اخیرا پس از چند سال رایزنی میان ایران و چین و در شرایطی حساس از مقابله ایران با آمریکا، سند همکاری (نقشه راه) میان ایران و چین به امضاء رسید.
سال پیش متنی کلی از این سند منتشر شد که حتی معلوم نیست تمام سند همین است و یا جزئیاتی هم دارد. اخیرا نیز ایران اعلام کرده که چین مایل به انتشار متن سند نیست و اگر سال پیش آن مقدار منتشر نمیشد سند همان موقع به امضاء میرسید.
آنچه در این کلیت دیده میشود یک همکاری همه جانبه است که تنها عددی که در آن دیده میشود ۲۵ سال همکاری است. مبلغی در متن نیامده و صحبتی از حضور تعدادی نیروی مسلح نیز در متن نیست و بسیاری شایعات دیگری که دامن زده میشود ابدا در این متن ۱۸ صفحهای دیده نمیشود. البته اگر شایعه چهار صد ۴۰۰ میلیارد دلار برای ۲۵ سال درست باشد مبلغ زیادی نیست و ایران به مبالغی چندین برابر آن در سال نیاز دارد.
یکی از نکاتی که مخالفین مطرح میکنند مقایسه این قرارداد با قراداد ترکمانچای میان ایران و روسیه است. مقایسهای کاملا غلط که اگر کسی کمی درک تاریخی و یا سیاسی داشته باشد ابدا چنین کاری نمیکند. قرارداد ترکمانچای زمانی نوشته شد که نیروهای روسیه، ارتش ضعیف ایران را در آن منطقه شکست سختی داده بودند و برای شاه ایران پیام فرستادند که تا چند روز دیگر در تهران خواهند بود. شاه ایران که نیروئی برای مقابله نداشت، پذیرفت که سرزمینهای تسخیر شده توسط دولت روسیه، به آنها واگذار بشود و به این ترتیب ایران را از مستعمره شدن و یا حتی پاک شدن از روی نقشه زمین نجات داد.
اما اکنون ایران با چین هیچ مرز مشترکی ندارد و ارتش چین نیز برای ایران لشکر نکشیده و هیچ تهدید نظامی و اقتصادیای نکرده است. اساسا چین در این سالها برخلاف روش آمریکا که دهها سال جنگ را برمردم جهان تحمیل کرد تا بر جهان سلطه بیابد، هیچ کشوری را به جنگ و لشگر کشی تهدید نکرده است و حضورش در بسیاری کشورها برای سازندگی است.
اتفاقا این آمریکا و غرب است که بدنبال قراردادهای ترکمانچایی با ایران هستند.
دیگر اینکه میگویند نیروهائی به ایران میآیند. این داستان مربوط میشود به عقد قرارداد میان شرکتهای چینی با شرکتها ایرانی یا با دولت ایران. یعنی برمبنای میزان سرمایهگذاری ممکن است از چند نفر تا صدها نفر نیروی مدیریتی و کاری به ایران بیایند و صد البته آنها محافظین هموطن و همزبان خود را میخواهند تا در صورت تخلف اخراج و در بازگشت در چین مورد مواخذه قرار بگیرند.
سپردن تمام امنیت یک شرکت که چند صد میلیون یا میلیارد دلاری سرمایه گذاری میکند به ایرانیان کاری بس احمقانه است که هیچ شرکتی در جهان تا بحال در هیچ کجای جهان انجام نداده است. زیرا در صورتیکه افراد محلی خلافهائی مرتکب بشوند هیچ کنترلی بر آنها نیست و قدرت محاکمهاشان و … را ندارند. حتی آنها ممکن است متوجه خیانتها و ضرباتی که از مامورین محلی میخورند نشوند. قتلها/تروها نیز جای خودش را دارد.
مجموعهای از مسائل، مدیریت ارسالی هر شرکتی را وادار میکند بیشتر به اهالی و محافظین خودش اعتماد بکند.
حال اگر کمی چشم باز کنیم، میبینیم که آمریکا در هرکجای دنیا نیروی نظامی دارد پس برمبنای استدلال مخالفین سند راهبردی، این کشورها مستعمره شدهاند و هرکدام قراردادی ترکمانچایی امضاء کردهاند که البته در خصوص آنها این امر صحت دارد زیرا آمریکا آنها را مستعمره کرده و استقلال آنها را گرفته و ثروت آنها را به یغما میبرد.
آمریکا در زمان شاه برای حفظ سرمایهاش و اینکه ایران را مستعمره میدانست هزاران نیروی نظامی در ایران داشت. آن موقع قرارداد (نانوشته) با آمریکا، ترکمانچائی بود. تاریخ به روشنی این امر را نشان داد زیرا زمانیکه غرب و مخصوصا آمریکا شاه را نخواست او را برکنار کردند و حتی در کشورهای خودشان راهش ندادند.
ایران انقلاب به معنای واقعی آن نکرد بلکه تحولاتی بود که غرب میخواست. انقلاب واقعی پس از انقلاب بهمن و از هنگام رو در روئی با آمریکا شروع شد.
آمریکا با سوء استفاده و مخصوصا فریب، دلار را ارز جهانی کرد و از این راه به ثروتهای افسانهای دست یافت. اما این ثروتها بیشتر به جیب صاحبان آمریکا رفت و در این ثروتمندترین کشور دنیا میلیونها نفر زیر خط فقر زندگی کردند و میکنند، در حالیکه همین چند روز پیش چین اعلام کرد از خط فقر گذشته است. این یک تفاوت ماهوی میان دو کشور است.
بقول معروف کسیکه به خودش رحم نکند با دیگران چه خواهد کرد.
آنچه که ایران را بیشتر متمایل به چنین پیمانهائی کرده موضع بسیار دشمنانه آمریکا نسبت به ایران است. هرچند آمریکا دهها سال است که بیشتر کشورهای دنیا را به مستعمره تبدیل کرده است، و اخیرا نیز جنبشی ضد این استعمارگر در جهان براه افتاده است، اما از آنجائیکه ایران از همان ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ با آمریکا درگیر شد باعث گردید تا سایرین نیز مستقیم وغیر مستقیم وارد این درگیریها بشوند. تا اینکه در چند ساله اخیر مواضع حادتر شد و با تحریم حداکثری دولت ترامپ برعلیه ایران موضوع مستعمره بودن (بویژه کشورهای اروپائی) برای مردمان عادی این کشورها نیز روشن شد. خروج آنچنانی ترامپ از برجام و فشار آمریکا بر کشورها برای عدم همکاری اقتصادی با ایران و مخصوصا جریمه کردن شرکتهای صنعتی و تجاری و ورای همه بانکها، باعث گردید که کشورهای غربی نیز سربلند بکنند و خواستار آزادی و استقلال بشوند.
در هیچ کشور مستعمرهای آزادی و دمکراسی نمیتواند وجود داشته باشد.
فشار حداکثری آمریکا که بر اروپا و سایرین نیز وارد میشد برای مردمان این کشورها خوشآیند نبود و در نتیجه سروصداهای ضد آمریکائی همه جا بلند شد.
داستان درگیریهای این کشورها با آمریکا بیشتر مخفیانه و در سکوت پیش میرفت و میرود و بهمین دلیل از بیماری واگیردار کرونا برای سرپوش گذاشتن برروی این جنگ پنهان استفاده زیادی شده و همه خبرها زیر ضربات سنگین این خبر خفه شده است.
اکنون چند مدتی است که نشانههای پایان ابرقدرتی آمریکا عیان شده و جهان به نوعی در حال حرکت به سوی چند قطبی شدن است و معاملات با ارزهای ملی و نیز ارزهای غیر دلار و همچنین دیجیتال در حال پایان دادن به سلطه استثماری دلار است.
در این میان چین به اعتراف همه جهان به قدرتی بزرگ تبدیل شده است که حتی میتواند علنا در مقابل آمریکا بایستد و تحریمها آمریکا را با تحریم جواب بدهد.
از طرفی بسیاری از شرکتهای بزرگ بین المللی به چین منتقل شدهاند. برای آنها نگاه به بازار یک و نیم میلیاردی چین (که خط فقر از آن برداشته شده است یعنی همه قدرت خرید دارند) اهمیت خاصی دارد زیرا از جانبی به سادگی هم میتوانند با سایر کشورها تجارت و … داشته باشند.
شکاف در میان آمریکا آنچنان علنی شد که همه جهان نیز به آن واقف گردید و امکان تجزیه آمریکا نیز مطرح شد. جناحی در آمریکا که متوجه ورشکستگی اقتصادی کشور شد (به آنها گلوبالیستها گفته میشود) بیشتر نیروی خود را در قطع وابستگی تمام و کمال به آمریکا گذاشت و سرمایههای زیادی را به چین منتقل کردند که ضربه بزرگی به اقتصاد آمریکاست. جناح دیگر به رهبری ترامپ تلاش زیادی کرد که جلوی اینکار را بگیرد ولی نه تنها موفق نشد بلکه با اجرای سیاست “تحریم حداکثری ایران” که نتیجهاش در بالا اشاره شد باعث سرعت بخشیدن به جدائی و سقوط سریعتر اقتصاد آمریکا گردید.
در چنین شرایطی و با توجه به سابقه بد آمریکا در جهان (به کشورها موقعیت رشد میداد تا بازار آمریکا بچرخد و سپس آنها را برزمین میزد)، عقل سیاسی حکم میکرد و میكند تا با سایر کشورهائیکه قدرت مالی، صنعتی، علمی، تجاری و… دارند وارد کار و معامله شد.
کاری که اکنون ایران با امضاء سند همکاری با چین انجام داده، میبایست سالها پیش صورت میگرفت اما بنظر میرسد جناحی در حاکمیت در ایران که چشم به غرب دوخته بودند در این راه مانع تراشی میکردند ولیکن اکنون آنها نیز متوجه شدهاند که غرب با تجربه چند صد ساله استعماری و مخصوصا دیدگاه مسیحی به سختی میتواند با سایرین رابطه برابر داشته باشد.
چین اما نگاهی به دین ندارد و برای تجارت میآید و در تجارت باید هشیار بود.
معروف است که مغولها پس از سلطه بر کشورها بواسطه اینکه در دین اهمال داشتند به سادگی توانستند در میان مردمان آن کشورها جایگاه پیدا بکنند و البته در هرکشوری نیزپس مدتی دین آنها را پذیرفتند و زبان آنها را آموختند و با مردمان آنجا یکی شدند بطوریکه در تاریخ آن کشورها بهعنوان شاهاناشان نام برده میشوند. ایران و مخصوصا هندوستان دو نمونه خوب برای این تاریخ ازمردمان این منطقه هستند.
مغولها در کشورهای مسلمان نشین، مسلمان و در امثال روسیه، مسیحی شدند. آنها در بعضی کشورها مانند ایران و هند کاملا حل گردیدند بطوریکه هم اکنون تشخیص آنها از سایر ایرانیان امکان ندارد.
اما سلطه گران مسیحی غرب هرکجا رفتند زبان و دین آن مردمان را عوض کردند زیرا این بهترین راه برای عوض کردن هویت و زیر سلطه استعماری- استثماری گرفتن است. شاهاناشان هم به کشورهای مستعمره برای اقامت و یا دیدار نرفتند.
جنبش روشنفکری – ایران امضاء چنین اسناد و بعضا قراردادها با کشورهای دیگر مخصوصا روسیه و در آینده با اتحادیه اروپا ( در صورتیکه بتواند از سلطه استعماری آمریکا خارج بشود و بهعنوان یک مجموعه کشورهای مستقل وارد بشود) را مثبت و ضروری برای رشد ایران و هرکشور توسعه نیافته دیگر میداند. اما تا زمانیکه کشورهای اتحادیه اروپا مستعمراتی بیش نیستند امضاء هیچ سندی ارزش واقعی ندارد زیرا ارباب کشور دیگری است و همچنانکه رئیس جمهوری آمریکا آقای ترامپ “برجام” را نفی کرد و آنها هیچ اقدامی جدی نتوانستند بکنند در آینده نیز اگر اوضاع جهان و رابطه اروپا با آمریکا بر همین روال باشد، کشورهای اروپائی همچنان مستعمره مانده و هیچ قدرت تصمیم گیری و اجرائی نخواهند داشت.
برهمین اساس تا زمانیکه آمریکا دیدگاه مستعمراتی دارد بستن قرارداد و مخصوصا امضاء سند همکاری راهبردی امکان ندارد زیرا با چنان نگاهی، هیچ مستعمرهگری با مستعمرهای وارد همکاری و همگامی مساوی یا برد – برد نخواهد شد بلکه آنها همیشه بدنبال برد – باخت هستند.
ایران از طرف آمریکا تحریم شد تا تسلیم خواستههای استعمارگرانه آنها بشود و اروپا نیز هیچ توانی برای مقابله و اجرا “برجام” و همکاری با ایران را نداشت. فشار حداکثری بر اقتصاد و مردم ایران آنها را در سختی معاش و زندگی قرار داده پس هیچ چارهای باقی نماند مگر اینکه با روسیه و چین متحد بشود. مسلما اگر حمایتهائی از جانب این دو نبود اکنون اقتصاد ایران چیزی در حد ونزوئلا بود؛ همچنین حمایتهای عیان و پنهان این متحدان، ایران را از سومالیایی شدن که هدف غرب بود نجات داد.
جنبش روشنفکری – ایران
آپریل ۲۰۲۱ فروردین ۱۴۰۰