بحثی در انتخاب و انتخابات
یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری
بیست و چهارم خرداد امسال (1392 شمسی ) یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار میشود. به این دلیل نگاه مختصری به موضوع انتخاب و انتخابات سیاسی انداخته می شود.
در عصر حاضر در جهان ظاهرا ً بیشترین شیوه اداره کشورها بر اساس انتخابات میباشد که دو نوع آن برجسته تر و عمومی تر میباشد.
یک دسته همانند بیشتر کشورهای اروپائی با انتخاب نمایندگان مجلس ( با رای دادن به احزاب) به آنها اجازه میدهند تا ضمن در اختیار داشتن مجلس، دولت و رئیس دولت ( رئیس وزراء) را انتخاب کنند و او را نخست وزیر مینامند. در این حالت تمام قدرت دولت و قانونگذاری ( مجلس) در دست حزب یا ائتلافی از احزاب منتخب است که بیشتر از 50% آراء را داشته باشند.
دسته دیگر مانند آمریکا و ایران در انتخاباتی نمایندگان مجلس ( یا مجالس) را انتخاب میکنند و در انتخاباتی دیگر رئیس جمهوری را انتخاب میکنند. در این حالت دو قوه مقننه و مجریه از هم مجزا می شوند.
در هر کدام از دو دسته نیز تفاوتهائی دیده میشود مثلا از جمله تفاوتهای میان ایران با آمریکا در آن است که در آنجا کاندیدای ریاست جمهوری نماینده یک حزب است و این حزب با تمام قدرت از او حمایت میکند در حالیکه حزب در ایران به معنی امروزی اش وجود ندارد.
بهر صورت تنوع در این سیستم ها زیاد است و هدف اصلی در اینجا بررسی این تنوع نیست بلکه یک نگاه کلی به آن و بررسی انتخابات در شرایط کنونی ایران میباشد.
انتخاب چیست و چگونه انجام میگیرد
انسان ها برای هرکار یا عملی از میان آلترناتیوهای مختلف یکی را انتخاب میکنند. مثلا برای خریدها مانند، خانه، خوراک، لباس و یا مسافرت، رشته تحصیلی، ازدواج و… و در واقع بطور روزانه برای تقریبا ً تمام کارهایشان ( حتی برای عبور از خیابان و یا حرف زدن که عادی ترین کار روزانه است) با بررسی بعضی شرایط و امکاناتِ زمانی، مالی، روحی و… از میان چند آلترناتیو یکی را انتخاب میکنند.
اما انتخاب میان ادیان استثناء است و از بدترینها می باشد زیرا معمولا ً ارثی است و کمتر کسی پیدا می شود که با علم و دانش و شناخت از حداقل چند دین (و نه حتما شناخت از همه ادیان) یکی از آنها را انتخاب کرده باشد و این در حالی است که دین داران حتی کمترین اطلاعی از فلسفه های مختلف ندارند. در نتیجه با قاطعیت میتوان گفت در هیچ جائی در جهان دین مردم انتخابی نیست بلکه مردم دین اشان را ارث میبرند. از این فراتر تربیت می شوند تا در برابر سایر ادیان یا فلسفه ها یا عقاید موضع گیری حتی خصمانه کرده و آنها را دشمن بشمارند، در حالیکه شاید ابدا ً کمترین اطلاعی از عقاید دینی آنچه و آنکه را دشمن می شمارند نداشته باشند. با اینحال یکدیگر را بخاطر عقاید دینی قتل عام میکنند.
این مورد از موارد استثنائی و شاید تنها مورد در زندگی بشر است ( و از جانبی مهمترین موارد نیز میباشد) که متاسفانه در آن هیچ نشانه ای از انتخاب، عقل، منطق، دانش و اطلاعات وجود ندارد.
باید توجه داشت؛ وقتی صحبت از انتخاب به میان می آید دقیقا ً بدین معنی است که انسان از میان چند آلترناتیو یکی را انتخاب میکند؛ برای این کار با داشتن مجموعه ای از اطلاعات، مقایسه ای میان آنها انجام داده ویکی را انتخاب میکند.
اگر فقط یک آلترناتیو برای انسان وجود داشته باشد انسان مجبور است بناچار آن را به پذیرد و این اجبار است و نه انتخاب. اما در خصوص دین حتی این چنین هم نیست بلکه انسان را از زمان تولد به آن وادار میکنند و بمرور او را شستوی مغزی میدهند و او ناخواسته به آن سو میرود.
دین داران ِ متعصب برای درک بهتر این نکته باید بجای اینکه به خود و دین خود فکر کنند به طرفداران سایر ادیان فکر بکنند؛ در اینصورت چون با آنها مخالفند این نکته را بخوبی خواهند فهمید.
انسان برای انتخاب بهتر، صحیح و یا کاملا ً درست نیازمند مجموعه ای از اطلاعات درست و دقیق میباشد. پس یک رابطه کاملا ً پیوسته میان انتخاب با اطلاعات و دانش وجود دارد.
هر چه اطلاعات و دانش انسان دقیق تر و عاقلانه تر باشد انتخاب نیز دقیق تر و عاقلانه تر است. در مقابل هرچه اطلاعات نادقیق تر و غیر واقعی تر باشد انتخاب نیز بدتر است. به همین دلیل است که تولید کنندگان کالا و فروشندگان برای فروش اجناس خود از طریق تبلیغات، در بهترین حالت اگر اطلاعات دروغ ندهند حداقل از ذکر مضرات و یا نکات منفی کالای خود پرهیز کرده و تنها به محاسن آن میپردازند.
در بسیاری موارد با وجود چند آلترناتیو به دلیل اینکه هیچکدام نمی تواند رضایت شخص را برآورده کند و با خواستهای اساسی اش مغایرت ریشه ای پیدا میکند شخص از انتخاب صرفنظر میکند؛ البته این در صورتی است که شخص در انتخاب الزام نداشته باشد. مثلا ً اگر انسان الزام به رفتن به نقطه ای دارد ولی هیچکدام از راه ها کاملا ً بی خطر، نزدیک و… نیست، پس مجبور است یکی را که کمترین خطرات و هزینه ها را دارد انتخاب بکند. اما اگر امکان نرفتن و عدم پذیرش خطر وجود داشته باشد این یکی را انتخاب میکند.
زمانی که انسان آلترناتیو عدم انتخاب را هم به عنوان یک انتخاب در اختیار دارد، عدم انتخاب را هم به عنوان یک انتخاب بر می گزیند.
انتخابات سیاسی
با توجه به توضیحات بالا به سادگی مشخص میگردد که انتخابات سیاسی نیز در همین وضعیت قرار دارند یعنی انسان باید با داشتن اطلاعاتی دقیق و کامل و در مقایسه با سایر آلترناتیوها انتخاب خود را بکند. توجه به این نکته بسیار مهم است که برخلاف سایر انتخاب ها در این یکی وظیفه کل سیستم حاکم و نیروهای سیاسی است تا اطلاعات دقیق و بدون سانسور را در اختیار مردم قرار بدهد. زیرا در اینجا نباید همانند فروش یک کالا باشد که هدف سود آوری شخصی است و در نتیجه از ارائه ضعف ها خود داری می شود؛ بلکه حاکمیت باید در قبال کل کشور و مردم احساس مسئولیت بکند و بداند که: هدف انتخاب مدیریت مناسب و کارآمد برای توسعه همه جانبه کشور همراه با حفظ استقلال است و نه توجه به منافع شخصی حاکمان.
حاکمان باید بدانند که تا ابد حکومت نخواهند کرد. این چنین نبود و اینچنین هم نخواهد ماند. دیر یا زود دوره این حاکمان نیز بسر خواهد رسید و آنگاه اگر در حیات باشند باید حساب پس بدهند و اگر مرده باشند نام بدی از خود در تاریخ باقی خواهند گذاشت.
در انتخابات سیاسی وضعیت باید به صورتی باشد که رقبا ضعف های کشور و یکدیگر و مخصوصا ً ناگفته های در خصوص کشور را به نمایش بگذارند و راه حل ارائه بدهند.
باید به صراحت و بدون هیچ ترس، عذر و ملاحظه ای گفت:
متاسفانه در اکثریت غالب کشورهای جهان، سیستم ها بنوعی هستند که هدف را انتخاب برتر برای کمک به توسعه همه جانبه کشور قرار نمیدهند بلکه هدف کمک بیشتر به ثروتمندان میباشد که قدرت اصلی را در اختیار دارند. این تزویر و فریب در انتخابات کشورهای ثروتمندتر اروپائی و آمریکا بیشتر است زیرا ثروتمندان آنها بسیار ثروتمند تر، متشکل تر، سازماندهی شده تر و قوی تر از کشورهای دیگر هستند.
اوضاع در ایران کنونی چگونه است
برای جلوگیری از گستردگی این بحث که بسیار وسیع بوده و در هر کشوری ویژگی های خاصی دارد به بررسی وضعیت ایران پرداخته می شود.
در ایران کنونی به دلائلی وضع غیر عادی است و با سایرین و مخصوصا ً کشورهای غربی تفاوت دارد.
اولین و مهم ترین تفاوت میان ایران و کشورهای غربی عدم تثبیت قدرت حاکم در ایران است.
در غرب قدرت اصلی در دست ثروتمندان بسیار بزرگ است که تمامی قدرت اقتصادی را در اختیار دارند. از جانب دیگر با ایجاد تشکل های مخفی تمامی قدرت اصلی سیاسی، نظامی، امنیتی، فرهنگی و… را نیز در کنترل خود گرفته اند. آنها مهره های اصلی اداره کننده کلیه ارگان های دولتی را در اختیار خود داشته و مدیران و مسئولین را تعیین میکنند.
در غرب ثروتمندان بزرگ که حاکمان اصلی هستند ابدا ً نیازی نمی بینند تا برای اداره کشور وقت خود را صرف نشستن در دولت بکنند بلکه کارمندان خود را بعنوان بالاترین مقامات سرکار میگذارند.
لیکن در کشوری مانند ایران چنین نیست و هنوز جنگ قدرت ادامه دارد. از جانبی دیگر مجموعه نیروهای درون حاکمیت برای دست یابی به قدرت کامل با قدرتهای بزرگ جهانی رودر رو هستند و تا این موضوع روشن نشود موضوع قدرت در ایران به نتیجه نهائی نمیرسد.
در این جنگ قدرت توجه به حفظ استقلال کشور مهم ترین وظیفه تمامی سیاسیون و مردم است.
ریشه اختلافات درون حاکمیت ایران چیست؟
در پاسخ به این سئوال که: ریشه اختلافات درون حاکمیت ایران چیست؟ تقریبا ً همه مردمان عادی و سیاسی میگویند: قدرت و ثروت. اما این پاسخ ِ صحیح بسیار کلی است و نمیتواند پاسخی دقیق، جامع و روشنگر باشد بلکه باید به مسائل دیگری توجه نمود که اتفاقا ً توجه به آنها به شرکت آگاهانه، یا نا آگاهانه و یا عدم شرکت در انتخابات میرسد.
در پاسخ به سئوال فوق باید دو مسئله سیاست داخلی و خارجی را مشخص کرد:
ابتدا باید وابستگی گروه های مختلف به قدرت های مختلف جهانی را شناخت، زیرا در وضعیت کنونی جهان، قدرت غرب و در راس آن آمریکا برتر از سایرین است. از جانبی همه این کشورهای غربی و مخصوصا ً آمریکا زیر سلطه سلطنت پنهانی سازمان جهانی یهودیان صهیونیست قرار داشته و مستعمره به حساب می آیند. در مقابل آن روسیه و چین در قالب کنفرانس شانگهای در حال شکل گیری و انسجام و ایجاد زیر ساخت های یک قدرت متشکل میباشند. در میان این دو دسته ایران بالانس قدرت است و بواسطه موقعیت حساس استراتژیک و نیز تاثیر گذاری اش بر بسیاری کشورها میتواند با گرایش به هر کدام از طرفین، بالانس قدرت جهانی را به آن سو بکشاند. البته شاید ایران در سالهای آینده این امتیاز را از دست بدهد و افسوس این موقعیت طلائی را بخورد.
هیچ کشوری با هر میزان ثروت و گستردگی سرزمینی و جمعیتی نمیتواند تنها و بدون رابطه و اتحاد با سایر کشورها به حیات خود ادامه بدهد. از این بدتر آنستکه بدون متحد استراتژیک و قوی به جنگ با سایرین مخصوصا ً مستقیما با قدرتهای برتر جهان برخیزد، در اینصورت مرگ و نابودی خود را رقم زده است.
همه کشورها محکوم به داشتن رابطه و همکاری با سایرین هستند. اما انتخاب متحدان و نوع رابطه با آنها مهم ترین ها بوده ودر این مقطع تعیین کننده میباشد.
چنانچه ایران بطرف غرب مسیحی برود بواسطه ساختار خاص قدرت در غرب و اینکه قدرت بدون چون و چرا در دست مذهبیون از نوع صهیونیسم میباشد هیچگاه ایران را بعنوان یک بازیگر اصلی یا همکار واقعی و با حقوق مساوی نخواهند پذیرفت بلکه همواره بعنوان یک خدمتکار در اختیارشان خواهد ماند و زمام امور کشور را آنها در دست خواهند گرفت و هرگاه بخواهند به سادگی می توانند این خدمتکار یا برده را بیکار و نابود کنند.
در مقابل در جناح کنفرانس شانگهای از آن ساختار خاص و قدرتمند صهیونیستها خبری نیست همچنین مذهب نیز جائی برای قدرت نمائی ندارد. این جناح متشکل از مجموعه ای است که شامل تقریبا ً تمامی ادیان جهان مانند اسلام، مسیحیت، بودائی، کنفوسیوسی، هندو، یهودی، جینی و… و حتی بی دینان و کمونیستها می شود؛ همچنین هیچ قدرت مالی و یا نظامی یکه تازی هم وجود ندارد. در نتیجه در این جناح می توان بعنوان یک نیروی مستقل و با رای و قدرت مساوی وارد شد. پس اگر ایران وارد این جناح یا تشکل بشود و آنها خود را کاملا ً متشکل بکنند یعنی به غیر از انعقاد پیمان نظامی (همانند ناتو) به بانک های متمرکز و قوی، بورس، پول واحد، تجارت، توسعه صنعت، تبادل علم و… با یکدیگر برسند آنگاه نه تنها به سادگی قدرت اول در جهان خواهند شد بلکه یک سیستم جدید را نیز بر جهان اعمال میکنند که به آزادی و حقوق انسانی و استقلال بشر نزدیکتر است و در نتیجه مردمان غرب نیز برای رسیدن به چنین امکاناتی بر علیه سیستم ستمگر و برده ساز خود برمی خیزند.
در اینجاست که باید دید کدام جناح درون حاکمیت با این پیوند یا اتحاد موافق و کدامیک با آن مخالف است. باید متوجه بود، بر مبنای استدلال فوق آن جناحی که با چنین وحدتی مخالف است در جناح حامی غرب قرار میگیرد. یعنی آنها بعنوان سرمایه داران وابسته به غرب ( کمپرادور – اصطلاح سیاسی ای که در زمان شاه برای ایران بکار میرفت) در جرگه خائنین به ایران و حتی جهان قرار میگیرند. در این جناح میتوان ردپای صهیونیسم و فراماسیونری را هم دید.
ظاهر قضیه چنین است که جناح احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهوری که تنها مدت کمی به پایان کارش باقی مانده با توجه به گسترده کردن روابطش با کشورهای آمریکای لاتین (که ضد غرب بودند) و همچنین با روسیه و چین، میتواند در گروه سوسیالیست ها ( البته بدون اینکه آنها چنین نامی را بخاطر معذورات سیاسی – مذهبی بر خود بگذارند) و طرفدار وحدت با کنفرانس شانگهای، باشد. اما اینکه چرا این موضوع را علنی نمی گویند از مسائلی است که در حوزه سیاسی به سیاست وسیاست بازی مشهور است و این برای منافع کشور مضر میباشد.
در مقابل ِ احمدی نژاد باید دید که آن کسانیکه وابسته به غرب هستند و به احتمال زیاد در جریانات فراماسیونری قرار دارند کیستند.
در خصوص حمایت از فلسطینیان و مقابله با اسرائیل و حتی همکاری با کنفرانس شانگهای، چنین بنظر میرسد که میان جناح احمدی نژاد و بعضی دیگر که با این مسائل موافقند، در عین توافق اختلافاتی هم وجود دارد که آن را نیز برای مردم روشن نمی کنند.
از جانبی دیگر این تفکر که ایران با توجه به قدرت حامیان مذهبی ( بیشتر شیعیان) میتواند با استفاده از اختلافات میان غرب و کنفرانس شانگهای نیروی سوم و تعیین کننده ای را در جهان تشکیل دهد، عملا ً به شکست و پایان خود رسیده است که از نشانه های آن خصومت ها و جنگهائی میباشد که میان فرق مختلف اسلامی در کشورهای اسلامی به راه افتاده است.
هرچند نیروی میلیونی میتواند در جاهائی بکار بیاید ولی حال که موضوع بر سر تحریم ایران و حتی بازداشت کشتی های به مقصد ایران میباشد هیچ کاری از دست این سینه چاکان مسلمان که دستشان از پول و اسلحه و قدرت خالی است بر نمی آید.
ایران باید از سیاست های مذهبی خود که تحریک کننده است و جریان جنگ در منطقه را تشدید کرده (و نتیجه آن جنگ میان مسلمانان شده است)، دست بردارد و راه صحیح و عاقلانه ای برای ایجاد صلح با همسایگان در پیش بگیرد. ایران باید با همکاری با همسایگان به مبارزه با استعمار و استثمارگران برخیزد ولی عملا برعکس عمل میکند و با ایجاد جنگ مذهبی این متحدان را به دشمنان تبدیل کرده است.
جناحی از حاکمان ایران با تحریک مسلمانان برای وحدت شیعی و تلاش برای دست یابی به قدرت برتر در میان مسلمانان به یک مسابقه قدرت میان ایران، ترکیه، عربستان و چند کشور و نیروی مسلمان دامن زده اند. این یکی از مهم ترین مشکلات و یا در اساس عوامل ایجاد بحران در منطقه و جهان است که به صورت مستقیم بر تمامی اوضاع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… ایران تاثیر گذاشته است. غرب و صهیونیسم جهانی نیز از آن سود برده و به آن دامن میزنند.
برنده جنگ میان همسایگان، کشورهای دور از منطقه هستند.
باید از تجربه اعلام بی طرفی ایران در زمان جنگ دوم جهانی بهره گرفت. اعلام بی طرفی ( اعلام نشده ولی عملا ً در حال اجرا) در شرایط کنونی جهان باعث آن میگردد که ایران در میان یک منگنه قدرت گیر کرده و له بشود.
در شرایط کنونی دو طرف قدرتمند جهان میخواهند ایران را بطرف خود بکشند. ولی آنها در این راه نمی توانند هر چه را که ایران میخواهد به او بدهند بلکه هر طرف میداند که ایران باید تحت فشار باشد تا شاید او را انتخاب بکند وگرنه چنانچه برای جلب ایران هر چه را خواست به او بدهند در این جنگ قدرتی که میانشان درگیر است ایران سود برده و در عین استقلال به قدرت سوم در جهان تبدیل می شود. پس چنانچه ایران به این سیاست کج دار و مریز خود ادامه بدهد وضع اقتصادی ایران هر روز بدتر خواهد شد. همچنانکه ایران در حال حاضر به کشوری فقیر تبدیل شده است و هرچه وضع بر این روال ادامه یابد فقیرتر خواهد شد.
ایران باید اتحاد استراتژیک با یک طرف قدرت و در این میان با کنفرانس شانگهای را بپذیرد. با این انتخاب بسیاری از مشکلات خارجی و داخلی (از جمله اقتصادی، تحریم ها و تهدیدهای نظامی که بیشترین بودجه کشور را بخود اختصاص داده) به سادگی حل خواهند شد.
در خصوص سیاست داخلی، نیز چندین مسئله و اختلاف عمل میکند.
– از جمله مهمترین آنها همین تعیین تکلیف رابطه با سایر کشورهاست. این نکته بر روی سیاست داخلی ی نیروها تاثیر مستقم و تعیین کننده ای دارد و باعث اختلاف میان آنها و کارشکنی در کارهای یکدیگر شده است.
از آنجائیکه هنوز تکلیف قدرت در کشور مشخص نشده و هیچ جناحی قدرت کامل را ندارد اوضاع سیاستی، اقتصادی، فرهنگی و همه چیز کشور با کارشکنی ها در کار یکدیگر روبرو است. زیرا هر کدام راه خود را می رود و کارهای دیگری را تائید نمیکند. این مسئله باعث تشدید آشفتگی در اوضاع کشور میگردد.
– ریشه فساد اداری و رشوه خواری و عدم ثبات در هر چیز و هر کار که باعث بزرگترین مشکلات در ساماندهی و نظم اداری کشور میباشد به ضعف مدیریت و چند دستگی و در نهایت به فساد در بالا باز می گردد.
این فساد درون حاکمیت است که بر پائین تحمیل میشود و همه را فاسد میکند.
هرچند مردم ایران به نسبت غربی ها انضباط نا پذیرند و یا از زاویه ای دیگر آزاده تر هستند که در نتیجه باعث میگردد تا به سختی زیر بار چیزی بروند اما بعضی مسائل یا روابط و نظم ها را حکومت ها میتواند بر مردم تحمیل کند و همه مردم در همه جای جهان آن را خواهند پذیرفت. لیکن اگر خود سیستم ِ حاکم بی نظم و برنامه باشد دیگر نمیتوان بر مردم خرده گرفت. پس در ابتدا باید سیستم و حاکمیت را درست کرد.
– فقر در کشور ناشی از نبود سیاست درست حاکمان در اداره کشور است که اهم آن باز میگردد به عدم توافق آنها در انتخاب درست سیاست خارجی و این نیز باز میگردد به دیدگاه های آنها و وابستگی مالی آنها به قدرتهای خارجی. همین عدم انتخاب باعث محاصره اقتصادی شده و برای رهائی از آن نیاز به حامیان قدرتمند خارجی میباشد.
– دزدی های کلانی که قدرتمندان یا حاکمان و مدیران کشور انجام میدهند باعث فقر بیشتر و همچنین تشدید بی سامانی، بی مدیریتی، بی برنامگی و بی نظمی شده است که تاثیر آن در همه زوایای کشور دیده می شود.
– مسئله مالیات و نقش آن در اقتصاد کشور انکار ناپذیر است. در اروپا قوی ترین اقتصادها یا ثروتمندترین کشورها تمام هزینه های دولت و اداره همه امور کشور را از راه دریافت مالیات تامین میکنند؛ برای اینکار باید سیستم اداری سالم و کنترل شده ای حاکم باشد. اما در ایران به دلیل نبود سیستم سالم امکان دریافت همان میزان کم مالیات هم نیست.
به نظر میرسد عده ای در حاکمیت شدیدا ً با سالم بودن اقتصاد و دریافت میزان مناسب مالیات مخالفت جدی دارند. همچنین بازاریان با پرداخت مالیات مخالفت میکنند در حالیکه آن پول از جیب آنها پرداخت نمی شود، ولی دلیل مخالفت آنها آنست که در صورتیکه نظم مالیاتی برقرار شود آنگاه میزان درآمده آنها نیز مشخص میگردد و این چیزی است که آنها نمیخواهند مشخص شود. ضمن اینکه بسیاری از مردم دارای دو سه کار و بیشتر معاملات غیر قانونی هستند و نمیخواهند این مسئله با اجرای دقیق امور مالیاتی برملا شود. باید موضوع مالیات و آنانیکه سد راه هستند درهمین مبارزات انتخاباتی روشن شود. ولی ظاهرا ً تمام این افرادی که تائید صلاحیت شده اند با فساد در سیستم اداری و عدم دریافت میزان مناسب مالیات موافقند.
چنانچه مردم مالیات بدهند و همه امورات کشور برمبنای مالیات ( و نه در آمدهای نفتی) باشد آنگاه مردم توقع اشان از دولت بالاتر میرود و در ضمن نسبت به هرگونه سستی و یا خرابکاری هر فردی از جامعه عکس العمل نشان میدهند زیرا هر خرابی که وارد بشود از مالیات آنهاست پس احساس مسئولیت میکنند. مثلا اگر در جائی به بینند کسی به اموال عمومی خسارتی وارد میکند آنگاه وارد عمل می شوند و بعنوان پرداخت کننده مالیات به او اعتراض کرده و جلویش را میگیرند.
بی نظمی و فساد دو روی یک سکه هستند.
در یک جامعه بی نظم همانند ایران امروز، حاکمان و قدرتمندان راحت تر و بیشتر میتوانند ثروت کشور را غارت بکنند پس آنها کشور با نظم نمی خواهند.
– از دیگر نکات مهم، تفکرات متفاوت مذهبی حاکمان و صاحبان قدرت در ایران است؛ زیرا بنظر میرسد دیدگاه های مذهبی آنها بسیارمتفاوت باشد. این نکته بیشتر از بابت رفتار با مردم در مسائل و قوانین اجتماعی و آزادیهای مدنی و همچنین یارگیریهای آنها اهمیت مییابد. اما این اختلافات ابدا ً برای مردم توضیح داده نشده و مردم چیزی از ریشه و اساس این اختلافات نمی دانند.
– در سیاست داخلی و نگاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی حاکمان، اختلافات فاحشی میان نیروهای مختلف درون حاکمیت هست که نه تنها عموم مردم بلکه حتی در میان طرفداران هر شخص یا گروهی هم این نکات و بسیاری نکات ریز و درشت دیگر نا مفهوم و ناآشنا مانده است تا چه رسد به اینکه به مرحله سئوال و درخواست پاسخ برسند.
نگاهی به بعضی ضعف ها در انتخابات ایران
– در انتخابات ریاست جمهوری ایران هرچند به یک نفر رای داده می شود ولی این یک نفر باید در پشت خود نیروئی عظیم و گسترده داشته باشد. این چنین نیست که رئیس جمهوری پس از انتخاب شدن بدنبال افرادی برای پست های مختلف باشد که صدها پست را شامل می شود. بلکه این نیرو باید از قبل آماده شده باشد و در برنامه های انتخاباتی بصورت یک تیم بزرگ همراه شخص در همه جا حاضر باشد. این از ضعف هائی است که در ایران به دلیل عدم آزادی های اساسی سیاسی و نبود احزاب واقعی وجود دارد.از مسائل و مشکلات اساسی که جلوی انتخاب صحیح مردم را گرفته همین نکته و نبود احزاب و در نتیجه عدم آشنائی دقیق مردم با اهداف و برنامه های آن احزاب است.
در وضعیت کنونی مردم باید تنها به چند کلام تبلیغات انتخاباتی کاندیداها اتکا کرده و رای بدهند که خود ضعفی اساسی و بزرگ است زیرا این کلمات یا وعده های انتخاباتی میتواند کاملا ً بی ریشه و بدون پشتوانه و تنها برای کسب آراء یعنی فریب مردم باشد.
– مردم باید با برنامه و اساسنامه احزاب یا نیروهائی که میخواهند در قدرت ریاست جمهوری شریک باشند در طی یک پروسه طولانی چند ساله آشنا بشوند و در شرایط انتخاباتی تنها برمبنای مسائل روز (مطرح شده از جانب کاندیداها) قضاوت بکنند.
اما در ایران چنین نیست و به دلیل ضعف های ریشه ای، انتخابات به یک نمایش مسخره تبدیل شده است؛ بطوریکه (از جمله) صدها تن خود را کاندید میکنند در حالیکه بعضی فارغ از هرگونه ریشه سیاسی و حمایتی هستند و ابدا ً هم نمی دانند که برای در دست گرفتن چنین مقامی باید صدها تن نیروی خبره و کارآزموده را در اختیار داشت و از مدتها پیش برنامه های اداره مملکت را ریخته و کتبا ً در دست داشت. با توجه به اینکه بعضی افراد تا این حد نا آشنا به موضوع ریاست جمهوری خود را کاندید میکنند بوضوح روشن میگردد که سیستم انتخابات از ریشه خراب است که داستان به این وضع مسخره کشیده می شود.
از طرفی دیگر این تعداد زیاد کاندیداها از جانب یک عده خاص رفع صلاحیت می شوند که در این میان بعضی از این افراد شاید از بعضی تائید صلاحیت شدگان برتر باشند.
کار یا روش انتخابات ریاست جمهوری از ریشه سست و بی بنیان و بدون برنامه میباشد؛ بطوریکه نمی توان بر آن نام سیستم و انتخاباتی با برنامه صحیح و معقول را نهاد.
نتیجه
در این وضعیتی که نشان از بی نظمی و بی برنامگی دارد و 1- مردم از دلیل حذف بعضی کاندیداهای مطرح درون حاکمیت بی اطلاع میباشند. 2- اپوزیسیون های بیرون از حاکمیت ( درون و بیرون کشور) امکان رساندن نظرات و برنامه های سیاسی و طرح انتقادات خود به عموم مردم را ندارند (و متاسفانه آنها باید حرف خود را از طریق رسانه های بیگانه که خیرخواه ایران هم نیستند به گوش تعدادی از مردم داخل کشور برسانند). 3- با توجه به نکاتی که در این نوشته آمد و بسیاری نکات ریز و درشت دیگر که فرصت طرح همه آنها نیست. مشخص میگردد که اطلاعات و دانش کافی برای رای دادن معقول در اختیار عامه مردم و حتی سیاستمدارن نیست.
در نتیجه بدون روشن شدن مجموعه این مسائل رای دادن عملی کور کورانه میباشد.
خرداد 1392 ژوئن 2013
جنبش روشنفکری – ایران