شروع جنگ علنی میان فراماسیونری و صهیونیسم!
پایان دوران طلائی صهیونیسم!
تضاد های درون آمریکا و درون اروپا!
اختلافات میان اروپا و آمریکا!
حل مسئله هسته ای ایران!
مسائل سیاسی مخصوصا ً مابین کشورها در این دوره از حیات بشر با سرعت بسیار زیاد تغییرمی کند. گاه سرعت این تغییرات آنچنان زیاد است که حتی دولتمردان کار کشته سیاسی و یا مشاوران خبره نیز عقب میمانند. هر کشوری که بتواند تغییرات سیاسی در سایرین را در کمترین زمان یا زودتر از دیگران دریابد و آنقدر هم توان مانور داشته باشد که خود را سریع تطبیق بدهد برنده میشود. کشورهائی که دارای دولتهای منسجم و قوی می باشند بطور دائم در تلاش هستند تا تغییرات را پیش از عمل حدس بزنند و اقدامات لازم را بعمل بیاورند. اما اگر کشوری نتواند حتی بعد از تغییرات آنها را درک کند و یا اینکه توان تطبیق نداشته باشد با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد و باحتمال زیاد به سرعت به کشوری عقب افتاده تبدیل می شود.
جالب اینجاست که آقای کارل بیلد وزیر کارکشته امور خارجه سوئد که زمانی نخست وزیر این کشور بود همین هفته پس از بازگشت از ایران در مصاحبه با رادیو سوئد در پاسخ خبرنگاران گفت:
” فهم سیاست ایران بسیار مشکل است”.
این عدم فهم دو دلیل دارد.
اول- سیاست در غرب بنوعی کلاسیک و یا بسیار ساده و قابل فهم برای عام شده است. دسته بندی ها، گروههای سیاسی قدرتمند و تعیین کننده (که بر دولتها حکومت می کنند و خط مشی به آنها می دهند) برای همه دست اندرکارن مشخص هستند. در نتیجه سیاسیون غربی خارج از این محدوده را نمیتوانند بفهمند.
دوم- اینکه مردمان شرق با آن تاریخ غنی که مملو از سیاستهای پیچیده است وقتی وارد کار زار میشوند فهم آنها مخصوصا ً برای غربی ها سخت است. بویژه که با سیاستهای آخوندی مخلوط شود.
در نتیجه سیاسیون غرب از درک سیاستهای ایران عاجز و سر درگم بوده و هستند. ولی آنچه غرب را نجات داده ثروت و قدرت نظامی اش بود که اکنون شاهد شکست آن نیز هستیم.
اما این روزها چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است؟
– موقعیت سلطنت در اروپا در گذشته چگونه بود و اکنون به کجا میرود؟
– موقعیت دو نیروی مهم فراماسیونری و صهیونیسم در اروپا و آمریکا چگونه است.
– چرا رابطه میان اروپا و آمریکا و اسرائیل به پایان ماه عسل رسیده است؟
– چیزی بنام مسئله هسته ای ایران چرا و چگونه ایجاد شد؟ چرا و چگونه میخواهند آن را حل کنند؟
برای بررسی این نکات باید کمی به عقب باز گشت.
سلطنت در اروپا و جمهوری در آمریکا، نقش و تفاوت اساسی میان آنها
برای بررسی سئوالات فوق و مسائل کنونی جهان باید کمی به تاریخ گذشته و نقش سلطنت در اروپا و همچنین جمهوری در آمریکا و بررسی روابط آنها پرداخت.
یکی از تفاوت های اساسی میان اروپا و آمریکا وجود سلطنت در یکی و نبود آن در دیگری است.
از زمانیکه قاره آمریکا توسط اروپائیان کشف و غارت شد چند کشور اروپائی که همه دارای حکومتهای سلطنتی بودند هر کدام گوشه ای از آن را اشغال کردند و عوامل خود را بر سر کار گذاشتند با اینحال شاید به جرات بتوان گفت که شاه هیچ کشوراروپائی پایش را به قاره آمریکا نگذاشت.
در نتیجه بعد از استقلال ِ ایالات متحده آمریکا این کشور به صورت جمهوری در آمد.
سایر کشورهای قاره آمریکا هم بعد از استقلال حکومت پادشاهی نداشتند.
همین تفاوت عمده باعث بسیاری اختلافات اساسی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… میان اروپا و آمریکا شد.
برای سالهای طولانی فراماسیونری در کشورهای اروپائی قدرت بی رقیب بود و در آمریکا هم نفوذ داشت لیکن یک تفاوت عمده میان این دو وجود داشت. فراماسیونری جهانی عمدتا از اروپا کنترل میشد و رهبری آن نیز با خاندان های سلطنتی بود. در نتیجه فراماسیونری آمریکا زیر کلید اروپا (در واقع دربار سلطنتی) قرار میگرفت اما فراماسیونری در آمریکا همانند اروپا قدرت مطلق نبود.
در اوایل قرن 20 یعنی کمی بیشتر از 100 سال پیش رقیبی جدید پیدا شد. صهیونیستها نیز قدرت بزرگ و تعیین کننده ای شدند و هر سال قوی تر و قوی تر می شدند تا جائیکه حتی بر خاندانهای سلطنتی حکم میراندند.
قدرت صهیونیستها تا به آنجا رسید که نیاز داشتند مکانی برای تصمیم گیری، پناه بردن، پنهان کردن مسائل جاسوسی و… یا بنوعی محل حکومت ویا سلطنت تهیه کنند، در نتیجه دست به اشغال سرزمین و خانه و کاشانه دیگران یعنی فلسطین زدند و به مرور مردم آنجا را از خانه ها و کشورشان بیرون کردند. سرو صدای آزادیخواهی و انسان دوستی هیچ کسی هم به جائی نمیرسید.
صهیونیسم به قدرت اول تبدیل شده بود و شاهان اروپا( رهبران فراماسیونری) به درجه دوم سقوط کردند؛ سکوت و خانه نشینی و عدم دخالت در سیاست تنها راه شان شد.
حتی برنامه برچیدن حکومتهای سلطنتی و کنار گذاشتن کامل شاهان اروپا (در کشورهای بلوک شرق این کار صورت گرفت) و مبارزاتی که در میان مردم برای برچیدن نظام سلطنتی در انگلیس، سوئد و… براه افتاده بود به تحریک صهیونیستها بود. لیکن صهیونیستها در این مبارزه کاملا ً موفق نشدند و تنها در چند کشور پیروزی هائی بدست آوردند. همین مسئله نیز کینه شاهان و فراماسیونری را در دلشان نسبت به صهیونیسم تشدید کرد.
مرحله مهم بعدی فروپاشی بلوک شرق و تصمیمات پس از آن بود. بعد از فروپاشی بلوک شرق صهیونیستها در قالب نومحافظه کاران در آمریکا تئوری برخورد تمدن ها را مطرح کردند که چنین میگفت: پس از فروپاشی بلوک شرق یک جنگ میان تمدن ها صورت میگیرد و در نتیجه آن آمریکا همه را شکست میدهد و قدرت برتر می شود. مقصود این بود که در واقع یهودیان صهیونیست که پشت پرده قرار داشتند قدرت مطلق و آقا یا شاه تمام جهان خواهند شد.
آنها برای رسیدن به این هدف جنگ هائی براه انداختند و برای مدت حدود 2 دهه یکه تازی کردند و نفس فراماسیونری را هم قطع کرده بودند. اما آیا بقیه حاضر بودند به این آسانی به بردگی و بندگی صهیونیستهای یهودی تن بدهند؟ مسلما چنین نبود.
جنگ پشت پرده و سرد میان آنها هیچگاه خاموش نشد. از طرفی قسمت داغ و پُرکشتارش در عراق، افغانستان، لیبی، مصر، تونس و در آنجا که به دروغ (خود اینها) بهارعربی نامیدند در جریان بود. آنها حتی در یک چشم بر هم زدن سودان را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کردند بطوریکه خود مردم این کشور شوکه شدند.
اما هیچ کدام از این کشورها تعیین کننده اصلی پیروزی یا شکست صهیونیستها در سلطه بر جهان نبود؛ بلکه کشوری که تعیین کننده، استراتژیک و در واقع بالانس قدرت در جهان بود، ایران بود. بهمین دلیل حفظ استقلال ایران از سلطه غرب و یا یهودیان صهیونیست، مخصوصا ً برای چین و روسیه کاملا ً حیاتی بود. بهمین دلیل هم بود که ایران توانست به بعضی از سلاح ها و تجهیزات دفاعی کاملا ً استراتژیکی که سرنوشت جنگ با آمریکا (در منطقه) را تعیین میکرد، دست پیدا کند. سلاح هائی که حتی در مواردی از سلاح های آمریکائی پیشرفته تر بود و در شرایط عادی دست یابی به آنها برای ایران ابدا ً امکان پذیر نبود. مثلا ً اژدری که با سرعت 100 متر در ثانیه در آب حرکت میکرد در حالیکه آمریکا تنها می توانست به سرعت 25 متر در ثانیه دست یابد. به قول خود آمریکائیان اگر این سلاح به طرف کشتی های آنها شلیک شود تنها زمانی تجهیزات نظامی آمریکا متوجه آمدن آن میشوند که دیگر برای دفاع کاملا دیر شده است.
در حالیکه اعلام شد این سلاح را تنها یک کشور دیگر دارد؛ گفته و معلوم نشد آن کشور روسیه بود و یا چین و یا شاید هیچکدام وامدادهای غیبی بوده است.
این گونه سلاح های استراتژیک تنها در شرایط خاصی در اختیار کشوری دیگر قرار میگیرد. اهمیت ایران آنقدر زیاد است که اگر جنگی واقعی و کاملا ً رو در رو میان ایران و آمریکا در میگرفت به سادگی بمب اتمی و هیدروژنی و هر سلاح مخرب قوی و استراتژیک از جهات مختلف در اختیار ایران قرار داده می شد.
آیا تکنیک بسیار پیشرفته کنترل پیشرفته ترین و سری ترین هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین آمریکا توسط ایران از درون خود ایران بود (که نشانه داشتن بالاترین توان سیستم های الکترونیکی است؛ چیزی که در جنگهای کنونی میان قدرتهای بزرگ نظامی تعیین کننده است) و یا امدادی غیبی بوده است!
در اینجا باید به سایر نیروهائی که با سلطه صهیونیستها بر ایران و در نتیجه جهان مخالف بودند اشاره کرد:
– از جمله این نیروها همان فراماسیونرها بودند که البته جرات ابراز نظر ِ علنی نداشتند زیرا یهودیان صهیونیست در آنها نفوذ کرده بودند ولی بهر صورتی که می توانستند از نقشه سلطه صهیونیستها بر جهان جلوگیری می کردند. پس آنها می بایست بنوعی به ایران در برابر این نیرو کمک می رساندند.
فراماسون ها بصورت نیروئی بالقوه مترصد آن بودند تا در زمان مناسب بطور جدی وارد عمل بشوند. بهمین دلیل بود که نیروهای طرفدار صهیونیستها در کشورهای اروپائی دست به برگزاری جلساتی (برای سیاسیون) با شرکت دانشمندان صهیونیست در جهت نشان دادن چهره منفی فراماسیونری میزدند تا سیاسیون و دست به قلم ها و در نتیجه مردم را از فراماسیونری دور بکنند. آنها در واقع جبهه ای جدید و علنی در برابر فراماسیونری باز کردند.
– نیروی دیگر کلیسای کاتولیک بود. این کلیسا بخاطر استقلالش، به صراحت در برابر حمله به افغانستان و عراق موضع گیری کرد و درحالیکه به پیروی از او صد ها میلیون مسیحی کاتولیک موضع گیری کردند ولی حتی کشورهای کاتولیکی مانند اسپانیا و پرتقال بواسطه اینکه دولتمردانشان زیر نفوذ صهیونیستها بودند به این پیام واتیکان بهائی ندادند.
صهیونیستها سرمست از پیروزی و قدرت، غافل بودند از اینکه بالاخره در موقعی مناسب به چنین رفتاری پاسخ داده خواهد شد. آنها نمیخواستند کسی را در قدرت خود شریک بکنند و به صورت یک دیکتاتور تمام عیار در جهان عمل میکردند. کینه این تحقیر و بی توجهی به واتیکان، زمانی خودش را به شکلی خیلی شدید نشان خواهد داد.
– بعضی کلیسیاهای مسیحی که ضد صهیونیسم هستند. باید توجه داشت کلیسیاها در غرب بسیار ثروتمند هستند و بعضی از آنها سرمایه گذاریهای بسیار کلان دارند حتی در کارخانجات تولید سلاح های نظامی.
– نیروهای دیگر مانند هند که بخوبی توانسته استقلال خود را حفظ بکند و یا بعضی کشورهای آمریکای لاتین و یا کشورهای مستقل و یا غیر متعهد نیز در حدی محدود به حمایت از ایران و در واقع جریان ضد صهیونیستی پرداختند. نباید از نفوذ ایران که حتی به کشورهای آفریقائی کشیده غافل ماند زیرا همین نفوذ باعث تضعیف نقش آمریکا در آنجا شده است.
نقش ایران
آمریکا (به عنوان بازوی نظامی و نیروی سرسپرده صهیونیست ها) برای اینکه قدرت کامل را در جهان در اختیار بگیرد، می بایست بهر طریقی دولت جمهوری اسلامی ایران ( بعنوان بالانس قدرت در جهان) را که توانسته بود تعداد زیادی از مردم را حامی خود بکند، بشکند. اما راه آن در ابتدا یا قدم اول جنگ مستقیم نبود چرا که در آنصورت شکست آمریکا حتمی بود. زیرا مجبور بود کشتی هایش را پیش از شروع جنگ از خلیج پارس خارج کند و این خود به معنی شکست بود. بنابراین تصمیم بر آن شد تا پرو بال ایران را بشکنند. در نتیجه از طرفی مسئله اتمی ایران را بهانه کرده و تحریم ها را اعمال کردند تا قدرت و توان مالی ایران از میان برود و نتواند به هم پیمانانش کمک مالی و در نتیجه نظامی بکند و از جانبی دیگر مستقیما با آنها وارد جنگ شدند. بهمین دلیل پس از سالها جنگ در کشورهای اطراف ایران جنگ را به سوریه کشاندند. با این امید که بعد از پیروزی بر سوریه به سراغ حزب الله لبنان رفته و در نتیجه خود بخود مقاومت فلسطین نیز تضعیف شده و آنگاه سراغ ایران بیایند.
توجه شود که در اینصورت آمریکا برای حمله به ایران می بایست از نیروهای ایرانی مزدور کمک بگیرد. نیروهائی مانند مجاهدین رجوی و جناح هائی از سلطنت طلبان و چند گروه کوچک که حتی ممکن بود مزدور و وطن فروش نباشند ولی به دلیل عدم دانش سیاسی و درک وقایع جهانی زیر سلطه اینها قرار گرفته و وارد جنگ داخلی بشوند.
اما در جنگ سوریه با آمریکا و اسرائیل، ایران توانست بخوبی عمل بکند و نه تنها نیروهایش مستقیما ً در آنجا به کمک بشار اسد و ضد صهیونیستهای آمریکائی وارد عمل شدند بلکه بزرگترین کاری که شاید چند قرن بود در ایران و در تمام منطقه صورت نگرفته بود، انجام گرفت که باعث شکست متجاوزین شد.
ایران بواسطه ایجاد مراکز علمی تحقیقاتی گسترده موفق شده بود تقریبا ً تمام نیروهای مختلف حتی کوچکترین ها را هم در منطقه شناسائی کند. در این میان متوجه شد که حدود 26 میلیون علوی در میان کردها، ترک ها و عرب ها در منطقه وجود دارد. در نتیجه اتحادی میان آنها ایجاد کرد و از تابستان امسال به کمک این افراد توانست ضربات سختی را بر پیکر نیروهای مزدور زیر پرچم آمریکا و اسرائیل وارد کند. نتیجه چنین شد که آخرین شکست برای آمریکا و اسرائیل رقم خورد و آنها دیگر توان ادامه نداشتند.
هر چند بعضی تئوریسین ها معتقدند که جنگ منبع خوبی برای رشد و توسعه است و برای اثبات حرف خود از دو جنگ اول و دوم جهانی نام میبرند اما فراموش میکنند که آن جنگها میان قدرتهای بزرگ با زمینه های علمی و صنعتی بود. اما جنگ در کشور فقیر و کاملا غیر صنعتی مانند افغانستان به غیر از هزینه کردن هیچ عایدی نخواهد داشت، کمااینکه آمار رسمی ارائه شده ای که همین هفته در سایت بی بی سی آمد صحبت از حدود 700 میلیارد دلارهزینه نظامی آمریکا فقط در این کشور میکند.
مجموعه این جنگ ها که به نتیجه هم نرسید باعث شد تا آمریکا قدرت اقتصادی و در نتیجه سیاسی خود را از دست بدهد. آمریکا سرشکسته مجبور شد عراق را ترک کند و اکنون نیز در حال خروج کامل از افغانستان است در حالیکه حامد کرزای رئیس جمهوری که تا دیروز همه او را نوکر بدون اراده آمریکا میدانستند اکنون در برابر آمریکا زبان درازی میکند که معنی بسیار روشن آن ضعف آمریکا است و اینکه او میخواهد در میان مردم خودش و منطقه و مخصوصا ً ایران حامی پیدا بکند.
در این زمان که شکست آمریکا یا صهیونیستها محرز شد، فراماسیونری که سالها زیر فشار یهودیان صهیونیست مجبور به سکوت و عقب نشینی بود توانست نفس بکشد و خود را وارد میدان بکند.
در نتیجه اکنون جنگی میان فراماسیونری اروپا و آمریکا با صهیونیستها درگیر است که نمود آن در همین مسئله هسته ای ایران و سرعت زیادی است که بعضی ها در حل آن میخواهند. در کنار آن از آنجائیکه رهبری فراماسیونری اروپا با خاندان های سلطنتی است ولی در آمریکا خاندان سلطنتی وجود نداشته و ندارد و فراماسیونری آنجا نیزبنوعی مستقل از اروپا عمل میکند یک جنگ نیز میان این دو ( اروپا و ایالات متحده آمریکا) شروع شده است.
شروع گسترده و یکباره این جنگ از چند ماه پیش از شروع مذاکرات با ایران بود که در این هفته یکباره اوج و شدت یافت.
در شروع این درگیری ها بیک باره شخصی بنام اسنودان از آمریکا فرار میکند و ماجرای جاسوسی اینترنتی و شنود تلفنی و… و چیزهائی که از حداقل 20 سال پیش برای همه مشخص بود را اعلام میکند و غوغائی برپا می شود.
این درگیری ها با اعلام اینکه تلفن خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان توسط آمریکائیان کنترل می شود علنی شده بالا گرفت. کنترلی که از سالیان دور همه از آن اطلاع داشتند و حتی میدانستند این اطلاعات در اساس برای صهیونیستهاست و به اسرائیل فرستاده می شود.
در همین حال و در همین هفته یکی از نزدیکان خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان با رهبران یهودی مخالف صهیونیسم دیدار میکند.
حالا هم سخنان سفیر آمریکا در اکراین را بزرگ کرده اند و آن را نیز به یک جنگ و جدلی دیگر با آمریکا تبدیل کرده اند.
خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان گفته است: توهین آقای جفری پیات سفیر آمریکا در اکراین در باره نقش اروپا در این کشور را شدیدا محکوم و آن را غیر قابل قبول می داند.
اروپائیان میخواهند اروپا را برای خود نگهدارند و نفوذ آمریکا در اروپا را قطع بکنند. اروپا نمیخواهد که آمریکا بر اکراین و یا هر منطقه دیگری در حوزه اش صاحب قدرت مطلق و یا پایگاه قوی بشود.
اگر کمی دقت بشود از این نمونه ها به تعداد بسیار زیاد میتوان یافت.
در حالیکه هنوز وضع تحریم ها صد در صد مشخص نشده است تعدادی از اروپائیان با عجله برای بستن قرار داد به ایران رفتند و بقیه نیز در صف ایستاده اند. بطوریکه رهبران آمریکا گیج شده اند و آقای جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در سخنانی عجیب اعلام داشت: رفتن اروپائیان به ایران برای ایران نشانه منفی است و نه مثبت!
مجموعه این مسائل بازگو کننده این است:
دوران حکومت سیاسی صهیونیستها بر اروپا و آمریکا بسر آمده است. کار بجائی رسیده که بقول خودشان برای اولین بار مقامات آمریکائی با اسرائیلی برخورد پیدا کرده اند.
ولی نکته مهم آنجاست که هنوز صهیونیستها سلطه خود مخصوصا ً بر بانک ها را حفظ کرده اند.
یهودیان صهیونیست خود را کاملا ً متشکل کرده اند و بر بانک ها و بسیاری از صنایع و تجارت و مخصوصا رسانه های جهانی حاکم هستند. پس یا باید از قدرت آنها کاسته بشود و مقدار زیادی از این مراکز به دست سایرین ( فراماسیون ها) بیفتد و یا اینکه آنها بنحوی در صدر قدرت و بالاتر از فراماسیونری باقی میمانند. در این معادلات جایگاه امثال چین را نباید فراموش کرد. قدرت گرفتن اقتصادی چین دلیلی بر ضعف اقتصادی صهیونیستها شد.
یکی دیگر از راه های کم کردن قدرت صهیونیستها آن استکه قدرت آنها را در سرزمین های اشغالی که بنام اسرائیل معروف شد کم کرد تا بدین وسیله مرکز جاسوسی و پناهگاه و در واقع پایگاه اصلی آنها تضعیف شود؛ و اگر بتوان آن را تمام و کمال از میان برداشت به معنی پایان صهیونیسم است.
این نیز در برنامه مبارزه فراماسیون ها با صهیونیستها هست و این روزها درگیری ای در این باره نیز میان آنها رخ داده است.
از طرفی با شرایط پیش آمده بهترین سیاست برای ایران برقراری روابط اقتصادی با تمام جهان است. محدود کردن روابط اقتصادی و… با اروپا یا آمریکا و یا تنها با چین و روسیه وابسته شدن است.
حال باید منتظر تغییراتی مهم و بسیار اساسی در جهان باشیم.
فوریه 2014 بهمن 1392
جنبش روشنفکری – ایران