تغییرات ریشه‌ای در جهان و تلاش‌های واپسگرایانه اسرائیل برای بازگشت به گذشته

در همین چند سال انگشت شمار اخیر جهان با تغییرات ریشه‌ای در تمام جوانب روبرو شده است. از بزرگترین آنها تغییرات وسیع علمی تکنیکی است که نوع  زندگی جدید و در نتیجه روش‌ها و تلاش‌های نوینی را پیش پای بشر گذاشته است.

در سیاست که مجموعه گسترده‌ای از روابط ، اقتصاد و جنگ‌ها می‌باشد نیز تغییرات عظیمی روی داده است و ابر قدرتی آمریکا از جنبه‌های  سیاسی، نظامی و اقتصادی به پایان رسیده است.

وضعیت سلاح‌ها در جهان به مرحله‌ای رسیده که آمریکا حتی جرات جنگ کردن با کره شمالی و ایران را هم ندارد. پاکستان با تمام ضعف‌های اقتصادی اما بواسطه داشتن بمب اتمی می‌بایست آرام و بدور از جنگ و درگیری‌های جدی داخلی باشد و خطر جنگ داخلی و تجزیه آن بهمین دلیل باید منتفی بشود و…

در این عصر شاید هیچ کشوری توان یک جنگ بزرگ و  یا طولانی مدت را نداشته باشد.

چین به یک قدرت بزرگ اقتصادی تبدیل شده است و در نتیجه حتی سرمایه‌داران بزرگ آمریکا و اروپا نیز در حال انتقال محل کار و زندگی به چین هستند.

سخن کوتاه اینکه:

۱- گروهی از کشورها از جمله ایران متوجه این تغییرات جهانی شده‌اند و درحال هماهنگ کردن سیاست‌های خود با وضعیت جدید هستند.

۲- بعضی هنوز متوجه نشده‌اند.

۳- تعدادی متوجه شده‌اند ولی این تغییرات زندگی آنها را بهم خواهد ریخت و از این تغییرات متضرر می‌شوند؛ پس سعی در توقف آن دارند؛ اسرائیل یکی از این موارد است.

حیات اسرائیل وابسته به آن است که کشورهای مسیحی را با دروغ  “یهودی بودن عیسی مسیح” به زیر سلطه خود بگیرد و با تحریک احساسات آنها از آنچه ستم بر یهودیان در جنگ دوم می‌نامند غرب را تا ابدالدهر مدیون خود نگهدارد.

اگر قدرت از غرب مسیحی – صهیونیستی به شرق (چین) لامذهب برود، آنگاه  اسرائیل  پشتیبان اصلی و تکیه‌گاه بقای خود را از دست می‌دهد؛ پس تمام تلاش خود را می‌کند تا آنجائیکه ممکن است همه چیز را به گذشته بازگرداند.

یکی از این شگردها تحریک ایران به جنگ است زیرا برآن باور استکه با دامن زدن به جنگ وسیع در منطقه، بسیاری از “برنامه‌های گسترده تغییر در جهان” برگشت خواهد خورد و یا حداقل برای سال‌ها به تعویق می‌افتد.

اما غافل از آنکه قدرت این تغییرات بسیار فراتر از این توطئه‌ها و عملیات کوچک است. همچنین ایران در یک اتحاد با چین و روسیه مجبور به همکاری و هم‌آهنگ کردن اعمال و رفتارش با متحدانش می‌باشد و آنها جنگ نمی‌خواهند ولی حاضرند ایران را با برترین سلاح‌های ممکن بازدارنده حملات، مسلح بکنند.

از طرفی سرائیل از درون نیز متلاشی شده است و در میان کشورهای غربی نیز دیگر آن نفوذ سابق را ندارد.

هرچند دو حزب قدرتمند آمریکا حمایت از اسرائیل را اعلام کرده‌اند ولی سیاست‌های حزب دمکرات از زمان ریاست جمهوری “اوباما” نشان داد که دیگر آنچنان در قید دستورات اسرائیل نیست و اکنون نیز همین حزب به قدرت رسیده و دنباله همان سیاست را گرفته است.

نکته آنجاست که بسیاری یهودیان ثروتمند نیز پشت آمریکا و اسرائیل را خالی کرده‌اند. بقول معروف “آنها جهان وطنی –گلوبالیست- یعنی پول وطنی هستند” یعنی هرکجا پول بیشتری باشد آنجا را وطن خود قرار می‌دهند و دین برای آنها فقط وسیله است.

معلوم نیست چه تعدادی از آنها هم اکنون شهروندی چین را گرفته‌اند، چه تعدادی درخواست شهروندی داده‌اند و چه تعدادی در این فکر هستند

این مهاجرت سرمایه و سرمایه‌داران به چین فقط شامل یهودیان آمریکا نیست بلکه از خود اسرائیل و اروپا نیز چنین کرده اند! بسیاری از مسیحیان آمریکا و اروپا نیز در صدر مهاجران قرار دارند.

تلاش اسرائیل برای کشاندن ایران به جنگ

اسرائیل با حملات پیاپی به نیروهای ایرانی در سوریه، حمله به کشتی‌های ایرانی، کشتن نفرات کلیدی ایران، حمله به تاسیسات اتمی و… سعی در تحریک ایران به جنگ دارد. ایران مواردی مانند حمله به کشتی‌ها را پاسخ داده است اما مواردی را بی جواب گذاشته تا به موقع مناسب پاسخ بگوید.

پاسخ‌گوئی به اسرائیل در حملاتش به نیروهای ایران در سوریه دقیقا خواسته اسرائیل است تا تشنج در منطقه را دامن بزند و با تبلیغات مظلوم‌نمایانه در سیاست غرب نسبت به ایران تغییراتی ایجاد بکند و حتی دامنه جنگ را تا بیشترین حد ممکن گسترش بدهد و در نتیجه به خودش اجازه بدهد تا به ایران حمله اتمی بکند. امری که ابدا از سیاستمداران این کشور بعید نیست؛ و در اصل به‌نوعی هدف اصلی آنهاست تا با حمله اتمی هم ایران را در یک فاجعه عمیق برای سال‌های طولانی فرو ببرند و هم سایرین را هم به نوعی تهدید کرده بترسانند.

سیاست‌های اسرائیل برای همه جهان و بشریت بسیار خطرناک است و درصورت موفقیت ضربات شدید مالی و جانی را برجهان وارد خواهد کرد.

آخرین کار وقیحانه و ضد بشری اسرائیل حمله روزهای اخیر به سایت اتمی نظنز و انفجار در سیستم برق آنجا بود.

اسرائیل به خود اجازه می‌دهند تا مستقیما در داخل کشور دیگری دست به عملیات نظامی، جاسوسی و… بزند.

تصور کنید که این کار را کشوری در خصوص کشورهای غربی یا اسرائیل بکند؟؟؟!!!.

اسرائیل با افتخار به آن اعتراف کرد و مسلما هدف‌اش آن بود که ایران کنترل خود را از دست داده و دست به تهدیدات بسیار تند و خشن خارج از عقل بزند و یا حتی اقدام  نظامی گسترده‌ای بکند تا آنگاه بطور جدی وارد یک جنگ بشود.

اعتقاد همگان برآنست که اسرائیل قادر به یک جنگ طولانی مدت نیست؛ همین امر نشان می‌دهد در چنین وضعیتی برنامه اسرائیل حملاتی بسیار بسیار شدید و قاطع در کمترین زمان باشد. مثلا با بمب‌های بسیار قوی (شبه اتمی یا اتمی کم قدرت و…) تاسیسات زیربنائی، نظامی و… و از جمله محل اقامت بعضی سران حکومت را بمباران بکند.

ایران و تغییرات در جهان

بنظر می‌رسد رهبری سیاسی ایران از چند سال پیش به این تغییرات در جهان آگاهی یافت و سیاست خود را در این مسیر گذاشت. اما بواسطه وضعیت خاص ایران در جهان و تحریم‌ها، همراه شدن با این تغییرات کار ساده‌ای نبود ولی اکنون مسائل و مشکلات در حال حل شدن است.

 بزودی جهان شاهد دگرگونی‌های بسیار عمیق در رهبری سیاسی، اقتصادی، نظامی  خواهد بود.

دسته‌بندی‌ها، معاهدات و اتحادهائی جدید در جهان شکل خواهد گرفت که ابدا با گذشته قابل مقایسه نیست و اگر ایران آگاهانه عمل بکند در آنها جایگاه خوبی خواهد داشت.

درک ایران از این موقعیت با امضاء سند همکاری ۲۵ ساله با چین به نقطه خوبی رسید و بهتر آنست که هرچه زودتر طرح‌های همکاری های اقتصادی، عمرانی، علمی، صنعتی… شروع بشوند.

با اجرای سند همکاری با چین حتی در صورت ادامه تحریم‌ها توسط آمریکا، ایران می‌تواند هرمقدار نفت بخواهد به چین (یا با واسطه چین به سایرین) بفروشد؛ یعنی چین اولین خریدار می‌شود وبعد خود چین آنرا می‌فروشد در نتیجه تحریم‌ها کاملا بی‌اثر شده و میزان مناسبی ارز به کشور وارد می‌شود که باید با آن به توسعه همه جانبه کشور و بهبود وضعیت معیشتی مردم پرداخت.

ایران می‌بایست با سیستم فاسد درونی (رانت‌خواری، رشوه‌خواری و…) برخورد جدی بکند وگرنه آن ثروت نیز تنها به یک اقلیت خاص خواهد رسید.

از طرفی جهان وطنی‌ها (پول وطنی‌ها) نیز بازار ۸۰ میلیونی ایران را می‌خواهند بدست بیاورند و آنرا به بازارهای کوچک ترجیح می‌دهند.

ایران بازاری است که با داشتن بزرگترین ثروت یعنی مردمانی با تحصیلات بالای دانشگاهی می‌تواند در تولید کالاهای بسیار پیشرفته علمی که نیازمند تعداد بسیار زیاد متخصص دانشگاه رفته است، وارد بشود.

کشورهائیکه این تغییرات را نبینند از قطار تحولات و توسعه جهان عقب می‌مانند.

آپریل ۲۰۲۱         فروردین ۱۴۰۰

جنبش روشنفکری – ایران

آیا باید به رضا پهلوی به دلیل کناره گیری از سلطنت آفرین گفت؟ آیا رضا پهلوی با کناره گیری از سلطنت به مرحله عقل سیاسی و انسانیت رسیده و از خود نام نیکی بر جای خواهد گذاشت؟

برای بررسی نکات فوق ابتدا باید گفت:

این رژیم ماندنی است زیرا:

۱- میلیون‌ها طرفدار دارد مخصوصا بواسطه دین.

۲- هیچ اپوزیسیون واقعی که در صد اندکی از طرفداران رژیم کنونی را داشته باشد وجود نداد. و البته هیچ کدام نیز نتوانسته‌اند برنامه درستی که مردم را جذب بکند ارائه بدهند. همچنین نتوانسته‌اند درک درستی از مسائل بین‌المللی را نشان بدهند که در نتیجه از رژیم که در دل جریانات، مسائل و تحولات بین‌المللی قرار دارد بسیار عقب‌تر مانده‌اند.

۳- هم اکنون کشورهای جهان و مخصوصا غرب که با رژیم درگیری‌های طولانی مدت داشته و هنوز هم دارد با او در حال تعامل و‌ کنار آمدن است. از طرفی چین و‌روسیه با رژیم توافقات استراتژیک دارند.

۴- رژیم قدرت نظامی نسبتا خوبی در سطح جهان دارد. هرگاه رژیمی به حدی از سلاح‌های نظامی دست یافت که سرنگون کردنش باعث مشکلات جهانی بشود با او وارد تعامل می‌شوند. مخصوصا ترس  کشورها (بویژه) غرب از آنست که ایران به سلاح اتمی دست بیابد آنگاه باید او را به‌عنوان یک قدرت مهم نظامی که از طرفی حامیان مذهبی در بسیاری کشورها دارد بپذیرند و چون این زنگ خطری برای اسرائیل است موضوع خیلی پیچیده می‌شود.

توجه: کشورهائیکه سلاح‌های پیشرفته می‌خرند مانند زمان شاه و یا عربستان و شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیچ پارس، ابدا خطر به حساب نمی‌آیند ، بلکه آن کشوری که توان یا علم و تکنیک ساخت را بدست می‌آورد خطر محسوب می‌شود. مخصوصا اینکه اکنون  ایران با تکیه به توان خود وارد فضا و جنگ‌های الکترونیکی شده است.

۵- آستان قدس رضوی ظاهرا به ثروتمندترین قدرت ایران تبدیل شده و دهها شرکت مختلف تجاری، صنعتی، مالی زیر مجموعه آن است. این مجموعه به نیروی تعیین کننده‌ای در اقتصاد و سیاست کشورتبدیل شده است. نکته مهم اینجاست که آستان قدس رضوی دارای یک صاحب همانند شرکت‌های خصوصی سرمایه‌داری نیست بلکه مجموعه وسیعی از آخوندها از آن بهره می‌برند. دقیقا همانند کلیسیاها؛ به‌عنوان مثال کلیسیای کاتولیک که ثروت/سرمایه‌اش در جهان شاید از سرمایه بزرگترین سرمایه‌دار عالم و یا شاید مجموعه‌ای از آنها بیشتر باشد در مالکیت شخص نیست و زیر نظارت واتیکان در‌آمد آن هزینه می‌شود که مقدار قابل توجهی  از آن به کشیش‌ها پرداخت می‌شود. در نتیجه مجموعه وسیعی از آخوندها وابسته به آستان قدس رضوی هستند و از آن حمایت می‌کنند یعنی حیات آنها وابسته به این درآمد است و باید آن را نگهدارند پس یک سرمایه عظیم حاکم بر کشور در دست آخوندهاست.

شاید ثروت بعدی در دست سپاه باشد که نیروئی نظامی نیز هست و کاملا تحت مدیریت یا کنترل رهبر یا یک آخوند است. سایر نیروها و دولت نیز در نهایت در دست آخوندها هستند.

اوقاف را نیز نباید فراموش کرد.

۵- اکنون چندین ده هزار اخوند در کشور هست که در صد زیادی از آنها وابسته به رژیم و یا جزیی از رژیم هستند و اگر حساب کنیم چند نفر دور و بر هر آخوند هست آنگاه می‌‌توان نیروی حامی رژیم را دید. هر چند ممکن است مردمان صدای اعتراض داشته باشند ولی هرگاه کار به جای باریک بکشد همین مردمان حامی/دنباله‌رو آخوندی می‌شوند که رهبر فکری مذهبی آنهاست و‌ دنباله‌رو/حامی حاکمیت و در نهایت حامی دین و حکومت دینی یا حکومت خودش بر کشور است.

آخوندها یک نیروی عظیم متشکل ایجاد کرده‌اند و هنوز در مرحله اوج‌گیری هستند وتا مرحله اوج و سپس سقوط فاصله دارند.

موقعیت رضا پهلوی

ظاهرا رضا پهلوی از شاه شدن منصرف شده است هرچند هنوز شبهاتی هست و ایشان به سئوالات صریح مطرح شده جواب صریح نداده است. اما اگر واقعا چنین باشد و او از این مقام صرف نظر کرده باشد نشانگر چند چیز است:

۱- او فهمیده که نیروی حامی واقعی ندارد. مردمان آنچنانکه حاضرند برای رهبران مذهبی جان فدا بکنند برای او‌چنین نخواهند کرد.

۲- او می‌بایست یک جناح مذهبی یا آیت الله بزرگی را حامی داشته باشد تا در راه رسیدن به شاهی کمک‌اش باشد ولی اینکار ظاهرا غیر ممکن است زیرا:

الف- حاکمیت شیعه بر ایران بسیار قوی است و هیچ آیت الهی جرات مخالف با آن را ندارد.

ب- حاکمیت شیعه در ایران نفوذ بسیار زیادی در جوامع شیعه ۱۲ امامی و بعضی شیعیان دیگر در منطقه و جهان دارد.

ج- شخصیت و رفتار رضا پهلوی مورد پذیرش آیت الله‌ها و اسلامگرایان نیست.

۳- متوجه شده که اساسا برای غرب فقط پول مهم است و از او‌ تنها برای چانه زنی با رژیم ایران سو استفاده می‌شود. غرب حتی حاضر نشد پدرش را که سالها به آنها خدمت کرده بود به‌عنوان بیمار بپذیرد زیرا ممکن بود حاکمان جدید ایران از اینکار ناراحت بشوند.

۴- حتی اگر به شاهی برسد جانشین بعدی او چه کسی خواهد بود؟ او فقط سه دختر دارد. چه  آینده‌ای در انتظار آنها خواهد بود؟ بازگشت آنها به ایران در هنگامی که پدرشان شاه می‌شود چگونه است؟ وضعیت آنها پس از اینکه پدرشان مرد چه خواهد بود؟

۵- برای رسیدن به قدرت باید کشوری (در اینجا مشخصا غرب) از او حمایت جدی بکند؛ اما غرب در حال چانه زنی با رژیم حاکم بر ایران است و آنها می‌دانند که این رژیم مذهبی با پشتوانه‌ای که ذکر شد محکم تر از آنست که آنها بتوانند سرنگونش بکنند.

از جانبی روسیه و چین برای مبارزه با غرب به ایران احتیاج داشته و دارند و در نتیجه مخفیانه و علنی کمک‌های زیادی به ایران کرده و می‌کنند. در این راه بعضی کشورهای ضعیف مانند کره شمالی، ونزوئلا، نیکاراگوئه و… حامی ایران هستند؛ هرچند اینها ضعیف می‌باشند ولی “پشه چو بسیار شود برآرد از پیل دمان روزگار”. هرچند اینها آنقدر هم ضعیف نیستند مثلا قدرت اتمی و نظامی کره شمالی قابل توجه است.

۵- شاید متوجه شده که بسیاری از کسانیکه اطراف او را گرفته‌اند فقط برای پول است که شاید از کشوری یا نیرویی به آنها پرداخت شده/می‌شود و نه اینکه واقعا به او و نظام شاهی به رهبری خاندان پهلوی معتقد باشند؛ کسانیکه ابدا نمی‌تواند روی صداقت و ایمان آنها به نظام شاهی و به رضا پهلوی اطمینان داشته باشد و هر لحظه پشت او را خالی می‌کنند و حتی به او ضربه می‌زنند و او و خانواده‌اش را برباد می‌دهند.

اگر رضا پهلوی واقعا به این درک ‌رسیده یعنی فهمیده که نظام شاهنشاهی در ایران قابل بازگشت نیست و می خواهد بقیه عمر را بدور از دردسرهای حکومتی با همسر و‌ فرزندانش در آرامش بسر کند باید گفت:

آفرین! تو به مرحله خوبی از عقل و انسانیت رسیده ای و با اینکار نام نیکی از خود در تاریخ ایران باقی گذاشتهای که همواره از تو یاد خواهد شد.

احمد شاه قاجار با سفر به غرب و دیدن وضعیت آنجا و مسایل در سطح بین‌المللی، عاقلانه‌ترین تصمیم را برای زندگی خود گرفت و از پادشاهی کناره گرفت.

اینبار رضا پهلوی از امید شاه شدن ناامید و کناره گرفته است. با این تصمیم خدمت او به ایران چنین است:

امید واهی که غرب در افکار دامن می‌زند و از این راه به آینده سیاسی کشور ضربه، آن را پایان می‌دهد تا مردم به فکر یک راه و چاره معقول سیاسی و مناسب باشند.

اما آنهای دیگری هم که شعارهای غیر واقعی و غیر معقول همانند سرنگونی سرمی‌دهند باید درس بگیرند که شعار آنها تا واقعیت دنیایی فاصله دارد و بهتر است نگاهی دقیق به وضعیت جهان انداخته، موقعیت سیاسی، فرهنگی و… ایران را درست و واقعی بررسی بکنند و  برنامه ارائه داده و روش مناسب انتخاب بکنند. اکثر قریب به اتفاق سازمان‌ها و تشکلات سیاسی، تعاریف و برنامه‌هایشان برمبنای آرزوهاشان است نه بر مبنای واقعیت. آنها نیز باید همانند رضا پهلوی کمی دقیق به مسائل نگاه بکنند و بدانند در شرایط فعلی بنظر نمی‌رسد هیچ کدام از آنها بدون حمایت کشوری دیگر (مخصوصا اگر شعار سرنگونی را در سرلوحه دارند) به جائی برسند و در حال حاضر آن کشورهای قدرتمند و تعیین کننده، تصمیمی برای سرنگونی رژیم حاکم ندارند بلکه برعکس درحال گسترش روابط و در نتیجه تحکیم رژیم هستند.

فروردین ۱۴۰۰     آپریل ۲۰۲۱

جنبش روشنفکری – ایران 

موضع جنبش روشنفکری – ایران در باره سند همکاری ۲۵ ساله (نقشه راه) میان چین و ایران

   اخیرا پس از چند سال رایزنی میان ایران و چین و در شرایطی حساس از مقابله ایران با آمریکا، سند همکاری (نقشه راه) میان ایران و چین به امضاء رسید.

   سال پیش متنی کلی از این سند منتشر شد که حتی معلوم نیست تمام سند همین است و یا جزئیاتی هم دارد. اخیرا نیز ایران اعلام کرده که چین مایل به انتشار متن سند نیست و اگر سال پیش آن مقدار منتشر نمی‌شد سند همان موقع به امضاء می‌رسید.

آنچه در این کلیت دیده می‌شود یک همکاری همه جانبه است که تنها عددی که در آن دیده می‌شود ۲۵ سال همکاری است. مبلغی در متن نیامده و صحبتی از حضور تعدادی نیروی مسلح نیز در متن نیست و بسیاری شایعات دیگری که دامن زده می‌شود ابدا در این متن ۱۸ صفحه‌ای دیده نمی‌شود. البته اگر شایعه چهار صد ۴۰۰ میلیارد دلار برای ۲۵ سال درست باشد مبلغ زیادی نیست و ایران به مبالغی چندین برابر آن در سال نیاز دارد.

 یکی از نکاتی که مخالفین مطرح می‌کنند مقایسه این قرارداد با قراداد ترکمانچای میان ایران و روسیه است. مقایسه‌ای کاملا غلط که اگر کسی کمی درک تاریخی و یا سیاسی داشته باشد ابدا چنین کاری نمی‌کند. قرارداد ترکمانچای زمانی نوشته شد که نیروهای روسیه، ارتش ضعیف ایران را در آن منطقه شکست سختی داده بودند و برای شاه ایران پیام فرستادند که تا چند روز دیگر در تهران خواهند بود. شاه ایران که نیروئی برای مقابله نداشت، پذیرفت که سرزمین‌های تسخیر شده توسط دولت روسیه، به آنها واگذار بشود و به این ترتیب ایران را از مستعمره شدن و یا حتی پاک شدن از  روی نقشه زمین نجات داد.

اما اکنون ایران با چین هیچ مرز مشترکی ندارد و ارتش چین نیز برای ایران لشکر نکشیده و هیچ تهدید نظامی و اقتصادی‌ای نکرده است. اساسا چین در این سالها برخلاف روش آمریکا که ده‌ها سال جنگ را برمردم جهان تحمیل کرد تا بر جهان سلطه بیابد، هیچ کشوری را به جنگ و لشگر کشی تهدید نکرده است و حضورش در بسیاری کشورها برای سازندگی است.

اتفاقا این آمریکا و غرب است که بدنبال قراردادهای ترکمانچایی با ایران هستند.

   دیگر اینکه می‌گویند نیروهائی به ایران می‌آیند. این داستان مربوط می‌شود به عقد قرارداد میان شرکتهای چینی با شرکتها ایرانی یا با دولت ایران. یعنی برمبنای میزان سرمایه‌گذاری ممکن است از چند نفر تا صدها نفر نیروی مدیریتی و کاری به ایران بیایند و صد البته آنها محافظین هم‌وطن و هم‌زبان خود را می‌خواهند تا در صورت تخلف اخراج و در بازگشت در چین مورد مواخذه قرار بگیرند.

   سپردن تمام امنیت یک شرکت که چند صد میلیون یا میلیارد دلاری سرمایه گذاری می‌کند به ایرانیان کاری بس احمقانه است که هیچ شرکتی در جهان تا بحال در هیچ کجای جهان انجام نداده است. زیرا در صورتیکه افراد محلی خلاف‌هائی مرتکب بشوند هیچ کنترلی بر آنها نیست و قدرت محاکمه‌اشان و … را ندارند. حتی آنها ممکن است متوجه خیانت‌ها و ضرباتی که از مامورین محلی می‌خورند نشوند. قتل‌ها/تروها نیز جای خودش را دارد.

مجموعه‌ای از مسائل، مدیریت ارسالی هر شرکتی را وادار می‌کند بیشتر به اهالی و محافظین خودش اعتماد بکند.

حال اگر کمی چشم باز کنیم، می‌بینیم که آمریکا در هرکجای دنیا نیروی نظامی دارد پس برمبنای استدلال مخالفین سند راهبردی، این کشورها مستعمره شده‌اند و هرکدام قراردادی ترکمانچایی امضاء کرده‌اند که البته در خصوص آنها این امر صحت دارد زیرا آمریکا آنها را مستعمره کرده و استقلال آنها را گرفته و ثروت آنها را به یغما می‌برد.

آمریکا در زمان شاه برای حفظ سرمایه‌اش و اینکه ایران را مستعمره می‌دانست هزاران نیروی نظامی در ایران داشت. آن موقع قرارداد (نانوشته) با آمریکا، ترکمانچائی بود. تاریخ به روشنی این امر را نشان داد زیرا زمانیکه غرب و مخصوصا آمریکا شاه را نخواست او را برکنار کردند و حتی در کشورهای خودشان راهش ندادند.

ایران انقلاب به معنای واقعی آن نکرد بلکه تحولاتی بود که غرب می‌خواست. انقلاب واقعی پس از  انقلاب بهمن و از هنگام رو در روئی با آمریکا شروع شد.

   آمریکا با سوء استفاده و مخصوصا فریب، دلار را ارز جهانی کرد و از این راه به ثروت‌های افسانه‌ای دست یافت. اما این ثروت‌ها بیشتر به جیب صاحبان آمریکا رفت و در این ثروتمندترین کشور دنیا میلیون‌ها نفر زیر خط فقر زندگی کردند و می‌کنند، در حالیکه همین چند روز پیش چین اعلام کرد از خط فقر گذشته است. این یک تفاوت ماهوی میان دو کشور است.

بقول معروف کسیکه به خودش رحم نکند با دیگران چه خواهد کرد.

   آنچه که ایران را بیشتر متمایل به چنین پیمان‌هائی کرده موضع بسیار دشمنانه آمریکا نسبت به ایران است. هرچند آمریکا ده‌ها سال است که بیشتر کشورهای دنیا را به مستعمره تبدیل کرده است، و اخیرا نیز جنبشی ضد این استعمارگر در جهان براه افتاده است، اما از آنجائیکه ایران از همان ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ با آمریکا درگیر شد باعث گردید تا سایرین نیز مستقیم وغیر مستقیم وارد این درگیری‌ها بشوند. تا اینکه در چند ساله اخیر مواضع حادتر شد و با تحریم حداکثری دولت ترامپ برعلیه ایران موضوع مستعمره بودن (بویژه کشورهای اروپائی) برای مردمان عادی این کشورها نیز روشن شد. خروج آنچنانی ترامپ از برجام و فشار آمریکا بر کشورها برای عدم همکاری اقتصادی با ایران و مخصوصا جریمه کردن شرکتهای صنعتی و تجاری و ورای همه بانک‌ها، باعث گردید که کشورهای غربی نیز سربلند بکنند و خواستار آزادی و استقلال بشوند.

در هیچ کشور مستعمره‌ای آزادی و دمکراسی نمی‌تواند وجود داشته باشد.

فشار حداکثری آمریکا که بر اروپا و سایرین نیز وارد می‌شد برای مردمان این کشورها خوش‌آیند نبود و در نتیجه سروصداهای ضد آمریکائی همه جا بلند شد.

   داستان درگیری‌های این کشورها با آمریکا بیشتر مخفیانه و در سکوت پیش می‌رفت و می‌رود و بهمین دلیل از بیماری واگیردار کرونا برای سرپوش گذاشتن برروی این جنگ پنهان استفاده زیادی شده  و همه خبرها زیر ضربات سنگین این خبر خفه شده است.

اکنون چند مدتی است که نشانه‌های پایان ابرقدرتی آمریکا عیان شده و جهان به نوعی در حال حرکت به سوی چند قطبی شدن است و معاملات با ارزهای ملی و نیز ارزهای غیر دلار و همچنین دیجیتال در حال پایان دادن به سلطه استثماری دلار است.

در این میان چین به اعتراف همه جهان به قدرتی بزرگ تبدیل شده است که حتی می‌تواند علنا در مقابل آمریکا بایستد و تحریم‌ها آمریکا را با تحریم جواب بدهد.

از طرفی بسیاری از شرکت‌های بزرگ بین المللی به چین منتقل شده‌اند. برای آنها نگاه به بازار یک و نیم میلیاردی چین (که خط فقر از آن برداشته شده است یعنی همه قدرت خرید دارند) اهمیت خاصی دارد زیرا از جانبی به سادگی هم می‌توانند با سایر کشورها تجارت و … داشته باشند.

   شکاف در میان آمریکا آنچنان علنی شد که همه جهان نیز به آن واقف گردید و امکان تجزیه آمریکا نیز مطرح شد. جناحی در آمریکا که متوجه ورشکستگی اقتصادی کشور شد (به آنها گلوبالیست‌ها گفته می‌شود) بیشتر نیروی خود را در قطع وابستگی تمام و کمال به آمریکا گذاشت و سرمایه‌های زیادی را به چین منتقل کردند که ضربه بزرگی به اقتصاد آمریکاست. جناح دیگر به رهبری ترامپ تلاش زیادی کرد که جلوی اینکار را بگیرد ولی نه تنها موفق نشد بلکه با اجرای سیاست “تحریم حداکثری ایران” که نتیجه‌اش در بالا اشاره شد باعث سرعت بخشیدن به جدائی و سقوط سریع‌تر اقتصاد آمریکا گردید.

   در چنین شرایطی و با توجه به سابقه بد آمریکا در جهان (به کشورها موقعیت رشد می‌داد تا بازار آمریکا بچرخد و سپس آنها را برزمین می‌زد)، عقل سیاسی حکم می‌کرد و می‌كند تا با سایر کشورهائیکه قدرت مالی، صنعتی، علمی، تجاری و… دارند وارد کار و معامله شد.

کاری که اکنون ایران با امضاء سند همکاری با چین انجام داده، می‌بایست سال‌ها پیش صورت می‌گرفت اما بنظر می‌رسد جناحی در حاکمیت در ایران که چشم به غرب دوخته بودند در این راه مانع تراشی می‌کردند ولیکن اکنون آنها نیز متوجه شده‌اند که غرب با تجربه چند صد ساله استعماری و مخصوصا دیدگاه مسیحی به سختی می‌تواند با سایرین رابطه برابر داشته باشد.

  چین اما نگاهی به دین ندارد و برای تجارت می‌آید و در تجارت باید هشیار بود.

معروف است که مغول‌ها پس از سلطه بر کشورها بواسطه اینکه در دین اهمال داشتند به سادگی توانستند در میان مردمان آن کشورها جایگاه پیدا بکنند و البته در هرکشوری نیزپس مدتی دین آنها را پذیرفتند و زبان آنها را آموختند و با مردمان آنجا یکی شدند بطوریکه در تاریخ آن کشورها به‌عنوان شاهان‌اشان نام برده می‌شوند. ایران و مخصوصا هندوستان دو نمونه خوب برای این تاریخ ازمردمان این منطقه هستند.

مغول‌ها در کشورهای مسلمان نشین، مسلمان و در امثال روسیه، مسیحی شدند. آنها در بعضی کشورها مانند ایران و هند کاملا حل گردیدند بطوریکه هم اکنون تشخیص آنها از سایر ایرانیان امکان ندارد.

   اما سلطه گران مسیحی غرب هرکجا رفتند زبان و دین آن مردمان را عوض کردند زیرا این بهترین راه برای عوض کردن هویت و زیر سلطه استعماری- استثماری گرفتن است. شاهان‌اشان هم به کشورهای مستعمره برای اقامت و یا دیدار نرفتند.

   جنبش روشنفکری – ایران امضاء چنین اسناد و بعضا قراردادها با کشورهای دیگر مخصوصا روسیه و در آینده با اتحادیه اروپا ( در صورتیکه بتواند از سلطه استعماری آمریکا خارج بشود و به‌عنوان یک مجموعه کشورهای مستقل وارد بشود) را مثبت و ضروری برای رشد ایران و هرکشور توسعه نیافته دیگر می‌داند. اما تا زمانیکه کشورهای اتحادیه اروپا مستعمراتی بیش نیستند امضاء هیچ سندی ارزش واقعی ندارد زیرا ارباب کشور دیگری است و همچنانکه رئیس جمهوری آمریکا آقای ترامپ “برجام” را نفی کرد و آنها هیچ اقدامی جدی نتوانستند بکنند در آینده نیز اگر اوضاع جهان و رابطه اروپا با آمریکا بر همین روال باشد، کشورهای اروپائی همچنان مستعمره مانده و هیچ قدرت تصمیم گیری و اجرائی نخواهند داشت.

   برهمین اساس تا زمانیکه آمریکا دیدگاه مستعمراتی دارد بستن قرارداد و مخصوصا امضاء سند همکاری راهبردی امکان ندارد زیرا با چنان نگاهی، هیچ مستعمره‌گری با مستعمره‌ای وارد همکاری و همگامی مساوی یا برد – برد نخواهد شد بلکه آنها همیشه بدنبال برد – باخت هستند.

ایران از طرف آمریکا تحریم شد تا تسلیم خواسته‌های استعمارگرانه آنها بشود و اروپا نیز هیچ توانی برای مقابله و اجرا “برجام” و همکاری با ایران را نداشت. فشار حداکثری بر اقتصاد و مردم ایران آنها را در سختی معاش و زندگی قرار داده پس هیچ چاره‌ای باقی نماند مگر اینکه با روسیه و چین متحد بشود. مسلما اگر حمایت‌هائی از جانب این دو نبود اکنون اقتصاد ایران چیزی در حد ونزوئلا بود؛ همچنین حمایت‌های عیان و پنهان این متحدان، ایران را از سومالیایی شدن که هدف غرب بود نجات داد.

جنبش روشنفکری – ایران

آپریل ۲۰۲۱                فروردین ۱۴۰۰