پایان ابرقدرت
آغاز قدرتها
ایران قدرت منطقه
تا 15 سال پیش که شوروی سوسیالیستی برپا بود جهان را دارای دو ابر قدرت میخواندند. هرچند در آن هنگام چین کمونیست صاحب بمب اتمی بود اما در برابر توان و در اصل تاثیرگذاری این دو قدرت در سراسر جهان قدرتی بحساب نمیآمد. اروپا نیز از تشتت رنج میبرد و هیچ کدام از کشورها حتی انگلیس به تنهائی قدرتی در حد آن دو بحساب نمیآمد.
پس از فروپاشی شوروی برای چند سال اندکی آمریکا تنها قدرت بزرگ یا تنها ابر قدرت بود.
لیکن چندان طولی نکشید که اروپا خود را متشکل کرد و اکنون توانسته است بصورت قدرتی در جهان مطرح شود.
چین نیز به دنبال تحولاتی که تحت فشار غرب و خصوصا آمریکا صورت گرفت نه تنها سقوط نکرد بلکه اکنون به قدرتی بزرگ در جهان تبدیل شده است.
روسیه نیز توانست خود را جمع و جور نماید و دوباره در جهان سربلند کند.
اما در کنار این چهار قدرت( آمریکا؛ اروپا؛ چین؛ روسیه) در جهان کنونی قدرت دیگری نیز در جهان پای به عرصه نهاده است و آن ایران است.
مقایسه سیستم قدرتهای پیدا شده در جهان به همان شیوه ای که در مورد دو ابرقدرت صورت میگرفت کاملا اشتباه است. در وضعیت کنونی جهان چین به قدرتی تبدیل شده که نظری بر دخالت در امور داخلی سایر کشورها ندارد لیکن بواسطه توسعه اقتصادی اش در جهان جایگاه ویژه ای یافته است که نمیتوان از آن چشم پوشید؛ در کنار آن، گستردگی و توان نظامی موقعیت اش را در جهان بیشتر تقویت و تثبیت میکند. روسیه نیز به گسترش نفوذ و دخالت در سایر کشورها توجهی ندارد. اروپا بعنوان اروپای مشترک نمیتواند چنین باشد اما کشورهای اروپائی ممکن است چنین بخواهند لیکن هیچکدام از کشورهای اروپائی به تنهائی در مقام کشوری قدرتمند که بتواند همپای سایر قدرتهای جهان تاثیر گذار در سیاست جهان باشد نیست. در این میان تنها آمریکاست که مداخله جوست و در نتیجه مورد انتقاد گسترده و مستقیم جهانیان میباشد.
وضعیت منطقه
پس از فروپاشی شوروی، تعدادی از جمهوریهای سابق که در شمال ایران بودند بی صاحب گردیدند، آمریکا تصمیم بر در اختیار گرفتن آنها گرفت. اما ایران نیزمنافع و موجودیتش در گیر بود.
طرح های آمریکا برای سلطه بر شرق ایران و خاورمیانه با طرح های ایران برخورد و اصطکاک پیدا میکرد. این جدل ها و خواست ها نهایتا به جنگ کشیده شد. سیاستمداران و برنامه ریزان و استراتژیستهای آمریکا با تکیه بر نیروی بازو( نظامی) عمل میکردند اما ایرانیان با تکیه بر فکر و سیاست؛ بنابراین هرچند در مقطعی آمریکا تلاش کرد تا طالبان را به جنگ با ایران وادار کند اما ایران بدرستی از زیر بار آن شانه خالی کرد و در نهایت آمریکا را به چاه افغانستان انداخت.
حتی در زمان شروع جنگ آمریکا، همواره اسامه بن لادن و القاعده را از طالبان طلب میکرد. امری که در صورت پذیرش بمعنی گردن نهادن و بردگی تام و تمام بود، درآنصورت طالبان بهترین آلترناتیو برای آمریکا در افغانستان میبود و آمریکا همان طالبان را برسر کار باقی میگذاشت.
اما پیش از آنکه ماجرا بخواهد بدرازا بکشد نیروهای شمال( افغانستان) که تمامی آموزش و تدارکات و برنامه های خود را از ایران دریافت میکردند با سرعتی بسیار که تمامی آگاهان سیاسی- نظامی را به شگفتی انداخته بود با حمله زمینی ( که همواره تعیین کننده جنگ است) طالبان را فروریخت. این ضربه ای گیج کننده برای آمریکا و تمامی هم پیمانانش بود. این پیروزی بحساب آمریکا گذاشته شد؛ ایران نیز ابدا بدان اعتراض نکرد؛ زیرا در سیاست کنونی ایران اصل عمل است و نه شعار؛ در ایران سیاسی عمل میکنند و احتیاجی به جنجال نمیبینند در نتیجه ضربه های احتمالی آینده کم میگردد؛ بر خلاف آمریکا که شعار دادن را بر عمل عاقلانه ارجح میداند. آمریکا برمبنای نیروی بازو عمل میکند و دید دراز مدت دقیق ندارد.
از مرحله حمله به افغانستان بود که ابر قدرت آمریکا شکست و پایان آن رقم خورد. آمریکا که تا آن مرحله خود را ابر قدرت معرفی میکرد میدید که نمیتواند به تنهائی به کشور بسیار عقب مانده با دولتی بسیار ضعیف و بدون تجربه سیاسی- نظامی که خودش پایه گذاری کرده بود حمله کند. آمریکا با کمک نیروهای زیادی از کشورهای مختلف وارد افغانستان شد و هنوز هم پس از چند سال نیروهایش درگیر جنگ و عملیات نظامی اند و کشته میدهند؛ در حالیکه ایران که دارای برنامه ای دراز مدت و مشخص بود ازهمان ابتدا با کمک هم پیمانان افغانی اش شروع به پیشبرد برنامه های سیاسی-اقتصادی کرد. ازجمله احداث جاده هرات بود که ایران را به تاجیکستان وصل میکرد. ایران بدینوسیله کشورهای شمال افغانستان را بخود وصل و وابسته کرد.
ابر قدرت جهان ( حتی با کمک همپیمانانش) نتوانست یکی از ضعیف ترین کشورها را باداشتن بی تجربه ترین دولتها( که حتی معنی دولت را هم نمیدانست) برکنار وخواست خود را عملی نماید از اینجا بود که ضعف و نه قدرتش نمایان شد.
آمریکا با حمله به عراق اشتباه خود را تکمیل کرد. در این مقطع نیز تکیه و عملکرد آمریکا بر زور بازویش بود. اما ایران تکیه بر چندهزار سال تجربه تاریخی( وخصوصا جنگ 8 ساله با عراق) که بزرگترین سرمایه و قدرتش بود داشته بر مبنای عقل و تاکتیک عمل کرد و آمریکا را در چاه عراق انداخت.
هرچند ظاهرا آمریکا توانست در عرض مدت کوتاهی حکومت صدام حسین را برکنار کند اما پیروزی حاصل نشد. آمریکا که به تنهائی قادر به حمله به کشور ضعیف عراق نبود انگلیس و چند کشور دیگر را با خود همراه کرد. اما اکنون پس از بیشتر از یکسال همچنان در تله گیر کرده اند؛ نه راه پیش دارند و نه راه پس. اگر آنجا را ترک کنند شکست تلقی شده و در ضمن همه چیز را دو دستی تقدیم رقیب کرده اند و ماندن آنها نیز غیر از هزینه های اضافی جانی و مالی؛ بی آبروئی و کشتار مردم بی گناه که اکنون تمام جهان را بدرد آورده؛ هیچ عایدی برای ایشان ندارد.
افسانه ابر قدرتی آمریکا کاملا در هم شکسته و حتی میتوان گفت خود آمریکا نیز ورشکسته شده است. اما وضعیت جهان اکنون به گونه ای استکه اعلام ورشکستگی آمریکا همه چیز را آشفته میکند؛ این خواست هیچ کشوری نیست، خصوصا آنها که قدرت منطقه ای شده اند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و خواستار بقای آمریکا در سطح مناسبی است.
هشدار و تهدید از جانب ایران
اخیرا یکی از بزرگترین استراتژیستهای ایران با استناد به بعضی کتب مذهبی از عملیات نیروهای اسلامی در جهان حمایت کرده و گفته که این عملیات تروریستی نیست.
تفسیر و تبیین سیاسی این نکته بیانگر پایان مرحله ای مهم از قدرت منطقه ای شدن ایران است.
ایران پس از شکست طالبان چون آنها را بخود نیازمند دید به شیوه ای کاملا مطابق با سیاستهای امروزی جهان ( همچنانکه آمریکا صدها نیروی تروریست را در جهان مورد حمایت قرار داده)، نه تنها آنها بلکه بسیاری از نیروهای اسلامی را به نوعی حمایت کرد وبزیر کلید خود در آورد. ایران تا حد بسیار زیادی موفق شد اختلافات مذهبی میان مسلمانان را کاهش دهد و بدین ترتیب اکثریت وسیعی ازنیروهای مسلمان که در برابر اسرائیل و آمریکا و قدرتهای سلطه گر موضع گیری داشتند را بخود جذب کند. آنها نیز چون به ایران احتیاج داشتند رابطه متقابلی را برقرار کردند. در همین رابطه استکه هشدار یا تهدید این مقام برنامه ریز اهمیت مییابد. در واقع معنی پیام کاملا واضح و چنین استکه:
چنانچه آمریکا براین باور باشد که دارای نیروی نظامی بسیار برتر از ایران و در همجواری اش بوده ومیتواند به این کشور آسیب جدی برساند؛ آنگاه در حالیکه ایران هزاران کیلومتر از آمریکا و سایر حامیان اش دور است، به کمک همین نیروها میتواند آنها را در داخل کشورشان مورد حمله قرار بدهد.
این هشدار یا تهدیدی کاملا دیپلماتیک بود که مشاوران و رهبران سیاسی دول باید آنرا فهمیده باشند.
این هشدار نشانه پایان مرحله اول از تثبیت ایران بعنوان قدرت منطقه و آغاز مرحله دوم آنهم در حدی نظامی است و توان نظامی ایران را بشکل دیگری میتواند نشان دهد و پاسخگوی دول متجاوز در خود کشورهایشان باشد. این پیام نشانگر نوعی خاص از قدرت است که در اختیار هر کشوری نیست شاید ایران تنها کشوری در جهان باشد که بعد از قرنها به چنین قدرتی دست یافته و بدینسان استکه باید ایران را بعنوان قدرت منطقه که در جهان تاثیر گذار است پذیرفت.
ایران قدرتی در منطقه ای بوسعت کشورهای شرقی تا مرز چین و هند و در مرزهای غربی تا مدیترانه است. تحولات در ایران بطور جدی بر تمام این کشورها و در نتیجه جهان تاثیر میگذارد.
با منطقه ای شدن قدرت در جهان نقطه پایان تئوریهای سرتا پا اشتباه مارکس و لنین نیز رقم خورد. آن مرحله امپریالیستی که پایان سرمایه داری و نوید جامعه کمونیستی میخواندند بشکل دیگری در آمد.
ایران در حال حاضرازآنچنان قدرت و موقعیتی برخوردار استکه بدون سلاح اتمی نیز هیچ کشوری و یا حتی مجموعه ای ازکشورها حتی نمیتوانند بطور جدی وارد بررسی طرح حمله ای بدان و یا مداخله برای تغییر رژیم باشند.
لیکن داشتن فن آوری و نیز غنی سازی اورنیوم حق مسلم تمامی کشورهای عضو آژانس است و هیچ مقامی حق ندارد کشوری را؛ و در این جا ایران را از آن محروم کند؛ مخصوصا با استدلالات غیر معقولی که در خصوص ایران ارائه میدهند.
در این مقطع از تاریخ بشر جهان چند قدرتی گردیده وایران قدرت منطقه است. کشورهای جهان باید این واقعیت را بپذیرند.
جنبش روشنفکری ایران
19 سپتامبر 2004 29 شهریور 1383
Intellectualism_movement_iran@hotmail.com