خصوصی سازی در ايران و رابطه آن با حمله آمريکا


خصوصی سازی در ایران و رابطه آن با حمله آمریکا

اخیرا آقای خامنه ای بعنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران در نشستی با حضور سران کشور بر اجرای هرچه سریعتر خصوصی سازی تاکید خاص کردند. اما چه تحلیلی بر این نکته که تحولی بسیار عظیم در ساختار کشور و حاکمیت ایجاد میکند و در این برهه از زمان ( که ظاهرا تهدید حمله آمریکا به ایران جدی شده است) صورت میگیرد، میتوان ارائه داد.

پس از انقلاب بهمن نیروهائی آرمانگرا برسرکار آمدند که ریشه در طبقات متوسط جامعه داشتند.

در آن ایام سرمایه دارعمده ای در کشور نبود و مخصوصا آن دسته از صنایع کشور که دولتی نبودند با مشکل صاحب و مدیر روبرو بودند.

در آنزمان بزرگترین نادانی آمریکا ( و صهیونیستهای حاکم بر آمریکا و اروپا) آن بود که بجای مدارا  و سیاست و نفوذ در سیستم مملکت که میتوانست نتیجتا به حاکمیت مطلق بر تمامی کشور منجر شود؛ با حاکمان و یا انقلابیون بی تجربه و بی پول، سرجنگ برداشته و سعی کرد با قلدری ناشی از نادانی و بی سیاستی تمام عیار،  با ایران روبرو شود.

پس از گذشت چند سالی همان رهبران مملکت ( که  در بالاترین سطوح سرمایه و ثروت، تجار بازار بودند)  با یک ثروت عظیم بی صاحب روبرو شدند که تنها کسی که میتوانست صاحبش شود خودشان بودند. آنها بتدریج وارد بازارهای بزرگ تجاری شدند و پس از آن نیز به سمت صنعت کشیده شدند.

اکنون پس از گذشت 28 سال سرمایه آنها بحد بالائی رسیده؛  از طرفی با دو موضوع روبرو هستند یکی ورود به بازارهای جهانی و دیگری دست گذاشتن روی ثروتی حاضر و آماده در داخل کشور.

صنایع و اموال دولتی داخل کشور که در دسترس است و تصاحب آنها کاری مشکل نمیباشد بعنوان نقطه شروع بسیار خوبی میباشد.

بنابراعلام همین چندروز پیش مسئولین، بمیزان 7000 ملیارد تومان از صنایع و… دولت باید به بخش خصوصی واگذار شود. هرچند این مبلغ کمتر از ده ملیار دلار است اما باید  به این نکته توجه کرد که این صنایع در ایران است و با نرخ مقایسه ای در سایر کشورها مجموعه بسیار وسیعی از صنایع و… را در برمیگیرد که اگر قرار باشد همانها را در کشورهای اروپائی یا آمریکا فروخت آنگاه چندین برابر خواهد بود.

آن ثروتمندان بزرگی که قادرند تا سهمی از این مجموعه بزرگ را بخرند دارای ثروت و قدرتی بسیار عظیم  خواهند شد که در آنصورت میتوانند با ثروتمندان سایر کشورها وارد بحث و مذاکرات جدی و در حدی تقریبا برابر در سطح بالای جهانی بشوند.

اولین نتیجه ای که از این خصوصی سازی میتوان گرفت آنستکه اقدام به چنین عملی در این برهه از زمان میبایست نشانگر آن باشد که هیچ جنگی صورت نخواهد گرفت.

زیرا اگر کمترین احتمال حمله آمریکا به ایران برود بدین معنی خواهد بود که قیمت صنایع و…  سقوط خواهد کرد. پس اگر احتمال حمله نظامی و جنگ باشد هیچ کس ریسک نکرده و سرمایه گذاری نمیکند بلکه منتظر میشود تا نتیجه کار را ببیند. در بهترین حالت منتظر میشود تا بعد از حمله که قیمتهای کارخانه ها، صنایع و…  بطرز وحشتناکی سقوط کرد آنها را بخرد.  نباید از نظر دور داشت که آن سرمایه دارانی که هم اکنون در صف خرید هستند خود کاملا در قدرت مرکزی جای دارند و از همه وقایع بطور کامل و دقیق باخبر میباشند و در واقع آنها از اخبارو اطلاعاتی برخوردارند که در اختیار عموم مردم قرار نمیگیرد.

پس باید ماجرا برعکس باشد بدینصورت که نه تنها احتمال هیچ جنگی نیست ( و این احتمال در همین چند هفته صد در صد شده است) بلکه برعکس ظاهرا کارها رو بجلو است و بزودی باید شاهد تحولاتی عظیم در روابط بین المللی باشیم.

در نتیجه پیش از اینکه روابط  باز و بسیار گسترده شود و پای سرمایه داران خارجی به ایران باز گردیده آنها مشتری خرید ارزان قیمت اموال دولتی گردند،  باید آنها را به داخلی ها ( که خود تصمیم گیرندگان و حاکمان هستند) فروخت.

اما در آینده چنانچه آنها بخواهند سهم خود را به خارجی ها بفروشند مشکلی بر سرراهشان نیست و براحتی هم سودهای بسیار بسیار کلان و بی دردسر از این معامله خواهند برد.  حتی  میتوانند با این وسیله وارد معامله پایاپی شده در ازای فروش، درخواست خرید مقابل در کشورهای آنها را بکنند.

اما هرچند نگاه جنبش روشنفکری ایران به جهان چیز دیگری است و آینده دیگری را برمبنای مدیریت ( و نه حاکمیت سرمایه داران و یا کارگران ) برای جهان میخواهد؛  لیکن باید متوجه بود که اگر آنرا در همین لحظه بخواهیم  بغیر از رویائی که ابدا به واقعیت نخواهد پیوست، نیست. از طرفی  با چنین نتد رویهای پوچ هیچ آینده ای را هم رقم نزده  و راه خود را نگشوده بلکه مسدود میکند.  پس باید شرایط را دید و متوجه بود که در عصر کنونی بوجود آمدن سرمایه داران ملی در کشورهای جهان یک حرکت بجلو در جهت مثبت و رسیدن به جامعه ای برمبنای اداره  مبتنی بر عقل و دانش انسان خواهد بود.

با این استدلال نباید این اقدام را منفی دانست زیرا در جهان کنونی تقریبا تمامی کشورها دارای سیستم سرمایه داری میباشند؛ پس ورود به جرگه جهانی و حفظ استقلال که تضعیف قدرتهای بزرگ  جهان را بدنبال خواهد داشت؛  نیازمند داشتن کلان سرمایه داران واقعی ملی است.

همین سرمایه داران هستند که برای ورود به بازار جهانی باید از حدی از سرمایه برخوردار باشند تا بتوانند سهام صنایع یا تجاری و یا…  کشورهای ثروتمند جهان را بخرند.

از طرفی دیگر باید متوجه بود که اکنون حکومت در ایران در دست ملا ها همانند اوایل انقلاب نیست . بلکه در دست سرمایه داران است که ممکن است عمامه هم برسر داشته باشند؛ اما آنچه که قسمت اصلی وجود آنها را تشکیل میدهد سرمایه اشان است و آن قسمت عمامه و یا مذهب برای نگهداشتن قدرت مضاعف یعنی قدرت معنوی و یا نفوذ معنوی  بر مردم است.

نگاه چنین افرادی به جهان دیگر همان نگاه چندسال پیش نیست بلکه نگاه سرمایه دارانی است که ملیونها دلار ثروت دارند و میخواهند آنرا اضافه کنند و باید برای آن راه و چاره دیگری به غیر از شعارهای اولین روزهای انقلاب  بیابند.  پس تمامی تلاش خود را میکنند تا از جنگ و تحریم بگریزند.

حاکمیت ایران میداند که در مقابل آمریکا و صهیونیستهای ثروتمند که بر آمریکا و اروپا حکومت میکنند میبایست به انواع مختلف نیز خود را قوی کند که یکی از آنها نیز نظامی است.  

لیکن قدرت ایران تنها در نیروهای نظامی مسلح اش نیست بلکه بیشترهمان نفوذ مذهبی اش بر بسیاری از مسلمانان در اقصا نقاط جهان است  و اینکه در صورت درگیری نظامی براحتی میتواند عراق، لبنان، افغانستان و…  را برای آنها به آوردگاه تبدیل کند.

ایران میتوان جبهه جنگ را برای آمریکا آنچنان بزرگ کند که ابدا قادر به کنترل اش نباشد و حتی میتواند آن را بداخل خاک آمریکا برساند.  زیرا هستند ایرانیانی که از آمریکا نفرت دارند و در صورت چنین

حمله ای حاضرند به آمریکا در همه جا و حتی در خاک آن کشور ضربه بزنند و در این میان نباید از نقش سایر مسلمانان که آنها نیز میتوانند منافع آمریکا را در همه جا و حتی در خاک آن کشور مورد حمله قرار بدهند غافل بود.

در اینجا ازبررسی نظامی مسئله اجتناب میشود زیرا اینکار سالیان پیش توسط جنبش روشنفکری ایران صورت گرفته و عدم توانائی آمریکا در انجام حمله نظامی نشان داده شده ولی تنها به این نکته اشاره میشود که:

چنانچه آمریکا اقدام به حمله نظامی به ایران ( درهر حدی) بکند بغیراز حماقت و عملی که ابدا با دانش سیاسی جور در نمیآید نام دیگری ندارد و عملا دست به خودکشی زده  و سقوط بدون چتر نجات را انجام داده است.

در اینجا حتی به بررسی گسترده این نکته نیز نمیپردازیم که چرا جمهوری اسلامی ایران به عدم توانائیهای آمریکا در حمله به ایران اشاره ندارد؛  بلکه تنها اشاره  میشود که:

اولا  از این شلوغی استفاده میکند تا قیمت نفت بالا برود و بدین ترتیب درآمدهایش بالا برود.

دیگر اینکه با تقویت این نکته که آمریکا قصد حمله به ایران را دارد سکوتی بر اپوزیسیون حکمفرما میکند. زیرا که هیچ اپوزیسیون واقعی وطن دوستی حاضر نمیشود تا در شرایطی که احتمال حمله نظامی و کشتار مردم وطن اش میرود نوک تیز حمله بی امان را همچنان بر رژیم متمرکز کند. بنابراین همچنان که دیده میشود بیشترین تمرکز بر فشار بر آمریکا برای عدم حمله به ایران است.

در این گیرو دار آمریکا با دمیدن بر طبل توخالی جنگ،  ایرانیان را بالاجبار بزیر پرچم جمهوری اسلامی میفرستد؛  نتیجه اینکه رژیم ایران برنده شده و بازنده اینکار نیز خودش است.

اما  باید بصراحت گفت که احتمال حمله به ایران وجود ندارد.  چنانچه چنین احتمالی میرفت مسلما جنبش روشنفکری ایران در این مورد سکوت نمیکرد واقداماتی انجام میداد.  کمااینکه در پاسخ به تمامی اعلامیه های مختلف برای جمع آوری امضا و…  برای بازداشتن آمریکا از حمله به ایران در کمال خونسردی ساکت ماند.

جنبش روشنفکری ایران از چندین سال پیش و از همان ابتدا که آمریکا ساز حمله به افغانستان را کوک میکرد به بسیاری از مسائل و نتایج کار آنها به صراحت اشاره کرد؛ اما برای  مشاوران بی سواد  و کورازغرض های خاص ( زیرا اکثریت غالب آنها یهودیان صهیونیست بوده و هستند)  کاخ سفید واشنگتن سالها زمان و شکست های فاحش لازم بود تا متوجه شوند که برای اقداماتی بدین بزرگی چقدر ضعیف هستند.

آنکه از ضعفهای خود مطلع نیست از نادان ترین هاست.

براین مبنا استکه اکنون آمریکا در موقعیت بسیار ضعیفی قرار گرفته و تمامی شواهد نیز نشان میدهد که ایران بزودی  وارد بازی های مختلف صنعتی، تجاری، نظامی ووو جهان درسطح وسیعی خواهد شد. آمریکا نیز شرایطی همانند اوایل انقلاب را برای اینکه بتواند بسادگی همه ایران را بدست بگیرد از دست داده است و بدینترتیب قدرت اش بعنوان بالاترین قدرت جهان بعد از فروپاشی شوروی ابدا قابل طرح نیست و بزودی در رده های دوم و سوم جهان قرار خواهد گرفت.

آمریکا باید چشم هایش را باز کند و بپذیرد که کنترل منطقه استراتژیک خاورمیانه را از دست داده است و هرچه بر سیاستهای نومحافظه کاران ( یهودیان صهیونیست) پافشاری کند بیشتر و سریعتر خود را از مدار قدرت بیرون میاندازد.

این نکته کاملا واقعی است وسرعت بیشترآن به درایت روسیه، چین و هند در پذیرش ایران در پیمان شانگهای و ایجاد اتحادیه ای همه جانبه و قدرتمند مربوط میشود.

                                                    سه شنبه 27 فوریه 2007         8 اسفند 1385

                                                                                                     جنبش روشنفکری- ایران

Intellectualism.movement-iran@hotmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *