تهديد رئيس جمهوری آمريکا توسط رهبر انقلاب ايران


 تهدید  رئیس جمهوری آمریکا از جانب رهبر انقلاب ایران

چهارشنبه 16 ژولای 2008 برابر با 26 تیر 1387 آقای خامنه ای بعنوان بالاترین مرجع قدرت در ایران طی یک سخنرانی که مستقیما از تلویزیون ایران پخش میشد رئیس جمهوری آمریکا را شدیدا” مورد تهدید قرار داد.

ایشان در این سخنان اشاره کرد؛ چنانچه رئیس جمهوری آمریکا  غلطی بکند و  به ایران حمله کند با این تصور که اواخرحکومتش است و بعد از اندکی از کار برکنار شده و شخص و دولت دیگری برسرکار آمده  و او برکنار از مجازات بماند تصوری اشتباه است و ایران از گناه او نخواهد گذشت.

آقای خامنه ای در این قسمت از سخنان با لحنی بسیار دیپلماتیک صحبت کرد که علیرغم ظاهر آرام ایشان و کلمات بظاهر متین  بسیار تند و تهدید آمیز بود. درک این زبان برای سیاسیون بسیار ساده بود.

بیان این نکته و تهدید در سخنرانی رهبر انقلاب و بالاترین مقام ایران یک تحول سیاسی  بزرگ  در جهان بود که باید مورد بررسی قرار بگیرد؛ زیرا در طی ده ها سال که آمریکا قدرت بلامنازع نظامی و اقتصادی جهان بود برای اولین بار بالاترین مقام سیاسی اش مورد تهدید به مجازات که میتواند حتی مرگ باشد قرار گرفت ولی آنها جرات نکردند حتی بدان بپردازند.

حال به بررسی این جمله کوتاه اما بسیار مهم پرداخته میشود.

باید درهمین ابتدا گفت، این  صحبت آقای  خامنه ای در کل صحیح است و جنبش روشنفکری- ایران سالها پیش بدان اشاره داشته است. اینکه کشورهائی مانند آمریکا زیر نام دروغین  حکومت دمکراتیک برای خود سپرهای دفاعی ایجاد کرده جنایتهای بزرگی در جهان بکنند و بعد هم که دولت اشان برکنار شد خود را مبرا از همه چیز بدانند و انگار نه انگار که همین افراد بوده اند که فرمانهای جنایت را صادر کرده اند امری  مسخره است.

آنها اعضا دولت را بعنوان افراد حقیقی مبرای از هر جنایتی میدانند و در بدترین حالت میگویند دولت بعنوان یک مرجع حقوقی گناهکار است و آن  دولتی هم که فلان کار را کرده اکنون وجود ندارد پس کسی نیست تا پاسخگو باشد و بهمین سادگی تمام جنایتکاران را تبرئه کرده و آنان آزادانه زندگی کنند. از آن بدتر این مسئله را هم بعنوان نکته ای مثبت و با نام دمکراسی با افتخار بر سر مردم میکوبند. لیکن سئوال اصلی همچنان باقی میماند؛  مگر دولت چیست یا کیست؟ مگر غیر از همین انسانهاست؟

اما چرا این حرف و استدلالی بدین معقولی اکنون و در این مقطع زمانی از جانب ایران مطرح میشود؟ چرا استدلالی که میتواند در مورد خود رهبران ایران نیز صدق و عمل کند از جانب آمریکا و سایر دول در سکوت میماند؟

چرا در عین حالی که تلویزیون ایران در اقدامی عجیب آن سخنرانی را  دو روز بعد یعنی جمعه 18 ژولای برابر با 28 تیرماه  باری دیگر پخش کرد،  بر روی این نکته تاکیدی نکرد؟  حتی در گزارش خبرگزاریها ( مخصوصا ایسنا که خبرش را تقریبا همگی بهمان ترتیبی که او داده بود پخش و درج کردند) این صحبتها و تهدیدهای کاملا مشخص با زبانی دیگر و بشکلی دیگر بیان شده بود که در آن نمیشد آن بیان سیاسی بظاهر آرام اما بسیار تند را دید.

ایسنا صحبتهای آقای خامنه ای را بصورت زیر تغییر  و  بسیار نرم تر کرد؛  سایر رسانه های جمعی نیز از این نوشته استفاده کرده اند.

“ايشان خاطرنشان کردند: اين که برخی بگويند رييس‌جمهوری آمريکا در ماه‌های آخر مسووليت خود اقدامی را انجام دهد و دردسر آن برای دولت آينده بگذارد، تصور اشتباهی است، زيرا اگر کسی اقدامی انجام دهد، ملت ايران او را حتی در زمانی که در مسووليت هم نباشد مورد پيگرد قرار خواهد داد و مجازات خواهد کرد. “

از آخرین سئوال شروع کنیم؛ مسلما صحبت های تهدید آمیز آقای خامنه ای  آگاهانه بود و مسئولین تلویزیون هم میدانستند که چرا این سخنان را دوباره پخش میکنند. از طرفی میدانستند که طرفهای صحبت اشان کیستند و آنها علیرغم تمامی ظواهر کلمات، زبان سیاسی آن (تهدید نهفته) را میدانند و این برای آنها کافی بود؛ زیرا هدف  روشن کردن این تهدید برای تمامی مردم نبود بلکه تاکید بر آن  برای دولتمردان آمریکا بود.

برای پاسخ قسمت اول سئوال باید کمی به روابط و شرایط ایجاد شده نگاه کرد. در این روزها مسائل زیادی در جریان است که باید آنها را همانند قطعات پوسل در کنار هم قرار داد تا تصویر واقعی مشخص شود. بعضی از این قطعات که علنی شده چنین است.

اخیرا در  مسایل لبنان و اسرائیل تحولات زیادی رخ داده که در آن شکست اسرائیل کاملا مشخص گردیده بطوریکه حتی صدای آمریکا که همواره ( حتی تا همین چند روز پیش) سعی میکرد اسرائیل را پیروز نشان دهد در برنامه تفسیر خبر جمعه 18 ژولای ( 28 تیر) دو ایرانی را دعوت کرده بود؛ آنها بصراحت شکست اسرائیل در مبارزه با حزب الله را اعلام کردند و از آن فراتر آنرا در رابطه با یک مبارزه یا جنگ میان ایران و آمریکا قلمداد کردند که در نتیجه نیز شکست با آمریکا بوده است. آنها علنا گفتند” اکنون قدرت ایران در لبنان تثبیت شد و برعکس آمریکا ضعیف شده”.  این حرفی استکه دوسال پیش و بعد از شکست اسرائیل در جنگهای 33 روزه مشخص شد و جنبش روشنفکری- ایران نیز آنرا در تحلیلی به عیان گفت.

از جانب دیگر آمریکا در حال باز کردن دفتری در ایران است، خطوط هوائی میان دو کشور نیز بزودی براه خواهد افتاد، تیم بسکتبال ایران به آمریکا رفت و بسیاری کارهای ریز دیگر که انجام  شد و خواهد گرفت. هرچند ظاهرا اینها قدم های کوچکی است اما کارها همیشه از همین جا شروع میشود.

ظاهرا هدف دولت جرج بوش آنست  تا پیش از پایان دوره ریاست جمهوری افتخار ابتکار در ایجاد رابطه صلح جویانه با ایران را برای خود کسب کند تا بتواند در انتخابات آینده نیز پیروز شوند. این نکته را باید در کنار آن قرار داد که اخیرا آمریکا با بحرانهای اقتصادی زیادی روبرو شده که همه مسئولین اصلی  ناگزیر از اذعان شدند و حتی مخالفین دولت بوش این مشکلات را به دو جنگ در منطقه و مخصوصا جنگ در عراق نسبت میدهند.  بنابراین سعی دولت بوش بر آن قرار گرفته تا این مسئله را کم رنگ کند؛ یکی از سیاستهائی را هم که در پیش گرفته و اعلام کرده کاهش نیروها در عراق و افزایش در افغانستان است.

در اینجا  باز باید به یک ضعف  یا نادانی و یا سردگمی که در سیاستهای آمریکا پیش آمده اشاره شود. اینکه آمریکا که تا چندی پیش بر این تصور بود که ایران را در محاصره گرفته ولی اکنون خود در افغانستان در محاصره افتاده و آنرا تشدید هم میکند. زیرا کشورهای متحد در کنفرانس شانگهای در تمامی اطراف او قرار دارند و ایران نیز در راه پیوستن بدانهاست که محاصره را کامل میکند. اگر آمریکا میتوانست در عراق بماند باز پشتش آزاد بود و راهی برای نجات مییافت اما در افغانستان کاملا در تله است؛ مگر اینکه ایران را بکمک بطلبد.

توجه شود که آرامش در عراق تنها پس از پذیرش قدرت ایران در عراق توسط آمریکا و با انجام جلسات مشترک بوجود آمد از طرفی این نشانه ضعف آمریکا نیز بود.

از جانب دیگر پاکستان که تا همین چند سال پیش همواره دولتهایش آمریکائی و مردمش ضد آمریکا بودند اکنون یکپارچه ضد آمریکا شده اند بطوریکه همین هفته های اخیر درگیریهائی لفظی بسیار تندی میان پاکستان و آمریکا ردوبدل شد؛  حتی حمید کرزای رئیس جمهور افغانستان  میخواست وارد معرکه شود که پاکستان به تندی رو در رویش ایستاد.

آمریکا که تا همین چند سال پیش قدرت برتر نظامی – اقتصادی جهان بود اکنون در بحران اقتصادی قرار گرفته و به تبع آن قدرت نظامی اش نیز ضعیف شده است بطوریکه ابدا امکان ندارد بتواند در برابر کشوری مانند ایران (که ابدا قدرت نظامی اش با آن کشور قابل مقایسه نیست) در گیر شود این هم از موضوعاتی بود که در همان برنامه تلویزیونی صدای آمریکا مجبور شدند بصراحت بدان اعتراف کنند. هرچند این ضعف برای بسیاری از سیاسیون با تجربه از مدتها پیش مشخص بود و  مقاماتی در کشورهای مختلف و حتی آمریکا بدان اشاره کرده بودند ولیکن نکته جالب در بیان آن از صدای آمریکا آنجاست که این تلویزیون بعنوان سازمانگر و خط دهنده تمامی نیروهای وطن فروش ایرانی  میباشد. این افراد که تمام رفتار و اعمالشان برمبنای گفتارها و تفاسیر ارائه شده از جانب آمریکاست با شنیدن این تحلیل ها آب پاکی بر دستهایشان ریخته میشود.

موضوع دیگر ادامه گفتگوها برسر موضوع هسته ای ایران و برگزاری کنفراسی در همین روزها در ژنو بود که برای اولین بار نماینده بلند مرتبه ای هم از آمریکا شرکت داشت. تمامی صحبت ها و سئوالات از سران آمریکا و مخصوصا رئیس جمهوری و وزیر امور خارجه این بود که؛ شما همواره تاکید داشتید تنها زمانی در جلسه ای با ایران مینشینید که ایران غنی سازی اورانیوم را متوقف کند اما  اکنون چنین نیست پس چرا شرکت کردید.  دولتیان آمریکا نیز برای توجیه، حرفهائی زدند که نهایت نشانگر ضعف و شکست سیاستهایشان بود.

حال میرسیم به تهدید کردن رئیس جمهوری آمریکا؛ اما قبل از آن باید بخاطر آورد که در کشورهائی مانند آمریکا جناههائی در پشت پرده تمامی قدرت را در دست دارند و رئیس جمهوری تنها نماینده و سخنگوی آنهاست و نه مردم. این قدرتهای پشت پرده در مواردی با هم اختلافات یا تضادهای منافع دارند که باعث درگیریهائی میان آنها میشود. اما رئیس جمهوری فردی است که گاه در رده های پائینی این قدرتها هستند و تنها تا زمانیکه در پست ریاست جمهوری قرار دارند از محافظان و… امکانات زیاد بهره میبرند و پس از آن بیکباره بمیزان زیادی از این امتیازات کم میشود و بهمین دلیل بسیار آسیب پذیر میشوند.

این افراد و حتی ورای آنها یعنی آن سازمانهای قدرتمند پشت پرده  و مخفی تنها بدلیل سازماندهی و قدرت مالی میتوانند برای خود سپر محافظتی قوی ایجاد کنند در حالیکه ابدا نفوذی معنوی بر هیچکس ندارند.

در مقابل رژیم حاکم بر ایران، اسلامی است و ایران اکنون مرکزیت جهان شیعه را درخود جای داده است بهمین دلیل از قدرت نفوذ معنوی بسیار زیادی بر میلیونها انسان برخوردار است؛ انسانهائی که حاضرند بخاطر عقیده اشان جان خود را با رضایت کامل فدا کنند؛ در حالیکه در اطراف آن قدرتهای جهمنی تنها مردمانی گرد آمده اند که فقط  پول را میشناسند و البته این هم تربیتی است که خود همین تشکل ها بدانها داده اند.

ابدا نمیتوان این تصور را بذهن راه داد که حتی یکنفر در دنیا پیدا بشود که بخاطر اعتقاد به جرج بوش  ویا فلان گروه قدرت مخفی حاضر بشود بخودش نارنجک ببندد تا رهبر یا رهبران ایران را منفجر کند اما برخلاف آن میتوان دید که هزاران نفر حاضر هستند تا بدستور یا فتوای رهبران دینی جان خود را  برایشان در برابر هر چیز و مخصوصا کشتن امثال جرج بوش فدا کنند. همین نکته را اگر با دقت بیشتری نگاه کرده و کمی بشکافیم به نکات بسیاری پی میبیریم.

حال بهتر است به یک نکته فلسفی توجه کنیم؛ اگر آنچه که در مورد حقوق بشر از جانب غرب ادعا میشود درصدی درست باشد پس این نکته موردی عقیدتی میشود که میبایست مردم بدان معتقد باشند  و زمانیکه بدان معتقد شدند میبایست آمریکا را بعنوان رهبر یا پیشبرنده حقوق بشر در جهان بپذیرند  و تمامی جنگهائی را هم که براه انداخته بعنوان موردی بشر دوستانه و برای انسانیت بپذیرند.  بنابراین رئیس جمهوری آمریکا نیز فردی با خصوصیات معنوی میشود، در اینصورت میبایست حداقل اندکی از آنچه را که معتقدان به اصول معنوی برای رهبران اشان انجام میدهند برای او انجام بدهند، اما در عمل میبینیم که چنین انتظاری مسخره بنظر میرسد.  نتیجتا تمام آنانکه میگویند ادعاهای آمریکا و سایر دول در مورد انسان دوستی، حقوق بشر، دموکراسی، جنگ برای آزاد سازی، جنگ برعلیه دیکتاتورها  و… را قبول دارند؛ دانسته و یا ندانسته دروغ میگویند و بدان اعتقاد ندارند زیرا که اعتقاد تبعات خود را دارد.

حال بدانجا رسیدیم تا ببینیم چرا آقای خامنه ای چنین تهدید آشکاری را در این مرحله کرد.

مسلما جواب در دل همین گفتار مشخص شده است، اینکه اکنون آمریکا در یکی از ضعیف ترین

دوران های اقتصادی، نظامی و سیاسی تاریخ چندین دهه اخیر خود قرار گرفته است.

این تهدید آشکار ریاست جمهوری آمریکا اگر از جانب سیاستگزاران اصلی پشت پرده ( که در واقع تهدید آنها بود)  قدرت پاسخگوئی داشت مسلما به جرج بوش اجازه موضع گیری و دفاع از خود را میدادند. اما درحالیکه بیچاره رئیس جمهوری آمریکا ترس در جانش افتاده، اجازه ندارد از حقوق و از جان خود  دفاع کند. پس میبایست مواظب گفتار و کردار خود باشد و پایش را از گلیم اش درازتر نکند.

 برای بررسی این تهدید اگر یک نگاه دقیق دیگر را از قلم بیاندازیم ضعف بزرگی را نشان داده ایم. اینکه آیا واقعا تهدید آقای خامنه ای بر این مدار بوده که اگر دولت جرج بوش حمله ای بهر نقطه ایران بکند پاسخ یا مجازاتش را باید در هرکجا و هر زمان  بپردازد  و یا اینکه صحبتهائی بر سر حمله به نقاطی خاص یعنی محل سکونت یا تجمع سران ایران بوده که در نتیجه خامنه ای  در مقام دفاع از جان خود و اطرافیانش چنین تهدید جدی و تند و خطرناکی را کرده است.

اما پاسخگوئی آمریکا در برابر این تهدید نیز مسئله جالبی میشد زیرا به بحثی دامن میزد که نتیجه آن برملا شدن یکی از اساسی ترین ضعف های این سیستم ها و دمکراسی کاذب آنهاست.  پس از این بابت نیز خود را به نشنیدن و ندانی زدن بهتر بود.  آنهم برای حکومتی که کمترین حرکت و یا حرف را مخصوصا از جانب کشورهای ضعیف و بویژه از جانب دشمنی مثل ایران ابدا  بدون پاسخی دندان شکن نمی گذاشت. پس این سکوت آمریکا از زاویه ضعف بود.

نهایت اینکه سوای تمامی فاکتورها و حقایق خارجی و داخلیِ آمریکا  و از جمله اعتراف رئیس کل بانک مرکزی  به وضعیت اسف انگیز اقتصادی کشورش؛  وضعیت درونی آمریکا به جائی رسیده که خانم پولوسی رئیس کنگره در سخنانی به لزوم کم کردن قدرت و اختیارات رئیس جمهور مخصوصا در خصوص شروع جنگ اشاره کرد، این موضوع نشان میدهد که تا چه حد آمریکا به ضعف گرائیده است. همین نکته هاست که از چشم رهبران سیاسی جهان بدور نمیماند و به آقای خامنه ای این قدرت را میدهد  تا با چنان قاطعیتی رئیس جمهوری آمریکا را تهدید به تنبیه یا مجازات نامحدود در هرکجا و حتی در کشور خودش آمریکا بکند.

                                                 ژولای 2008          تیرماه 1387

                                                                                           جنبش روشنفکر ی- ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *