جنگ، نفت، ولفوويز؛ و درخواست آمريکا از ايران برای حل مسئله عراق


جنگ، نفت، ولفوویتز  

و درخواست آمریکا از ایران برای حل مسئله عراق

هدف آمریکا از حمله به عراق تسلط بر جهان بود؛  زیرا با تسلط بر عراق و منابع نفتی اش و با بمحاصره در آوردن ایران و وادار کردن ایران به تسلیم، منابع نفتی تمام منطقه را بزیر کلید میگرفت و در آنصورت میتوانست تمامی کشورهای جهان را بزیر کلید بگیرد.

شاید بسیاری از علاقمندان به سیاست بدانند که تئوریسین های اصلی چنین طرحی که بنام نومحافظه کاران شهرت یافته اند از یهودیان صهیونیست میباشند که دولت مسیحی- صهیونیستی بوش را هم برای چنین منظوری  بر سر کار آوردند. و شاید بدانند این یهودیان صهیونیست بر مبنای کتاب مقدس اشان که مملو از تشویق به جنایت و جاسوسی و انواع اعمالی است که نه تنها در عصر حاضر بلکه در همان زمان نگارش نیز ضد انسانی بحساب میآمد، عمل میکردند؛ زیرا وعده حکومت بر جهان در آن بوده و آنها چندین قرن برای آن نقشه کشیده بودند.

چنانچه یهودیان صهیونسیت بوسیله آمریکا بر این منطقه استراتژیک جهان پیروز میشدند تمامی کشورهای دیگر باید یوغ آنها را میپذیرفتند.  پس با یک نگاه ساده مشخص میشود  نیروهای غیر (ضد) صهیونیست برعلیه این پیروزی اقدام میکردند اما هیچکدام با نام و نشان خود وارد کارزار نشدند و هیچکدام جرات نکردند رسما این داستان را بیان کنند. کشورهائی مانند روسیه و چین که بزرگترین دشمنان چنین پیروزیی بودند هیچگاه این موضوع را با این صراحت نگفتند و ظاهرا در این ماجرا هیچ دستی نداشتند. اما با کمی دقت میتوان متوجه شد که آنها میتوانند یکی ازبزرگترین حامیان مخالفین آمریکا در عراق و حتی افغانستان و سایر کشورهائی باشند که آمریکا درآنها دست درازی میکند.  

نیروهای مسیحی ضد یهود که سالیان با اینها در جهان جنگیدند و حاضر نیستند یهودیان بر سرزمین مقدس و محل تولد مسیح دست اندازد بطور مخفیانه در تضعیف این کشور( اسرائیل)  و در نتیجه تضعیف آمریکا در عراق عمل میکنند. آنها نیز باندازه کافی دلیل و انگیزه دارند تا گروههائی را در عراق برای مبارزه مسلحانه ترغیب کنند. اما هیچکدام این مخالفین با نام خود اینکار را نمیکنند بلکه به طریقی  سایر کشورها و یا نیروها و یا سازمانها را بدین کار تحریک و ترغیب کنند.

جنگ و نفت

چرا آمریکا که متوجه شده  استراتژی اش درعراق شکست خورده به اشغالگری ادامه داد؟ 

پاسخ روشن است. هرچند آمریکا میدانست که  ” نقشه آ ”  شکست خورده اما به ” نقشه ب ” ادامه داد. این نقشه چیز پیچیده ای نبود مگر ادامه جنگ برای بالا رفتن قیمت نفت و فروش اسلحه.

جنگ در منطقه باعث بالا رفتن قیمت نفت شد. این پول از کیسه کشورهائی پرداخت میشد که نفت نداشتند و مجبور به وارد کردن آن بودند. کشورهائی مانند ژاپن، چین؛ هند و سایر کشورهای آن منطقه؛  همچنین کشورهای آفریقائی که خود فقیر بودند و بسیاری کشورهای دیگر مجبور به خرید نفت گران قیمت شدند. این مسئله باعث تضعیف اقتصاد آنها میشد در نتیجه در جهان ضعیف میشدند. لیکن

باید توجه کرد که هرچند آمریکا وارد کنند نفت است اما خود دارای مقدار زیادی نفت است که صاحبان آنها در همان جناح نفتی- نظامی حاکم بر کشور هستند و از بالا رفتن قیمت سود خوبی میبرند. آنها از تجارت نفت نیز سودهای زیادی میبرند که با بالا رفتن قیمت، سود آنها نیز نجومی بالا رفته است.

اما نکته جالب توجه پول نفت است که به کشورهای صادر کننده سرازیر میشود. این کشورها که بیشتر در همین منطقه استراتژیک (قلب یا مرکز جهان) قرار دارند. از ضعف های اساسی جمعیتی، عدم انسجام و تجربه کشورداری، وضعیت بد طبیعی و آب و هوائی و… رنج میبرند.  با این وجود این کشورها در هر سال مقدار بسیار بسیار زیادی از درآمدهای نفتی خود را برای خرید اسلحه میپردازند. در حالیکه افراد کافی و متخصص  و… برای استفاده از آنها را ندارند و با یک محاسبه ساده نظامی مشخص میگردد که در واقع آنها هیچگونه راهی برای استفاده از این سلاح ها را ندارند و تنها دارند این درآمدهای نفتی را به جیب آمریکا برمیگردانند.

معادله چنین است؛ شرایط جنگی قیمت نفت را بالا میبرد که درآمد اصلی  جناح حاکم  نفتی- نظامی  آمریکا است؛  و حالت جنگی کشورهای منطقه را وادار میکند که دوباره درآمدهای نفتی اشان را برای خرید سلاح به همین گروه در آمریکا بازگردانند.

از طرف دیگراین معادله باعث گردیده تا جناح های دیگر در آمریکا و اروپا  ضربه بخورند و در پی مبارزه با آن برای منافع خود باشند.

جناح صنعتی- تجاری آمریکا بدلیل اینکه در اوایل جنگ  تصور میکرد ممکن است در عراق پیروزی زود رس بدست آید؛  گفت که کشور( آمریکا) درحال جنگ است و نباید به دولت (بوش) انتقاد کرد؛  در نتیجه نوعی حکومت نظامی رسمی اما رسما اعلام  نشده را به اجرا گذاشتند. ولی اکنون  طولانی شدن جنگ و ضربه به منافع شان آنها را رو در رو با جنگ عراق قرار داده است.

موضوع ولفوویتز

حال که ماجرای عراق به این مرحله رسیده و تنگی در آمریکا آنها را به تنگ آورده؛ جناح مقابل شروع به موضع گیری کرده است. برای اینکار همیشه اینگونه است که پرو بال را میزنند تا پرنده نتواند پرواز کند.  بهمین جهت است که بسیاری از اطرافیان جرج بوش رئیس جمهور آمریکا را مجبور به استعفا کردند تا اکنون که نوبت به ” پل ولفوویتز” رسید. او که در ظاهر گمنام و تنها رئیس بانک جهانی است،  در اصل از طراحان اصلی نو محافظه کاران و همه برنامه های اصلی در دولت  جرج بوش  و از جمله  حمله به عراق، بوده و همواره در مهمترین ترین جلسات حضور دارد.

در این مقطع  جناح صنعتی- تجاری برای کوتاه کردن دست دولت؛  او را به اتهامی بسیار ناچیز از مقامش بعنوان رئیس بانک جهانی انداختند تا ضربه ای باشد و نشان دهد که دیگر دوران نومحافظه کاران بسر رسیده. کاملا روشن استکه اتهام وارده به ولفو ویتز یعنی رساندن حقوق همکار یا رفیقه اش به مبلغ ناچیز 200000 هزار دلار بهانه است. زیرا در آمریکا  و در میان این مقامات پولهای بسیار گنده ای دزدی میشود و امتیازات بسیاری بهمدیگر میدهند که این یکی ابدا چیزی بحساب نمیآید زیرا این حقوق ها (حتی در کشورهای متوسط از نظر اقتصادی در اروپا)  بسیار عادی است.  پس این کار تنها انگشت نشان دادن است.

اخراج پل ولفوویتز یهودی صهیونیست از ریاست بانک جهانی تصفیه حسابهای درونی است که  نشان از بن بست در میان دو گروه عمده حاکم بر آمریکا و درگیری حاد میان آنها دارد. پس ایران باید از این موقعیت کاملا سود ببرد.

ایران در بحران جنگ و نفت

ایران نیز از بالا رفتن قیمت نفت استفاده برد؛ پس حالت جنگی برایش بد نبود.

اما ایران بدلیل تحریم های آمریکا مجبور بود  سلاح های مورد نیازش را از کشورهای دیگری غیر ازآمریکا بخرد. پس آمریکا یکی از بزرگترین مشتریهایش را از دست داد.  

دیگر اینکه ایران بدلیل تهدیدها شروع کرد به تهیه و حتی تولید سلاح هائی که برای دفاع از کشور استراتژیک بودند. ایران برخلاف کشورهای نفتی منطقه و مشخصا  شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس از امتیازاتی مانند  بزرگی کشور همراه با کوهستانی بودن و داشتن آب و نیروی انسانی برخوردار است. مضافا اینکه ایران به اهمیت علم پی برده و با سرمایه گذاری بر روی این نکته به جائی رسیده که متخصصان اش در مرحله ابتدائی اما نسبتا خوبی هستند و البته چون ضرورت جنگ ایجاب میکرد بیشترین نیروی علمی و پولی را روی تولیدات نظامی گذاشت.

ایران که تجربه جنگی 8 ساله و تمام عیار را  داشت توانست از این نکته استفاده ببرد و بداند کدام سلاح ها را برای مقابله با حملات آمریکا در منطقه نیاز دارد و در حد توان به تولید آنها پرداخت.

همانطوریکه گفته شد بسیاری کشورها مخصوصا روسیه و چین که تسلط آمریکا بر منطقه را برابر با انقیاد خود میدیدند به طروق مختلف به ایران در دستیابی به بعضی سلاح ها کمک کردند که از جمله اینها اژدرهای با سرعت بالا ست که حتی آمریکا نیز از آنها در اختیار ندارد و در صورت درگیری با ایران باید قید ناوهای جنگی خود در خلیج فارس را بزند.

نکته دیگری را هم که باید بدان توجه کرد اینستکه:  روسیه نیز علاقمند نیست ایران دارای بمب اتمی و یا قدرتی بزرگ بشود پس در این میان آنها نیز سیاستی دوگانه را پیش گرفتند.

دعوت آمریکا از ایران برای حل بحران عراق

اما چرا اکنون دولت آمریکا علنا از ایران برای حل مشکل عراق دعوت بهمکاری کرده و از طرفی دیگر حزب مخالف ساز دیگری میزند. 

مسلم اینستکه جناح نفتی- نظامی ها در حال از دست دادن قدرت است و برای حفظ قدرت  به ایران نیازدارد؛ همانگونه که ایران باعث بقدرت رسیدن ” جرج بوش”  در دوره قبلی شد که دلایلش همان منافع مشترک در بالا رفتن قیمت نفت در شرایط جنگی و فروش اسلحه بود؛ اکنون هم ایران تنها کشوری است که میتواند نفتی- نظامی ها را نگهدارد و بر سریر قدرت بنشاند.

باید توجه داشت که مذاکره در میان بزرگترین دشمنان همواره در طول تاریخ امری عادی بوده و اینکه اکنون سالهاست ایران و آمریکا  مذاکرات مستقیم نداشته اند کاری بسیار اشتباه بوده که میتوان گفت به سیاستها و منافع هر دو کشور ضربه زده است. ایران در واقع اختلافات اساسی اش با اسرائیل است و با اجتناب از مذاکره با آمریکا همواره میدان را برای جولان اسرائیل در عرصه سیاسی آمریکا خالی گذاشته است و از طرفی اجازه داده که هر آنچه در توان مخالفان است برعلیه ایران و ایرانیان و تاریخ ایران بکار ببرند؛  تا جائیکه با جعل در تاریخ  در فیلم های سینمائی و از آن بدتر در دائره المعارف ها از این ملت و کشور تاریخی که در تمدن بشر نقش اساسی ایفا کرده  چهره دیگری ارائه دهند و بجای آن قوم گمنام و… یهود را بسیار رئوف و پیشبرنده تاریخ بشر نشان دهند.

از طرفی در این مذاکرات ایران  باید متوجه باشد که اگر آمریکا بسادگی از تله عراق در آید ممکن است برایش دردسر درست کند؛ اینکار مشخصا با سخت تر کردن تحریم ها پیش میرود،  تا جائیکه ایران کاملا در تنگنای اقتصادی بیفتد.  

پس باید با هشیاری تمام و مخصوصا با ایجاد وحدت و نزدیکی با گروه شانگهای وارد عمل بشود.

ایران اکنون باید از  مسائل و مشکلات پیش آمده برای دولت فعلی آمریکا کاملا استفاده ببرد و نباید در این میان  تنها به منافع  گروهی خاص از سرمایه داران نوکیسه پیدا شده در کشور فکر کند، که خیانت محض به کشور است.  دولت کنونی ایران در برابر مردم و آیندگان پاسخگوست.

این منطقه از هزاران سال پیش استراتژیک و قلب و مرکز جهان بوده و خواهد ماند وهمه چیز در اینجا رقم میخورد.

                                                       مای 2007     اردیبهشت 1386

                                                                              جنبش روشنفکری – ایران

Intellectualism.movement-iran@hotmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *