صهیونیسم!

پایان دوران طلائی صهیونیسم!

تضاد های درون آمریکا و درون اروپا!

اختلافات میان اروپا و آمریکا!

حل مسئله هسته ای ایران!

مسائل سیاسی مخصوصا ً مابین کشورها در این دوره از حیات بشر با سرعت بسیار زیاد تغییرمی کند.  گاه سرعت این تغییرات آنچنان زیاد است که حتی دولتمردان کار کشته سیاسی و یا مشاوران خبره نیز عقب میمانند. هر کشوری که بتواند تغییرات  سیاسی در سایرین را در کمترین زمان یا زودتر از دیگران دریابد و آنقدر هم توان مانور داشته باشد که خود را سریع تطبیق بدهد برنده میشود. کشورهائی که دارای دولتهای منسجم و قوی می باشند بطور دائم در تلاش هستند تا تغییرات را پیش از عمل حدس بزنند و اقدامات لازم را بعمل بیاورند. اما اگر کشوری نتواند حتی بعد از تغییرات آنها را درک کند و یا اینکه توان تطبیق نداشته باشد با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد و باحتمال زیاد به سرعت به کشوری عقب افتاده تبدیل می شود.

جالب اینجاست که آقای کارل بیلد وزیر کارکشته  امور خارجه سوئد که زمانی نخست وزیر این کشور بود همین هفته پس از بازگشت از ایران در مصاحبه با رادیو سوئد در پاسخ خبرنگاران گفت:

” فهم سیاست ایران بسیار مشکل است”.

این عدم فهم دو دلیل دارد.

اول- سیاست در غرب بنوعی کلاسیک و یا بسیار ساده و قابل فهم برای عام شده است. دسته بندی ها، گروههای سیاسی قدرتمند و تعیین کننده (که بر دولتها حکومت می کنند و خط مشی به آنها می دهند) برای همه دست اندرکارن مشخص هستند. در نتیجه سیاسیون غربی خارج از این محدوده را نمیتوانند بفهمند.

دوم- اینکه مردمان شرق با آن تاریخ غنی که مملو از سیاستهای پیچیده است وقتی وارد کار زار میشوند فهم آنها مخصوصا ً برای غربی ها سخت است. بویژه که با سیاستهای آخوندی مخلوط شود.

در نتیجه سیاسیون غرب از درک سیاستهای ایران عاجز و سر درگم بوده و هستند. ولی آنچه غرب را نجات داده ثروت و قدرت نظامی اش بود که اکنون شاهد شکست آن نیز هستیم.

اما این روزها چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است؟

– موقعیت سلطنت در اروپا در گذشته چگونه بود و اکنون به کجا میرود؟

– موقعیت دو نیروی مهم فراماسیونری و صهیونیسم در اروپا و آمریکا چگونه است.

– چرا رابطه میان اروپا و آمریکا و اسرائیل  به پایان ماه عسل رسیده است؟

– چیزی بنام مسئله هسته ای ایران چرا و چگونه ایجاد شد؟ چرا و چگونه میخواهند آن را حل کنند؟

برای بررسی این نکات باید کمی به عقب باز گشت.

سلطنت در اروپا و جمهوری در آمریکا، نقش و تفاوت اساسی میان آنها

برای بررسی سئوالات فوق و مسائل کنونی جهان باید کمی به تاریخ گذشته و نقش سلطنت در اروپا و همچنین جمهوری در آمریکا و بررسی روابط آنها پرداخت.

یکی از تفاوت های اساسی میان اروپا و آمریکا وجود سلطنت در یکی و نبود آن در دیگری است.

از زمانیکه قاره آمریکا توسط اروپائیان کشف و غارت شد چند کشور اروپائی که همه دارای حکومتهای سلطنتی بودند هر کدام گوشه ای از آن را اشغال کردند و عوامل خود را بر سر کار گذاشتند با اینحال شاید  به جرات بتوان گفت که شاه هیچ کشوراروپائی  پایش را به قاره آمریکا نگذاشت.

در نتیجه بعد از استقلال ِ ایالات متحده آمریکا این کشور به صورت جمهوری در آمد.

سایر کشورهای قاره آمریکا هم بعد از استقلال حکومت پادشاهی نداشتند.

همین تفاوت عمده باعث بسیاری اختلافات اساسی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی  و… میان اروپا و آمریکا شد.

برای سالهای طولانی فراماسیونری در کشورهای اروپائی  قدرت بی رقیب بود و در آمریکا هم نفوذ داشت لیکن یک تفاوت عمده میان این دو وجود داشت. فراماسیونری جهانی عمدتا از اروپا کنترل میشد و رهبری آن نیز با خاندان های سلطنتی بود. در نتیجه فراماسیونری آمریکا زیر کلید اروپا (در واقع دربار سلطنتی) قرار میگرفت اما فراماسیونری در آمریکا همانند اروپا قدرت مطلق نبود.

در اوایل قرن 20 یعنی کمی بیشتر از 100 سال پیش رقیبی جدید پیدا شد. صهیونیستها نیز قدرت بزرگ و تعیین کننده ای شدند و هر سال قوی تر و قوی تر می شدند تا جائیکه حتی بر خاندانهای سلطنتی حکم میراندند.

قدرت صهیونیستها تا به آنجا رسید که نیاز داشتند مکانی برای تصمیم گیری، پناه بردن، پنهان کردن مسائل جاسوسی و… یا بنوعی محل حکومت ویا سلطنت تهیه کنند، در نتیجه دست به اشغال سرزمین و خانه و کاشانه دیگران یعنی فلسطین زدند و به مرور مردم آنجا را از خانه ها و کشورشان بیرون کردند. سرو صدای آزادیخواهی و انسان دوستی هیچ کسی هم به جائی نمیرسید.

صهیونیسم به قدرت اول تبدیل شده بود و شاهان اروپا( رهبران فراماسیونری) به درجه دوم سقوط کردند؛ سکوت و خانه نشینی و عدم دخالت در سیاست تنها راه شان شد.

حتی برنامه برچیدن حکومتهای سلطنتی و کنار گذاشتن کامل شاهان اروپا (در کشورهای بلوک شرق این کار صورت گرفت) و مبارزاتی که در میان مردم برای برچیدن نظام سلطنتی در انگلیس، سوئد و… براه افتاده بود به تحریک صهیونیستها بود. لیکن صهیونیستها در این مبارزه کاملا ً موفق نشدند و تنها در چند کشور پیروزی هائی بدست آوردند. همین مسئله نیز کینه شاهان و فراماسیونری را در دلشان نسبت به صهیونیسم  تشدید کرد.

مرحله مهم بعدی فروپاشی بلوک شرق و تصمیمات پس از آن بود. بعد از فروپاشی بلوک شرق صهیونیستها در قالب نومحافظه کاران در آمریکا تئوری برخورد تمدن ها را مطرح کردند که چنین میگفت: پس از فروپاشی بلوک شرق یک جنگ میان تمدن ها صورت میگیرد و در نتیجه آن آمریکا همه را شکست میدهد و قدرت برتر می شود. مقصود این بود که در واقع یهودیان صهیونیست که پشت پرده  قرار داشتند قدرت مطلق و آقا یا شاه تمام جهان خواهند شد.

آنها برای رسیدن به این هدف جنگ هائی  براه انداختند و برای مدت  حدود 2 دهه یکه تازی کردند و نفس فراماسیونری را هم قطع کرده بودند. اما آیا بقیه حاضر بودند به این آسانی به بردگی و بندگی صهیونیستهای یهودی تن بدهند؟ مسلما چنین نبود.

جنگ پشت پرده و سرد میان آنها هیچگاه خاموش نشد. از طرفی قسمت داغ و پُرکشتارش در عراق، افغانستان، لیبی، مصر، تونس و در  آنجا که به دروغ (خود اینها) بهارعربی نامیدند در جریان بود. آنها حتی در یک چشم بر هم زدن سودان را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کردند بطوریکه خود مردم این کشور شوکه شدند.

اما هیچ کدام از این کشورها تعیین کننده اصلی پیروزی یا شکست صهیونیستها در سلطه بر جهان نبود؛ بلکه کشوری که تعیین کننده، استراتژیک و در واقع بالانس قدرت در جهان بود، ایران بود. بهمین دلیل حفظ استقلال ایران از سلطه غرب و یا یهودیان صهیونیست، مخصوصا ً برای  چین و روسیه  کاملا ً حیاتی بود. بهمین دلیل هم بود که ایران توانست به بعضی از سلاح ها و تجهیزات دفاعی  کاملا ً استراتژیکی که سرنوشت جنگ با آمریکا (در منطقه) را تعیین میکرد، دست پیدا کند. سلاح هائی که حتی در مواردی از سلاح های آمریکائی پیشرفته تر بود و در شرایط عادی دست یابی به آنها برای ایران ابدا ً امکان پذیر نبود. مثلا ً اژدری که با سرعت 100 متر در ثانیه در آب حرکت میکرد در حالیکه آمریکا تنها می توانست به سرعت 25 متر در ثانیه دست یابد. به قول خود آمریکائیان اگر این سلاح به طرف کشتی های آنها شلیک شود تنها زمانی تجهیزات نظامی آمریکا متوجه آمدن آن میشوند  که دیگر برای دفاع کاملا دیر شده است.

در حالیکه اعلام شد این سلاح را تنها یک کشور دیگر دارد؛ گفته و معلوم نشد آن کشور روسیه بود و یا چین و یا شاید هیچکدام وامدادهای غیبی بوده است.

این گونه سلاح های استراتژیک تنها در شرایط خاصی در اختیار کشوری دیگر قرار میگیرد. اهمیت ایران آنقدر زیاد است که اگر جنگی واقعی  و کاملا ً رو در رو  میان ایران و آمریکا در میگرفت به سادگی بمب اتمی و هیدروژنی و هر سلاح مخرب قوی و استراتژیک از جهات مختلف در اختیار ایران قرار داده می شد.

آیا تکنیک بسیار پیشرفته کنترل پیشرفته ترین و سری ترین هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین آمریکا توسط ایران از درون خود ایران بود (که نشانه داشتن بالاترین توان سیستم های الکترونیکی است؛ چیزی که در جنگهای کنونی میان قدرتهای بزرگ نظامی تعیین کننده است) و یا امدادی غیبی بوده است!

در اینجا باید به سایر نیروهائی  که با سلطه صهیونیستها بر ایران و در نتیجه جهان مخالف بودند اشاره کرد:

– از جمله این نیروها همان فراماسیونرها بودند که البته جرات ابراز نظر ِ علنی نداشتند زیرا یهودیان صهیونیست در آنها نفوذ کرده بودند ولی بهر صورتی که می توانستند از نقشه سلطه صهیونیستها  بر جهان جلوگیری می کردند. پس آنها می بایست بنوعی به ایران در برابر این نیرو کمک می رساندند.

فراماسون ها بصورت نیروئی بالقوه مترصد آن بودند تا در زمان مناسب بطور جدی وارد عمل بشوند. بهمین دلیل بود که نیروهای طرفدار صهیونیستها در کشورهای اروپائی دست به برگزاری جلساتی (برای سیاسیون) با شرکت دانشمندان صهیونیست در جهت نشان دادن چهره منفی فراماسیونری میزدند تا سیاسیون و دست به قلم ها و در نتیجه مردم را از فراماسیونری دور بکنند. آنها در واقع جبهه ای جدید و علنی  در برابر فراماسیونری باز کردند.

– نیروی دیگر کلیسای کاتولیک بود. این کلیسا بخاطر استقلالش، به صراحت در برابر حمله به افغانستان  و عراق موضع گیری کرد و درحالیکه به پیروی از او صد ها میلیون مسیحی کاتولیک موضع گیری کردند ولی حتی کشورهای کاتولیکی مانند اسپانیا و پرتقال بواسطه اینکه دولتمردانشان زیر نفوذ صهیونیستها بودند به این پیام واتیکان بهائی ندادند.

صهیونیستها سرمست از پیروزی و قدرت، غافل بودند از اینکه بالاخره در موقعی مناسب به چنین رفتاری پاسخ داده خواهد شد. آنها نمیخواستند کسی را در قدرت خود شریک بکنند و به صورت یک دیکتاتور تمام عیار در جهان عمل میکردند. کینه این تحقیر و بی توجهی به واتیکان، زمانی خودش را  به شکلی خیلی شدید نشان خواهد داد.

– بعضی کلیسیاهای مسیحی که ضد صهیونیسم هستند. باید توجه داشت کلیسیاها در غرب بسیار ثروتمند هستند و بعضی از آنها سرمایه گذاریهای بسیار کلان دارند حتی در کارخانجات تولید سلاح های نظامی.

– نیروهای دیگر مانند هند که بخوبی توانسته استقلال خود را حفظ بکند و یا بعضی کشورهای آمریکای لاتین و یا کشورهای مستقل و یا غیر متعهد نیز در حدی محدود به حمایت از ایران و در واقع جریان ضد صهیونیستی پرداختند. نباید از نفوذ ایران که حتی به کشورهای آفریقائی کشیده غافل ماند زیرا همین نفوذ باعث تضعیف نقش آمریکا در آنجا شده است.

نقش ایران

آمریکا (به عنوان بازوی نظامی و نیروی سرسپرده صهیونیست ها) برای اینکه قدرت کامل را در  جهان در اختیار بگیرد، می بایست بهر طریقی دولت جمهوری اسلامی ایران ( بعنوان بالانس قدرت در جهان) را که توانسته بود تعداد زیادی از مردم را حامی خود بکند، بشکند. اما راه آن در ابتدا یا قدم اول جنگ مستقیم نبود چرا که در آنصورت شکست آمریکا حتمی بود. زیرا مجبور بود کشتی هایش را  پیش از شروع جنگ از خلیج پارس خارج کند و این خود به معنی شکست بود. بنابراین تصمیم بر آن شد تا پرو بال ایران را بشکنند. در نتیجه از طرفی مسئله اتمی ایران را بهانه کرده و تحریم ها را اعمال کردند تا قدرت و توان مالی ایران از میان برود و نتواند به هم پیمانانش کمک مالی و در نتیجه نظامی بکند و از جانبی دیگر مستقیما با آنها وارد جنگ شدند. بهمین دلیل  پس از سالها جنگ در کشورهای اطراف ایران جنگ را به سوریه کشاندند. با این امید که بعد از پیروزی بر سوریه به  سراغ حزب الله لبنان رفته و در نتیجه خود بخود مقاومت فلسطین نیز تضعیف شده و آنگاه سراغ ایران بیایند.

توجه شود که در اینصورت آمریکا برای حمله به ایران می بایست از نیروهای ایرانی مزدور کمک بگیرد. نیروهائی مانند مجاهدین رجوی و جناح هائی از سلطنت طلبان و چند گروه کوچک که حتی ممکن بود مزدور و وطن فروش نباشند ولی به دلیل عدم دانش سیاسی و درک وقایع جهانی زیر سلطه اینها قرار گرفته و وارد جنگ داخلی بشوند.

اما در جنگ سوریه با آمریکا و اسرائیل،  ایران توانست بخوبی عمل بکند و نه تنها نیروهایش مستقیما ً در آنجا به کمک بشار اسد و ضد صهیونیستهای آمریکائی وارد عمل شدند بلکه بزرگترین کاری که شاید چند قرن بود در ایران و در تمام منطقه صورت نگرفته بود، انجام گرفت که باعث شکست متجاوزین شد.

ایران بواسطه ایجاد مراکز علمی تحقیقاتی گسترده موفق شده بود تقریبا ً تمام نیروهای مختلف حتی کوچکترین ها را هم  در منطقه شناسائی کند. در این میان متوجه شد که حدود 26 میلیون علوی در میان کردها، ترک ها و عرب ها در منطقه وجود دارد. در نتیجه اتحادی میان آنها ایجاد کرد و از تابستان امسال به کمک این افراد توانست ضربات سختی را بر پیکر نیروهای مزدور زیر پرچم آمریکا و اسرائیل وارد کند.  نتیجه چنین شد که  آخرین شکست برای آمریکا و اسرائیل رقم خورد و آنها دیگر توان ادامه نداشتند.

هر چند بعضی تئوریسین ها معتقدند که جنگ منبع خوبی برای رشد و توسعه است  و برای اثبات حرف خود از دو جنگ اول و دوم جهانی نام میبرند اما فراموش میکنند که آن جنگها میان قدرتهای بزرگ با زمینه های علمی و صنعتی بود. اما جنگ در کشور فقیر و کاملا غیر صنعتی مانند افغانستان به غیر از هزینه کردن هیچ عایدی نخواهد داشت، کمااینکه آمار رسمی ارائه شده ای که همین هفته در سایت بی بی سی آمد صحبت از حدود 700 میلیارد دلارهزینه نظامی آمریکا فقط در این کشور میکند.

مجموعه این جنگ ها که به نتیجه هم نرسید باعث شد تا آمریکا قدرت اقتصادی و در نتیجه سیاسی خود را از دست بدهد. آمریکا سرشکسته مجبور شد عراق را ترک کند و اکنون نیز در حال خروج کامل از افغانستان است در حالیکه حامد کرزای رئیس جمهوری که تا دیروز همه او را نوکر بدون اراده آمریکا میدانستند اکنون در برابر آمریکا زبان درازی میکند که معنی بسیار روشن آن ضعف آمریکا است و اینکه او میخواهد در میان مردم خودش و منطقه و مخصوصا ً ایران حامی پیدا بکند.

در این زمان که شکست آمریکا یا صهیونیستها محرز شد، فراماسیونری که سالها زیر فشار یهودیان صهیونیست مجبور به سکوت و عقب نشینی بود توانست نفس بکشد و خود را وارد میدان بکند.

در نتیجه اکنون جنگی میان فراماسیونری اروپا و آمریکا با صهیونیستها درگیر است که نمود آن در همین مسئله هسته ای ایران و سرعت زیادی است که بعضی ها در حل آن میخواهند. در کنار آن از آنجائیکه رهبری فراماسیونری اروپا با خاندان های سلطنتی است ولی در آمریکا خاندان سلطنتی وجود نداشته و ندارد و فراماسیونری آنجا نیزبنوعی  مستقل از اروپا عمل میکند یک جنگ نیز میان این دو  ( اروپا و ایالات متحده آمریکا) شروع شده است.

شروع گسترده و یکباره این جنگ از چند ماه پیش از شروع مذاکرات با ایران بود که در این هفته یکباره اوج و شدت یافت.

در شروع این درگیری ها  بیک باره شخصی بنام اسنودان از آمریکا فرار میکند و ماجرای جاسوسی اینترنتی و شنود تلفنی و… و چیزهائی که از حداقل 20 سال پیش برای همه مشخص بود را اعلام میکند و غوغائی برپا می شود.

این درگیری ها با اعلام اینکه تلفن خانم آنجلا مرکل  صدر اعظم آلمان توسط آمریکائیان کنترل می شود علنی شده بالا گرفت. کنترلی که از سالیان دور همه از آن اطلاع داشتند و حتی میدانستند این اطلاعات در اساس برای صهیونیستهاست و به اسرائیل فرستاده می شود.

در همین حال و در همین هفته یکی از  نزدیکان خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان با رهبران یهودی مخالف صهیونیسم دیدار میکند.

حالا هم سخنان سفیر آمریکا در اکراین را بزرگ کرده اند و آن را نیز به یک جنگ و جدلی دیگر با آمریکا تبدیل کرده اند.

خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان گفته است: توهین آقای جفری پیات سفیر آمریکا در اکراین در باره نقش اروپا در این کشور را شدیدا محکوم و آن را غیر قابل قبول می داند.

اروپائیان میخواهند اروپا را برای خود نگهدارند و نفوذ آمریکا در اروپا را قطع بکنند. اروپا نمیخواهد که آمریکا بر اکراین و یا هر منطقه دیگری در حوزه اش صاحب  قدرت مطلق و یا پایگاه قوی  بشود.

اگر کمی دقت بشود از این نمونه ها به تعداد بسیار زیاد میتوان یافت.

در حالیکه هنوز وضع تحریم ها صد در صد مشخص نشده است تعدادی از اروپائیان با عجله برای بستن قرار داد به ایران رفتند و بقیه نیز در صف ایستاده اند. بطوریکه رهبران آمریکا گیج شده اند و آقای جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در سخنانی عجیب اعلام داشت: رفتن اروپائیان به ایران برای ایران نشانه منفی است و نه مثبت!

مجموعه این مسائل بازگو کننده این است:

دوران حکومت سیاسی صهیونیستها بر اروپا و آمریکا بسر آمده است.  کار بجائی رسیده که بقول خودشان برای اولین بار مقامات آمریکائی با اسرائیلی برخورد پیدا کرده اند.

 ولی نکته مهم آنجاست که هنوز صهیونیستها سلطه خود مخصوصا ً بر بانک ها را حفظ کرده اند.

یهودیان صهیونیست خود را کاملا ً متشکل کرده اند و بر بانک ها و بسیاری از صنایع و تجارت و مخصوصا رسانه های جهانی حاکم هستند. پس یا باید از قدرت آنها کاسته بشود و مقدار زیادی از این مراکز به دست سایرین ( فراماسیون ها) بیفتد و یا اینکه آنها بنحوی در صدر قدرت و بالاتر از فراماسیونری باقی میمانند. در این معادلات جایگاه امثال چین را نباید فراموش کرد. قدرت گرفتن اقتصادی چین دلیلی بر ضعف اقتصادی صهیونیستها شد.

یکی دیگر از راه های کم کردن قدرت صهیونیستها  آن استکه قدرت آنها را در سرزمین های اشغالی که بنام اسرائیل معروف شد کم کرد تا بدین وسیله مرکز جاسوسی و پناهگاه و در واقع پایگاه اصلی آنها تضعیف شود؛ و اگر  بتوان آن را تمام و کمال از میان برداشت به معنی پایان صهیونیسم است.

این نیز در برنامه مبارزه فراماسیون ها با صهیونیستها هست و این روزها درگیری ای در این باره نیز میان آنها رخ داده است.

از طرفی با شرایط پیش آمده بهترین سیاست برای ایران برقراری روابط اقتصادی با تمام جهان است. محدود کردن روابط اقتصادی و… با اروپا یا آمریکا و یا تنها با چین و روسیه وابسته شدن است.

حال باید منتظر تغییراتی مهم و بسیار اساسی در جهان باشیم.

فوریه 2014   بهمن 1392

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

چرا نبايد در انتخابات کشورهای غربي شرکت کرد


چرا نباید در انتخابات کشورهای غربی شرکت کرد.

استعمار سوپرنوین توسط بانک ها، ابتدا از استعمار کشور مادر شروع میکند.

بحث استعمار و بردگی و آزادی و مبارزه برای رهائی و… بحثی  بسیار قدیمی است که شاید نتوان تاریخ دقیق آن را مشخص کرد. بنابراین به زمانها بسیار دور نمی رویم.

در حدود قرن 15 میلادی که کشورها غربی به قاره آمریکا دست یافتند یکباره ثروت زیاد و بدون زحمتی بدست آوردند که از آن برای سلطه بر تمام جهان حتی تا چین و ژاپن که تا آن هنگام برای آنها ناشناخته بود سود بردند و در نتیجه استعمار نوین بوجود آمد. این استعمار با زور سرنیزه و فرستادن نیروی نظامی همراه بود. هدف استعمار گرفتن ثروت کشورها اعم از پول نقد ( طلا و نقره) و یا مواد خوراکی و بعدها معدنی بود.

کشورآمریکا ثروتی عظیم که دیگران نتوانستند، بدست آورد. ثروتی که آمریکا به واسطه برده گرفتن مستقیم سیاهان آفریقا کسب کرد بسیار مهم بود؛ آنها نیروی کاری کاملا ً مجانی در اختیار خود آوردند.

این داستان ادامه داشت تا در چند دهه پیش استعمار شکل عوض کرد و به عوض اینکه سرمایه زیادی صرف فرستادن سرباز به کشورهای دیگر بکند و درگیر جنگ با مردمان آن سرزمین ها بشود از طریق اقتصادی وارد عمل شد بطوریکه از همان زمان معلوم گردید که استقلال و آزادی سیاسی بدون استقلال و آزادی اقتصادی امری غیر ممکن است. اما در عوض ایجاد جنگ داخلی و جنگ میان همسایگان را در دستور قرار داد و همواره نیز نیروی نظامی را به عنوان پشتوانه برای هر گونه تجاوز و دفاع از استعمار و استثمار تقویت کرد.

در 2-3 دهه اخیر با سرعت گرفتن تغییرات در علوم و ورود علوم جدید و در نتیجه سیستم های جدید همه چیز دستخوش تغییرات ریشه ای شده است. شاید کسی تا سه  دهه پیش تصوری از تلفن های همراه، اینترنت و… نداشت و بعد هم با ورود اینترنت تصور می شد که آزادی در رساندن اخبار بیشتر شده است اما غافل از اینکه آنها که اینترنت را وارد بازار برای عموم کردند از قبل نیز برنامه های لازم را ریخته بودند و می دانستند که چه چیزی را و برای چه وارد بازار می کنند در نتیجه قدرت آنها در شستشوی مغزی بیشتر از قبل گردید و به مرور زمان کنترل آنها بر ثروت مردم که پولهایشان را بوسیله اینترنت و بدون اینکه از بانک خارج کنند منتقل می کردند، بیشتر شد.

استعمار و استثمار سوپر نوین از طریق کنترل بانکی عمل می کند. این کنترل و استثمار ابتدا از همان کشورهای مادر یا مبداء در غرب شروع می شود. در این کشورها مردم صاحب اختیار پول و یا حاصل  زحمات عمر خود نیستند.

اینتر نت قدرت کنترل بیشتری به ثروتمندان و مخصوصا ً بانکداران داد.

اقتصاد با اهمیت ترین بخش از زندگی مردم و در نتیجه سلطه برمردم است و دراین میان سیستم بانکی از همه مهمتر است.  با ورود اینترنت استعمار و استثمار سوپر نوین در جهان متولد شد.

اکنون در جهان معاملات بزرگ چه درون کشورها و چه میان کشورها توسط بانک ها انجام می گیرد. عده ای ( که اکنون  همه جهانیان می دانند یهودیان صهیونیست هستند که در تمام کشورهای غربی و آمریکای لاتین پخش شده اند و کنترل تمام بانک ها را در دست دارند) با در اختیار داشتن سیستم بانکی جهان می توانند بر سایرین حکومت بکنند.

بزرگترین شرکتهای تولیدی و تجاری  معاملاتشان را از طریق بانک ها انجام می دهند و پول نقد در این موارد ابدا ً وجود ندارد و به این ترتیب آنها نیز زیر کلید بانک ها هستند. استثمار سوپر نوین توسط تنها یک عده بسیار معدود همه مردم را همانند یک ماشین بی اراده به زیر کلید خود دارد.

دیده شد که در خصوص مسئله تحریم ایران چگونه بانک ها از هر اسلحه ای قوی تر عمل کردند بطوریکه هر معامله ای با ایران توسط بانک ها به بن بست کشیده می شد.

بانک ها در کشورهای غربی با استفاده از تجربه تحریم ایران و بلوکه کردن بیشتر از 1100 میلیارد دلار پول شیوخ عربستان سعودی تا آستانه سلطه کامل بر همه  مردم پیش رفته اند و اگر اتفاق خاصی ( بخوانید معجزه) رخ ندهد تا چند سال آینده که از انگشتان دست هم کمتر می تواند باشد همه مردم غرب علنا ً  به صورت برده تمام عیار بانک داران در خواهند آمد؛ سپس این برنامه برای سایر کشورها نیز پیاده خواهد شد.

در بیشتر کشورهای غربی به بهانه اینکه پول نقد، دزدان را ترغیب می کند مردم را فریب دادند تا پول نقد نداشته باشند و خریدهایشان را با کارت انجام بدهند. از طرف دیگر گذاشت و برداشت پول نقد نیز در بانک ها بسیار محدود شده است و به صورت هفته ای فقط چند صد دلار می تواند باشد.  در واقع تا چندی دیگر پول نقد کاملا از بازار و دست مردم خارج می شود و دیگر پول نقد وجود نخواهد داشت.

بیائیم این مسئله را با بحران چند ماه پیش یونان مقایسه کنیم که مردم اقدام به بیرون کشیدن پولهایشان از بانک ها کردند و بانک ها با بحران مالی و ورشکستگی روبرو شدند؛ البته توجه شود که بانک های یونان، یونانی بودند و متعلق به یهودیان صهیونیست نبودند.

حال اگر اتفاقی در کشورهائی غربی بیفتد برای مردم امکان اینکه پولها یشان را از بانک ها بیرون بکشند ابدا ً وجود ندارد؛ بلکه برعکس بانک ها تنها با دادن یک برنامه ساده به سیستم کامپیوتری خود ممکن است فقط به مردم اجازه بدهند روزانه تنها چند دلارازفروشگاههای مواد خوراکی خرید بکنند.  در نتیجه در چنین حالتی تمام مردم به صورت برده ای تمام عیار در خدمت بانک ها در خواهند آمد و هر کاری آنها بخواهند با مردم مفلس و بی چیز و بی اختیار خواهند کرد و می توانند آنها را به هر جنایتی وادار بکنند و دولتها( اگر چه دولتها در خدمت ثروتمندان هستند ولی یک  در میلیون اگر دولتی مردمی هم سرکار باشد) هیچ گونه امکانی ندارند؛ زیرا پول نقد وجود ندارد و حریف بانک ها نیز نخواهند شد؛ چرا که در دامی افتاده اند که از چند سال پیشتر، خود این به اصطلاح دولتهای آزاد و دمکراتیک (که توسط مردمی که ابدا ً تخصص، دانش و آینده نگری نداشتند، انتخاب شدند) تصویب کرده اند و به اجرا در آمده است.

حال  تصور کنیم که هیچ اتفاق خاصی مانند جنگ و…  نیفتاده است؛ با اینحال اکثریت قاطع مردم که روزانه کار و فعالیت می کنند و پولی پس انداز می کنند ابدا ً کنترلی بر پول خود ندارند بلکه این چند خانواده صهیونیست صاحبان بانک ها هستند که برای آنها تعیین تکلیف می کنند.

در چنین حالتی که فشار اولیه بر مردمان غرب است و آنها به صورت بردگانی بی اختیار و یا مردمانی در قفس طلائی گرفتار آمده اند؛ صاحبان قدرت و بانک ها آنها را به صورت ابزار فشار و یا مزدورانی برای سلطه بر کشورهای دیگر تبدیل می کند. این مردمان نیز برای اینکه بتوانند مسائل اولیه زندگی خود( خوراک، مکان، لباس و…) را حل بکنند مجبور هستند تا در هر کجای دنیا هر گونه جنایتی را مرتکب بشوند و یا اینکه تن به مرگ بدهند. زیرا وضعیت و تنگناهای زندگی در غرب بسیار بسیار بیشتر از شرق و مخصوصا ً کشورهائی مانند ایران است.

اما اگر معجزه رخ بدهد و کشورهای شرقی بتوانند با هم متحد بشوند و سیستم دیگری در مقابل این سیستم ایجاد بکنند می توانند خود و بشریت را از یوغ بندگی این دمکراسی و آزادی کاذب نجات بدهند.

در این میان چند سال پیش ایران و کشورهای اسلامی حوزه خلیج پارس سعی کردند تا بانک اسلامی ایجاد بکنند همین اقدام کافی بود تا بانکداران صهیونیست عکس العمل نشان بدهند و منطقه را به جنگ بکشانند تا این خصومت برنامه ریزی شده باعث توقف کار آنها بشود. پس از آن نیز با ادعای دروغین ورشکستگی بانک ها توانستند مقدار زیادی از چند صد میلیارد دلار پولهای شیوخ عرب در بانکهای آمریکا را بالا بکشند. در نتیجه ی ترسی که در دل این شیوخ افتاد آنها به سادگی قبول کردند تا جنگ در منطقه بالا بگیرد تا شاید دل این سنگدلان کمی نرم شود و مقداری از پولهای آنها را بدهند.

البته این شیوخ ترس دیگری هم دارند اینکه، کشورهای غربی و صیهونیستها به سادگی جنگی یا  بهار عربی دیگری در کشورهای آنها به راه بیندازد و آنها را به قتل برسانند و در نتیجه تمامی هزار و اندی میلیارد دلار آنها نیز به سادگی از جیب اشان خارج و به جیب بانکداران صهیونیست ریخته بشود.

پس به وضوح دیده می شود زمانیکه این شیوخ که حاکمان کشور هستند، نمی توانند پول خود را مطالبه بکنند و در خطر مرگ قرار می گیرند، دیگر هیچ راهی برای مردمان عادی باقی نمی ماند و اگر زمانی آنها بخواهند کمترین اعتراضی بکنند به سادگی از بین برده ( کشته و نابود) می شوند.

درنتیجه تنها راهی که برای شرق یا نجات جهان می ماند یک اتحاد قوی میان کنفرانس شانگهای است.

متاسفانه علیرغم تمام تلاش هائی که احمدی نژاد برای پیوستن به اتحاد با کنفرانس شانگهای انجام داد جناح هائی در ایران که خود را به سرمایه داران غربی نزدیک تر می دیدند در این راه کارشکنی کردند تا جائیکه حتی آنهائیکه خود را نیروهای مترقی و چپ و طرفدار کارگران و زحمتکشان و مخالف غرب می دیدند در دام افتادند و بدون اینکه بدانند چه کسی چه کاری می کند شعارهای مسخره و کودکانه غرب بر علیه احمدی نژاد را تکرار کردند. کار اینها تا بدان حد از مسخرگی رسید که به چهره و لباس احمدی نژاد خُرده می گرفتند درحالیکه اگر از کمترین میزان عقل و معرفت بهره ای داشتند نمی باید افراد را بر اساس چهره اشان بررسی کنند. هرچند به نظر می رسد بسیاری از این افراد خودشان را در آینه نمی دیدند.

غرب با این اوج گیری  به نقطه اعلای خود و به مرحله بسیار حساسی رسیده است که در چنین شرایطی امکان سقوط  بسیار زیاد است.  در این مسیری که استعمارگران غرب نشین  پیش گرفته اند در مرحله اول همین غربیان هستند که اولین قربانی هستند؛ اما تا زمانیکه ثروت هست اوج فاجعه ای که دامن غرب را گرفته معلوم نمی شود و اینها نمی توانند بردگی خود را به بینند مخصوصا ً که دومین اهرم – بعد از بانک ها- یعنی رسانه های جمعی در اختیار همین گروه از ثروتمندان است.

با داستان ایجاد پیش آهنگی به این بحث خاتمه داده می شود. در یک دوره زمانی نیروهای مجهز غربی در آفریقا با بومیان درگیر بودند آنها در این فکر بودند که چرا با این همه تجهیزات، مغلوب نیروهای بومی که تنها یک نیزه و یک کارد دارند می شوند. بعد از بررسی ها معلوم شد که همین تجهیزات زیاد و تامین آذوغه و تدارکات بزرگترین مشکل آنهاست. در مقابل بومیان به سادگی خوراک خود را از روی زمین تهیه می کردند و نیازی هم به خوابگاه ووو نداشتند. همین مشکل در آینده بزرگترین مشکل برای غرب خواهد بود که از هم اکنون دارد چهره خود را نشان می دهد. اما شرق که هنوز به این مرحله از سیستم های بانکی و یکپارچگی سرمایه داران در کنترل تمامی بازار( فروشگاه ها، ساختمان ها، منازل مردم و…) نرسیده، تا چنین فلاکتی، فاصله دارد.

ساختار بازاری در بعضی کشورهای شرقی مانند ایران و یا هند رسیدن به مرحله بردگی تمام عیار توسط بانک ها( همانند کشورهای غربی) را سخت می کند؛ ولی زمانیکه بیشتر کشورهای جهان به آن طرف کشیده شدند مقاومت اندک این کشورها شاید وضع اشان را بدتر کند.

در حال حاضر غرب و مردمان ساکن آن با وابستگی کامل به بانک ها کاملا ً در اسارت و بردگی سوپر نوین قرار گرفته است. ولی شرق تا این مرحله، فاصله دارد. غرب بسیار آسیب پذیر تر از شرق شده است.

اگر کشورهای شرقی با کمک یکدیگر بتوانند خود را از این دام برهانند و سیستم جدیدی ایجاد کنند آنگاه می توانند خود و مردمان غرب را هم نجات بدهند.

دنباله روی از سیستم غرب در امور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی – اجتماعی ابدا ً مناسبتی با زندگی مردمان مناطق مختلف مخصوصا ً ساکنین شرق ندارد.

رابطه استثمار سوپر نوین  با انتخابات و عدم شرکت در آن

در این مقطع زمانی که برده کردن کامل مردم هر روز به مرحله نهائی نزدیکتر می شود بانکداران و سایر سرمایه داران همراه با آنان برای فریب و منحرف کردن اذهان مردم، مسائلی مانند نژادپرستان و فاشیسم را توسط رسانه هائی که در اختیار دارند بزرگ کرده  و اگر اندک انگشت شمار رسانه مستقلی هم وجود داشته باشد آنها نیز تحت تاثیر این سرو صداها فریب خورده  وهمگی از مسئله اصلی به دور افتاده اند.

در شرایطی که قرار است رای برای مجلس و یا پارلمان اروپا داده بشود، آیا هیچ حزبی عقلش به این مسائل رسیده است؟

در احزاب دست راستی که مستقیما ً در خدمت سرمایه داران هستند عده اندکی در راس از موضوع باخبر هستند و دقیقا ً می دانند که باید مسئله برده کردن مردم توسط بانک ها کاملا ً مسکوت بماند و در نتیجه باید افکار را منحرف کرد.

احزاب به اصطلاح چپ نیز که نیروهای دست راستی و صهیونیستی ( کاملا ً سازماندهی شده ) تا مغز استخوانشان نفوذ کرده اند ابدا ً عقلشان به این مسائل قد نمی دهد.

در شرایط انتخاباتی تمام صحبتها بر روی مسائل بسیار ساده و ابتدائی در حد کوچه و بازار است.  در واقع هر کسی چند ماهی وارد یک حزب سیاسی بشود به سادگی وارد دستگاه های اداری محلی و استانی می شود و اگر چند سال در حزبی باشد و دارای کار درست و حسابی نباشد و کمی وقت بگذارد و چند باری در خیابانها به پخش اعلامیه و سخنرانی هائی در همان حد دبستان یا کوچه و بازار به پردازد به سادگی می تواند وارد مجلس هم بشود.

شرط لازم و کافی برای ورود به مجلس در غرب نداشتن دانش کافی و دید عمیق و مستقل به مسائل است.

تصور آینده غرب وحشتناک است فقط کافی است کمی اقتصاد بهم بریزد. همین حالا نیز کشورهای ثروتمندی مانند اسکاندیناوی با جمعیتی که از حتی کمتر از یک شهر بزرگ در جهان است، به میزان زیادی نسبت به چند سال پیش طبقاتی تر شده اند و فاصله ها بسیار  زیاد گشته است که خود زمینه ای است تا جوامع آنها نیز همانند آمریکا، دارای تعداد زیادی مردمان زیر خط فقر بشوند.

با توجه به وضعیت اسفبار زندگی ِ برده وار در کشورهای غربی و اینکه چه در کشورهای چند حزبی مانند اسکاندیناوی و چه  دو حزبی مانند آمریکا، در نهایت حرف اول و آخر را مردم نمی زنند،  بلکه بانکداران و سرمایه داران بزرگ و مخصوصا ً یهودیان صهیونیست میزنند؛ بهترین راه بایکوت انتخابات است تا بدینوسیله اعتراض رسمی کرده و با تمام مصوبات آن مخالفت نشان داده تا در آینده مسئولیت تمام فجایع به عهده رای دهندگان نیفتد.

احمقانه ترین کار را مردمان غرب انجام می دهند زیرا بدون اینکه خود بدانند در خدمت سرمایه داران در آمده اند و به هزینه و مسئولیت مردم عادی همه چیز به نفع بانکداران و ثروتمندان تمام می شود.

مای 2014    خرداد 1393

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movemnet-iran.com

تقسيم عراق به سه کشور به نفع عراق شيعه و ايران است


تقسیم عراق به سه کشور به نفع عراق شیعه نشین، ایران و منطقه و به ضرر آمریکا، اسرائیل و عربستان خواهد بود

   هر اتفاقی یا حرکتی در هر جا می تواند برای یک عده افراد یا پدیده ها مثبت و برای بعضی دیگر منفی باشد و یا حتی می تواند برای بعضی هم مثبت و هم منفی باشد.

 حمله یکباره گروه اسلامگرای داعش در شمال عراق و تصرف بسیار سریع منطقه عرب سنی نشین حرکتی است که در صورت پایداری و عدم شکست، تاثیرش برعراق و منطقه بسیار زیاد خواهد بود و بیکباره تمام تاکتیک ها و استراتژی های از پیش ریخته شده را بهم خواهد زد. حتی اگر این تهاجم شکست هم بخورد و عراق یک پارچه باقی بماند باز هم تاثیر زیادی بر استراتژی ها و تاکتیک ها خواهد گذاشت. بهر حال این حرکت یا تهاجم برای بعضی مثبت و برای بعضی منفی است.

در این مختصر به بعضی تحولاتی که  برای عراق، ایران و سایرین  ایجاد خواهد شد و نکات منفی و یا مثبتی که برای این کشورها بوجود خواهد آمد اشاره مختصری می شود.

در این نوشته فقط به بررسی وقایع در صورت تداوم بقاء داعش در منطقه سنی نشین و ایجاد سه کشور از عراق پرداخته می شود.

   تصرف مناطق عرب سنی نشین عراق تنها توسط یک گروه (داعش) و با یک رهبر مقتدر بلامنازع صورت نگرفت بلکه توسط مجموعه ای از نیروها که اکثریت مطلق آنها دانش و تجربه کار سیاسی و کشورداری را ندارند، انجام شد. بسیاری از آنها آرمان های عجیب و غریب اسلامی ارائه می کنند که شاید ابدا ً مناسبتی با اسلامی که محمد و خلفاء راشدین پایه ریزی کردند ندارد؛ بلکه این آرمانها ساختگی است؛ در نتیجه میان خود آنها بزودی درگیری و کشتار داخلی براه خواهد افتاد.

اما اگر با تمام این تفاصیل آنها برای خود کشوری عرب سنی ایجاد کنند و کردهای عراق نیز از این موضوع استفاده کرده اعلام کشوری مستقل بکنند در نتیجه یک کشور عراق شیعه، یک کشور کرد، و یک منطقه پر آشوب بنام عرب سنی نشین باقی می ماند

تجربه طالبان در افغانستان نشان داد تا چنین گروه هائی بخواهند خود را با کشور داری و سیاستهای جهانی تطبیق بدهند راه درازی دارند و در نتیجه فقر و بیکاری در آنجا باعث بسیاری مشکلات خواهد شد، و تمام حمایت های مالی وغیره توسط عربستان و سایر شیخ نشنیان نیز به جائی نخواهد رسید زیرا میان خود آنها اختلاف است ودر نتیجه به نیروهای درون این منطقه نفوذ خواهد کرد و اختلافات آنها را تشدید می کند.

نگاهی به جغرافیای منطقه بعد از ایجاد سه کشور

اگرعراق به سه کشور تبدیل شود:

1- عراق شیعه نشین در جنوب: تمام ارتباطات عراق با دریاهای آزاد را در دست خواهد داشت.

2- عراق سنی: منطقه ای ایزوله و در محاصره خواهد بود.

3- کردستان: کشوری بسته و به نوعی ایزوله خواهد بود.

معنی این تقسیم جغرافیائی این خواهد بود که کردستان و کشور عرب سنی اگر بخواهند تنهامحصول  تولیدی خود یعنی نفت را صادر بکنند باید دست به دامن کشورهای همسایه خود بشوند. هرچند برای تولید نیز مشکلات بسیاری خواهند داشت.

همسایگان کشورهای جدید التاسیس چنین خواهند بود.

کشور کردستان: ایران، عراق شیعه و ترکیه ( باضافه عراق سنی) همسایگان کشور جدیدالتاسیس کردستان خواهند بود که به نظر نمی رسد این سه کشور به سادگی با صادرات نفت کشوری به نام کردستان موافقت بکنند؛ بلکه باید باج زیادی به آنها پرداخته بشود.مخصوصا ً اینکه هر سه این کشورها از اینکه قسمتی از مناطق کرد نشین، یک کشور مستقل شده است، ناراحت هستند. بویژه ترکیه ( عضو ناتو) که بیم تجزیه کشورش را دارد راضی به این نخواهد شد که کشوری بنام کردستان تقویت مالی بشود و در نتیجه کردهای ترکیه سربلند بکنند و خواستار تجزیه ترکیه و ایجاد کشوری برای خود بشوند.

کشور جدید التاسیس عرب سنی: کشورجدیدالتاسیس کردستان، عراق شیعه، ترکیه و سوریه همسایگانش خواهند بود. در یک نگاه ساده معلوم می شود که چنین کشوری نمی تواند با هیچکدام از همسایگان خود رابطه داشته باشد و هیچکدام از آنها راضی نمی شود تا نفت این کشور جدیدالتاسیس بی ریشه از کشور آنها صادر بشود. هرچند کردستان خود کشوری است که راه به جائی ندارد و برای صادرات نفت نیازمند همسایگان است.

در نتیجه بحران اقتصادی که دامن این دو کشور جدید التاسیس را خواهد گرفت بزودی آنها را به وضعیت سختی گرفتار خواهد کرد. مخصوصا ً اینکه این متعصبین مذهبی سنی بزودی با اسرائیل و بویژه با نفوذ گسترده آن در کردستان ( عراق) رو در رو خواهند شد.

کشورعراق شیعه نشین: این یکی به واسطه اینکه راه ارتباطی با دریا از طریق خلیج پارس را دارد میتواند مستقیما ً با همه جهان ارتباط برقرار کند. مخصوصا ً کشور همسایه و شیعه او یعنی ایران که مرزهای زیادی با هم دارند می تواند پایگاه خوبی حتی برای مبادلات با یکدیگر باشند و از طریق ایران حتی به شرق آسیا و روسیه متصل بشود و همین برای فرار از انزوای این کشور کافی است؛ حتی اگر از طریق غرب و جنوب ( کویت و عربستان) و شمال (عراق سنی) مورد تحریم قرار بگیرد.

بررسی وضعیت سیاسی منطقه

اگر عراق به سه کشور تقسیم بشود بر مبنای بررسی جغرافیائی فوق دیده می شود که دو کشور ایران و کشور جدید عراق شیعه در کنارهم قرار می گیرند و پشت به پشت یکدیگر داده همدیگر را با نیروی بیشتری حمایت و تقویت می کنند زیرا دیگر مزاحم درون کشوری ( کردها و سنی های عراق) در این راه وجود ندارند. در نتیجه تمام هزینه های صدها میلیون دلاری که عربستان برای تحریک بعضی مردمان عرب در خوزستان کرده بر باد خواهد رفت، زیرا پیشتر پشتوانه آنها عراق و دریافت اسلحه و تدارکات از طریق آن کشور و در نهایت فرار به آنجا بود. ولی زمانیکه عراق به شیعه و سنی نشین تبدیل شود دیگر مسئله عبور و مرور و تحرکات چریکی ووو به این سادگیها نخواهد بود. در نتیجه امکان شلوغی و اغتشاش در جنوب ایران توسط بعضی از اعراب کاملا منتفی خواهد شد.

تذکر این نکته ضروری است که اعراب ایران در کلیت یکی از وفادارترین مردمان به تمامیت ارضی ایران هستند و ابدا ً خود را وابسته به هیچ کشور عربی دیگری نمی دانند. تنها احتمال این بود که با همجواری آنها با عراق شاید گرایشی در تعداد اندکی از آنها برای وحدت با عراق باشد ولی بعد از حمله صدام حسین و کشتار اعراب خوزستان این تمایل به میزان بسیار زیادی نزول پیدا کرد و با تجزیه عراق شاید کاملا صفر بشود.

با تجزیه عراق و تبدیل جنوب آن به کشور عراق شیعه اگر کمترین فکری از جنگ و تجزیه در اندکی از اعراب خوزستان ( اعراب در اشکال مختلف در سراسر ایران به صورت گسترده ای زندگی میکنند) باشد با در محاصره قرار گرفتن آنها همه این نقشه هائی که بعضی کشورهای شیخ نشین واسرائیل و غرب کشیده اند کاملا ً بر باد خواهد رفت. شاید این یکی از دلائلی باشد که آمریکا و اسرائیل با قدرت گیری سنی های متعصب و تقسیم عراق مخالف هستند، زیرا تداوم آشوب در عراق و ایجاد جنگ در منطقه به نفع آنها است. تا زمانیکه عراق شامل سه دسته بزرگ عرب های شیعه و سنی و کردها (که خود به شیعه و سنی و… تقسیم می شوند) است می توان در آن کشور بلواهای بزرگ براه انداخت و از طریق عراق چند ملیتی تروریست به سایر همسایگان فرستاد و در منطقه آشوب کرده و جنگ براه انداخت. ولی بعد از تجزیه عراق به سه کشور دیگر آن امکان به میزان بسیار زیادی تحلیل خواهد رفت.

وضعیت کردستان ایران و تجزیه آن چگونه خواهد شد.

در ابتدا باید توجه کرد که نقشه کردستان در اسرائیل تهیه شده است.

آنها نقشه خیالی خود از کردستان را آنقدرتوسعه دادند تا از مرحله عقل سالم کاملا ً عبور کرد.

در اساس کردستان ایران یعنی آن منطقه با سابقه ای تاریخی که زبان مردمانش کردی و با فرهنگی نزدیک بهم هستند و شاید تمایل داشتن یک کشور را داشته باشند آنقدر بزرگ نیست که در نقشه واهی و احمقانه آنها آمده است. بلکه تنها می تواند در شمال از نقده شروع و در جنوب به روانسر( در شمال کرمانشاه) و از شرق تا اسد آباد در غرب همدان محدود بشود.

مسلما ً اگر کسی کمترین آشنائی با مردمان لر که شاید بزرگترین اقوام ایران را تشکیل می دهند داشته باشد می داند که این قوم که برای سالیان در غالب زندیه ( کریم خان زند و بقیه) بر ایران حکومت کردند خودشان را شاید از هر ایرانی ایرانی تر بدانند. حتی نمی توان کمترین در صدی در میان مردمان لرستان و بختیاری (که در نقشه کردستان توسط اسرائیل جای داده شده اند) یافت که تمایل داشته باشد کرد نامیده شده و به کشور جدیدالتاسیس به نام کردستان در مقام تجزیه از ایران رضایت بدهد. اما متاسفانه این نقشه احمقانه ای که اسرائیل تولید کرده است برای کردها بوده و آنها نیز به واسطه کردهای یهودی آن را به سایرین تلقین کرده اند.

بر مبنای آماری که کردهای عرب یهودی ساکن اسرائیل در سایت اشان گذاشته اند تعداد آنها در اسرائیل 160000 نفر می باشد.

ولی آیا پس از تجزیه عراق به سه کشور کردهای ایران خواستار جدائی از ایران و پیوستن به کشور جدید کردستان خواهند بود؟ این مسئله ساده ای نیست زیرا اولا ً تعداد زیادی از آنها با سایر مردمان این کشور پیوند خانوادگی برقرار کرده اند و آن تفاوتی هم که در سایر کشورها مانند عراق میان کرد و عرب بود در میان ملل و یا اقوام ِ ایران چند ملیتی( کرد، ترک، لر، عرب، بلوچ، طبری، مازنی و…) نبوده و نیست. در نتیجه به نظر می رسد بسیاری از آنها بودن در یک مجموعه بزرگ و چند میلتی با امکانات بیشتر را ترجیح بدهند.

کردهای ایران با زندگی در شهرهای بزرگ ایران با هیچ مشکلی روبرو نیستند و در این شهرها با مردمان آنها کاملا یکی شده اند همچنین می بینند که سایر اقوام و ملل نیز در این شهرها ساکنند و شهرهای بزرگی مانند تهران، مشهد، تبریز، اهواز و… مملو از مردمان گوناگون است. این تداخل قومی  در ایران شباهتی با اکراین و یا کشورهای بلوک شرق مانند یوگوسلاوی سابق و… (کشورهائیکه نیروهای خارجی توانستند مردمان آنها راتحریک به کشتار یکدیگر بکنند) ندارد.

اما حتی در صورت جدا شدن کردستان از ایران، هیچ ایرانی صاحب فهم و عقل سالم کمترین آزار و اذیتی به هموطنان کرد خود نخواهد رساند و آنها را مجبور به فرار نخواهد کرد. اینکه مردمان کرد ایران چنین چیزی را دقیقا حس می کنند خود باعث تقویت باقی ماندن در یک مجموعه بزرگ است.

بهر حال به نظر نمی رسد تمام کردهای ایران مایل به تجزیه از این کشور و ایجاد کشوری مستقل برای خود و یا با کردهای عراق و ترکیه باشند.

توجه باید کرد که تجزیه کردستان از ایران، صدمات اقتصادی و یا سیاسی جدی و شدیدی همانند عراق، ترکیه، یوگسلاوی و سایرین بر ایران وارد نمی کند.

چرا تجزیه عراق به نفع ثبات در ایران و منطقه است

با تجزیه عراق بزرگترین برگ برنده غرب واسرائیل یعنی ایجاد نفاق در این کشور و تاثیر گذاری آن بر منطقه و مخصوصا ً همسایه آن ایران از بین می رود و برعکس از طرفی دیگر مشکلاتی برای خود آنها ایجاد می کند.

از جمله مشکلاتی که برای آنها ایجاد می شود آن است که همین نیروهای بسیار فناتیک و وحشی ای که تولید کرده اند پنجه بر روی خود آنها خواهند کشید؛ درست همانند بسیاری نیروهای اسلامی که در منطقه تولید کردند. این نیروها اگر از حمایت مالی برخودار نشوند بزودی از میان خواهند رفت. ولی با ایجاد یک کشور برای آنها، بهر صورت و کیفیت آنها از کمترین بودجه برخودار خواهند شد و در ضمن یک پایگاه بنام کشور نیز در اختیار آنها قرار خواهد گرفت. و از جانبی  آنها خیلی سریع مقداری از نیروی خود را نیز صرف مبارزه با اسرائیل و غرب ( بیشتر آمریکا) خواهند کرد. شاید داستانی تقریبا همانند طالبان بوجود بیاید که از جانبی تفاوتهای اساسی نیز با آنها دارد. این از آن چیزهائی است که از هم اکنون وحشت اسرائیل و آمریکا را بر انگیخته و در نتیجه از حضور نظامی ایران در عراق نه تنها انتقاد نمی کنند بلکه تلویحا ً دفاع هم می کنند.

حضور نظامی علنی ایران در عراق ( و غیر علنی آن در سوریه) از بزرگترین وقایع چند قرن اخیر ایران است. ایران برای قرن ها نه تنها قادر به حضور نظامی در هیچ کشوری نبود بلکه حتی قادر به حفظ خود نیز نبود. اما اکنون بعد از چند قرن ایران به جرگه قدرتهای جهانی پیوسته و قادر شده تا در اولین قدم در کشورهای منطقه حضور نظامی بیابد.

از طرف دیگر نفوذ اسرائیل توسط کردهای یهودی در کردستان عراق انکار ناپذیر است و از هم اکنون نیز درگیری در این خصوص و مخالفت بعضی اکراد با این حضور در میان آنها شروع شده است و بسیاری از اینکه اسرائیل در سرزمین اشان صاحب نفوذ و تعیین کننده است بسیار ناراضی هستند و امکان درگیری نظامی نیز در میان آنها بسیار زیاد است.

اما تا زمانیکه خطر خارجی و مسائلی از جمله ایجاد یک کشور مطرح می شود این مسئله درگیری با نیروهای طرفدار اسرائیل در مرحله پائین تر باقی می ماند ولیکن با ایجاد یک کشور مستقل کردستان آنگاه در این کشورجدید التاسیس نیز آشوب و جنگ براه خواهد افتاد و کردهای غیر یهودی خواستار قطع رابطه با اسرائیل خواهند شد.

پی آمد ایجاد کشور کردستان خود می تواند تقسیم آن به شیعه و سنی نشین باشد. البته هرچند این مسئله نیز نکات منفی دارد ولی برای مردمانی که با شیوه ای خاص در این منطقه زندگی می کنند شاید تجزیه شدن به مناطقی که با یکدیگر مشکل کمتری دارند بهتر باشد زیرا آنها به سختی می توانند سیستمی را به اجرا بگذارند که همه کردها را راضی بکند.

پس در این مرحله چنین است که با تجزیه عراق یکی از دست آویزهای غرب و اسرائیل برای راه اندازی جنگ در کشورهای منطقه بر علیه یکدیگر کمتر و حتی برعکس بر علیه خودش می شود.

همچنین احتمال ایجاد آشوب در ایران کمتر می شود و برعکس با تکیه دو کشور شیعه ایران و عراق قدرت آنها بیشتر می گردد.

نهایت اینکه اگر عراق همانند هندوستان کشوری با سابقه حکومتی مشخص بود، می توانست شیوه ای چون هندوستان در متحد کردن مردم، ملل یا اقوام و ادیان مختلف در پیش بگیرد. ولی کشورهائی مانند عراق، عربستان و… که تا چند دهه پیش زیر سلطه عثمانی بودند پس از جدا شدن با مدیریت معقول و با تجربه و قدرتمند اداره نشدند در نتیجه با مشکلاتی روبرو شدند که شاهد بودیم و از جمله آنها همین عدم توان در اداره کشور به نوعی که حداکثر مردمان راضی باشند، می باشد. بهمین دلیل برای غرب بهم ریختن اوضاع داخلی عربستان و در نتیجه کشتن شیوخ آنجا ابدا ً کار سختی نیست.

بعد از تجزیه عراق نوبت عربستان و شیوخ نفتی است

اما بعد از تجزیه عراق، غرب به سختی می تواند در این کشورها آشوب و جنگ برپا کند و چون تقریبا تمام برنامه هایش در منطقه به اجرا در آمده یا به بن بست رسیده مرحله بعدی آن است که عربستان و کشورهای شیخ نشین نفتی و پولدار را به آشوب بکشد. اما نفع آنها در این آشوب ها کاملا  ً و مستقیما ً مادی و نقدی است.

شیوخ نفتی رویهم صدها میلیارد دلار نقد در بانک های آمریکا و سایر کشورها که متعلق به یهودیان صهیونیست است دارند. با ایجاد جنگ داخلی وسرنگون کردن و کشتن این شیوخ به راحتی بانکداران صهیونیست صاحب چند هزار میلیارد دلار می شوند و در نتیجه بانک های آنها و کشور اسرائیل و آمریکا از بزرگترین بحران اقتصادی نجات می یابند.

هم اکنون آمریکا بزرگترین کشور مقروض دنیاست که مبالغ نجومی به سایرین و مخصوصا ً چین بدهکار است و آن پولهائی هم که در بانک های آمریکاست حاصل فروش نفت کشورهای شیخ نشین است که به آنها پرداخت نشده بلکه تنها به آنها رقم داده شده است و پولها در بانک های صهیونیست ها در آمریکاست.

بدون کمترین تردیدی بعد از پایان پروژه ها در عراق و سوریه ( که عملا مدتی است آمریکا و غرب شکست خود در آنجا را پذیرفته اند) نوبت به این شیخ نشین ها وبالا کشیده پول آنها می رسد و در این میان کمترین کاری هم از دست این شیوخ بر نمی آید.  زیرا دیده می شود علیرغم اینکه کشور سوریه یکی از سکولارترین ها بود و آزادی های آن ابدا قابل مقایسه با عربستان نبود چگونه سوریه را مورد تهاجم تبلیغاتی قرار دادند؛ حال برای عربستان ابدا ً کار با مشکل روبرو نمی شود و کافیست فقط  چند موضوع ساده مانند عدم اجازه زنان برای رانندگی و یا اعدام با شمشیر را مطرح کنند تا همه دنیای غرب یک شبه از خواب بیدار شده دلشان بحال بدبختی زنان و مردمان آنجا بسوزد و بسیار ساده تر از سرنگون کردن صدام حسین و قذافی این شیوخ برکنار و کشته بشوند تا آن همه پول های بی صاحب در بانک های صهیونیستها به صاحبان بانک ها برسد.

شاید شیوخ عرب از همین حالا سرهای خود را جدا شده از تن و جلوی چشم می بینند.

نتیجه:

تمامی نقشه هائی که آمریکا و اسرائیل برای منطقه کشیدند با شکست استراتژیک و نهائی روبرو شده است و به این ترتیب بزودی شاهد تحولات اساسی در سطح منطقه خاورمیانه و جهان  و حتی محو اسرائیل خواهیم بود.

از مهمترین نکات این است که ایران پس از قرن ها که نه تنها هیچگاه در بیرون از مرزهایش توان حضور نظامی نداشت بلکه توان حفظ خود را هم نداشت اکنون در جنگ های افغانستان، حزب الله علیه اسرائیل، سوریه و چند جنگ دیگر بطور غیر علنی و یا نیمه علنی و در این جنگ درعراق به صورت کاملا ً علنی حضور یافته است. این حضور معنای بسیار بزرگی در جهان امروز دارد. کمتر کشوری میتواند در برابر قدرت بزرگ آمریکا و ناتو قد علم کرده و در جنگی که درکشورهای دیگر است حضور یابد زیرا این حضور مختص این قدرتهاست و به هیچ کشور دیگری اجازه نمی دهند و با او برخورد جدی می کنند ولی ایران توانسته است این طلسم قدرت را بشکند و خود را به عنوان یک قدرت نظامی در جهان نشان بدهد.

نکته مهم دیگر این استکه اگر عراق شیعه ایجاد بشود برای اولین بار دو کشور شیعه در جهان پیدا می شوند که از قضا همسایه هم می باشند این مسئله به آنها قدرت بسیار زیادی در جهان خواهد داد. از جانب دیگر همسایه بودن عراق شیعه با سوریه علوی ( شیعه) آن را به دریای مدیترانه وصل خواهد کرد و همچنین در کنار لبنان و حزب الله قرار خواهد گرفت در نتیجه جهان مستقل و علنی شیعی از دریای مدیترانه تا شرق ایران گسترده خواهد شد و اگر توجه شود که تعداد بسیار زیادی از مردم افغانستان و پاکستان نیز شیعه هستند در نتیجه این گستردگی و در عین حال همجواری قدرت زیادی به آنها خواهد داد.

ژوئن 2014   خردادماه 1393

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

نوام چومسکي و کوباني


چرا صهیونیستهائی مانند چومسکی پس از چند ماه سکوت اکنون آنهم فقط  از کوبانی دفاع می کنند.

چند ماهی است که عراق بواسطه حرکات داعش بهم ریخته است. تقریبا ً تمامی دست اندرکاران سیاست می دانند که آنچه در این چند دهه اخیر در منطقه خاورمیانه تا افغانستان می گذرد نتیجه سیاستهای جهان خوارانه صهیونیسم جهانی است.

دلیل شروع حرکات داعش در عراق نیز شکست سیاستهای اسرائیل در سوریه بود که آن نیز جزئی از سیاست جهانی صهیونیسم بود. نیروئی که تمام شمال آفریقا را هم تحت عنوان کاذب بهار عربی بهم ریخت.

اما چرا این سیاست نظامی در سوریه متوقف شد؟

دلیلش کاملا ً واضح است: حمایت مستقیم ایران و پس از آن روسیه و چین که نمی خواستند صهیونیستها قدرت مطلق جهان بشوند. زیرا قدم بعدی پس از شکست سوریه حزب الله و پس از آن ایران بود که در نتیجه اسرائیل با روسیه هم مرز می شد وآنگاه امکان سلطه بر روسیه و در نتیجه تنها شدن چین و سلطه بر آن نیز مهیا می شد.

بیشتر از 10 سال پیش زمانیکه غرب برای شکستن کمر ایران و سوریه طرح می ریخت جنبش روشنفکری – ایران در مقاله ای نوشت که تنها راه برای این دو کشور انعقاد قرارداد نظامی مشترک در حمایت از یکدیگر است. آنها نیز به سرعت زیاد چنین کاری را انجام دادند در نتیجه راه برای حمله به سوریه و ایران سخت شد و تا جنایتی به نام بهار عربی به تعویق افتاد.

توقف طرح های بلند پروازانه صهیونیسم جهانی در سوریه باعث گردید تا آنها سیاست دیگری را در پیش بگیرند یعنی اینکه ایران را از طریق دیگری وارد جنگ بکنند.

اسرائیل که در سوریه شکست خورده بود داعش را به عراق کشید یکی از اهداف این بود که ایران در جهت دفاع از حکومت عراق ( و شیعیان جنوب) وارد جنگ مستقیم با داعش بشود و آنها این جنگ را جنگ سنی و شیعه در جهان مطرح بکنند، و در نتیجه عربستان، قطر و اردن و چند کشور مسلمان دیگر( که بیشتر آنها به کشورهای مسلمان ِ صهیونیست تبدیل شده اند) وارد جنگ با ایران بشوند و درنتیجه ایران درگیر یک جنگ تمام عیار بشود. ورود ایران به چنین جنگی باعث می گردید تا جبهه سوریه را خالی بکند. در نتیجه سوریه به دست صهیونیستها می افتاد و پس از آن نیز کار حزب الله یک سره می شد. در نهایت ایران نیز تحت فشار جنگ و اقتصاد آسیب دیده به سختی ضربه میدید و بالاخره یا باید نوکری صهیونیست را می پذیرفت و یا شاید حتی تجزیه می شد.

از زمان شروع حرکات داعش، ایران فقط به کمک بغداد و حکومت مرکزی رفت و با فتوای آیت الله سیستانی، شروع به سازماندهی نیروهای مردمی کرد. از همان ابتدا معلوم بود که این سازماندهی چند ماهی به طول خواهد کشید و کاملا انتظار آن می رفت که بعد از این مدت عملیات دولت مرکزی عراق برعلیه داعش با سازماندهی منظم پیش برود.

پس از این چند ماه، اکنون مدتی است که نیروهای دولت مرکزی عراق موفق به شکست دادن داعش و بازپس گیری بعضی مناطق گردیده و این کار هر روز شکل دقیق تر و کامل تری می گیرد؛ همچنین نیروهای نظامی آن  با تجربه تر و کارآزموده تر و شجاع تر می شوند.

از طرفی اختلافات میان کشورهای حامی اسرائیل مانند ترکیه با اسرائیل بالا گرفته ومسائل درونی آنها ( تمامی کشورهای غربی با یکدیگر و اسرائیل و ترکیه وشیخ نشینهای منطقه) به مرحله ای رسیده که شکاف بزرگی میان آنها ایجاد کرده است.

ترکیه به عنوان یک عضو مهم ناتو در منطقه  با مشکلات بسیار عظیم درونی ( مسائل درونی ترکیه آنقدر پیچیده است که معلوم نیست قدرت واقعی در آن کشور، اسرائیل است یا آمریکا یا مسلمانان آنجا و یا…) و مشکلات بیرونی ( با غرب و اسرائیل و…) روبروست. ترکیه نهایتا ً مجبور شد، به نیروهای پیشمرگه (کردهای ساکن عراق) اجازه بدهد وارد کوبانی بشوند. از این مرحله بود که کاملا ً دست داعش از تصرف کوبانی کوتاه شد و دیگر هیچ امیدی برای تصرف آن را نداشت و فشار نیروهای دولتی از جنوب نیز مزید  برعلت شد.

از جانبی شکافی نیز میان داعش با اسرائیل پیدا شد و آنها دیگر پیروی کامل از دستورات مستقیم و غیر مستقیم صهیونیستها را کنار گذاشتند.

خواست عراق متحد نیز در میان بسیاری از اهل سنت شدت گرفت.

در نتیجه کار به جائی رسید که داستان به جای جنگ شیعه و سنی به طرفی کشیده شد که داعش بسیاری از سنی ها را نیز قتل عام کرد و این چیزی نبود که خواسته صهیونیسم جهانی و طرفداران مسلمانش ( شیوخ مسلمان صهیونیست) باشد و تمامی داستان چرخید.

به این مسئله باید مشکل کردهای یهودی ساکن عراق را نیز اضافه کرد. پس از سقوط صدام حسین، کردهای یهودی به سرعت به اقلیم کردستان آمدند و بهترین زمین ها، منازل و… را به کمترین قیمت خریدند. زیرا در آن زمان قیمتها بسیار سقوط کرده بود همچنین اینها از اسرائیل می آمدند و پول داشتند. مهمتراینکه دولت اسرائیل به آنها وام می داد تا چنین کاری را به بهترین شکل ممکن انجام بدهند. پس از مدتی آنها سیستم اقلیم کردستان را بهم زدند و آنجا را پر کردند از کاباره و … بطوریکه همانند چنین اماکنی در ترکیه ( سواحل زیبای تفریحی و… ) محلی برای عیش و نوش و در عین حال جاسوسی، تبادلات اطلاعات جاسوسی و استخدام جاسوس  شد. مسلمانان می دیدند برای کارهای اسلامی خود همیشه با سد و درهای بسته روبرو می شوند ولی برای ایجاد اماکن به اصطلاح فساد هیچ ممنوعیتی نیست بلکه به سادگی به آنها بهترین وام های بانکی هم داده می شود. مسلمانان از این مسئله رنج می بردند و آن را در ذهن خود داشتند ودارند. پس اسرائیل و یهودیان صهیونیست برای اینکه  در این شرایط ایجاد شده و در آینده نزدیک ورق برعلیه آنها برنگردد و مردم خشمگین از اعمال نامبرده توسط آنها دست به اقدامات تلافی جویانه نزنند، فکر کردند آلترناتیو به اصطلاح صلح و حمایت جهانی از کوبانی را  براه بیندازند.

از این مرحله است که اسرائیل دست به تاکتیک جدیدی زد تا باز هم یک عده از عوامل خود را بعنوان صلح طلبان وارد کند تا در نتیجه پرچم صلح و این حرکات دروغین در دست خودش باشد.

آنها بارها در تمام کشورهای جهان اپوزیسیون سازی کرده اند و اکنون نیز می خواهند این بازی را به دست بگیرند. بهمین دلیل صهیونیست معروف نوام چومسکی را که چهره زیر نقاب دارد را بهمراه چند صهیونیست دیگر و چند تنی که دانشی از سیاست و حیله های این قدرت جهانی ندارند و به سادگی بازیچه می شوند را علم کرد و در حالیکه دیگر نیازی به این شعارها نبود و دیگر آن دوران بحران و نیاز واقعی کوبانی و سایر کردان و آوارگاه عراق گذشته است به ظاهر یکباره از خواب بیدار میشوند و اعلام دفاع جهانی از کوبانی می کنند و خواستار تظاهرات در تمام جهان در روز شنبه 1 نوامبر میشوند.

نکته جالب توجه این است که این حمایت موذیادنه و غیر واقعی شامل مسائل بیشتری نمی شود بلکه  تنها شامل کوبانی است آن هم در شرایطی که دیگر نیازی به چنین حمایت و اعلامیه ای نبود.

متاسفانه تا قدرت تبلیغاتی و رسانه ای جهانی در دست این جنایتکارن است به سادگی می توانند تعداد زیادی از مردم را فریب بدهند.

در سیاست متداوم وسیستماتیک تبلیغاتی با مشغول کردن مردم به چیزهای ساده و بی ارزش یک نوع بسیار قوی شستشوی مغزی صورت می گیرد که توسط سازمانها و موسسات علمی مختلفی که این قدرت جهانی ایجاد کرده است به مرحله تحقیق و برنامه ریزی رسیده و به اجرا در می آید.

نتیجه:

برای فرار از جنگ در منطقه و توسعه باید چند کار صورت بگیرد:

1- ایران بطور رسمی عضو کنفرانس شانگهای بشود.

2- کنفرانس شانگهای یک اتحادیه کامل نظامی در دفاع از اعضایش ایجاد کند تا در صورت هرگونه تهدید و یا عملیات نظامی همه آنها به حمایت از یکدیگر برخیزند.

3- ایجاد یک بانک جهانی مستقل توسط کنفرانس شانگهای. بانکی که با سیستم تبادلات ارزی  بانک های غربی که تماما ً زیر سلطه یهودیان صهیونیست میباشد متفاوت باشد و آنها بتوانند مبادلات خود با یکدیگر و سایر کشورها را مستقلا ً و بدون نیاز به بانک های غربی انجام بدهند.

4- کشورهای منطقه تلاش کنند تا با یکدیگر صلح کنند و از جنگ به پرهیزند. که البته این یکی بواسطه آنکه پولهای شیوخ عرب در بانک های غربی بلوکه شده و زیر کنترل صهیونیستهاست منوط به آن است که آن 3 فاکتور پیش گفته به اجرا در آید. زیرا در آن صورت دیگر هیچ امیدی برای صهیونیستها جهت ایجاد جنگ با ایران برایشان باقی نمی ماند و همکاری کشورهای همسایه با ایران را نمی توانند با تهدید نظامی پاسخ بدهند، و یا پولهای شیوخ را بزور تهدید به حمله نظامی و ایجاد تفرقه و جنگ داخلی بالا بکشند.

غرب به رهبری آمریکا اکنون درگیر مشکلات زیادی است. مخصوصا ً آمریکا بواسطه این چند دهه جنگ های فرسایشی با مشکلات زیادی روبرو است که در نتیجه ضروری است تا ایران در مذاکرات اتمی خود بیش از حد لزوم کوتاه نیاید و دست آوردهای علمی خود را به بهای نازل نفروشد و همه چیز را برباد ندهد. اتحاد سریع با کنفرانس شانگهای و همراه داشتن پشتیبانی این هم پیمانان نقطه قوت دیگری در مذاکرات خواهد بود.

نوامبر 2014     آبان 1393

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com