حرکت جنبش سبز گامی به پيش يا به پس؟


حرکت جنبش سبز گامی به پیش یا به پس؟

برای کارهای بی هدف، ناآگاهانه و بی برنامه  تمامی اوقات و زمانها مناسب هستند.

اما برای حرکات هدفمند، آگاهانه و با برنامه باید هشیار  و  وقت شناس بود.

قومی متفکرند اندر ره دین                  قومی بگمان فتاده در راه یقین

می ترسم از آن که بانک آید روزی       کی بیخبران راه نه آنست و نه این

مقدمه

آنچه بعد از دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران رخ داد مسائلی است که بیشتر آن پشت پرده میباشد و از جانب هیچکدام از دو جناح  درگیر بصراحت برای عموم مردم بیان نشده است.

در واقع این درگیری ها حاصل تضادی است که میان دو جناح درون حاکمیت پیش آمده است و نقش عموم مردم در این میان برای آنها مهره هائیست که  برخ یکدیگر میکشند. اینکه اختلاف و یا تضاد اصلی و اساسی آنها با یکدیگر بر سر چیست مطلبی میباشد که هیچکدام بصراحت و بصورت روشن و واضح بیان نکردند ولیکن دو چیز را میتوان نام برد.

1- قدرت و ثروت.

2- بعضی مباحث مذهبی. 

هر کدام از دو جناح برای رسیدن به هدف خود از ابزاری استفاده میکند. یکی اکنون قدرت حکومتی را بدست گرفته از آن استفاده میکند. دیگری با سلاح آزادی، دمکراسی، فضای باز ووو  پیش میآید  تا بتواند هر چه بیشتر عامه مردم را بطرف خود جلب کند.

بنظر میرسد زمانیکه آنها بیک توافق برسند این سرو صداها آرام بگیرد. ولی آیا ممکن است که آنها به توافقی برسند؟  آیا اگر به  توافقی دست نیابند اساس قدرت از دست هردو خارج نخواهد شد و انگشت حسرت به دندان نخواهند گزید؟

ولی بنظر نمیرسد که یک جناح به تنهائی بتواند همه قدرت را دردست بگیرد  و آن دیگری را کنار بگذارد. بهر صورت در هرکدام از حالات فوق وضعیت ایران چگونه خواهد شد؟

موقعیت جهانی چگونه است و این دو جناح با سایر کشورها و قدرتها در جهان چگونه رابطه ای دارند و تا چه حد بدانها وابسته اند؟

اینها و بسیاری سئوالات دیگر در این نوشتار بررسی خواهد شد.

جنبش روشنفکری- ایران بعنوان جریانی فلسفی که خارج از مدار دین و کمونیسم و سرمایه و هرگونه وابستگی بهر ” ایسم” و یا قدرتی در جهان میباشد در این نوشتار تا حدودی مسائل  ایران را بطور عام بررسی و بدور از حمایت از یکی از دو گروه ( زیرا با هردو اختلاف ریشه ای و اساسی دارد که کمترین آن غیر دینی بودن است) تلاش میکند نکاتی را برای شناخت وضعیت موجود بیان کند تا راهنمائی باشد برای آینده، همچنین عامه مردم بدانند و بازیچه دست نشوند.

در این بررسی ضعف های هر دو جناح قدرتمند درون حاکمیت، اپوزیسیون بیرون از رژیم و  حتی عامه مردم نشان داده خواهد شد.

ورود

درست است که کمونیست در جهان شکست خورد و بسیاری از تئوریهاهایش نیز از اساس غلط بود اما پذیرش آن توسط تعدادی از ایرانیان باعث گردید تا نکات مثبتی هم از آن  وارد سیاست ایران بشود. ازجمله آنها تئوری ها و تجربیاتی جدید برای کشوری بود که در طی 2500 سال تنها سیستم شاهنشاهی را دیده بود و تجربه ای در سایر سیستم ها و حرکتهای سیاسی نداشت.

متاسفانه علیرغم اینکه چند دهه از ورود و فراگیری این تئوری ها و تجربه ها گذشته در وقایع اخیر ایران از آنها استفاده نشد و بعضی از این مسائل اساسی  نادیده گرفته شد. این نکته نشان داد که برای فراگیری ریشه ای و به اجرا گذاشتن امور  و روش های سیاسی به سالهای بیشتری نیاز هست تا در جامعه ای جا بیفتند.

کمونیست ها اولین جریان سیاسی در ایران بودند که روشهای خاص و نوین سیاسی ای  را وارد ایران کردند که تا آن موقع وجود نداشت و در زمان شاه و حکومت اسلامی هم بدرستی پذیرفته و اجرا نشد.

بهر حال بجای پرداختن به تمامی موارد مثبتی که میشد از آنها یاد گرفت به یک نکته  بسیار مهم که در وقایع اخیر نادیده  گرفته شد پرداخته میشود.

از لنین نقل قولی است که ” بدون تئوری انقلابی هیج انقلابی ممکن نیست”.  بجای بحث عمیق و گسترده  در این باره و مقایسه اش با انقلابات صورت گرفته تنها به این مورد پرداخته میشود که حداقل این قسمت از این حرف انکار ناپذیر استکه ” برای هر حرکتی باید از پیش  تئوری و برنامه داشت”.

انسان ها برای زندگی و آینده خود همیشه در حال فکر کردن و برنامه ریزی هستند. آنها برنامه های دراز مدتی دارند که هرچند ممکن است در میان راه تغییر کند اما همیشه جایگزینی برایشان  دارند و در این راستا برنامه های کوتاه مدت ریخته و تاکتیکهائی مناسب بکار میبرند. برای یک زندگی جمعی و گسترده مانند یک کشور نیز همین شیوه عمل میکند ولی در اینجا وظیفه عده ای خاص است تا یک هدف دراز مدت را در نظر گرفته و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنند.

کمونیستهای ایران که تعداد اشان نیز قابل توجه بود از سالها پیش از انقلاب بهمن برای انقلاب

برنامه ای مدون داشتند و یکی از بزرگترین خدماتی هم که به ایران کردند آوردن این شیوه یعنی داشتن برنامه حزبی ( تشکیلاتی) برای آینده بود.  ولی متاسفانه در حرکات اخیری که در ایران رخ داد همه چیز به آشفتگی کشیده شد و بقول لنین یک گام به پس بود.

برنامه ریزی های دوره ای ( معمولاً 4 یا پنچ ساله) از جمله آنهائی استکه میگویند در ابتدا کمونیستهای شوروی پس از بقدرت رسیدن پایه گذاری کردند چیزی که اکنون تمامی دولتها برای خود دارند.

در حرکتهای سیاسی نیز همین مسئله عمل میکند؛ تمامی احزاب سیاسی میبایست برای خود هدف

( استراتژی) مشخصی داشته  جهت رسیدن به آن برنامه دقیق و مدونی بریزند. این امر البته تنها مربوط به احزاب سیاسی نیست بلکه در اساس تمامی سازمانها یا تشکلات سیاسی میبایست برای  آینده و حرکات خود برنامه داشته باشند. هر چه تشکلی قوی تر و با سابقه تر باشد این هدف یا اهداف نهائی یا استرتژیک دقیق تر است. احزاب معمولاً کنگره های سالیانه دارند و در آن برنامه کاری سال جدید را مشخص میکنند.

در اینجا بدو دسته  برخورد میکنیم:

1- کشورهائی که در آنها بصورت آزاد میتوان حزب ایجاد کرد و در نتیجه احزاب میتوانند علناً و با آرامش به کارهای خود بپردازند و وارد دولت بشوند.

هرچند در این دسته کشورها نیز تفاوتهائی دیده میشود ولی هدف بررسی تمام جزئیات و تفاوتها نیست.

2- کشورهائی که در آنها احزاب غیر دولتی ممنوع است یا آزاد نیستند.

ایران در  دسته دوم قرار میگیرد و در نتیجه این خود یکی از مشکلات سیاسی کشور گردیده  مورد انتقاد و اعتراض سیاسیون و گروههای زیادی از مردم است.

وقتی به وقایع اخیر بعد از دهمین انتخابات ریاست جمهوری نگاه میشود بسادگی و بوضوح دیده میشود که سردستگان معترضین و کسانیکه مردم را به خیابانها کشیدند هیچ گونه طرح یا برنامه حداقلی را ارائه ندادند و تنها حرف اشان این بود که رای ما دزدیده شده است.

تمام آنچه که از ابتدا شروع  شد نشانگر تضاد میان جناح های حاکم بود زیرا نه آقای موسوی و نه  آقای کروبی و سایرین هیچکدام خارج از حاکمیت نبودند.

این اختلاف نیز یکروزه و در همان موقع انتخابات پیدا نشد بلکه از سالها پیش شروع شده بود.  در نتیجه علیرغم اینکه  آزادیهای احزاب در ایران با غرب تفاوتهائی ریشه ای دارد ولی این معترضین بدلیل اینکه در رده های بالای حاکمیت بودند و در کنار آن تشکلات علنی خود را داشتند آنچنان تحت فشار(همانند دسته های دیگر اپوزیسیون خارج از حاکمیت) نبودند،  پس میبایست اهداف و برنامه مشخصی میداشتند. اگر چنین بود میبایست در هنگام تظاهرات( و البته در همان جریانات مبارزات انتخاباتی پیش از انتخابات) بصورت مدون به مردم ارائه میدادند؛ اگر داشتند و ارائه نکردند حیله گری بوده است؛ و چنانچه هدف استراتژیک و برنامه ای مشخص نداشتند پس یک آشوب برانگیزی تمام عیار بوده که در نتیجه ضربه چنین حرکاتی مستقیماً و بطور فاجعه باری بر جامعه اعمال میشود و در کنار آن کشته و زخمی شدن مردم و آسیب دیدن اموال آنهاست که در نتیجه مسئولتش هم بر عهده آشوبگران است.

آنچه در اینجا مورد انتقاد جدی جنبش روشنفکری- ایران میباشد آنستکه، این حرکات آشوبگرانه، حاصل یکدوره طولانی از مبارزات  سیاسیون و مردم ایران را آنچنان نادیده گرفت و ضربه ای مهلک برآن وارد آورد که تمامی سیاسیون حرفه ای نیز تحت تاثیر قرار گرفته و حاصل زحمات و تلاش های سالیان خود را فراموش کردند.

انسان باید از تاریخ درس گرفته و از تجربیاتش استفاده کند.

اینکه باید برای حرکات سیاسی هدف و برنامه یا تئوری داشت حاصل  تجربه چندین دهه ایرانیان و در صدر آنها مبارزان سیاسی بود ولی بسادگی همه چیز تحت تبلیغات چند رسانه و… گرفتار هیجانات شد و بهیچ گرفته شد.

متاسفانه با چند دوره آزمایش  ساده و آوردن افرادی مانند هخا و داور ( و امثالهم که هم اکنون نیز هستند) در تلویزیونهای خارج کشور محکی بر سادگی بعضی مردم زده شد و مشخص گردید که چگونه و به چه آسانی میتوان بعضی مردم را فریب داد و به خیابانها کشید. آن آزمایش ها و

آزمایش های دیگری که (توسط دولتهای مداخله گر جهان) در جریان است رانباید دست کم گرفت.

عقل برترین چیزهاست و باید از آن و تجربه تاریخی استفاده کرد.

یکی از تفاوتهای اساسی که میان شرقی ها و غربی هاست  داشتن احساسات شدید است. در حالیکه شرقی ها بدلیل داشتن احساسات تند خیلی زود عقل اشان تسلیم احساس میشود در غرب مردم سعی میکنند تا عقل اشان بر احساساتشان غلبه داشته باشد نتیجتاً در کمال خونسردی کارهایشان را پیش میبرند.

جنبش روشنفکری- ایران سعی کرده و دارد تا  بر احساسات غلبه کرده و عقل را بعنوان فرهنگی نوین در سیاست جایگزین کند.  بهمین دلیل از همان ابتدای پیش از انتخابات با دادن تنها چند نوشته تحقیقی به کاری صبورانه و روشنگرانه پرداخت.

مسئولیت خون مردم بسیار سنگین است و جنبش روشنفکری – ایران  ابداً نمیخواهد کاری بکند که گناه خون کسی بر گردنش بیفتد.

دیگر زمان آن گذشته که تنها بفکر سرنگونی و از میان بردن رژیم حاکم یا دسته ای از حاکمان بود و آینده را بامید خدا رها کرد؛ بلکه باید یاد گرفت که از اول و ابتدای کار آینده ای را برنامه ریزی کرد و بعد حرکت کرد. حرکت بدون آینده نگری یعنی حرکتی کور که حاصلی بغیر از بدتر شدن اوضاع ندارد. این نوع حرکات فقط مربوط به کسانی استکه در زندگی عادی بعنوان دیوانگان مطرح میشوند. دیوانگی انواع مختلف دارد.

جنبش روشنفکری- ایران دقیقاً بهمین دلایل هنوز  وارد فعالیت سیاسی عملی جدی نشده است. زیرا معتقد است که ایران و جهان نیازمند یک فکر یا فلسفه دقیق و نوین میباشد تا برمبنای آن حرکتی با چشم باز و آگاهانه و آینده بین انجام بگیرد.

ایجاد سازمان یا حزب یا تشکلی سیاسی کاری مشکل و نشدنی نیست؛ بلکه از آنهائی است که در تمام دنیا صدها نمونه اش وجود دارد و درهرزمان و هر شرایطی ( حتی در خطرناکترین شرایط باصطلاح دیکتاتوری نظامی) نیز میتوان نوعی از آنها را ایجاد کرد. اما داشتن فلسفه ای مناسب این دوران از زندگانی بشر و برمبنای آن برنامه ای دقیق و مناسب،  کاری اساسی و ریشه ای است که تمام نیروی این جنبش صرف آن میشود.

نگاهی همه جانبه به وقایع ایران

برای بررسی ریشه این وقایع باید کمی دورتر رفت و از انقلاب بهمن شروع کرد.

سیستم شاهنشاهی بدلایلی که در نوشته های پیشین بدان پرداخته شده به پایان خود رسیده بود و شاه نیز که نتوانسته بود ضعف سیستم حکومتی خود را درک کند با هیچ کسی کنار نیامد و بنابراین:

شرایط انقلابی بوجود آمد.

در تعریف شرایط انقلابی گفته میشود زمانی استکه که حکومت نتواند و مردم هم نخواهند.  

در آن شرایط انقلابی مردم نیز حرکت کردند و تظاهرات های میلیونی براه افتاد و کسی هم نبود که در جهت حمایت از شاه تظاهرات یا کمترین حرکتی بکند.

همین جا مقایسه ای کرده و به شرایط اخیر ایران نگاهی میاندازیم تا درهمین مرحله یکی از نکات مهم برای همه روشن بشود زیرا مردم عادی (غیر سیاسی حرفه ای) که دید جامع و دقیق  و گسترده ندارند زمانیکه وقتی چند نفر یا گروهی  دور هم جمع میشوند دیگر نمیتوانند گستردگی مسائل ببینند و دنیا را فقط همان محدوده خود میبینند امری که در همین وقایع نیز دیده شد.

در وقایع اخیر دیده میشود که اگر عده ای  از مردم (کاری به آمار دقیق نداریم تا یکی را بزرگ و دیگری را کوچک کرده باشیم)  تظاهراتی بر علیه خامنه ای  و احمدی نژاد و دولت او کردند در مقابل اگر نخواهیم بگوئیم تعدادی بیشتر  بهمین قناعت میکنیم که تعدادی در همان میزان نیز برای این دسته اخیر تظاهرات کردند؛ در ضمن دولت نیز میتوانست حکومت کند.

پس دیده میشود که چنین شرایطی شرایط انقلاب نیست بلکه شرایطی است که اگر بهمین شکل ادامه یابد در بهترین شرایطی که جناح مخالف دولت داشته باشد کشور بیک جنگ داخلی کشیده خواهد شد؛  و در شرایط ضعیف تر و اینکه دولت بتواند قدرت خود را اعمال کند دسته دیگر را سرکوب کرده همچنین میتواند به شورش و آشوبگری متهم و محاکمه کند.

در دوران انقلاب بهمن  میلیونها نفربه دستور رهبران انقلاب برعلیه شاه بخیابانها میریختند و از طرف دیگر کسی جرات نمیکرد به حمایت از شاه تظاهراتی بکند زیرا نیروئی در پشت آن قرار نداشت. پس با یک  مقایسه میان دو موقعیت مشخص میگردد که این شرایط ایجاد شده بعد از انتخابات شرایط انقلابی نبود.  بلکه در بهترین یا بدترین حالت شرایطی بود که بطرف یک جنگ داخلی کشیده میشد. و در این وضعیتی که در منطقه برقرار است حاصلش  بهتر از عراق و افغانستان نبود،  شاید هم در بهترین حالت ( و حتی اگر ماجرا همین طور پیش برود) شبیه پاکستان بشود.

چه کسی  برای دمکراسی تعریفی منطقی و معقول دارد و بر مبنای آن میتواند استدلال کند که کشورهای  اروپائی و آمریکا آزاد و دمکراتیک هستند و در کنار آن بتواند استدلال دقیق فلسفی منطقی کند که همان برای ایران نیز مناسب است.

به این میزان بسنده کرده بحث تکمیلی در سطور بعدی خواهد آمد؛  به ادامه بحث انقلاب بهمن پرداخته میشود.

پس از سرنگونی سلطنت و روی کار آمدن دولت جدید کسانی به قدرت رسیدند که در ابتدا افرادی نه چندان ثروتمند ولی بسیار آرمان گرا بودند. بمرور این معادله شروع به تغییر کرد تا جائیکه در چند سال پیش عده ای از آنها به ثروتمندانی بزرگ مبدل شدند.  پس میان آنها دو دسته پیدا شدند؛ تعدادی از آنها هنوز آرمانگرائی سنتی خود را حفظ کرده و آنرا در اولویت قرار میدادند ولی تعدادی نیز بهمان میزان که بر ثروتشان اضافه میشد از آرمانگرائی اشان کم میشد.

در میان ثروتمندان نو رسیده کسانی قصد ورود به بازار جهانی را داشتند ولی برای اینکار کلوب های خاصی هست که اول  باید وارد آنها شد. کلوب هائی مانند فراماسیونری، لاینز کلوب  وامثالهم. بدون ورود به این کلوب ها نمیتوان وارد بازیهای  بازارهای  بزرگ ثروت در جهان شد. اما این کلوب ها هر کسی را و با هر شرایطی نمیپذیرند.

افراد بسیار ثروتمند جهان برای خود حتی رستورانها، هتل ها و محل های خاص دارند که هر کسی هرقدر هم پول داشته باشد و حاضر باشد برای ورود به آنجا بپردازد باز هم اجازه ورود نمییابد. این ها محل ها یا رستوران ها یا هتل های  خصوصی و برای داشتن روابط ویژه است که تنها باید میان خود آنها باشد.

در خصوص ورود به باشگاه های قدرت جهانی نیز این مسئله کاملاً عمل میکند. حال این باشگاه ها یا تشکلات قدرت در اختیار کیست و چگونه عمل میکنند بحثی استکه علاقمندان میتوانند در نوشته هائی  دیگر بیابند و از حوصله این بحث خارج است. آن کسانی هم که در ایران به ثروت های زیادی دست یافتند و خواستند تا وارد بازار جهانی بشوند با چنین موانعی روبرو شدند.

البته سیستم کار چنین نیست که اجازه هیچ رشدی به کسی داده نشود بلکه میبایست در کشوری مانند ایران تعداد اندکی رشد میکردند تا طمع آنها برای بیشتر پولدار شدن تحریک بشود. پس در این راه میزانی از امکانات در اختیار آنها قرار میگرفت.

در مقابل این دسته که قصد نزدیکی به غرب را داشت، دسته دیگر خود را به جناح مقابل غرب یعنی روسیه و چین نزدیک میکرد.

اینجاست که ریشه اصلی اختلاف درون حاکمیت هویدا میشود. هرچند ممکن است چنین تصوری بوجود بیاید که تعدادی از روحانیون برجسته و والامقام در حد آیت الله در هر دو دسته  قرار دارند که شاید سروکاری با بانکها و صنایع و تجارت بزرگ در دنیا نداشته باشند و چنین تصور شود که چرا آنها در این دسته بندی ها قرار گرفته و از آنها حمایت میکنند ولی این واقعیتی است که وجود دارد و آنها نیز به دلایلی به این ماجرا کشیده شده اند که بررسی آن نیز زمان زیادی میبرد.

در ریشه اختلافات پدید آمده نباید شکاف در دیدگاههای مذهبی را  نادیده گرفت.

طرح بعضی نکات مهم با شروحی مختصر.

برای کوتاه کردن این نوشته و اینکه در چنین شرایطی تعداد هر چه بیشتری بتوانند آنرا بخوانند مطلب را از صورت یک تحلیل وسیع خارج کرده بروش دیگری ارائه میشود که بیشتر اشاره به نکات مهم در جهت روشن کردن تحلیل جهت نتیجه گیری میباشد؛  برای اینکار آوردن مقدمه فوق ضروی بود.

– از ضروریات هر انقلاب یا حرکت سیاسی که میخواهد بصورت واقعی با نظام موجود مبارزه بکند تئوری میباشد. چنانچه حرکتی بدون داشتن تئوری که ملزومه آن نیز داشتن استراتژی و تاکتیک میباشد شروع بشود نامی بغیر از آشوب گری یا هرج و مرج طلبی ندارد.

– حرکتهای بدون برنامه ریزی یا بدون تئوری و استرتژی و تاکتیک حرکتهائی کور است که هیچ نفعی برای کشور نداشته و  ضررهای آنها از سوداشان بیشتر است زیرا ممکن است مملکت را به آشوب و جنگ داخلی بکشاند همچنانکه در کشورهای همسایه شاهد هستیم.

– کودتا نتیجه اختلاف درون حاکمیت است  با اینحال حتی کودتا گران نیز تا حدودی برنامه ریزی دارند. مگر آنکه  شرایطی حساس پیش آید و جناحی درون حکومت حس کند که در حال از میان رفتن است و مرگ را جلوی چشم ببیند پس برای نجات خود دست به کودتا و از میان بردن دشمنان خود بزند در حالیکه از پیش برنامه ای کامل را آماده نکرده است.

– جنبش مخملی حرکتی است که هر چند میتواند عناصری درون رژیم داشته باشد ولی گردانندگان آن کشورهای قدرتمند جهان ( بیشتر آمریکا) هستند و برای هدف خود از عناصری عادی در جامعه سود برده توسط رسانه های جمعی یکروزه از آنها چهره و قهرمان میسازند. در حالیکه اکثریت قاطع مردم از پشت پرده خبر ندارند. این دسته نیز هیچ تئوری،  برنامه، مرامنامه و… را ارائه نمیدهند. بلکه صرفاً بر موج نارضایتی سوار شده و تحریکات زیادی را دامن زده  مردم را در حرکتی کور قرار داده بطرف اهداف خود میبرند.

– هیچ حرکت خود جوشی از نقطه شروع به خیابان بعدی نمیرسد و در همانجا خاتمه مییابد مگر اینکه کسانی پشت آن باشند و آن را رهبری کنند.  بنابراین حرکتی که در ایران صورت گرفت ابداً خود جوش نبود بلکه همانطور که کاملاً مشخص بود و اعلام شد رهبری علنی آن با موسوی و کروبی بود. اما بهر صورت در میان اقشاری از مردم نارضایتی وجود داشت پس آنها نیز از این موقعیت برای ابراز آن استفاده کردند.

– مخالفین خامنه ای و احمدی نژاد نشان دادند که از انسجام و برنامه ریزی  خوبی  بهره  نداشتند.

آنها نشان دادند که ناهمآهنگ و بی برنامه و رهبری بودند. همچنین به خواسته های اکثریتی از مردم که نماینده نظری آنها اپوزیسیون خارج از رژیم بود ابداً اعتنائی نداشتند.

– بهمین دلیل مخصوصاً در خارج کشور که نیروهای اپوزیسیون خارج رژیم بیشتر بودند این ناهماهنگی و اغتشاش آنچنان گسترده بود که حتی نمیتوانستند هیچ تظاهراتی را از بار دوم فراتر ببرند و اختلافات شدیدی  میان آنها بروز کرد که اجازه ادامه را سلب کرد و چنانچه ادامه مییافت به درگیری فیزیکی نیز میانجامید. این نکته یا مشکل بدلیل همان نکاتی بود که اشاره شد مانند: نبودن شرایط انقلابی،  نداشتن تئوری و سازماندهی و هماهنگی با دیگران ووو. 

– از همه مهمتر اینکه جناح موسوی و کروبی همانند جناح احمدی نژاد- خامنه ای تمامیت خواه هستند و حاصل این شلوغی ها را تنها برای خودشان میخواهند و چیزی را نمیخواهند با سایر اپوزیسیون تقسیم کنند.

پشت پرده

– پشت این سروصداها چه بوده؟

– نقش رسانه های خارجی چیست؟

– از جمله وظایف رسانه های خارجی آزمایش میزان دانائی و نادانی مردم با پخش بعضی برنامه های خاص مانند هخا و داور و امثالهم است.

– داور در برنامه تلویزیونی بنام رنگارنگ تمام زحمات چندین دهه فعالین سیاسی را به افتضاح کشید او با آوردن فرهنگ لومپنی بجای سیاسی، محکی داد بدست عده ای برنامه ریز سیاسی  برای سنجش میزان خصلت لومپنی بعضی مردم که ممکن بود نقش امثال شعبان بی مخ را در این دوره بازی کنند.

– هخا نیز میزان ساده لوحی بعضی آدم ها را نشان داد و مشخص کرد علیرغم اینکه 30 سال از انقلاب گذشته و بسیاری فکر میکنند مردم همگی هشیار هستند ولی بساده ترین شکل ممکن مشخص گردید که همواره بسیاری مردم ساده لوح وجود دارند که میتوان با کمترین هزینه ها آنها را فریب داد و حتی بحرکت در آورد.

– هنوز آزمایش های دیگری در این آزمایشگاه بزرگ سیاسی- جهانی در جریان است فقط باید کمی دقت کرد تا آنها را بسادگی شناخت.

– نتیجه اینکه نباید با قاطعیت گفت مردم هشیارند و… و از اینگونه شعارها داد بلکه باید گفت: 

بعضی مردم هشیارند، بعضی وطن پرست، بعضی بسیار خام، بعضی وطن فروش، بعضی لومپن صفت، بعضی سوء استفاده گر و…  بهمین ترتیب دسته بندی های زیادی وجود دارند. و در کنار اینها چنین استکه اکثراً دارای چندین صفت از این صفتها هستند. مثلاً ممکن است یک شخصِ لومپن صفت، وطن پرست هم باشد.

– نقش نیروهای خارجی چیست؟ این نقش در شرایط ایران بسیار مهم و حساس است. شاه ایران با کمک آنها بر مصدق و جنبش ملی ایران غلبه کرد و بعد همانها پشت اش را خالی کردند و اکنون نیز سالهاست آنها در ایران و منطقه بازی های خطرناکی میکنند. هر نیروی سیاسی که به این نقش آگاهی نداشته باشد بهتر است پای خود را کنار کشیده ابتدا این مسئله را بدقت فرابگیرد و بعد وارد بازی بشود.

وضعیت مردم ایران و نقش حرکتهای دانشجوئی

– مردم ایران به دسته ها و خلق ها یا ملیت های گوناگونی تقسیم میشوند که خواسته های متفاوتی  دارند.

– ایرانیان دارای ادیان مختلف هستند که همانها نیز به ِفرَق گوناگون تقسیم میشوند.

– حتی جناح هائی از مذهبیون نیز خواسته هائی دارند که در قالب سکولاریزم نمیگنجد پس در صورتیکه عده ای بخواهند سکولاریزم را بیاورند و این دسته مخالفت بکنند حق را باید به کدام داد؟

– حرکتهای دانشجوئی که هنوز در ایران صورت میگیرد نشانگر کمبودهای اولیه در آزادیهای سیاسی مخصوصاً عدم وجود تشکلات سیاسی است.

– در کشورهائی که تشکلات سیاسی آزاد هستند نیازی به حرکتهای دانشجوئی نیست.

– حرکات دانشجوئی  میتواند از خطرناکترین ها باشد

– بدلیل اینکه از یک تشکل و تفکر مشخص  و مدون سیاسی برخوردار نیست. پس زمانیکه بعنوان یک نیروی بالقوه  تحریک شده و بخیابانها بریزند میتوانند کارهای زیادی بکنند.  درحالیکه این نیروی جوان میتواند کارهای زیادی بکند و یک نظام را به چالش کشیده به ورطه سقوط بکشاند در کنار آن بزودی از هم خواهد پاشید و حاصل عمل آنها بدست کسانی میافتد که ممکن است کاملاً با خواسته های این تظاهر کنندگان جوان، بدون وابستگی و مسئولیت اداره خانواده، پرجوش و کم (یا بی) تجربه در تقابل باشد.

– دانشجویان میتوانند بعنوان نیروئی عظیم و کاملاً مجانی، و در آینده بی خطر، در دست یا مورد سوء استفاده نیروهای سیاسی قرار بگیرند.

آیا تکلیف ایران در تهران مشخص میشود؟

– پیشتر گفته میشد که تعیین تکلیف ایران همواره در تهران روشن میشود ولی اکنون دیگر چنین نیست. چرا؟

بدلیل اینکه پیشتر هدف سرنگونی رژیم فردی شاه بود ولی اکنون که پای اعتقادات مذهبی مردم بمیان آمده و حکومت نیز مذهبی است چنانچه اختلافی روی بدهد از آنجا که این اختلاف بطور اتوماتیک از میان رهبران مذهبی درون حکومت شروع  و به آن دیگرانی هم که در ابتدا چندان درون ماجرا نیستند کشیده میشود و هرکدام از اینها در قسمتی از کشور نیرو دارند پس این یکی از دلائلی میشود که کار در تهران فیصله نیابد.

– در کنار آن موضوع اقلیتهای مذهبی مانند سنی ها و سایر ادیان نیز مطرح میشود. بعنوان مثال از آنجائیکه بسیاری از ساکنین کردستان و بلوچستان ووو  سنی مذهب هستند و کشورهای خارجی نیز در میان اینها میتوانند دخالتهائی بکنند، درنتیجه اینبار اگر مشکلی در کشور  بوجود آید در تهران حل نمیشود بلکه به تمام کشور کشیده شده و جنگی داخلی براه میافتد.

تهران میتواند تنها شروع کننده یک جنگ داخلی باشد. اما آیا پایان دهنده آن هم  تهران خواهد بود؟ بنظر نمیرسد زیرا اینبار بدلیل اختلافات مذهبی میان مسلمانان ( میان ایران، عربستان و …) و احتمال دخالتهای آنان باید منتظر تجزیه کشور بود.

وضعیت ایران در جهان

– تئوری بحران در جوامع سرمایه داری؛  امری که اکنون شاهد یکی از آنها( بحران اقتصادی) هستیم. – با ورود چین به جامعه سرمایه داری رقیبی جدید و جوان به میدان آمد که نتیجه اش ضربه ای سنگین به آمریکا و ایجاد بحران برای آن کشور بود.

– ایران بالانس جهان. گرایش ایران به آمریکا و یا روسیه تاثیری تعیین کننده در بالانس جهان میگذارد.

– قدرت ایران بدلیل نفوذ شیعی در جهان است و نقش بالانس قدرت را بهمین دلیل ایفا میکند وگرنه ایران از جنبه مالی، نظامی یا صنعتی- تکنیکی در جهان وزنه ای تعیین کننده ای بحساب نمیآید. بلکه همین نفوذ در جهان اسلام او را قدرتی سیاسی کرده است.

– نقش ایران در منطقه نفت خیز و اینکه میتواند بر مبنای همین نفوذ معنوی در برابر آمریکا و سایرین قد علم کند مورد توجه است.

– باید با همسایگان نزدیکتر از غریبه ها بود.

– آیا ایران نیازمند حکومتی قوی است و یا دمکراسی غربی و بدون قدرت؟

– نه حاکمیت و نه مردم  ایران درکی غربی از دمکراسی و آزادی و… ندارند و نمیدانند چه میخواهند و چه باید بکنند؛ پس در چنین شرایطی حفظ آرامش و دوری از حرکتهای انقلابی و تند بهترین هاست.

– تجربه تنها 30 سال جمهوری برای حکومت و مردم بسیار اندک است؛ در غرب  صحبت از

قرن هاست.  در ایران حکومت همیشه در دست یک خانواده یا قبیله و تحت قدرت شاه بوده است.

– چنانچه آمریکا از شاه در برابر مصدق حمایت نمیکرد ایران در مسیر دیگری میافتاد که بسیار مناسب تر از مسیر کنونی برای ایران بود مسیری ملی گرا با وجود شاهی بعنوان محور منسجم کننده در کشوری که عادت به تصمیم گیری های فردی داشته و دارد و کشوری  مذهبی  فناتیک هم نبود.

– درسی که باید از این ماجرا گرفت اینستکه نباید به هیچ کشوری اعتماد کرد زیرا آنها همه چیز را فدای منافع خود میکنند. در وقایع اخیر نیز همین نتیجه گیری دقیقاً عمل میکند.

– پس از چندین ده سال در ایران حکومتی ملی و مستقل برقرار است که البته با مذهب عجین است و شاید همین نیروی مذهبی باعث گردید تا بتواند ملی بودن و استقلال را حفظ کند.

– حکومت ایران ملی – مذهبی است.

– باید در معادلات سیاسی دید که برای مبارزه با بخشی از مذهبِ درو ن حکومت که باعث میگردد تا بعضی آزادیها مانند بیان و احزاب محدود شود چه راهی را پیش گرفت.

– آیا جناحی از روحانیون میتواند رهبری  مبارزه  برای آزادی های گوناگون را داشته باشند و یا خود آنها ظرفیتی محدود (بدلیل مذهبی بودن) دارند.

– آیا برای بدست آوردن بعضی آزادیهای سیاسی و اجتماعی میبایست تا جائی پیش رفت که استقلال کشور بخطر بیفتد.

– اگر چنین اتفاقی افتاد آیا کسانیکه در این کار بهر نحوی ( از رهبری تا مردمی که بصورت عادی در این کار شرکت میکنند) حاضر هستند مسئولیت آن را بپذیرند و یا اینکه بعد از آن هر کسی میخواهد گناه را بگردن دیگری  بیندازد.

– در یک مقایسه میتوان این چنین اتفاقی را با تجربه تاریخی دیگری در ایران مقایسه کرد و آن زمان مصدق است. بعد از اینکه حکومت ملی مصدق سرنگون شد هر کسی سعی داشت تا دیگری را محکوم کند و کسی حاضر نشد بخود انتقاد کند. این بدترین نوع عملکرد است با این روش هیچگاه رشدی ( چه برای جامعه و چه فرد) صورت نمیگیرد.

– در جهان سیاست نه دوست وجود دارد و نه دشمن؛ در عین حال همه دوست هستند و همه دشمن.

– پس سیاست نوعی بازی است که باید با همه به شکلی رفتار کرد که در یک لحظه ممکن است دوست باشند و لحظه بعد دشمن و یا در لحظه ای دشمن و لحظه بعد دوست.

– در این بازی جای دوستان  و دشمنان همواره در حال تغییر است.

– در بازی سیاسی ضمن استفاده از نیروی دیگران اما، باید اتکاء اصلی بر مردم همان کشور باشد.

– متاسفانه در  بازی سیاسی بیشتر مردم عادی ضربه میخورند. زیرا رهبران که مردم را بخیابانها میشکند تا نیروی خود را برخ یکدیگر بکشند از این مردم تنها بعنوان مهره استفاده میکنند و بعد که میان آنها تقسیم قدرت شد معلوم میشود که این تنها مردم عادی بودند که صدمه دیدند.

– چند قرن مبارزه شیعه 12 امامی برای حکومت را باید دقیقاً دید و دست کم نگرفت.

– نقش جناح های مختلف شیعه اثنی عشری غالب در ایران. در میان آنها  مباحث و اختلافات عقیدتی وجود دارد که در کنار مسائل مالی در جناح های حاکمیت عمل میکند. یکی از آنها اختلاف  پذیرش مرجعیت ولی فقیه و اصل ولایت فقیه میباشد.

– همه مسلمانان ایران شیعه اثنی عشری نیستند و تمامی 12 امامی ها نیز شیعه یا فقه جعفری را بیکسان نفهمیده یا قبول ندارند.

– مردم مناطق مختلف ایران از مراجع مختلف مذهبی پیروی میکنند بنابراین چنانچه در این آشوب ها قرار براین میشد که رهبران مختلف مذهبی وارد کار شده و فتاوی مختلف صادر میکردند آشوب صد چندان میشد.

– این حرکت ( سبز) از جنبه بین المللی ایران را تضعیف کرد. تا پیش از آن ایران بعنوان کشوری قدرتمند و یکدست بحساب میآمد که سایرین را مجبور میکرد تا حدود زیادی در برابرش کوتاه بیایند ولی این حرکت بیکباره قدرت و نفوذ ایران را در جهان بمیزان زیادی شکست که از این زاویه حرکتی منفی بحساب میآید.

– این نکته باید درسی باشد برای تمامی دست اندر کاران سیاست تا روشی را در پیش بگیرند که قدرت حکومت یا دولت ریشه دار باشد و باین سادگی نتوان آن را بهم ریخت.  برای اینکار تنها یکی از فاکتورها دادن آزادیهای بیشتر است.

– نباید فراموش کرد، قدرت و یکپارچگی در کشورهای غربی یا باصطلاح دمکراتیک بواسطه، سیستمِ حکومتِ پنهان است و نه بدلیل آزادی و دمکراسی. یعنی قدرتمدارانی در پشت پرده تمامی قدرت حکومتی را در دست دارند و دولت تنها بعنوان وسیله ای در دست آنهاست و از جمله کارهای دولت سپر بلا بودن است. امری که در ایران هنوز پا نگرفته است و اتفاقاً جنگ اصلی میان جناح های حاکمیت بر همین است.

– آیا در غرب واقعاً دمکراسی، آزادی، حقوق بشر و… وجود دارد؟  خیربا دقت در سیستم موجود این کشورها  و آنچه در این کشورها میگذرد نبود این نکات بسادگی روشن میشود. مگر اینکه کسی نخواهدببیند.

– بیچاره روشنفکران غربی از این نکته رنج میبرند که خودشان بر علیه سیستم موجود ( نبود آزادی ها و…) مبارزه میکنند اما جهان سومی ها یا در حال توسعه این سیستم ها را میستایند.

– در جنگ برای حمله به نقطه ای حرکات انحرافی انجام میدهند تا دشمن تصور کند قصد حمله به نقطه ای دیگر است و زمانیکه همه نیروی دشمن منحرف شد کار حمله ساده میشود. این تاکتیک  را انسانها در زندگی عادی نیز بکار میبرند. اما این کار روزانه در سیاست بکار میرود و هیچگاه کسانی که میخواهند قدرت را بدست بگیرند و یا مردم را غارت بکنند و هر هدف دیگری که دارند بصورت واقعی بیان نمیکنند بلکه با شعارها و عناوین مردم فریب پیش میآیند.  باید هشیار بود و ریشه اهدافی را که پشت هرشعار یا حرکتی خوابیده پیدا کرد مبادا که حکایت از چاله به چاه بشود.

آمریکا برای پیروزی در عراق و افغانستان و همچنین تسلط بر منطقه نیاز به ایرانی ضعیف دارد. بنابراین شلوعی ها و اغتشاش در ایران بنفع اوست.

وضعیت اقتصادی کشور

– وضعیت اقتصادی ایران بسیار آشفته است.

– تورم بی حساب بهمراه نبود تکنولوژی و بسیاری مسائل دیگر باعث گردیده که قیمت ها بصورت کاذب در ایران بالا باشد. در نتیجه قدرت صادرات از ایران گرفته شده است. در حالیکه کشورهای پیشرفته صنعتی بدلیل بالا بودن دستمزدها بسیاری از صنایع خود را به کشورهای فقیر یا با اقتصاد ضعیف منتقل کرده و سود آنرا بخود باز میگردانند ایران که دارای صنعت پیشرفته ای نیست بدلیل بالا بودن دستمزدها  نمیتواند مکانی برای ورود صنعت و یا سرمایه گذاری خارجی باشد هرچند دارای نیروی انسانی با سواد و کافی میباشد.

– تغییر در ساختار اجتماع بصورت وسیعی صورت گرفته است زیرا که همه چیز جهان صنعتی با همین دو سه دهه پیش نیز ابداً قابل مقایسه نیست.

– رشد کاذب اقتصاد یعنی بالا رفتن دستمزدها، قیمت مسکن، تولیدات و مواد خوراکی زمینه ای را بوجود میآورد که کشورهای قدرتمند سرمایه داری غربی میتوانند ضربات اقتصادی سختی بر آن وارد کرده و همه کشور را بهم بریزند.

– وضعیت اقتصادی، وضعیت فساد اداری را به وضع فاجعه باری رسانده است. این مورد هم میتواند دلیلی برای اعتراضات مردم باشد. فساد اینچنینی در ادارات و سیستم دولتی میتواند دولت و در نتیجه کشوری مثل ایران را بسوی فاجعه ای بسیار غیر قابل پیش بینی سوق بدهد.

– فساد اعم از اداری و… نتیجه یک رشته ضعف های اساسی بهم پیوسته مانند اقتصاد، سیاست، برنامه ریزی و… است.

– مسئولیت تمامی این ضعف ها و فسادها و… تنها برعهده دولت فعلی نیست بلکه دولتهای پیشین نیز هست که از قضا سه تن از ایشان آقایان خاتمی، رفسنجانی و موسوی در گروه مخالفین آقای احمدی نژاد برای اصلاحات هستند.

– مسلماً اصلاحاتی اساسی برای ایران کاملاً لازم است ولی بنظر نمیرسد آقایان موسوی و کروبی با همان اندکی که از سابقه و عملکرد کنونی اشان رفت افراد مناسبی برای این کاربودند و باشند.

نسل جدید و تغییر در آنها و جامعه

– نسل جدید را همین نسل انقلاب که هنوز زنده هستند پرورش داده اند.

– شیوه سنتی زندگی در ایران بسیار متفاوت شده است.

– مسلماً در نسل بعدی دیگر شکل زندگی سنتی دهه های پیش جائی نخواهد داشت.

– مردمان و رهبران سیاسی از زمان انقلاب تاکنون بسیار عوض شده اند و در کنار آن جامعه ایران نیز تغییرات اساسی کرده است.  جهان نیز در بسیاری موارد و ازجمله ارتباطات و صنعت و شیوه زندگی تحول وسیعی یافته و تاثیرش را هم بر ایران گذاشته است.

– شیوه آپارتمان نشینی که شاید در ظاهر فقط محلی برای سکونت باشد تاثیری شگرف و اساسی بر روابط میان خانواده ها میگذارد و چنانچه قصد حفظ اساس خانواده در میان است باید برای آن نیز راه حلی یافت.

– تنها با شعار و کارهای فرهنگی، کار پیش نمیرود بلکه باید کارهای دیگری هم صورت بگیرد.

– آپارتمان نشینی و در کنار آن مهاجرت پسران و دختران مجرد برای کار به شهرهای دیگر شرایطی را ایجاد میکند که با زندگی سنتی و حفظ خانواده بصورت سنتی تفاوت اساسی دارد و پس از مدتی بیشتر شبیه کشورهای غربی میشود پس چنانچه کاری اساسی صورت نگیرد بدلایل مشخص از آنجا بدتر خواهد شد. زیرا در این کشورها بدلیل سابقه طولانی  چنین شرایطی،  برنامه ریزی ای حداقل برای چنین نوعی از زندگی در نظر گرفته شده است و مردم نیز بدان عادت کرده اند ولی در ایران چنین نیست.

– اگر قرار است کشوری صنعتی بشود و مردمان آن برای کار چند صد کیلومتر از خانواده خود

( والدین) فاصله بگیرند باید فکری اساسی کرد و برنامه داشت. این یکی از مهمترین مسائل جامعه است که حتی مهمتر از مسائل اقتصادی میباشد.

– یکی از مسائلی که باعث گردید تا عده ای برعلیه احمدی نژاد و خامنه ای بخیابانها بیایند همین مسئله جوانان ( نسل جدید) است که در یک بحران یا دوگانگی اخلاقی – فرهنگی قرار گرفته اند. بیشتر کسانیکه در تهران در روزهای اول بخیابانها آمدند از همین طیف خواستار روابط آزاد میان دختر و پسر بودند و اکثراً هم از طبقات مرفه؛ ولی این مسئله مسلماً به بقیه نیز کشیده شده و آنها نیز بصورت بالقوه آماده حرکتهای اعتراضی هستند که بیشتر آن برای همین آزادیهای بظاهر ساده میباشد که در اصل ابداً ساده نیست و رژیم باید برای آن فکری اساسی بکند.

– مسلماً حتی اگر جناح موسوسی- کروبی نیز به قدرت برسند با همین مشکل روبرو خواهند بود زیرا بنظر نمیرسد آنها نیز به اهمیت این مسئله توجه کرده بودند.

– باید توجه داشت که این جناح مخالف ( موسوی- کروبی- خاتمی ووو) نیز که درون حاکمیت هستند خود ریشه قوی تفکر اسلامی دارند و چندان با لیبرالیسم روابط اجتماعی میان زن و مرد و نیز بعضی آزادیهای دیگر موافق نیستند.

– مسائل اجتماعی پیچیده ترین مسائل فلسفی است. اگر فیلسوفی بدان نپردازد فیلسوف نیست و

فلسفه ای هم که بطور دقیق بدان نپردازد فلسفه کامل و واقعی نیست.

– مسلماً نبود بعضی آزادیهای بظاهر ساده باعث رنجش مردم شده است.

– پس این مبارزه ای است بسیار عمیق تر و ریشه دار تر از آنچه در ظاهر بنظر میرسد.

– روش های قدیمی مذهبی نیز دیگر کارآئی چندانی در حفظ خانواده ندارد.

– مجموعه ای از مسائل در ایران در جریان است و خیلی چیزها تغییر خواهد کرد. باید برای این تغییرات آماده بود و برنامه ریزی کرد.

– همه مردم مسلمان و معتقد نیستند پس باید حقوق آنها رعایت بشود. مثلاً:

– دلیل ندارد بخاطر کسانیکه در ماه رمضان روزه میگیرند بقیه مردم نیز از خوراک محروم شوند.

– مردم ایران پیش از اسلام زرتشتی بودند و در این دین روزه گرفتن حرام است.

– روزه گیر واقعی  آن است که ببیند خوراک و… در دسترس هست و عده ای از آن استفاده میکنند و آنگاه جلوی خود را بگیرد نه اینکه چیزی نباشد و او نبیند و در نتیجه هوس نکند و بعد هم ادعا بکند میتواند جلوی شکم و نفس خود را( آنهم تنها برای چند ساعت) میگیرد. شب هم که میتواند غذا بخورد و سکس هم داشه باشد.

– در بعضی ادیان انواع دیگری از روزه هست مثلاً روزه حرف نزدن. آیا آنها باید به مردم دیگر ستم بکنند که چون ما روزه حرف نزدن هستیم شما نیز حق حرف زدن ندارید.

– بستن مشروب فروشی ها و بعضی امکانات تفریحی ساده، ناراحتی مردم را ایجاد میکند.

– رژیم حتی به لباس پوشیدن مردم نیز کار دارد و میخواهد آنرا با دستور و اجبار بکار ببندد.

– تمامی مردم نیازمند خوشی و خندیدن هستند کسانیکه این امکانات را از مردم میگیرند ضربه اش را میخورند.

– کار به جائی رسیده که وقتی آقای موسوی دست زنش را گرفت انگار چیز بسیار عجیبی رخ داده و انقلابی شده است. این کار باضافه آوردن دختران و پسران جوان در انتخابات او را بصورت سمبل آزادی و … در مقابل نیروهای عقب مانده نشان داد.

– واقعاً که کار کشور و تصمیمات مهم مملکتی به چه مراحل ابتدائی و مسخره ای  سقوط کرده است.

– مردم دوست دارند زن یا شوهرشان را درخیابان ببوسند چه برسد به اینکه دست یکدیگر را بگیرند، این که چیزی عجیب یا گناهی عظیم( کبیره) نیست.

– مسائل شخصی و خصوصی مردم به کسی مربوط نیست. دولت نباید برای روابط عادی مردم تعیین تکلیف کرده و حتی مجازات تعیین کند.

– نتیجه آن افراط ها تفریط میشود. و مردم را عصبی میکند.

– آقای رفسنجانی در اوایل انقلاب گفت هر کس جمهوری اسلامی نمیخواهد از کشور برود. عده زیادی مجبور به ترک کشور شدند ولی اکنون در حال رفت و آمد هستند و بدینوسیله سایر فرهنگها وبیشتر فرهنگ غربی را با خود به ایران آورده تا دورترین نقاط کشور میبرند.

– ایران یک کلوب خصوصی نبود که بتوان مردم را از بازگشت باز داشت. اکنون آنها فرهنگ غربی و از جمله روابط اجتماعی و تفریحات آنها را هم با خود ارمغان میآورند  و اوضاع از این هم فراتر خواهد رفت.

– زمانیکه مذهبیون خارج از حکومت بودند بصورت منتقد میتوانستند عمل کنند اما اکنون خود آنها در صدر قدرت نشسته اند و فحشاء و فقر بیداد میکند و نمیتوانند کاری بکنند و سایرین منتقد آنها شده اند.

شعارها و مردم

– شعار مرگ بر جمهوری اسلامی شعاری کاملاً انقلابی است و قرابتی با حرکتهای مدنی ندارد.

– پاسخ مرگ بر…، نیز متقابلاً مرگ بر خودت میباشد.  پس باید این گونه شعار از فرهنگ حرکتهای سیاسی ایران حذف شود.

– جمهوری اسلامی هم بایداز شعارهای مرگ بر فلان و بهمان مخصوصاً  ایرانیان دست بردارد.

– معنی مرگ بر…  بغیر از جنگیدن و کشتار نیست.  پس هرکسی یا گروهی که چنین شعاری بدهد قصد حرکتی مسالمت آمیز ندارد.

– اسرائیل برخلاف ایران است، شعار نمیدهد بلکه عمل میکند و در ظاهر مظلوم نمائی میکند.

– شعار سرنگونی از جمله شعارهای انقلابی است که برای تحقق آن باید دست بخشونت زد. حتی برمبنای تئوریهای کمونیستی سرنگونی( این شعار هم از کمونیستها آمده است) باید با جنگ مسلحانه صورت بگیرد. پاسخ شعار سرنگونی هم برهمان منوال خواهد بود.

– باید معنی شعاری  که داده میشود را دانست.

– عاقلانه آن است که همه از شعارهای غیر معقول و احساسی  و خشن فاصله بگیرند.

– مردم کیستند که همه از آن استفاده میکنند؛ این طرف میگوید مردم، آن طرف میگوید مردم، همه میگویند مردم، و در هر طرف مخالف نیز مردم هستند در واقع همه مردم هستند چه اینطرف و چه آنطرف.

– باید گفت بعضی از مردم یا بطور مشخص گفت کدام دسته یا گروه از مردم.

محاکمه سران و نگاهی به شخصیت ها

– چرا باید محاکمه موسوی فاجعه بار باشد. اگر اینها (وهر کسی) دمکراسی  و آزادی ادعائی نوع غربی را قبول دارند باید چنین محاکماتی را هم بپذیرند. محاکمات تنها برای مردمان ضعیف نیست.

– حتی آقای موسوی و کروبی میتوانند از چنان دادگاهی برای بیان حرفهای خود سود ببرند و آن را بعنوان تریبونی برای بیان نظرات خود تبدیل کنند. همه چیز دادگاهها منفی نیست.

– اگر موسوی و کروبی و… در دادگاه حاضر شوند در آینده   نیز میتوان احمدی نژاد ( حداقل در

دوره های آینده که او دیگر رئیس جمهوری نیست) و سایرین را نیز برای محاکمه به دادگاه آورد آنچنانکه در کشورهای غربی صورت میگیرد.

– آقای موسوی اگر درکی از دموکراسی داشت در مناظره با احمدی نژاد در مورد اتهامی که بر زنش زده شد باید با خونسردی  یا پاسخ او را با مدرک میداد و بدینوسیله احمدی نژاد را محکوم میکرد و یا طبق سنت کشورهای غربی از کاندیداتوری کنار میرفت و یااز زنش جدا میشد. مثال:

– خانم مونا سالین رهبر حزب سوسیال دمکرات سوئد  برای یک کار کوچک ( برداشت تنها چند دلار از حساب دولت آنهم به اشتباه یا سهل انگاری، هرچند آنرا قبل از هرچیزی بازپرداخت کرده بود) از رهبری حزب و در نتیجه نخست وزیر شدن کنار رفت.

– نلسون ماندلا وقتی عملکردی از زنش را ارائه دادند میان زنش و وجه سیاسی دومی را انتخاب کرد و از زنش جدا شد.

– پس آقای احمدی نژاد تنها یکی از شیوه های دمکراسی غرب را در مقابل رقیب  بکار برد ولی نه رقیب اهمیتی داد و نه مردم عادی و حتی سیاسیون متوجه آن شدند و خواستار کناره گیری او نشدند.

 در دوران 8 ساله نخست وزیری آقای موسوی بیشترین کشتارها و خفقان وجود داشت. بهترین کار این بوده و هست که آقای موسوی در ابتدا به نقد کارهای خود بپردازد بعد دیگران را نقد کند، ولی بجای هرچه رهبر شد.

– حافظه تاریخی ایرانیان ضعیف است. پس به بعضی ها اجازه میدهد از آن سوء استفاده کنند. مقصر تا حد زیادی خود مردم هستند، زیرا در سیاست امروز این کارها عادی است شما نباید اجازه بدهید.

– یکی از محاسن نیروهای چپ ایران این بود که پس از مدتی که از انقلاب گذشت به ” نقد عملکرد خود”  پرداختند و بسیاری از آنها شدیداً بخود انتقاد کردند و در نتیجه نیز بسیاری از آنها از کمونیستم و چنان افکاری و از جمله تفکر انقلاب و انقلاب کردن برگشتند. امری که آقایان موسوی و کروبی و کسان دیگری که در جناح آنها هستند انجام ندادند بلکه هنوز هم با همان روش ها رفتار میکنند.

– روحیه موسوی روحیه ای انقلابی است و نه دمکراتیک و سیاسی.

– رهبران سبز نشان دادند که هیچ تغییری اساسی در تفکر سیاسی و روش انقلابی اشان صورت نگرفته است. پس چنانچه بقدرت برسند شاید ظاهراً یک سری ازآزادیهای مردم فریب داده بشود ولی ریشه اش عوض نمیشود مگر بمرور زمان و تحت فشار که البته چنین امری و با چنان کندی با وجود همین احمدی نژاد هم اگر سریعتر صورت نگیرد کندتر هم نخواهد بود.

– معلوم نیست حتما رای موسوی بیشتر از احمدی نژاد بوده است چگونه موسوی میتوانست ثابت کند.

– آقای کروبی هم بسادگی با مسئله اتهام مربوط به گرفتن رشوه برخورد کرد و آنرا با افتخار پذیرفت.  انسان انگشت بدهان میماند که این دیگر چه دنیائی است. چه کسی در این میان گیج است. مردم یا رهبران یا خود دمکراسی.

– در حالیکه در جوامع غربی که نمونه موردِ نظر آنهاست چنین افرادی ابداً شانسی برای کاندیداتوری ندارند و با موارد یا اتهاماتی بسیار کمتر از اینها باید از همه چیز خداحافظی بکنند.  نه اینکه بعنوان رهبر و نجات دهند در صحنه سیاسی ظاهر شده و تظاهرات براه اندازند!!!

– عجب دنیای غریبی است دنیای سیاسی ایران که علیرغم ندانستن این ابتدائی ترین نکات چه ادعاهائی میشود.

– درست مثل شعبده بازی همه چیز کاذب است.

– دو مورد موسوی و کروبی نشان داد که نه تنها مردم متوجه دمکراسی غربی و شیوه های آن نیستند بلکه حتی خود سیاسیون نیز چنین نیستند وگرنه در همان موقع میبایست خواستار کناره گیری این دو از کاندیداتوری میشدند.

– جالب اینکه مردم ابداً به این نکته توجه نکردند و پس از انتخابات این دو شدند رهبر!!!

– نقش رسانه های  بلبل و شیرین زبانِ خارجی  دمکراسی دان و مبلغ آن هم جالب است. آنها که خود بلد هستند آتش برپا کنند خوب بلد هستند آتشی را هم خاموش کنند پس به این موضوع مهم در دمکراسی ابداً  نپرداختند، چرا؟؟؟

– دست همسر را گرفتن و داستان مدرک را کنار هم قرار دهید نتیجه چه میشود؟

– جواب هر چیزی را نباید نوشت و آماده در اختیار گذاشت. کمی هم باید فکر کرد. هزینه اش کمتر از آنست که اول حرکت کرد و بعد فکر کرد.

– افشای خلاف های بعضی نزدیکان احمدی نژاد نیز جالب بود و برخورد او با مسئله جالب تر.

– با توجه به نکات فوق باید دید که چه چیزی در جامعه ایران مشکل اساسی است که حتی با چنین اتهاماتی باز کار بدان صورت پیش میرود.

– کمترین و خوشبینانه ترین جواب این است: بی دانشی وبی تجربگی در امری جدید.

– مضافاً نبود آزادی بیان وگرنه بسیاری از سیاسیون و نیروهای سیاسی همانند جنبش روشنفکری – ایران اگر در آن شرایط فرصت بیان مییافت این انتقاد و بسیاری انتقادات اساسی دیگر را مطرح میکرد.

– تلویزیون بی بی سی یکی دو روز پیش از انتخابات در مباحثه ای با یکی از کارمندان و متخصصین خود در محل تلویزیون تحلیل جالبی ارائه داد. آن شخص نظرش را با دسته بندی درصد شرکت کنندگان اعلام نمود ودر نهایت با قاطعیت گفت اگر بیشتر از 75 %  از مردم در انتخابات شرکت کنند آنگاه آقای احمدی نژاد  پیروز خواهد شد.

– حال میتوان تحلیل های زیادی بر این گفته داشت از جمله اینکه چرا بعد از انتخابات این تحلیل ابداً مورد توجه قرار نگرفت و از آن فرد تحلیلگر بخاطر نبوغ اش  تجلیل نشد حتی حرفی هم از آن در میان نیامد.

– برداشت دیگر این است:  بر مبنای چنین تحلیلی  بی بی سی ( وسایرین) این آمادگی را برای خودش ایجاد کرد تا درچنین وضعیتی دست به اقدامی آنچنان که زد بزند.

– بنظر میرسد حکومت ایران هنوز درکارهای سیاسی بسیار عقب مانده است زیرا چنانچه نیروی کافی برای امثال این کارها در اختیار بگیرند بسادگی میتوانند با این مسائل برخوردهای معقول و دقیق بکنند. باید نیروی بسیار بیشتری برای بررسی برنامه های رسانه های دیگر بسیج کرد ( مثلاً همین تحلیل بی بی سی). این یکی از اساسی ترین کارهای هر رژیمی درهرکشوری است مخصوصاً که درگیر چنین مسائلی  و نیز جنگهای نظامی و رسانه ای و تحریم ها و…  باشد.

– بسیاری کارهای دیگر برعلیه ایران صورت میگیرد که چنانچه رژیم از اینهمه نیروی جوان و تحصیل کرده استفاده ببرد تا تاکتیکهای مناسبی در برابر آنها اتخاذ کند  بسیاری از مسائل و مشکلاتی که برای ایران توسط سایر کشورها ایجاد میشود بسادگی برطرف میشوند.

– متاسفانه رژیم ایران متکی به چند نفر مشاور شده است که هرچقدر هم نابغه باشند توان برخورد با اینهمه مسائل و مشکلات را نخواهند داشت.

– اتکا به چند نفرِ خاص اشکالات زیاد دیگری هم دارد از جمله رفیق بازی و دادن امکانات مالی و قدرت و… به همان گروه خاص است. این نیز یکی دیگر از دلایل ایجاد اختلاف درون حاکمیت گشت.

– عدم عادت و تجربه مردم ایران به کار جمعی. 

– پس از 2500 سال شاهنشاهی مردم عادت کرده اند یکی برایشان تصمیم بگیرد اکنون نیز بسیاری ترجیح میدهند یک نفر برایشان تصمیم بگیرد که فعلاً بعنوان ولی فقیه خوانده میشود.

– هنوز سیستم اداره جمعی بطور کامل در ایران جا نیفتاده است.  سیستم و فرهنگ با هم باید جا بیافتند.

– اختلافات اساساً  زمانی جدی شد که رفسنجانی از احمدی نژاد در انتخابات دوره نهم شکست خورد.

– رفسنجانی بدلیل اینکه تحت تعقیب پلیس بین المللی است و نمیتواند بخارج برود در مشکلی مضاعف گیر کرده است. به سایت پلیس بین المللی مراجعه شود.

– آمریکا میخواهد ایران را بهمان نظام سرمایه داری وابسته زمان شاه برگرداند.

– طرفداران غرب باید بدانند که با رفتن بطرف آمریکا آینده ای بهتر از شاه و زمان شاه در انتظار آنها وایران نخواهد بود.

– نکته مهم استقلال است. تمامی نیرو و هوشیاری سیاسیون در وحله اول باید صرف این نکته شود که استقلال کشور حفظ گردد. وگرنه هرچقدر ثروت باشد و نامش هم بهترین دمکراسی و آزادی، به هیچ چیز نمی ارزد زیرا خانه ای بنا شده بر روی آب است و پایه اش استوار نیست.

– بعضی ها برخورد احساسی با مسائل میکنند مخصوصاً شعرا و هنرمندان بیشتر چنین اند و لی این شیوه  کمکی نمیکند و شاید در مواردی هم  ضرر برساند. زیرا گاهی چیزهائی میگویند و یا نشان میدهند که هیچ رابطه ای با منطق و عقل و واقعیات ندارد.

– کشوری که اتمی شد میبایست نیروی پلیس امنیتی بسیار قوی داشته باشد. نیز  نیروی های دیگر و از جمله نظامی اش باید آنچنان قوی باشد که هیچ چیز نتواند آن را فروبپاشد.

– کشوریکه اتمی شد چنانچه از هم بپاشد برای امنیت جهان نیز خطرناک است زیرا امکان دارد بعضی چیزها به خارج رفته یا بدست افرادی بیفتد که برای هیچ کسی نفعی نداشته باشد.

نکته ای فلسفی

– در همین دوران اغتشاشات در ایران  نکته ای از بنیامین فرانکلین از جانب گروهی از طرفدارن جنبش سبز نقل شد. اینکه انتسابش به  فرانکلین درست است یا نه امر دیگرست؛  ولی چون از چنین نقل قولها یا کلمات قصار استفاده سیاسی میشود واکثر مردم در برابر چنین کلمات قصاری خود را خلع سلاح میدانند بد نیست به این دسته از شعارها یا کلمات قصار فلسفی هم که بعضاً کاملاً اشتباه هستند اشاره ای بشود.

مضمون آن کلمات قصار چنین است:

” آزادی را نباید فدای امنیت کرد”. در اینجا مقصود آن  بود که نباید بخاطر اینکه ایران همانند عراق و افغانستان نشده و امنیت دارد آزادی را فدا کرد.

این نکته شاید در شرایطی خاص و در همان زمان فرانکلین مصداق داشته باشد ولی بعنوان نکته ای دقیق و عام غلط است زیرا رابطه ای بسیار نزدیک و سیستماتیک میان آزادی و امنیت هست.

در کشوری که امنیت نیست  آزادی هم وجود ندارد. متقابلاً ممکن است کشوری آزاد باشد ولی بدلایلی در آن امنیت برای عده ای ( نباید گفت برای همه) وجود نداشته باشد.

آزادی را باید تعریف کرد آیا مقصود آزدی درون کشور است یا آزادی یعنی عدم وابستگی به کشوری دیگر یا به اصطلاح مستعمره نبودن؟

مقصود از امنیت چیست و در چه حدی؟

مثلاً  اکنون در کشور سومالی امنیت وجود ندارد بطوریکه مردم برای هیچ کاری آزادی و اختیاری ندارند. در چنین کشوری آزادی های اولیه و امنیت های اولیه کاملاً بهم گره خورده است.

در عراق و افغانستان نه آزادی وجود دارد و نه امنیت.

آنچه که فرانکلین گفت مربوط به زمانی بود که آمریکا قسمتی از خاک انگلیس بحساب میآمد و آنها در جنگ برای جدا شدن از انگلیس بودند. البته آمریکا را  در آن شرایط  نباید مستعمره انگلیس نامید زیرا مستعمره زمانی است که به کشوری موجود رفته و آنرا زیر سلطه گرفت مثلاً هند مستعمره انگلیس بود. درحالیکه انگلیسی ها خود از اولین افرادی بودند که به آن سرزمین تازه یافته شده رفتند و ساکن شدند و آنرا بصورت کشوری جدید تاسیس کردند و ریشه بیشتر آمریکائیان در انگلیس بود ولی پس از مدتی وضعیت تغییر کرد و بصورتی درآمد که تصمیم گرفتند تا بصورت کشوری مجزا درآیند نه اینکه از زیر استعمار خارج شوند.  پس آنها سرزمینی آزاد بودند همانند استرالیا که هم اکنون قسمتی از انگلیس بحساب میآید و یا ایالات مختلف آمریکا. با این حساب آنچه که فرانکلین از آزادی و امنیت گفت موضوعی دیگر است که ابداً قرابتی باشرایط ایران ندارد و بعنوان کلماتی قصار برای ایران امروز ابداً مصداق ندارد.

در گوناگونی  دو مورد آزادی و امنیت و وضعتی که نسبت بیکدیگر در شرایط مختلف پیدا میکنند مثالهای بسیاری میتوان آورد بطوریکه شاید یک کتاب کامل پر بشود و حداقل آنست که یک بحث فلسفی- سیاسی مفصل را در بر میگیرد. اما حاصل و خلاصه کلام اینکه این سخنان قصار آقای فرانکلین ابداً نمیتواند بصورت یک قانون کلی مورد قبول قرار بگیرد.

 نتیجه: وقتی چنین کلمات قصاری بکار میرود باید هشیار بود و تحت تاثیر جو قرار نگرفت بلکه  باید کمی هم فکر کرد و به تجزیه و تحلیل آن پرداخت.

روش و رفتار دولت و مردم

– پس از گذشت سه دهه از انقلاب اکنون دیگر کاملاً مشخص شده است که روش های تند و باصطلاح انقلابی بی ارزش هستند بلکه باید یک سری مسائل را در اساس ایجاد کرد و بعضی را از میان برد.

دولت وظیفه ای دارد و مردم نیز وظایفی ولی وظیفه و مسئولیت دولت بسیار فراتر از وظیفه مردم است. پس چنانچه در کشور فقر، فساد و هرگونه مشکلی هست مسئولیتش بطور مستقیم برعهده دولت میباشد.

– دولت نباید هر صدای اعتراضی را با تندی جواب بدهد بلکه وظیفه اش گوش دادن به دردها و فریادها و رسیدگی به آنهاست. دولت باید اعتراضات و انتقادات مردم را ارج نهاده بعنوان هدیه ای بپذیرد و در پی رفع آنها بر آید.

– شکنجه و مخصوصاً کشتار دستگیر شدگان وقایع اخیر کاملاً محکوم است و مسئولین باید محاکمه بشوند.

باید آنچنان قوانینی در کشور به تصویب و اجرا برسد که اجازه چنین اعمالی به هیچ کس و مقامی داده نشود و مسئولین چنین فجایعی در هر رده و مقامی که باشند از مصونیت سیاسی مبرا شده به محاکمه کشیده شوند.

– قانون اساسی حکمی تغییر ناپذیر نیست و باید در دوره هائی مناسب مورد تجدید نظر قرار بگیرد.  بقول مسلمانان ” آیه قرآن که نیست”. قانون اساسی ازلی نبوده ابدی هم نخواهد بود.

– دولت باید کارمند و خدمتگذار مردم باشد نه رئیس و حاکم بر مردم.

– بسیاری از مردمان از نبودن آزادیهای اساسی مانند احزاب و بیان، گله دارند دولت باید در یک برنامه مشخص این مشکل را ازمیان بردارد و اجازه آزادی احزاب و بیان را بدهد. وگرنه با اعتراضات جدی عده ای از مردم برای نبود این آزادیها روبرو میشود.

– نتیجه: کسانی که برای اعتراض به خیابانها آمدند طیف وسیعی از گروهای مردم با خواسته های گوناگون میباشند. هرچند زیر پلاکاردهای خاص خود نبودند.

– باید در کشور وضعیتی قانونی ایجاد شود تا در صورتیکه دولتی قادر به پاسخگوئی به نیازهای جمیع مردم نباشد ونتواند مشکلات اساسی را حل کند آلترناتیو دیگری باشد. آلترناتیوی واقعی و نه شعاری آنهم  با شعارهائی مانند ” رای من کجاست”.

– دولت باید در صورت ناتوانی کنار برود و برای این وضعیت باید برنامه ریزی هائی انجام بگیرد.

– این مسئله باید بطوری قانونی و نهادینه  بشود که بسادگی دولت دیگری بتواند جای آنرا بگیرد.

آیا در میان رهبران رژیم  فراماسیونری و عوامل اسرائیل وجود دارد؟

– اخیراً در بعضی از سایتها مسائلی مربوط به فراماسیون و یا وابسته  به اسرائیل بودنِ  بعضی افراد درون دو جناح حاکمیت مطرح میشود.

– در سیاست آنقدر دروغ  و راست گفته میشود که تشخیص دروغ از راست کاری ساده بنظر نمیرسد و در بسیاری موارد حتی سیاسی ترین افراد  حتی با وجود دست در آتش داشتن نیز فریب میخورند.

– جنبش روشنفکری – ایران معتقد است هر دو جناح اپوزیسیون درون حاکمیت و آن جناح های اپوزیسیون خارج از رژیم درون ایران فراماسیون و وابسته به اسرائیل یا آمریکا یا انگلیس و امثالهم نیستند.

– بنظر میرسد درج این مسائل بیشتر برای گمراه کردن و گیج کردن مردم و نیز توانمند نشان دادن اسرائیل و فراماسیونری باشد.

– هر چند در همین نوشتار اشاره شد که برای راه یابی به بازارهای جهانی میبایست بنوعی تائید باشگاههای بزرگ جهان را داشت ولی هنوز ریشه های ملی گرائی در میان رهبران سیاسی ایران قوی است و در کنار آن اعتقادات مذهبی براحتی چنین اجازه ای را بدانها نمیدهد.

– مسلماً در بازیهای سیاسی بازار اتهامات روا و ناروا زیاد است و بعنوان یکی از حیله های سیاسی برای ازمیدان در کردن رقبا و خراب کردن وجه سیاسی ( ترور سیاسی یا شخصیتی) بکار میرود.

– جنبش روشنفکری – ایران همواره سعی دارد تا از این نوع سیاست بازیها کناره گیری نماید وآنچه را میگوید برمبنائی منطقی استوار باشد پس بهیچ وجه بهیچ نیروئی اتهام نابجا و ناجوانمردانه نمیزند و مخصوصاً در باره  وقایع پیش آمده و نیروهای درون حکومتی تکرار میکند که هیچکدام از این افراد را خائن و وطن فروش  و عامل بیگانه نمیداند بلکه اختلافاتی است که برمبانی  پول و قدرت قرار دارد. همچنین دیدگاههای مختلف اسلام شیعی جعفری  نیز در میان آنها عمل میکند.

– در پاسخی کوتاه به نوشته هائی که چنین میگویند باید گفت که این رژیم مدتهاست هلال شیعی را از فلسطین تا اردن، سوریه، عراق، ایران، افغانستان و.. ایجاد کرده است و نیازی ندارد تا درخدمت اسرائیل باشد. چنان نوشته هائی سعی میکند که یک توهم کاملاً کاذب از قدرت عظیم یهودیان در جهان در افکار ایجاد کند.

– مخصوصاًً از آنجائیکه اسرائیل پس از سالها در یک جنگ تمام عیار با تعدادی اندک چریک در لبنان شکست خورد و دچار سرشکستگی شد برای ایجاد نفاق و سردرگمی سعی میکند ایران را عامل اسرائیل و فراماسیونری نشان دهد در حالیکه ابداً چنین نیست و حمایت ایران از لبنان و فلسطین  برعلیه اسرائیل و بنفع  مردم ایران، فلسطین و لبنان است.  حتی بنا بر اذعان خود فلسطینیان آنها در خط اول جبهه جنگ آمریکا و اسرائیل با ایران هستند.

– مبلغی که ایران خرج این جنگ یا کمک به فلسطینیان وحزب الله کرده در برابر آنچه که حمله آمریکا یا اسرائیل به ایران ایجاد میکند قطره ای  در برابر دریاست.

– اگر آمریکا حق دارد یا بخودش حق میدهد تا در هرکجای دنیا بخواهد نیروی نظامی بفرستد و یا پولهائی خرج بکند هر کشور دیگری هم که احساس استقلال و قدرت دارد میتواند چنین کارهائی را بکند.

– آمریکا برای پیروزی در عراق وافغانستان باید ایران را از جلوی خود بردارد. ایران ضعیف برای او نعمتی است. پس مشکلات داخلی ایران و حتی جنگ داخلی میتواند برایش کمکی مهم باشد.

– آمریکا پس از پیروزی بر عراق و افغانستان میتواند بر ایران غلبه کند. ولی برای این پیروزی اول باید ایران تضعیف بشود.

نتیجه و پیشنهاد

سیاست موضوع پیچیده ای است مخصوصاً در کشوری مانند ایران که بیکباره پس از 2500 سال از یک سیستم میخواهد به سیستم دیگری نقل مکان کند. کشوری که و نه دولت و نه مردم  آن تجربه ای از این سیستم جدید ندارند و در واقع هنوز خواسته های خود را مشخص نکرده اند و نمیدانند چه سیستمی را برای ایران با تمامی شرایط سیاسی، استراتژیکی، اقتصادی، فرهنگی و… میخواهند، پس بهتر است اول این نکته را مشخص کنند.

شاید اکنون سیاستمداران حاکم متوجه شده اند که کار بدان سادگی که آنها در اوایل انقلاب فکر میکردند نیست و اپوزیسیون درون رژیم مانند موسوی و کروبی و …  که اکنون سروصدا میکنند باید بدانند که برای آنها نیز ساده نخواهد بود که هر تغییری را بوجود آوردند. زیرا باید تصور کنند که اگر در قدرت قرار بگیرند و آن دیگری در اپوزیسیون و بهمین روش ها دست بزند تا خواسته های خود و طرفدارانشان برآورده شود آنگاه آنها چگونه خواهند توانست موفق شوند.

آنچه که جنبش روشنفکری – ایران پیشنهاد میکند و بهترین روش برای برون رفت از معضلی استکه برجامعه ایران حاکم میباشد نوعی از تعامل و همکاری وصبر و تحمل یکدیگر از جانب تمامی جناح های اعم از حاکم یا بیرون آن  و تمامی مردمان است.

در اساس جنبش روشنفکری – ایران امیدوار است این لیست بعنوان یک پایه قرار گرفته تا دیگران نیز هر آنچه را که میتوانند بدان اضافه کنند تا اینکه لیستی کامل از مسائل و مشکلات در اختیار همگان قرار بگیرد  و در نتیجه زمینه ای مناسب برای فکر کردن در خصوص مسائل ایران  (و در کنار آن جهان) در دست باشد تا بتوان بر یک مبنای درست و واقعی راه حلی پیدا کرد.

جنبش روشنفکری- ایران معتقد نیست که بهترین و کاملترین راه حل ها را دارد بلکه بهترین راه

حل ها از خرد جمعی بدست میآید؛ پس امید است این لیست بعنوان روشی جدید برای یافتن راه حلی مناسب که بتواند بهترین راه حل باشد (بطوریکه نظر اکثریت را با خودش داشته باشد) مورد توجه قرار بگیرد. زیرا در تمامی امور برای پیدا کردن راه حل، ابتدا میبایست تمامی نکات مثبت و منفی و احتمالات را در نظر گرفت. پس تا چنین لیستی تهیه نشود راه مناسبی که بتواند اکثریت جامعه را راضی بکند پیدا نخواهد شد.

مسلماً در میان تمامی جناح های ایرانی اعم از حاکمیت، اپوزیسیون برون حاکمیت، اپوزیسیون خارج از کشور و تمامی مردمی که خود را درون یا بیرون از سیاست میدانند بسیاری افراد وطن پرست و

ملی گرا وجود دارند که دلشان برای ایران می تپد و خواستار راه حلی معقول و بدون خونریزی میباشند.

وظیفه یک جریان فلسفی نگاهی عمیق و منطقی و معقول و در جهت منافع عامه مردم و کشور میباشد. موضوع نگاه بیطرفانه امری است که وجود ندارد زیرا همه نگاه ها طرف دارند. پس نگاه جنبش روشنفکری – ایران بعنوان جریانی فلسفی کاملاً ویژه  و مستقل و البته غیر دینی  نگاهی جهت دار و در جهت حل مسائل در جهان به شیوه ای انسانی و برای اکثریت مردم میباشد و در این راه مسلماً بعضی افراد و نیروها منافع خود را در تقابل با این نظرات میدانند.

                                                     ژانویه 2010    دی ماه 1388 

                                                                          جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

دهمين انتخابات رياست جمهوری آزمونی برای مردم


دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران

آزمونی برای مردم

چند روز دیگر 22 خرداد 1388 دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران برگزار میشود.

این انتخابات که 30 سال پس از انقلاب و 21 سال پس از جنگ با عراق صورت میگیرد بدلایل بسیار از انتخابات های پیشین کاملاً متمایز است.

انتقاداتی اساسی میتوان بر این انتخابات داشت؛ که سالیان سال است همچنان پابرجا میباشند همانند:

اجازه نداشتن اپوزیسیون خارج از رژیم برای شرکت در انتخابات، نداشتن سیستم درست برای کاندیدا شدن بطوریکه بعضی افرادی نام نویسی میکردند که بیشتر نشان از یک شوخی داشت، رد کردن بعضی افراد که اگر صلاحیتشان از این 4 نفر بیشتر نبود شاید کمتر هم نبود در حالیکه دلیل مشخصی برای آن به مردم ارائه نشد و اتفاقاً اینبار اعتراض باین مسئله بسیار اندک بود شاید هم صداها خفه شد!

نکته دیگر اینکه حتی 4 نفری که تائید شدند قبل از کاندیداتوری برنامه خاص و مشخصی که نشان بدهد چگونه میخواهند کشوررا اداره کرده و پیش ببرند، ارائه ندادند. ظاهر کار نشانگر آنستکه همه چیز بر این مبنا بود که ابتدا نام نویسی کرده و بعد در صورت تائید صلاحیت بفکر جمع و جور کردن برنامه افتاد. اساس کار نباید براین روال باشد؛ بلکه باید از ماهها قبل تشکلات مشخص سیاسی برنامه ها و کارهای خود را ارائه کنند  تا مردم با آنها آشنا شده وبتوانند انتخاب آگاهانه تری بکنند.

ازاینگونه اشکالات بسیار است و چون بارها در طی این سالها راجع بدانها صحبت وانتقاد شده از بررسی و تکرارآنها گذشته بسراغ  بعضی تمایزات اصلی این انتخابات با قبلی ها میرویم.

از دلایل عمده این تمایزات  میتوان به نکات زیر اشاره کرد.

در هنگام انقلاب نیروهائی بقدرت رسیدند که اکثریت آنها آرمانخواه بودند و میخواستند اسلامی ذهنی یا با ذهنیت خاص خود را به اجرا بگذارند. این امر در ابتدا سیری صعودی و کاذب را طی کرد اما این صعودِ سریع، سقوطی سریعتر را وعده میداد که اکنون شاهد آن هستیم.

دیگر اینکه در طی این مدت تعدادی از این آرمانخواهان فقیر به ثروتهای هنگفتی رسیده اند ودر حالیکه اکنون اهرم های اصلی اقتصاد را در دست دارند و بافشار آنها بیشترین صنایع و… در حال خصوصی شدن است تا به سرمایه آنها افزوده شود، باین نکته نیز رسیده اند که برای گسترش آن باید دست به تحولاتی بزنند. این تحولات مجموعه ای از روابط اقتصادی، اجتماعی وغیره را دربر میگیرد که “برای اجراء کامل و مخصوصاً هرچه سریعتر”  آن باید  ” قدرت اجرائی رسمی سیاسی” را آنهم با تغییراتی در دست داشت و موضوع مهم آنجاست که اکنون این امر به رای مردم پیوند خورده است.

سومین نکته تغییر در مردمان است. این تغییر شامل خواسته های عمومی مردم از یکطرف و از جانبی دیگر جمعیت جوان کشور میشود.

همانطور که در ابتدای این مقاله بمدت زمانی که از انقلاب و جنگ گذشته اشاره شد، جمعیت جوان کشور که اکثریت آن را هم تشکیل میدهد هیچ خاطره ای از انقلاب و شرایط آن زمان ندارد؛ از این عده کمتر کسی حتی جنگ 8 ساله را بطور کامل و دقیق بخاطر میآورد. بنابراین آنها از این وقایع بدورند و بهمین دلیل کمتر این موضوعات را در خواسته های خود میگنجانند. برای این نسل، انقلاب

و جنگ امری بسیار قدیمی بحساب میآید که شاید ابداً موضوع آنها نباشد.

چهارم اینکه در ابتدای انقلاب، رژیم اسلامی بر این باور بود که با اخراج مخالفین، مملکت تصفیه شده و آنانیکه میمانند مسلمانان معتقد و مرید آنها، خواهند بود. اما بازگشت این مردمان که چند میلیون نفر را شامل میشود باعث گردید که فرهنگ جدیدی هم به کشور آورده شود. هر ایرانی که از خارج به ایران باز میگردد در یک زنجیره خانوادگی قرار میگیرد که دهها نفر را شامل میشود  پس با توجه به اینکه ایرانیان از سراسر کشور و حتی در مواردی از دورترین نقاط  یا روستاها به خارج آمده اند باز گشت آنها تاثیری مستقیم  بر تمامی  مردمان کشور گذاشته است.

پنجمین نکته،  بالا و پائین رفتن های سریع وضعیت اقتصادی کشور است که همراه با خود خواسته های مردم را نیز دستخوش تغییرات کرده و میکند.

در کنار این پنج نکته عمده مسائل بسیار دیگری هم پیش آمد که نام بردن تمام  آنها در این مقاله نمیگنجد؛ ولی باید به چند موردی که از بیرون عمل کرده اشاره داشت.

تحولات گسترده در علم و تکنولوژی مخصوصاً در مورد ارتباطات همانند اینترنت، تلفن و ماهواره توانسته بصورتی جهان را کوچک کند. دریافت اخبار و اطلاعات  و نیز تبادل فرهنگی شکل دیگری گرفته است که بنوبه خود در شکل گیری نوعی از ذهنیت سیاسی تاثیر گذاشته است.

در جهان کنونی هیچ کشوری نمیتواند بدون تاثیرگیری و تاثیر گذاری بر سایر کشورها وجود داشته باشد؛ همچنین باید متوجه این نکته بود که میزان تاثیر پذیری و تاثیر گذاری برای کشورهای مختلف متفاوت است. در خصوص ایران و رژیم اسلامی با آن آرمانگرائی و آن حرکات، مشخصاً میزان تقابل و در گیریهای مختلف بسیار فراتر از سایرین بود.

کافی است تنها به یک نکته اشاره داشت که گویای دنیائی از مسائل است اینکه، حکومت جمهوری اسلامی ایران  در ابتدای کار خود ابداً چیزی بنام دیپلماسی خارجی را نمیشناخت و بعد نیز حاضر به قبول آن نبود و سالها در برابر آن مقاومت میکرد ولی اکنون اوضاع زمین تا آسمان تفاوت کرده است.

این انتخابات از جهات گوناگونی جالب و قابل بررسی میباشد؛ ولی مهمترین نکته آن، نقطه عطف  در انتخاب سیستمی جدید از طرف مردم است؛ این به چه معنی میباشد؟ و آیا مردم به این نکته پر اهمیت و اساسی آگاه میباشند؟

پس از 30 سالی که از حکومت اسلامی گذشته اکنون یک اختلاف بزرگ و یک تضاد عمده و اساسی در میان دستگاه حاکمه ایجاد شده است، چگونه!

در هنگام انقلاب اتحادی از نیروهای مختلف مذهبی بوجود آمد. این ائتلاف تنها نیروهای مذهبی را شامل میشد و از همان هنگام خصومت خود را با کمونیستها و سوسیالیستها و در اساس با غیر مذهبیون وغیر شیعه ها نشان داد. بعد از انقلاب بسرعت اختلافات میان آنها پدیدار گشت. جناح بازرگان وبنی صدر و مجاهدین و دسته ای دیگر جدا شدند. از آن بدتر گروهی مسلمان شیعه متعصب حتی به ترور رهبران سیاسی مذهبی پرداختند. پس از جنگ با عراق برای مدتی این اختلافات بظاهر فروکش کرد اما چیزی از درون آن در حال رشد بود که تا آن زمان بدلیل فقر کشور و جنگ نمیتوانست با سرعت حرکت بکند ولی اکنون فرصت نفس کشیدن و سرعت گرفتن را یافته بود. آن چه بود؟ 

آن دستیابی حاکمان به ثروتهای  بسیارکلان بود.

بعد از انتخاب خاتمی و دو دوره ریاست جمهوری اش این اختلاف در هئیت حاکمه به مراحل حساس میرسید؛ تا اینکه رودرروئی آنها جدی شد و در یک جنگ انتخاباتی احمدی نژاد بر هاشمی رفسنجانی پیروز شد. این شکست برای رفسنجانی البته حیثیتی هم بود و به وجه او ضربه زد.  اما این رفسنجائی دیگر همان رفسنجانی اول انقلاب نبود که تندترین شعارها را میداد و در نهان وآشکار فرمانهای بسیار خشن و هل من مزید سرمیداد. آقای رفسنجانی به مرحله ای از سیاست یا سیاست بازی رسیده بود که آن شکست را بنوعی از سر بگذراند و البته در دوره آقای احمدی نژاد قدرت مالی خود را تقویت کند و در نتیجه نفوذش بر سیاست افزوده شود. در کنار آن بودن در مجمع تشخیص مصلحت و سایرارگانهای قدرتی که، در پشت پرده عمل میکنند او را همچنان بعنوان فردی قدرتمند در حکومت مطرح میکرد.   در اینجا موضوع یک فرد نیست بلکه صحبت از یک  سیستم  به رهبری رفسنجانی میباشد.

این جناح اکنون در تقابل  با جناح دیگری قرار گرفته  که از جنبه مالی  به پایش  نمیرسد و همچنین از نظر عقیدتی در بسیاری مسائل  با آنها همراه نیستند.

همین جاست که نکته جالب و اساسی این انتخابات مشخص میشود.  زیرا علیرغم اینکه سعی در پنهان کاری میشد، آقای احمدی نژاد این موضوع را علنی کرد و در مناظره ها  کاملاً آن را آشکار نمود تا جائیکه از آقای رفسنجانی بعنوان بازیگر اصلی پشت پرده اسم برد و در مقابل آقای کروبی نیز به حامیان اصلی احمدی نژاد از جمله آیت الله مصباح اشاره کرد.

این یک جنگ واقعی است که باید آن را دید و جدی گرفت. برمبنای همین نکته  گفته شد یک نقطه عطفی در این انتخابات بوجود آمده و موضوع رای به یک سیستم مطرح است که در این میان نباید فریب شعارهای فریبنده و کلاسیک  را که توسط کاندیداها داده میشود، خورد.

در اینجا نیازی نیست تا به موارد تقابل جناح ها اشاره شود زیرا بهترین کار توجه به مصاحبه ها و مناظرات آنهاست تا این مسائل را بوضوح دید و براین اساس تصمیم به رای دادن و یا ندادن گرفت.

دمکراسی و آنچه در غرب حاکم است

1- در میان صحبتهای کاندیداها، سیاسیون و مردم عادی،  برروی اصول ومبانی دمکراسی تاکید خاص میشود. در اینجا زمان بررسی مقوله دمکراسی بطور کامل نیست زیرا در جای دیگری مفصل آمده است اما بطور مختصر به این مسئله از چند زاویه نگاه  میشود.

متاسفانه آنچه که بعنوان دمکراسی در جوامع غربی تبلیغ میشود بدلیل ثروت آنها مورد قبول سایرین  قرار گرفته است؛ در تمامی طول تاریخ بشرنیزهمیشه حرف ثروتمندان و یا قدرتمندان مساوی با حرف درست و صحیح قلمداد شده و سایرین کورکورانه یا بالاجبار آنرا تایید کرده و میکنند.

ولی واقعاً دمکراسی چیست؟

یک نگاه به دمکراسی اززاویه برخورد با سایر کشورهاست.

اولاً ثروت این جوامع باصطلاح دموکراتیک با کشتار و فقر مردم کشورهای فقیر گره خورده که از این بابت با انسانیت و تساوی حقوق انسانی یا حقوق بشر در تضاد کامل است.  پس بنظر میرسد که دمکراسی  بعنوان ترمی جهانگیر یا ترمی که در سیاست و روابط  خارجی  و بین دول  هم باید باشد، نیست؛ بلکه  تنها امری داخلی میباشد. درواقع حتی در یونان قدیم و آن دمکراسی اولیه که سمبل همگان شده، نیز چنین بوده است.

نگاه دیگر؛ نگاهی به دمکراسی درون کشورها میباشد که بیشتر مورد بحث این نوشتار یا انتخابات  دهم ایران است.

آنچه که درون همین کشورهای باصطلاح دمکراتیک انجام میدهند با آنچه برداشت عامه مردم

(چه ساکنان همان کشورها و چه  سایر بلاد مانند ایران) میباشد، کاملاً در تقابل است؛ و اتفاقاً این همان نکته مهمی است که در اینجا قصد روشن کردن آن هست.

در دهمین دوره انتخابات همگان سعی میکنند دمکراسی غرب را برخ یکدیگر بکشند و خود را طرفدار سینه چاک آن نشان بدهند و کاندیداها وعده پیاده کردنش را بمردم میدهند. تصور چنین است که در غرب مردم کاملاً آزادند و همچنین میتوانند با رای خود همه زندگی و آینده خود را ترسیم کنند. در حالیکه ابداً چنین نیست.

 2- درانتخاباتی که در کشورهای باصطلاح دموکراتیک غرب انجام میگیرد همانند ایران اشکالات  و ایرادات بسیار ابتدائی  دیده میشود. بااینحال ظاهر قضیه اینستکه مردم با رای خود دولتها و سیاست ریزی برای زندگی خود را تعیین و انتخاب میکنند. اما آیا واقعاً چنین است و هدف و برنامه اصلی این دولتهای انتخاب شده برای خدمت بمردم است یا برای آن دسته از قدرتمندان صاحب مملکت؟

در اساس دولتها در این کشورها، کارمندانِ مالکان اصلی کشورند؛  و هر چه کشوری قدرتمند تر باشد تعداد افراد وابسته به تشکلات نیمه مخفی خارج از سیستم دولتی که وارد دولت و دستگاههای دولتی میشوند بیشتر میشود، در حالیکه مردم از وابستگی آنها باین سازمانها و اینکه  دراصل کارمندان و مجریان برنامه های ثروتمندان و تشکلات خاص هستند اطلاعی ندارند.

آنچه که در کشورهای بظاهر دمکراسی بعنوان نماد دمکراسی نشان داده میشود در واقع قدرت مردم نیست بلکه ضعف آنهاست زیرا این نهادهای قدرت میخواهند تا فرهنگ مردم را در جهت اهداف خود بکَشند. آنها میخواهند تا مردمان را حتی از دوتا شدن که اساس جامعه است باز دارند تا با این یکی یکی شدن بتوانند آنها را بسادگی به بردگی نوین و پنهان بکشند.

سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن سیاستی عام است که تنها در مورد حکومتها یا گروهای گسترده مردم اعمال نمیشود بلکه حتی در میان دونفر هم اعمال میشود. زیرا اگر دونفر بعنوان  زوج تا آخر عمر با هم بمانند در حول و حوش آنها حلقه ای از فرزندان و والدین و اقوام گوناگون ایجاد میشود که در آنصورت بسادگی نمیتوان آنها را به انقیاد کشید، امری که در تمامی جوامع غربی بلااستثنا و در موارد بسیار متنوع و از جمله محلِ کار بیداد میکند. این همان حلقه تکمیل کننده  استعمار واستثمار شهروندان خودی است.

 اما برای اینکه این سیاست افشاء نگردد بصورتی تظاهر میکنند که کسی متوجه این تاکتیک نشده  بلکه برعکس آنرا بحساب دمکراسی، آزادی، استقلال فردی و حقوق زن و … نشان داده از مردم طلبکار هم میشوند.

در این رابطه نکات بسیار  زیادی را میتوان نگاشت اما توجه بیک نکته دیگر نیز مهم است و آن رابطه سیستماتیک و پیوسته میان فقر و فناتیسم میباشد. مسلم است که اگر همین کشورهای غربی روزی به فقری در حد افغانستان یا کشورها ی فقیر افریقائی بیفتند از آنها  فناتیک تر خواهند بود.

اینکه در کشورهای باصطلاح دمکراتیک غرب مقداری از ثروت و درآمد به مردم میرسد را نباید به حساب دمکراسی و توجه به مردم گذاشت زیرا این کشورها ثروتمند هستند. در ضمن کارهائی که در مملکت صورت میگیرد و پولی که بمردم فقیر میرسد از مالیات خود آنهاست.

قدرت نهفته یا خاموش کلیساهای غرب، در آن زمان که فقر دامن اروپا را بگیرد،  فناتیسم و قدرت خود را بطور کاملاً علنی نشان خواهد داد.

تا اینجا بطور بسیار مختصر نگاهی  به این مسئله شد که دمکراسی حتی به همین معنی تحت اللفظی اشتباه و غلط  هم که در غرب بکار گرفته شده  در عمل بکار گرفته نمیشود و آنچه به مردم نشان داده میشود تصویری کاملاً کاذب است.

استقلال، آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و سایر ترم ها

اکنون کشورهای غربی بصورت مستعمره درآمده اند و دریک مستعمره صحبت از آزادی و دمکراسی و حقوق بشر بیشتر به یک شوخی و فریب شباهت دارد.

شکل استعمار در دهه های اخیر کاملاً عوض شده و بصورتی نهان در آمده است اما بررسی و بیان این تغییر از موارد ممنوعه میباشد که در جهان باصطلاح دمکراتیک غرب ممنوع  و جزء خط قرمزها  در آمده است.

برای درک استقلال که اساس سایر ترم ها قرار میگیرد باید به ریشه ها و اساس آنچه که یک کشور یا جامعه و حتی یک خانواده یا یک شخص را مستقل یا وابسته میکنند،  نگریست.

اساس استقلال یا وابستگی، اقتصاد جامعه است.

همانطور که یک فرد مقروض به یک بانک نمیتواند برای بانک و سیاستهای آن تصمیمی بگیرد  بلکه تنها میبایست پیرو تصمیمات آنها باشد؛ مردم یک کشور و حتی تمام دستگاه دولت  نیز که وابسته به بانکها و صاحبان سرمایه و سرمایه گذاران بوده و یا مقروض به آنها میشوند، بهمین صورت راهی جز تسلیم در برابر خواستهای آنها ندارند. این تسلیم نامی بغیر از استعمار شدن مدرن ندارد.

سرمایه دارانی  که بطور مثال در سرمایه گذاری در پروژهای چند میلیارد یوروئی  حتی یک  وسیله  ساده یا ابزار آن کار را هم  ندارند ولی صاحب آنها میشوند و بعد از مدتی آنرا میفروشند؛ تنها بصورت یک معامله گر در سطح کشور محل سکونت ( که دیگر حتی نمیتوان آنرا کشور این شخص نامید) و جهان عمل میکنند، آنها بصورت استعمارگران  جدید در آمده اند.

این سرمایه داران و بانکداران که در سازمانهای مخفی ولی با ظاهری علنی متشکل شده اند برای هر کشور و جامعه ای تصمیمات اقتصادی میگیرند و آنرا مورد حمایت (سرمایه گذاری) یا تحریم و حملات نظامی قرار میدهند.

آزادی مساوی بودن در قفس طلائی با غذاهای متنوع نیست.

چنین مستعمره کنندگانی حکومتها و دولتهای مورد نظرخود را بر سرقدرت  آورده و آنچه  را  در جهت منافع خودشان است در جامعه پیاده میکنند. آنها فرهنگی در جهت منافع خود را در جامعه برقرار میکنند که از جانبی آن هم بعنوان دمکراسی، آزادی و حقوق بشر معرفی میشود.

این حرکات و کارها که بنام آزادیهای اجتماعی اعم از آزادی های فردی، آزادی زنان وغیره معرفی میشوند، ابداً با انسانیت و کرامت انسانی قرابتی ندارند و اساساً هدف برنامه ریزان آن نیز چنین نیست. اما مردم بناچار بدنبال آنها کشیده میشوند درحالیکه هیچ آینده مشخصی در جلوی پای آنها نیست و با اولین بحران و شکست  ضربه اصلی به آنها  میخورد.

پس نمیبایست بسادگی فریب این سیاست بازیها را خورد.

تنها دو گروه از دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و… بشکل غربی صحبت میکنند.

1- آنها که میخواهند آگاهانه مردم رافریب بدهند.

2- آنانیکه تنها ظاهر را دیده و فریب خورده اند.

بنابراین مخصوصاً متفکران و تمامی آنانیکه بنوعی در شکل گیری افکار جامعه تاثیر مستقیم و گسترده دارند و در این شرایط  حساس مسائلی را مطرح میکنند، میبایست  با ترم های فوق  وهمچنین  پیوستگی کامل میان این ترم ها کاملاً آشنا بوده و توجه کنند که ایران اکنون در دوران گذار است و نباید مردم را درفلاکتی انداخت که اکنون گریبانگیر غرب شده است.

نباید فراموش کرد که تمامی انسانیت ها، گذشت ها، بزرگواریهای مالی و… را باید در شرایط سخت دید و محک زد. پس دمکراسی، حقوق بشر و… و آنچه را که غرب ادعا میکند و بسیاری هم مبلغ آن شده اند تا زمانیکه ثروت هست و حاکمان اصلی پشت پرده خود را تحت خطر نمیبیند چهره و ظاهری مهربان از خود نشان میدهد؛ اما بطور قطع درشرایط دیگر، چهره واقعی و خشن و کاملاً بی رحم آن عیان خواهد شد. آنگاه پرنده را از قفس طلائی در آورده وقربانی میکنند.

 نهایت اینکه در جوامع به اصطلاح دمکراتیک غربی خطوط قرمزهای بسیار و اساسی ای وجود دارند که البته مردم آنرا نمیبینند زیرا  لیزری است، و کمتر کسی هم عقلش به  مناطق آنطرف خط میرسد پس کسی پا را از خطوط  قرمز بیرون نمیگذارد و اگر گذاشت  لیزر پایش را قطع میکند، بنابراین کسی هم گناهی از جانب حکومت نمیبیند زیرا لیزر با چشم غیر مسلح دیده نمیشود.

الگو برداری از غرب و دمکراسی آن، راه ایران نیست

نکته دیگر سابقه و مسیر تاریخی ای است که کشورها و جوامع مختلف طی کرده اند. حتی مسیری  را که اروپا (که از آمریکا به ایران نزدیکتر است) طی کرده بسیار متفاوت از ایران میباشد.  پس هر جامعه ای و در این مورد خاص ایران میبایست مسیر و راه جدید و مناسبی را برای خود یافته  و فکر الگو برداری  را بکنار بگذارد  وگرنه راهی کاملاً غلط  را در پیش گرفته است. هرچند میتوان از یکدیگر آموخت و نکاتی را گرفت و با شرایط محیط متناسب کرد.

در این میان باید آمریکا را از زمره مقایسه  کنار گذاشت زیرا آمریکا کشوری بسیار جدید  است بطوریکه میتوان آنرا  تقریباً کشوری بی تاریخ نامید. آمریکا کشوری است که مهاجرین آنرا در همین چند قرن پیش پایه گذاشتند و تاریخ استقلال آن نیز چندان زیاد نیست.

درکشور ایران با وسعت حدود 1.6 میلیون کیلومتر مربع اقوام و ملل گوناگونی زندگی میکنند که اگر بخواهند هرکدام بزبان خود صحبت کنند آنگاه در نقاطی، مردمانی زبان مردمانی دیگر را که تنها در چند ده کیلومتری و یا حتی چند کیلومتری اشان هستند نمی فهمند؛ به این تفاوت فرهنگی میتوان نوع لباس پوشیدن، خوراک و بسیاری چیزهای دیگر را هم افزود. اما شاید یکی از مهمترین تفاوتها که این مردمان را از هم دور میکند مذاهب گوناگون اسلام باشد که با تحریک یا فشار یا دخالت  میتوان به اختلافاتشان دامن زد و حتی جنگ براه انداخت.

باید توجه کرد که ادیانی مانند زرتشتی؛ یهودی و مسیحی بدلیل کمی  تعداد و پراکنده بودنشان در تمام کشور بعنوان مهره های جدائی طلب بحساب نیامده، برای تمامیت ارضی کشور مشکل آفرین نمیباشند.

پس با کمی دقت به تفاوتهای فاحشی میان جوامع غربیِ به اصطلاح دمکراتیک!!! و ایران میرسیم.

در کشوری مانند ایران که هنوز به یک نظام مشخصی که بتواند موضوع را با تمامی ملتها و اقوام ساکن حل کند نرسیده و از جانبی دستهای مداخله گر کشورهای دمکراتیک، نیز وجود دارد؛  ابداً نمیتوان انتظار داشت که همان قوانین  و یا روابط درونی آمریکا یا اروپا  در آن پیاده بشود. آن کشورها ابداً با چنین مشکلات پیچیده داخلی و منطقه ای که در ایران وجود دارد روبرو نیستند. برای درک این مشکل بهتر است نگاهی به کشورهای همسایه ایران کرد؛ آنهائی که دارای اقوام و مذاهب گوناگون هستند و درگیر جنگهای داخلی شده اند.

هرچند تمامی مردمان ساکن ایران میبایست  بنابر فرهنگ و آداب خود حق و حقوق مناسبی داشته باشند.

باید با قاطعیت تمام گفت: اگر قوانین و ایده آلهای اروپا وآمریکا در کشورهائی مانند ایران پیاده شود سوای مشکلاتی که میان اقوام بوجود میآید، ازآنجائیکه این قوانین با فرهنگ هیچکدام ازملل  واقوام ساکن ایران هماهنگی یا حتی نزدیکی ندارد دیکتاتوری محض به کشور ارمغان آورده شده است.

این نکات از پیچیدگیهائی است که باید با درایت و همدلی و همآهنگی حل کرد.

از طرف دیگر همانطور که در خصوص خانواده و وجود آن بعنوان پایه قدرت صحبت شد وحدت و اتحاد میان مردم مختلف و داشتن کشوری بزرگ برای همه قدرت میآورد ولی شاخه شاخه و کوچک شدن بضرر همه است.

حتی باید تلاش کرد تا بنوعی از وحدت با کشورهائی که تا چندی پیش با یکدیگر ایرانی بزرگ را تشکیل میدادند رسید. چنین اتحادی برای این کشورها که ریشه های پیوند هزاران ساله داشته و هنوز حتی در مواردی زبانشان یکی است کاری نشدنی نیست.

انتخابات این دوره آزمونی برای مردم است

در انتخابات های پیشین آنانیکه آنرا تحریم میکردند  نیازی به استدلالات سخت و پیچیده نداشتند زیرا رژیم را یکپارچه میدیدند و اساساً تفاوت فاحشی هم میان کاندیداها دیده نمیشد. شاید در اوایل انتخابات این دوره نیز چنین بنظر میآمد اما اکنون و پس از مناظرات تلویزیونی، تفاوت میان دو گروه کاملاً عیان شده است پس برای تحریم و یا رای دادن باید استدلالات قوی تری داشت.

نتیجه انتخابات این دوره در واقع آزمونی برای مردم و نشانگر خواستهای آنهاست  و نگاهی به آراء بدست آمده در این دوره میتواند پایه خوبی برای تحلیل جامعه و خواستهای مردم باشد، بدین شرح:

الف- آنهائیکه رای نمیدهند. این دسته امیدی به تغییر در سیاستهای رژیم ندارند، همه را یکجور دیده و بشکل اساسی و ریشه ای به رژیم انتقاد دارند.

ب- آنهائیکه رای میدهند؛ باید به رای این دسته با دقت نگاه کرد و دید خواستهای آنها چیست.

هرچند کاندیداها حرفهای مختلفی میزنند که بعضی از آن سخنان ممکن است برای فریب بوده و ریشه در تفکراتشان نداشته باشد اما تا حد زیادی ملاک و میزان مردم برای رای همین صحبت هاست. پس با توجه باینکه مردم به کدام کاندیدا رای میدهند میتوان خواسته های مردم در این مقطع و همچنین روانشانسی جامعه را یافت.

پس در واقع این دوره پیشتر و بیشتر از اینکه انتخاب یک رئیس جمهوری  باشد محک و آزمونی برای مردم و خواست جامعه ای است که شاید در این دوره کمی روشن تر مسائل را میبیند.

جنبش روشنفکری – ایران  منتظر است تا نتیجه این آزمون را ببیند  زیرا شناخت واقعی جامعه و مردم اساس کار میباشد.

پایه و اساس فعالیت های جنبش روشنفکری- ایران  ذهنی نیست و برای اینکه بر مبنائی علمی و دقیق حرکت کند میبایست زمینه های  بررسی های علمی را در دست داشته باشد و از آنجا ئیکه این انتخابات یکی از اساسی ترین زمینه ها را بصورت علمی – آماری در اختیار میگذارد از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار است.

بهمین دلیل تنها با ارائه تحلیلی مختصر از وضعیت ایران و جهان سعی شد ریشه اصلی اختلافات درون حاکمیت برای مردم مشخص شود تا آنها برای شرکت و یا عدم شرکت دلیلی منطقی  بیابند. ولی مسائلی که باید بر روی آن برای رای دادن و یا ندادن فکر کرد بسیار زیادتر از آنستکه که در اینجا مطرح شد، مسائلی مانند:

سرو سامان داد به وضعیت اقتصادی، سازمان دادن به وضعیت مالیاتی و خارج کردن بودجه دولت از وابستگی به نفت و اتکا به مالیات، جلوگیری از گدا پروری و بجای آن کاربرد صحیح بودجه در جهت تولید اشتغال، آزادیهای فردی و اجتماعی، حقوق زنان، امنیت اجتماعی، سامان دادن به روابط و موضوعات  و مسائل گوناگونِ فرهنگی، برخورد با مشکل بیکاری، موضوع استقلال کشور، وضعیت دفاعی و نظامی، روابط بین المللی، مسائل محیط زیست، مسائل اقلیتهای قومی و مذهبی ، تلاش درپیشرفت علمی- صنعتی، گذر از جامعه تک محصولی نفت به جامعه ای مترقی و با صادرات وسیع، نگاه به ورزش جامعه و خارج کردن آن از شکل قهرمان پروری در جهت عمومی کردن، مبارزه بافساد اداری، مبارزه با اعتیاد، آزادی احزاب سیاسی و وضعیت وسایل ارتباطات جمعی، ایجاد

جامعه ای با نشاط و شاد و… که هرکدام از اینها مهم بوده و خود به زیر شاخه های زیادی تقسیم میشوند.

در این میان موضع گیری نیروهای اپوزیسیون درون و بیرون از حاکمیت هم مورد بررسی دقیق قرار میگیرد زیرا که آن نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار میباشد.

اکنون با توجه به آنچه آورده شد بدون توصیه ای خاص برای شرکت و یا عدم شرکت در دهمین انتخابات  ریاست جمهوری منتظر نتیجه این آزمون بزرگ مردم ایران هستیم.

                                              خرداد 1388  ژوئن 2009

                                                                  جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

تهديد آمريکا به حمله اتمی به ايران نشانه وحشيگری و ضعف نظامی آمريکاست


تهدید به حمله اتمی نشانه وحشیگری و ضعف نظامی آمریکا

در یکی دو هفته اخیر آقای باراک اوباما رئیس جمهوری  و خانم هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا تلویحاً ایران را تهدید به حمله اتمی کردند. این تهدید از دوجنبه مورد توجه و بررسی است.

1- در هر جنگ یا دعوائی  قوی ترین و نهائی ترین اسلحه یا تهدید در آخرین لحظه و موقعی که تمامی تیرهای ترکش به اتمام رسیده بکار میرود. پس چنین تهدیدی با سنگی باین بزرگی نشان ضعف کامل نظامی آمریکا در برابر ایران است.

سلاح اتمی که تنها دوبار آنهم توسط آمریکا در جنگ دوم جهانی بکار رفته قوی ترین سلاح های کشتار و تخریب جمعی است.

سلاح اتمی از زمان استفاده  در جنگ دوم جهانی تا کنون بسیار پیشرفته تر شده و در انواع مختلف تولید شده است. از یک جهت قدرت و گستره تخریب آن رشد کرده و میتواند چندین برابر هیروشیما را از بین ببرد. از طرفی دیگر اندازه بمب و محدوده تخریب آن کوچکتر شده  میتوان برای محیط های کوچکتری استفاده کرد و هرچه را در آن هست  نابود نمود.

از جانبی دیگر با پیشرفت مجموعه علوم و وسایل جنگی،  سلاح اتمی نیز از زوایای مختلف رشد داشته است؛ مثلاً آنطور که آمریکا ادعا میکند ( و میتواند صحیح هم باشد) نوعی از آن میتواند در عمق معینی از زمین فرو رفته انفجاری کوچک و محدود برای تخریب پناهگاهها و یا تاسیسات اتمی سایر کشورها و در این مورد خاص ایران ایجاد کند.

آیا چنانچه مقصود آمریکا استفاده ازاین یکی بوده، کار در این مرحله و بهمین سادگی خاتمه مییابد؟

پاسخ صریح آنستکه، خیر چنین نیست!.

هنوز آزمایش دقیق و امتحان واقعی از این نوع  سلاح انجام نگرفته است تا مشخص شود که کار بهمان محدوده مورد نظر خاتمه مییابد. حتی چنانچه این نوع بمب در محدوده ای کوچک هم عمل کند باز مرگ هزاران انسانی که در این سایت های اتمی مشغول  کارهستند و کسانیکه در آن نزدیکی زندگی میکنند حتمی است. و آن محیط برای سالیان دراز قابل استفاده و حتی عبور و مرور نخواهد بود.

مسلماً چنانچه حمله ای به تاسیسات اتمی کشور دیگری که در حال فعالیت است صورت بگیرد، قدرت تخریب تنها به بمب اتمی شلیک شده محدود نمیشود بلکه  خود همان تاسیسات اتمی که مورد اصابت قرار گرفته تخریب بیشتری ایجاد میکند.

باید توجه کرد که در تاسیسات اتمی هر کشوری مسائلی مخفی نیز وجود دارد. پس در صورت چنین حمله ای نمیتوان مطمئن بود که آسیب ها بهمان میزان محاسبه شده توسط کشور مهاجم باشد بلکه احتمال قوی آنستکه آسیب های بسیار بیشتری زده میشود.

بر اساس گزارش محققان و متخصصان امور اتمی که از سالها پیش در سایتهای مختلف منتشر شد در صورت هرگونه حمله اتمی به تاسیسات اتمی ایران که در مرکز کشور قرار دارند منطقه وسیعی از ایران مورد تهاجم تشعشعات اتمی قرار گرفته و باعث نابودی آن مناطق گردیده، میلیونها کشته و مجروح برجای خواهد گذاشت.

جنبش روشنفکری – ایران اولین تشکلی در جهان بود که چند سال پیش نوشت: آمریکا توان حمله نظامی به ایران را ندارد و اگر قرار بر حمله باشد تنها آلترناتیو آمریکا استفاده از سلاح اتمی است. برای خواندن دلایل آن میتوانید به آن تحلیل مراجعه نمائید.

2- بررسی موضوع از زاویه انسانی و قوانین بین الملل

چنین تهدیدی با هیچگونه موازین بین المللی و انسانی قرابت ندارد.

در مقابل این تهدید بسیار وحشتناک و وقیحانه، زمانیکه آقای احمدی نژاد رئیس جمهوری ایران یک جمله در باره اسرائیل حرف زد آنرا پیراهن عثمان کردند و سالهاست جهان را تحریک میکنند.   آمریکا ( و البته اسرائیل به کرات) علناً تهدید به قتل و کشتار دسته جمعی مردم ایران کرده اند ولی همین مدافعان حقوق بشر اعم از غربی و ایرانی در سکوت فرو رفته اند. غربی ها برای منافع خود؛  ولی ایرانی ها بواسطه عدم استقلال و اینکه در مواردی خود را به این کشورها فروخته اند، نمیتوانند از حقوق واقعی انسان ( بشر) و حتی خودشان، دفاع کنند.

انسان یا دولت و یا هرچیز وابسته ای، از خود اختیاری ندارد و مجبور است  ظلم و تعدی را تحمل کند.

از طرفی دیگر دولت ایران هنوز طرز استفاده از ظرفیت های دیپلماتیک را در جهان فرا نگرفته تا از این تهدیدها در میان سازمانهای بین المللی و افکار عمومی جهان  بنفع ایران استفاده بکند.

تهدید به حمله اتمی یعنی تهدید به کشتن، آنهم کشتار جمعی بسیار زیاد.

چگونه است که در اروپا اگر کمترین تهدیدی نسبت به شخصی و یا کشوری صورت بگیرد با بدترین و شدیدترین پاسخ ها روبرو میشود ولی در این موردهمه گوش ها  کر شده اند و کسی چیزی بروی خودش نمیآورد؟؟؟!!!

در غرب تهدید به قتل  جرمی بسیار بزرگ محسوب شده و شخص به بدترین و سخت ترین جریمه ها محکوم میشود اما در خصوص این تهدید بزرگ همه سکوت کرده اند انگار که حرف مهمی زده نشده است!!!

آیا اگرایران و یا هر کشور ضعیفی، کمترین حرفی بزند باز اینچنین همه کرو کورو لال خواهند بود؟!

این تهدید اتمی را میتوان از زوایای دیگری هم بررسی کرد مثلاً در یک مقایسه میان کشتار اینچنینی با حکم اعدام، ولی در اینجا بهمین میزان قناعت میشود.

بیائیم انسان و انسانی آزاده باشیم  و از چاپلوسی قدرتمندان، مردانه خود را رها سازیم.

آزادگی نیازمند شجاعت است و برای شجاع بودن مراحل مختلفی راباید طی کرد و خصوصیات زیادی باید داشت.

                      آپریل 2010       اردیبهشت  1389

                                                       جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

کدام جناح از حاکميت مسئول خون مردم است؟


کدام جناح از حاکميت مسئول خون مردم است؟

اختلافات درون حاکميت، خواست مردم و آينده ايران

دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری از هفته پیش از انتخابات با شور و هیجان خاصی روبرو شد. از همان هنگام جنگ قدرت درون حاکمیت پس از سالها علنی شد. آنچه که از سالها پیش در حال شکل گیری بود و برای عامه مردم عیان نبود بیکباره با صحبت های آقای احمدی نژاد و حمله اش به آقای رفسنجانی و چند تن دیگر شکل کاملاً علنی گرفته و بدینترتیب بمیان مردم آمد. از طرف دیگر آقای رفسنجانی نیز در پاسخی بسیار تند به آقای خامنه ای رهبر انقلاب اشاره کرد که “این آتشی است که از هم اکنون دودش دیده میشود و…” در حالیکه همیشه دود اصلی پس از خاموشی آتش میآید و در چشم همگان میرود، حال مقصود آقای رفسنجانی را باید از این مطلب فهمید.

جنبش روشنفکری – ایران در نوشتاری تحت عنوان ” دهمین انتخابات ریاست جمهوری آزمونی برای مردم” که پیش از انتخابات ارائه کرد به نکاتی اساسی اشاره داشت که از جمله همین علنی شدن اختلافات است و آنرا شروع جنگی آشکار نامید. باید توجه کرد که در جنگها آنانیکه جنگ را براه میاندازند خود درجاهای امنی قرار میگیرند و مردم را به جنگ فرستاده و بقیمت خون آنها قدرت و ثروت خود را گسترش میدهند.

آیا نتیجه انتخابات در این وقایع تاثیری میداشت

همانطور که در نوشتار پیش از انتخابات آورده شد جنگ میان دو جناح مشخص درون حاکمیت علنی شد اما اینبار آنها برای پیشبرد مقاصد خود نیاز به در دست گرفتن اهرم قانونی قدرت را داشتند و برای اینکار نیاز به رای مردم، و همین موضوع نیز باعث گردید تا افشا گریها صورت بگیرد.

سوای اینکه جناح آقای موسوی که مورد حمایت آقای خاتمی رئیس جمهوری پیشین بوده که بمعنی دادن آزادیهای بیشتری بود، اما حقیقتاً در این مقطع کنونی هدف اصلی دادن آزادیهای بیشتر نبود بلکه این امر وسیله ای برای جلب آراء  بود و در اساس همان اختلافات اساسی پشت پرده میان آنها موضوع اصلی بود.

اینکه آیا در رای گیری تقلب شده بود یا نه و حتی اگر تقلب شده بود آیا به میزانی بوده که میتوانسته تفاوتی در انتخاب رئیس جمهوری ایجاد کند؟ امری استکه بدلیل هیجانات و جنگ قدرت علنی که توسط رهبران هر دو طرف ایجاد شد در حاشیه قرار گرفت.

ازپیش ازانتخابات بدلیل حمله آقای احمدی نژاد به آقای رفسنجانی و جناح ایشان، حرمت آقای خامنه ای با نامه اعتراضی  آقای رفسنجانی شکست و بهمین دلیل با وجود اینکه آقای خامنه ای بعد از انتخابات از نتیجه آن حمایت کرد جناح مقابل عملاً در برابر رهبر موضع گیری کرد و برای شکستن کامل حرمت رهبر و قدرت رهبری، دیگر سراغ مسیرهای قانونی نرفت و سریعاً مردم را به خیابانها آورد.

از آنجائیکه همین نکته یعنی به خیابان کشیدن مردم یکی از مهمترین نکاتی است که باید مورد توجه قرار داد، بدان پرداخته میشود. زیرا نسل جوانی که این روزها موتور اصلی این حرکات هستند در سن وسالی میباشند که ابداً انقلاب 22 بهمن را بیاد نمیآورند و حتی جنگ را نیز ندیده اند و این اولین تجربه آنها است پس میبایست این نکته را فرا بگیرند. این نسل تربیت یافته همین رژیم اسلامی است.

چگونه و چرا مردم به خیابانها میآیند

برای اینکه مردم به خیابانها بیایند میتوان چندین دلیل آورد اما واقعیت آنستکه حرکتهای خود جوش مردم که ناشی از نارضایتی است بندرت از نقطه شروع خود به خیابان بعدی میرسد و در همان

قدم های اول به پایان رسیده و مردم پراکنده میشوند. آن دسته ای از حرکتهای خیابانی تداوم مییابند که در پشت آن سازماندهی وجود داشته باشد. این سازماندهی یا شکل علنی دارد و یا مخفی.

از آنجا که هدف  بررسی  وقایع اخیر ایران است بسراغ همین موضوع میرویم.

در این وقایع آقای موسوی بصورت کاملاً علنی پرچمدار حرکت ضد جناح خامنه ای شد. این جناح با بسیج نیروهای خود و تحریک کسانیکه بآنها رای داده بودند توانستند تعداد زیادی را بخیابانها بکشانند. مسلماً با شناختی که رهبران از یکدیگر داشتند میدانستند که با چنین حرکتی درگیری ایجاد خواهد شد. دلایل آن نیز نه تنها به روحیه هر دو جناح بر میگردد بلکه در تمام دنیا نیز چنین استکه چنانچه آنهائیکه در انتخابات شکست خورده اند ( حتی اگر در نهایت هم حق به جانب آنها باشد) اگر به جای شروع از نقطه پیگیری قانونی با برخ کشیدن لشکر و زور بخواهند اساس کار را بهم بزنند مسلماً با مقاومت دولت وقت که از جمله وظیفه اش حفظ همان وضعیت یا قانونی است که خود کاندیداها  نیز از پیش پذیرفته بودند، روبرو خواهند شد.

اگر وضعیت برعکس بود و آقای موسوی رئیس جمهوری بودند و بهمین ترتیب در انتخابات با تقلب و یا بدون تقلب( زیرا حتی بر طبق قوانین اسلامی اصل بر برائت است تا اینکه ثابت شود، و در قوانین میگویند ادعا زیاد است اما اثبات آن مهم است) پیروز میشدند و آنگاه رقیب چنین میکرد و در خیابانها صدها هزار نفر براه میافتادند آیا واقعاً ایشان چه میکردند؟

قضاوت در مورد اینکه در این راه پیمائی ها نیروهای جناح حاکم برای اینکه مستمسکی داشته باشند شروع به بعضی اعمال مثلاً تخریب بانکها و آتش زدن و… کردند و یا اینکه راهپیمایان شروع کردند و دلیلی برای تهاجم جناح حاکم ایجاد کردند و اینگونه قضاوتها درعهده هیچ کسی نیست و نیازمند تشکیل یک دادگاه خاص این مسئله میباشد.

از جمله نمونه های بسیار مهم قتل دختری جوان بنام ” ندا آقا سلطان” است که بنا بگفته شاهدان عینی در محلی خارج از تظاهرات بوده و هیچ نشانه ای حاکی از شرکت او در تظاهرات در آنجا و با خود نداشته است. قلب این دختر جوان توسط  فرد تک تیراندازی هدف قرار میگیرد و فوراً به قتل میرسد.

اینکه هدف این قتل با همان اهداف تیراندازی به مردم در تظاهرات یکی بوده و قصد کشتار مردم و براه اندازی بلوا و هرج و مرج بوده یا هر چیز دیگری، قابل بحث است ولیکن مسئولیت اصلی بعهده دولت میباشد تا این افراد را پیدا کرده و بدادگاه بکشاند. اما همانطور که گفته شد حتی اگر هدفی سیاسی و برنامه ریزی شده پشت این قتل و نمونه هایش نباشد، ولیکن تمامی دست اندرکاران میدانستند و میدانند که حاصل هرج و هرج در جامعه چنین قتل ها و خسارات مالی میباشد.

جنبش روشنفکری – ایران از مسئولین مملکت، نیروهای جناج مخالف به رهبری آقای موسوی (که مسئولیت این حرکات کاملاً برعهده اوست)، حقوقدانانی که در مسیر فعالیتهای سیاسی و انسانی حرکت میکنند و سایر کسانیکه بنوعی در این موارد سهیم هستند و یا توانی دارند بصراحت میخواهد تا در پی ایجاد یک دادگاه حقیقت یاب باشند. این یک حرکت صحیح مردمی و زمینه ایجاد جامعه قوی مدنی میباشد.

در این میان اگر از خسارتهای مالی بگذریم و برای آن ارزشی قائل نشویم اما برای جبنش روشنفکری جان انسانها از همه چیز مهمتراست پس باید پیگیرآن شد که چه کسی مسئول این حرکات بوده و هست.

آیا اقای موسوی به حق مردم را به خیابان کشید یا بناحق؛ و در مقابل  عمل جناح حاکم درست بود و یا نادرست و چه کسی در نهایت مسئول خون های ریخته شده و خانواده های عزادار و تمامی مردم ایران که از این خونها متاثر هستند، میباشد.

نباید فراموش کرد که هر دو جناح از حاکمیت هستند و نه اپوزیسیون خارج از حاکمیت، و از جانب دیگر تمامی آنها تجربیات انقلاب و درگیرهای سیاسی با اپوزیسیون بعد از انقلاب و نیز جنگ و بسیاری تجربه های دیگر را دارند بطوریکه نسل حاکمان از پرتجربه ترین نسل های تاریخ ایران میباشند.

در نتیجه چه جناح آقای خامنه ای – احمدی نژاد و چه جناح آقای موسوی، هاشمی رفسنجانی، خاتمی و… همگی از افراد با سن وسال و بسیار با تجربه بودند و نمیتوانستند ناآگاهانه عمل بکنند.

بنابراین مسئولیت تمام و کمال این خونها بر عهده آنهاست و باید پاسخگو باشند.

نقش مردم

همانطور که گفته شد آمدن مردم به خیابانها و مخصوصاً این مورد خاص بدون نقشه و برنامه و سازماندهی نبوده است. از جانب دیگر این تنها جناح احمدی نژاد نبود که دارای نیروهای مسلح بودند. نیروهای تحت اختیار دولت بطور قانونی دارای اسلحه میباشند و در کنار آن سازماندهی نیروهای بسیجی و آنچه که لباس شخصی هم گفته میشود وجود دارد. نباید فریب خورد و فکر کرد که این نیروها ( لباس شخصی) تنها در ایران هستند بلکه در تمام دنیا بلااستثنا وجود دارند هر کس که غیر این بگوید دروغ محض گفته و یا اطلاعی ندارد. در باصطلاح دمکراتیک ترین کشورهای اروپا و آمریکا نیز چنین نیروهائی وجود داشته و آموزش میبینند.

اما در طرف دیگر، جناح آقایان اصلاح طلب نیز بدون چنین نیروهائی نیستند. اولاً که درمیان پلیس، بسیج و سپاه و سازمان امنیت و… نیز آنها نه تنها طرفدارانی دارند که حتی به آنها رای هم داده اند بلکه دارای سازماندهی هم میباشند. رهبران اصلی و قدرتمند و ثروتمند همین جناح وقتی به جائی میروند محافظین خاص خود را دارند که در مواردی حتی وقتی به اماکنی عمومی میروند پلیس عادی و یا مامورین آن محل را اخراج کرده و محافظین خود را میگذارند.

با این توضیحات جای این سئوال باقی میماند که آیا فقط از طرف جناح حاکم خشونت و تیراندازی صورت گرفته یا اینطرف هم با داشتن نیروهای متشکل که همدیگر را حمایت میکردند میتوانستند طرف مقابل را مورد ضرب و شتم و… قرار بدهند.

بار دیگر جنبش روشنفکری – ایران توجه همگان را باین نکته جلب میکند که هدف ما حمایت از هیچکدام نیست و ما نمیتوانیم در محل قضاوت بنشینیم زیرا برای قضاوت باید مدارک و استدلالت دقیق و مستند داشت پس هدف روشن کردن موضوع برای مردم و خصوصاً جوانان تازه بمیدان آمده بوده و همچنین تاکید بر اینکه این خونها نباید بهمین سادگی پایمال بشود.

جناح های حاکم در شرایط  درگیری مردم در خیابانها، چه میکنند

شاید برای جوانان عجیب باشد که بشنوند در تاریخ بسیار عادی است که آنگاه که مردم در خیابانها ریخته و کشته میشوند و میکشند، آنانیکه مردم را به خیابان کشانده اند با هم نشسته اند و دارند نیروهای طرفدار خود در خیابانها را ( همانند مهرههای شطرنج)  برخ یکدیگر میکشند  و از یکدیگر پوئن گرفته، پست ها و ثروت را تقسیم میکنند.

پس اگر بشنوید درهمین ایام آنها با هم در جلساتی و در مکانهائی خاص نشسته و به توافقاتی رسیده اند، ابداً تعجب نکنید.

دو جناح درگیر هر دو در حاکمیت هستند و حتی آنها با هم نسبت های فامیلی دارند.

خواست مردم معترض

در این ماجرا سوای چند عنصر سیاسی مانند موسوی، خاتمی و چند نفر از افراد سیاسی این جناح، حامیان ثروتمند و قدرتمند آنها پا بمیدان نگذاشتند؛ بلکه این بیشتر مردم عادی بودند که در این ماجرا شرکت کردند. پر شور ترین ها همیشه جوانان هستند و مخصوصاً دانشجویان و این بخاطر موقعیت خاص شغلی و عدم وابستگی اقتصادی خانواده ای بآنها، موقعیت اجتماعی و سنی آنهاست.

اما مردمی که در این ماجرا شرکت کردند هرکدام خواسته های خاص طبقاتی و فرهنگی  مشخص خود را داشتند. مردم در نبود آلترناتیوی قوی و سازمانگرخارج از حاکمیت بناچار آنها را حمایت کردند. در نتیجه پس از این وقایع هر کدام از دو جناح که در قدرت باشد میبایست حداقل خواسته های مردمان عادی شرکت کننده در تظاهرات را برآورده کنند.

مسلماً خواست مردم در رابطه با پایگاه طبقاتی و میزان ثروت و نوع کار و محل زندگی آنهاست و در نتیجه با توجه به گستردگی ایران و تنوعات آن باید گفت که خواست ها بسیار زیاد و متنوع میباشد. این از پیچیده ترین نکات در سیاست است و اگر کسی نمیتواند آنها را بفهمد یا برآورده کند بهتر است میدان را ترک کند و برای مردم مزاحمت ایجاد نکند.

فقرا آخرین مردمی هستند که به میدان میآیند.

هرچند خواسته های مردم فقیر اساسی ترین وابتدائی ترین هاست اما در کلیت مردم فقیر در آخرین لحظات به انقلابات یا جنبش های اعتراضی میپیوندند و این بدلیل همان فقرشان است.

در مورد خاص ایران مردم فقیری که برای نان شب باید همانروز را کار بکنند ابداً علاقه ای به شرکت در این حرکات ندارند زیرا باید نان شب را جلوی خانواده بگذارند و از همه بدتر اگر در این ماجرا اتفاقی برایشان بیفتد آنگاه خانواده  بی سرپرست شده و فلاکت آنها را فرا میگیرد. پس کسانی در این ماجراها شرکت میکنند که حداقل نان چند شب اشان را داشته باشند واینها اقشار متوسط به بالا هستند و خواسته های این مردم نیز خاص خودشان است.

نکته جالب اینکه در وقایع اخیر ( رهبران با تجربه ای که بدانها اشاره شد)  برای اینکه بتوانند تعداد بیشتری را به خیابانها بیاورند تظاهرات ها را به شب موکول میکردند. موقعیت زمانی باضافه مردمی که در آن شرکت میکردند ترکیب و موقعیتی خاص را ایجاد کرد.

تظاهرات ها بیشتر در نقاط مرفه شهر تهران بود و در آن بیشتر جوانان شرکت میکردند. خواست این جوانان بیشتر آزادی های اجتماعی  از جمله داشتن رابطه آزاد با یکدیگربود  بهمین دلیل مکانهای تجمع بیشتر به محل های تفریحی و ملاقات ها ی دختران و پسران نیز تبدیل شده بود.

گروهای دیگر شغلی نیز آزادیهای خود را طلب میکردند. آن دسته از نسل قدیم نیز که از زمان انقلاب با اینگونه فشارهای اجتماعی رژیم و اسلام گرائی خشک مخالف بودند فرصتی یافتند تا بخیابانها بیایند.

پس نمیتوان گفت که مردم کعبه آمال خود را در موسوی میدیدند مخصوصاً نسل قدیمی که خاطرات کشتارها و خفقان زمان آقای موسوی را هنوز بطور زنده در خاطر دارند. هرچند نباید منکر تغییرات در انسانها شد اما تجربه آنها میگوید که این یک جنگ قدرت داخلی است و ما باید در این میان محتاط بوده و خواسته های خودرا بگوئیم.

اختلافات درون رژیم چیست و به کجا خواهد انجامید

نیروهای تشکیل دهنده حاکمیت رژیم اسلامی پس از 30 سال از جنبه های مختلف مالی و روابط مالی، و در نتیجه سیاسی و درک آنها از اعتقادات مذهبی دچار دوگانگی مشخصی شده اند. این دوگانگی که خود را در سیاست خارجی هم  بوضوح نشان میدهد باعث گردیده تا آنها بناچار درمقطعی ازهم  فاصله بگیرند.

در جنبه سیاست خارجی جناحی معتقد به دوری گرفتن از آمریکا و غرب  و در پی همکاری با شرق و مخصوصاً پیوستن به اتحادیه شانگهای است که با تشکیل آن ایران در اتحادیه ای قرار میگیرد که بزودی بزرگترین قدرت جهان خواهد بود بطوریکه تمامی اروپا و آمریکا رویهم  قادر بمقابله از

جنبه های مختلف با آن نخواهند بود. اما جناح دیگر در مقابل آن موضع دارد و منافع خود را در نزدیکی با غرب میبیند و مایل به ورود به اتحادیه شانگهای نیست.

در این میان نوع سرمایه گذاریهایشان نیز آنها را از هم جدا میکند. عده ای در صنایع بزرگ

سرمایه گذاری کرده اند، عده ای در تجارت های بزرگ خارجی  و…

اما همانطور که گفته شد در این میان اکنون داشتن کلید کار یعنی اهرم دولت برای پیشبرد امر گسترش ثروت و مکنت بسیار مهم است. با این اهرم، قدرت بیشتری برای کانالیزه کردن ثروت در جهت جناحی وجود دارد.

اعتراضات و درگیری میان دو جناح در بهترین حالت به کجا خواهد انجامید

برای پاسخ به این سئوال یک مقایسه ساده موضوع  را بهتر روشن میکند. نگاهی به آمریکا نشان میدهد که در این کشور دو حزب یا دو جناح وجود دارد که در عین حالیکه با همدیگر دوست و فامیل ووو هستند اما یکی در حیطه نظامی- نفتی است و دیگر صنعتی- تجاری. البته این تقسیم بندی از سالها پیش بوده و اگراکنون تغییراتی در آن صورت گرفته اما سنتاً همانست و با همان افراد و سیستم کاری.

ایران نیز بهمان طرف میرود یعنی یک رفرم بزرگ در ایران در حال شکل گیری است. رهبران دو جناح فعلاً دارند نیروهای خود را برخ یکدیگر میکشند و هرکدام قسمتی از قدرت را میخواهند.

در آینده ای نزدیک و در بهترین حالت ایران مثل آمریکا خواهد شد یعنی دو جناح ثروتمند و قدرتمند که هرکدام احزاب خود را خواهند داشت. آنها در انتخابات های آینده سعی میکنند با سوء استفاده از آراء مردم به حکومت بنشینند.

نکته دیگر در این مورد، دمکراتیک شدن به همان سبک اروپائی آمریکائی است؛ یعنی اینکه هرکدام از جناح ها افراد سیاسی خود را جلو میفرستند و نه سرمایه داران و صاحبان اصلی قدرت را.

صاحبان اصلی قدرت در پشت پرده، این دولتها را میچرخانند.

همین انتخابات دهم، کاملاً بیان کننده موضوع است. در یک طرف آقای احمدی نژاد است و در طرف دیگر آقای موسوی که هیچ کدام از آنها از جنبه میزان ثروت ابداً به پای رئیسان خود نمیرسند بلکه آنها عاملان (کارمندان) سیاسی افراد ثروتمند و قدرتمند پشت پرده ای هستند که نام اشان هم برای ایرانیان شناخته شده است.

جنبش روشنفکری – ایران بسیار متاسف است که در این وقایع و بقیمت جان مردم، سردمداران رژیم با هم بمعامله نشستند و در نتیجه تعدادی از هموطنان کشته و زخمی شده اند.

جنبش روشنفکری – ایران کشته شدن این انسانهای نجیب را به همه مردم ایران تسلیت عرض مینماید.

تمامی سعی و تلاش جنبش روشنفکری – ایران بر آن بوده و هست تا آگاهی را بدرون جامعه بیاورد.

هرچند میدانیم که قدرت حاکم نشینان و حامیان خارجی هر کدام از آنها در این شرایط بسیار بیشتر از آن است که مردم حریف آنها بشوند، خصوصاً اینکه نیروی آلترناتیو قوی دیگری که بتواند مردم را سازماندهی و رهبری کند وجود ندارد؛ اما از جانبی مطمئناً فشارها و خواستهای مردم جای خود را باز خواهند کرد.

جنبش روشنفکری – ایران بار دیگر تاکید میکند که باید تشکلات حقیقت یاب مخصوصاً از جانب مردم و نیروهای غیر وابسته برای پیگیری مسئولین و مقصرین اصلی درگیریها و مسببین خون مردم، تشکیل شود. این تشکلات میتوانند پایه اصلی جنبش های مدنی  واقعی مردمی برای دستیابی به خواستهای مردم از بیرون حاکمیت باشند.

                                                  جنبش روشنفکری – ایران

                                                                تیر ماه 1388     ژوئن 2009

Info@intellectualism-movement-iran.com

هلال شيعه تشکيل شده است


هلال شیعی تشکیل شده است

هفته گذشته عبدالله شاه اردن اعلام کرد که ایران در پی ایجاد هلال شیعی بوده بهمین جهت سعی دارد تا در عراق شیعیان را بقدرت حکومتی بنشاند.

در این رابطه باید گفت که هلال شیعی مدتهاست تشکیل شده و عملا وجود دارد لیکن از آنجائیکه حکومت ایران درسهای ساده سیاسی را  فرا گرفته هر چیزی را اعلام نمیکند.

اما ایران در صورت حمایت شیعیان برای  در اختیار گرفتن  قدرت تمام و کمال حکومتی دراین هلال، بزرگترین خطا را مرتکب میشود.  زیرا خشم،  نفرت و دشمنی سایر فرق اسلامی را برانگیخته دوباره از درون تیشه به ریشه زده باعث جنگهای داخلی ومنطقه ای خواهد گردید. آمریکا و اسرائیل  نیز از این امر در تحریک کشورهای منطقه بیشترین  سود را میبرند.

این منطقه از هزاران سال پیش چند دینی بوده که هرکدام از ادیان نیز به فرق تقسم شده اند. از جمله اسلام به حدود هزار فرقه تقسیم شده است.  بنابراین بهترین راهی که تاریخ نشان داده همان همزیستی مسالمت آمیز و مدارا میباشد.

حال اینکه پادشاه اردن و مشاورانش اخیرا متوجه این امر شده اند؛   یا ایشان پیشتر هم از تشکیل  هلال شیعی مطلع بوده ولی  بدلایلی این مقطع را برای چنین اظهار نظری انتخاب کرده اند؛ امری است که خود ایشان میدانند.

سوای تمامی وابستگیهای مذهبی- سیاسی که شیعیان را بهم پیوند داده؛  سیاستهای اخیر ایران  در ارتباط  با کشورها و خصوصا برقراری رابطه نزدیک با کشورهای منطقه (که امری عادی و حتی ضروری  در عالم سیاست  میباشد) قابل توجه اما ناکافی است.  سیاست در ایران از پشتوانه ای  چند هزار ساله برخوردار است که باید بتوان از این گنج  پر گوهر استفاده لازم را برد.

باید یک نکته جالب دیگر را هم به این مبحث افزود:

چندی پیش در اخبار آمده بود که یک بانوی محترمه ای که ابدا هیچ دستی در سیاست نداشت دارفانی را وداع گفت. اما این بانوی محترمه بنوعی حلقه واسط ارتباط فامیلی میان قدرتمندترین خانوادهای مذهبی- سیاسی شیعه در طول هلال شیعه بود.  پس دیده میشود که این سردمداران سیاسی- مذهبی بنوعی هزار فامیل نیز هستند و هلال شیعه را از طریق رابطه خانوادگی هم  تقویت  کرده اند.

از جنبه سیاسی هر فردی میتواند بسادگی بفهمد که انگشت گذاشتن بر هر کجای این هلال یا خانواده بزرگ همه را بحرکت و موضعگیری وامیدارد.

نکته دیگری که پیشتر جنبش روشنفکری در نوشته ای بدان اشاره  داشت:  قدرت و توان این هلال شیعی بوده و هست  که یکی از اساسی ترین فاکتوریهائی میباشد که ایران را به پنجمین قدرت بزرگ جهان تبدیل نمود  و جرات حمله آمریکا و اسرائیل به ایران را ساقط کرد.

چگونه میتوان با قدرتهای بزرگ مقابله کرده  آنها را وادار به عقب نشینی کرد.

 قدرتها در جهان همیشه در حال جابجائی هستند. پس چنانچه ایران میخواهد بمرحله بالاتری صعود کند و یا حداقل سقوط نکند باید مسائل و فاکتورهای  مختلفی را در نظر بگیرد. در اینجا تنها  بیکی از مهمترین  فاکتورها اشاره میشود.

در زمان حمله آمریکا به افغانستان و عراق دیده شد که هیچ کشوری در جهان بیاری  عملی و نظامی آنها بر نخواست.  حتی در مورد افغانستان بر عکس بوده تمام کشورها همصدا شدند؛ از آن فراتر نیروهای شمال که وابسته به ایران بودند برترین عملیات نظامی را انجام دادند.

درهمان ایام و مخصوصا زمان حمله به عراق آمریکا ندای حمله به ایران یا سوریه را سر میداد ولی همچنان هیچ کشوری در دفاع از این دو نگفت که در صورت حمله او نیز در صف نظامی همراه ایران و سوریه با آمریکا خواهد جنگید.  حتی دو کشور ایران و سوریه  باین صرافت نیافتادند تا پیمان نظامی منعقد کرده، تهاجم به یکی را حمله بخود قلمداد نموده  درهنگام لزوم نیرو به کشوردیگر بفرستند.

تجربه حمله به عراق نشان داد که عقد چنین قراردادی میتوانست آمریکا را در موضعی کاملا ضعیف قرار بدهد.  زیرا همه جهان دیدند که آمریکا به تنهائی قادر به حمله به عراق ضعیف (که هیچگونه حمایت  خارجی و داخلی را نداشت) نبود.

اتحاد نظامی جدی میان ایران و سوریه،  تمامی کشورهای منطقه را در موقعیتی قرار میداد و میدهد که بهیچ وجه حاضر نمیشدند( و در آینده نیز نخواهند شد) تا پایگاه نظامی و امکانات برای حمله به یکی از این دو کشور در اختیار آمریکا( حتی در صورت اتحاد  یکپارچه و کامل با اروپا)  قرار بدهند.

پیشتر و از همان ابتدای شروع رجزخوانی توخالی آمریکا و ارباب پشت پرده اش یعنی اسرائیل، جنبش روشنفکری با قاطعیت تمام نوشت که آمریکا و اسرائیل ناتوان تراز آن هستند تا بتوانند به ایران حمله بکنند.  صحت این گفتاراکنون به اثبات رسیده و روز بروزهم آمریکا ناتوانترمیشود.  

با اینحال هنوز این وظیفه جلوی پای کشورهای منطقه و جهان وجود دارد.  در این راه ایران بعنوان  قویترین و قدرتمندترین کشور در منطقه و در میان کشورهای در حال توسعه باید پیش قدم عقد معاهدات نظامی و عدم تجاوز بشود.  اگر ایران با کشورهای منطقه به چنین توافق هائی دست یابد آنگاه تمامی این کشورها میتوانند آسوده و فارغ بال در مقابل قدرت طلبی کشورهای قدرتمند بایستند. ایران حتی میتواند چنین قرار دادهائی را با کشورهای دورتر افریقائی، آمریکائی و آسیائی  منعقد کند. عقد چنین معاهداتی و حتی در صورت لزوم و احساس خطر ارسال نیروئی  نظامی هرچند اندک  ( که هشدار اولیه میباشد)،  در عصر حاضر جلوی تمامی تجاوزات را از جانب هر کشوری خواهد گرفت و صلح را به جهان عرضه خواهد کرد.

باید کاملا مطمئن بود، چنانچه آمریکا بخواهد به کشوری در نقطه ای از جهان حمله بکند و در این مرحله ایران نیروی هر چند کوچکی را بدانجا بفرستد در چنین وضعیتی آمریکا ابدا قادر نخواهد بود تا در دو جبهه جنگ را بگشاید. باید توجه کرد که این قراردادها یا پیمان نامه ها تنها به جنگ خلاصه نمیشود.  بلکه چنانکه دیده میشود آمریکا و حتی اروپا درمسائل داخلی کشورهای جهان  بانواع گوناگون مداخله کرده در تغییر رژیم ها و سرنگون کردنها دست داشته و دارند.  دفاع و حمایت از یکدیگر در برابر هرگونه مداخله جوئی خارجی میتواند در معاهدات جای گیرد.  

این امری عملی است و حق طبیعی – تاریخی  کشورها میباشد.  باید ازاین حق بهره برد.

همچنانکه پیمان ناتو برپاست، معاهدات مشابه میان کشورهای در حال توسعه و حتی در مرحله ای فراتر با کشورهائی همسایه مانند روسیه یا کشوری مانند چین، نیز جای هیچ بحثی ندارد.

چرا آمریکا و ایران هردو میخواهند تا انتخابات عراق بموقع انجام بشود.

این سئوالی استکه روزانه در رسانه ها از جانب بسیاری سیاسیون و دانایان فن مطرح میشود.  

جواب  این سئوال را نباید در اهدا ف یا منافع مشترک  میان ایران وآمریکا جستجو کرد.

آمریکا در مجموع  در افغانستان و عراق شکست خورد اما وضعیت در این دو کشور متفاوت است.

هدف آمریکا در افغانستان ایزوله کردن ایران و ایجاد مسیری(برای کشورهای جدیدالتاسیس جدا شده از شوروی)  از افغانستان و پاکستان به دریای آزاد بود. اما با ناآرامی در هر دو کشور تنها مسیر امن ایران است. از همان ابتدا در حالیکه آمریکا  احمقانه در گیر جنگ بود،  ایران در حال ساختن جاده های از قبل برنامه ریزی شده اش بود.

در همین هفته نیز قرار داد نهائی عبور کالا از مسیر ازبکستان- افغانستان و ایران به خلیج فارس رسما در پایتخت ازبکستان بامضا رسید، این در حالیستکه هنوزچندین ده هزار سرباز آمریکائی در افغانستان هستند. معنی این حضور و این قرار داد اینستکه آمریکا بعنوان قربانی و گوشت دم توپ یا مهره بازنده یا تنها بعنوان گاو شیر ده  در افغانستان در خدمت ایران بوده است.  اما تنها تلاش میکند  نگذارد دنیا متوجه شکست اش بشود.  حکومت ایران نیز عاقل تر یا سیاست بازتر از آنستکه مانند آمریکائیان همواره بدنبال هوچیگری باشد؛  بلکه نتیجه و حاصل بدست آمده برایش اهمیت دارد.

حتی اکنون پاکستان عاجزانه از ایران میخواهد تا هند را راضی به عبور خط لوله گاز ایران- هند از خاک این کشور بکند؛ امری که مهر پایان به سلطه چندین ساله آمریکا برحکومتهای پاکستان میزند.  احتمال امضا قرارداد خط لوله گاز ایران به هند از مسیر پاکستان در همین ماه آینده بسیار جدی است.

در خصوص عراق موضوع دیگراست.  متحدین آمریکا یک بیک شکست را پذیرفته،  میدان را ترک میکنند و بزودی او تنها خواهد شد. از آنجائیکه هم اکنون نیز قادر به نگهداری و حفظ آرامش در عراق نیست و آینده ای برای خود پیش بینی نمیکند؛ بهترین راه را  فرار آبرومندانه میبیند. هرچند هیچگاه از دست کثیف و جنایتکار پشت پرده یعنی اسرائیل نباید غافل شد. اسرائیل که مسبب اصلی جنگ بود کاملا متوجه شده که با توجه به سیاستی که ایران در پیش گرفته دیگر قادر به انداختن نفاق میان کشورهای منطقه که همه مسلمان هستند نمیباشد؛ از طرفی تشکیل هلال شیعی را هم میبیند.

چنانچه ایران بعنوان قوی ترین و استراتژیک ترین کشور منطقه عاقلانه عمل کرده؛  سایر کشورهای منطقه نیز درایت و سیاست ایران را درک نموده  پیشه خود سازند؛  تا چند سال بسیار بسیار نزدیک اسرائیل کاملا در منطقه و سپس در جهان ایزوله شده،  تنها راهش ذوب شدن خواهد بود.

شاید هدف آمریکا آن باشد که بعد از انتخابات و در نتیجه شکست گروههای خاصی از سنی ها؛ هدف حمله هایشان عوض شده  به مخالفت با دولت جدید برخیزند؛  در این صورت نیازمند حمایت آمریکا خواهند بود و از این زاویه آمریکا بتواند عراق را بطرف تجزیه ببرد.  در نتیجه کردستان را جدا کرده در اختیار یهودیان کرد قرار بدهد. اما ابدا به نظر نمیرسد که این امر قابل تحقق باشد.

در مقابل ایران خود را قدرتمند میبیند.  این مرحله از انتخابات مسلما با پیروزی قاطع شیعیان و سایر نیروها و ملیتهای عراقی از جمله گروه کثیری از کردها تمام خواهد شد که نیروهائی هستند با تمایلات آزادیخواهانه و آگاه براینکه ایران قصد سلطه بر آنها را ندارد و نمیتواند هم داشته باشد.

 سیاستمداران ایران باید بخوبی آگاه باشند:  

مردم ایران بهمان میزان که حاضر نیستند هیچ قسمتی  از کشورشان را از دست بدهند؛  بهمان اندازه  نیز تمایلی به گسترش خاک خود خصوصا در قسمت غرب یا عراق  ندارند.  بنابراین ابدا عواقب چنین مداخلا تی را هم نخواهند پذیرفت.

جنبش روشنفکری ایران سالها  پیش  پند زیر را به حکومتهای ایران و منطقه داد:

 برای اینکه بتوان کشور را پیش برد باید صلح را حاکم کرد.  باید میان تمام کشورهای همسایه روابط  بسیار نزدیک و صمیمی برقرار نمود  و اجازه نداد تا کشورهای قدرتمند همسایگان را بجنگ یکدیگر انداخته،  از این معرکه سود ببرد.  

اکنون جنبش روشنفکری این پند را اضافه میکند:

 کشورهای منطقه باید کاملا متحد شده،  معاهدات همکاریهای مختلف اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی و خصوصا نظامی را با یکدیگر منعقد نموده در برابر هر تهاجم خارجی از یکدیگر دفاع کنند.

جای خوشبختی استکه ایران به پیشنهاد اول توجه کرد.  از آن مهمتر اساس فلسفه جنبش روشنفکری  که  برتری فکر و دانش بشری بر سایر توانائیهایش میباشد را  پذیرفت و در آن راه گام نهاد.

بگذارید کشورها بدانجا برسند که در آنها حداقل سواد لیسانس باشد نه آنکه لیسانسیه  کیمیا.

                                                          جنبش روشنفکری- ایران

                                                                                          دیماه 1383 ژانویه 2005

Intellectualism_movement_iran@hotmail.com

دليل حمله اسرائيل به جنوب لبنان


دلیل حمله اسرائیل به جنوب لبنان آماده ساختن شرایط برای حمله به ایران است.

از یکهفته پیش اسرائیل حمله شدیدی را برعلیه کشور لبنان آغاز کرد. بهانه این حمله به اسارت گرفته شدن دو تن از سربازان اسرائیلی توسط نیروی حزب الله در درگیری نظامی بوده است.

چهارشنبه 19 ژولای، پدر” گلماد شایت”  یکی از سربازان اسیر که خود نیز در اسرائیل زندگی میکند در مصاحبه ای با تلویزیون بی بی سی لندن بصراحت اظهار داشت:  حمله اسرائیل به لبنان به بهانه آزاد کردن فرزند او و سربازی دیگر، تنها یک حیله و کذب است. او بصراحت گفت که مسلما فرزندش برای دولت اسرائیل ارزشی ندارد زیرا اسرائیل این موضوع را بارها ثابت کرده است که برای جان مردم ارزشی قائل نیست. او گفت که با این جنگ و کشتار مخالف است.

اما چرا اسرائیل دست به این حمله و کشتار زده است:

آنچه که واقیت عیان برای دست اندرکاران سیاست میباشد آنستکه تمامی عملیات نظامی که آمریکا در افغانستان و عراق به اجرا در آورد طرح و نقشه یهودیان صهیونیست صاحب قدرت و یا شاید بهتر است گفته شود صاحب آمریکا و دولت آمریکاست، که توسط دولت  مسیحی صهیونیست بوش پیاده گردیده است.

اکنون عوامل سیاسی، نظامی و امنیتی اسرائیل درعراق فعالیت بسیار گسترده ای دارند. آنهابدنبال آمال و امیال خرافی وعده داده شده در عهد عتیق هستند. اسرائیل، یهودیان صهیونیست و آمریکا میدانند و میبینند که باید در کوتاه مدت عراق را ترک کنند و بدینسان کنترل منطقه عظیم نفتی را از دست بدهند پس میخواهند پیش از اینکه کار به آنجا بکشد با حمله به ایران و به زانو در آوردن ایران قدرت کامل خود را بر این منطقه استراتژیک اعمال کنند و از این طریق یعنی با در اختیار گرفتن بیشترین منابع انرژی؛ جهان را بزیر سلطه خود در آورند. چنانچه آنها بر ایران تسلط یابند آنگاه بر منطقه ای از افغانستان تا مصر که البته شامل کشورهای جانبی همانند کشورهای جدا شده از شوروی سابق و نیز شبه جزیره عربستان میشود تسلط کامل مییابند و بدینترتیب امپراطوری بزرگ و قدرتمندی  را در سرزمینی با چنین وسعتی که اکنون قرن ها است وجود نداشته ایجاد میکنند. ایجاد چنین امپراطوری به آنها آنچنان قدرتی میدهد که شاید تا چندین ده سال و شاید چندین صد سال قدرت بلا منازع جهان باشند.

اگر به این نکته بالا رفتن قیمت نفت را هم بیافزائیم آنگاه دیده میشود آنها با کنترل انرژی تا چه حد قدرت و ثروت بدست میآورند.

اما مانع اصلی و جدی برسر راه آنها ایران است.

پس باید این مانع را سرکوب کرد. اما این مانع دارد خطرناک میشود و به دانش اتمی دست یافته و حاضر به کنار گذاشتن آن نیست حتی بنظر میرسد که تهدیدهای تحریم نیز نمیتواند کارگر بیفتد.

پس باید اماکنی که در آنها مراحل مختلف غنی سازی ( چرخه سوخت) صورت میگیرد نابود شود.

لیکن اگر قرار باشد اسرائیل دست به چنین حمله ای بزند با مشکلات زیادی روبرو میشود که مهمترین آنها احتمال حمله از درون است. چنانچه اسرائیل به ایران و اماکن اتمی اش حمله بکند آنگاه نیروهای شیعه و سایر طرفداران ایران وارد عمل میشوند که خطرناکترین آنها فلسطینی های ساکن در همان کشور و دیگری  نیروهای شیعه در لبنان که سازمان یافته ترین آنها حزب الله است.

در صورت حمله به ایران، اسرائیل باید با سه نیروی عمده نامبرده درگیر شود. بنابراین بهتر آنستکه در وحله اول دونیروی حامی ایران را بزیر ضرب ببرد و زمانیکه این دونیرو یا دوبال از کار افتادند آنگاه بسراغ ایران برود. در آنصورت اگر ایران بعنوان تلافی اقدام به موشک باران اسرائیل کرد آنگاه اسرائیل که از هیچ جنایتی روی نگردانده، اقدام به بمباران اتمی ایران خواهد کرد و در این میان اگر میلیونها ایرانی نیز کشته بشوند باز هم برای این جنایتکارانی که در طول تاریخ  بار بزرگترین جنایات جهان را بسادگی و با بی پروائی و بدون هیچ شرمی همیشه حمل کرده اند، اهمیتی ندارد.

در فلسفه و تفکر آنها تنها یهودیان آدم و یا انسان هستند و سایرین هیچ  والبته همین ریشه و پایه اولیه نژادپرستی ی است که اکنون ظاهرا در جهان منفور میباشد.

جای هیچ شبهه ای نیست که بمباران مناطق اتمی ایران بدون آسیب های جدی که از انفجارات و تشعشعات اتمی ناشی میشود، نخواهد بود.  بعد از آن نیز بمباران های اتمی اسرائیل در سایر مناطق ایران مزید بر علت خواهد گردید.

محاسبات اسرائیل بر آنستکه اگر چنین حمله ای به ایران پیش از نابودی حزب الله لبنان و سرکوبی حماس در فلسطین صورت بگیرد آنگاه اسرائیل خود را گرفتار ریسک بزرگی کرده و ضرباتی را از سه جبهه درونی، همسایه و راه دور( ایران) خواهد خورد و آشوبی عظیم برپا خواهد شد لیکن اگر آن دوتا را از سر راه بردارد آنگاه تکلیف ایران ساده خواهد بود.

اما تمامی این محاسبات اسرائیل کاملا غلط است زیرا:

اولا؛ ابدا به نظر نمیرسد که اسرائیل در همین مرحله اولیه بتواند موفق شود و حزب الله و حماس را شکست بدهد.

ظاهر جنگ و محاسبات و قوانین نظامی نیز نشان میدهد که تا بحال اسرائیل هیچ پیروزی ای بدست نیاورده،  بلکه شکست خورده است.

ثانیا؛  حتی اگر بتواند این دو نیرو را نیز تا آن میزانی سرکوب کند که زمینه برای حمله به مراکز اتمی ایران را به اجرا در آورد؛  آنگاه وضعیت نه تنها در منطقه بلکه شاید در تمامی جهان آشفته خواهد شد و نیزامنیت جانی برای بسیاری از نیروها و انسانها و در تمامی کشورهای جهان از میان خواهد رفت. این احتمال که جنگ و بمب گداری ها بدرون کشورهای مختلف جهان کشیده شود بسیار قوی است.

البته محاسبات اقتصادی و وضعیت سرمایه گذاریهای صورت گرفته در ایران را نباید از نظر دور داشت که بسیار آسیب خواهند دید. از جانبی دیگر اگر چنان بشود و ایران همانند عراق گردد آنگاه جمع و جور کردن این کشور و سایر کشورهای منطقه کاری است که بطور حتم به دهها سال وقت نیاز دارد و تازه آنگاه نیز بدون کمک همین نیروی حاکم بر ایران امکان ندارد.  حال میتوان تصور کرد که در این مدت آشفتگی چه صدمات جدی اقتصادی برتمامی کشورهای جهان وارد خواهد آمد که حداقل آن چندبرابر شدن میزان بیکاری در اروپا و آمریکا و حتی چین و روسیه و سایرین خواهد بود. از اینرو دیده میشود که محاسبات آنها برای در اختیار آوردن منطقه گسترده ای که ذکر شد چندان واقعی بنظر نمیرسد.

اسرائیل از آن بیم دارد که مبادا ایران به بمب اتمی دست یابد زیرا در آنصورت توازن تمامی قوا و نیروها در منطقه و جهان بهم خواهد خورد و دیگر نمیتواند برای کشورهای منطقه قلدری بکند.  برای جلوگیری از همین امر استکه چنین جنگی را شروع کرده است؛ بدون اینکه متوجه باشد که: اگر قرار بر آن باشد که اسرائیل به مراکز اتمی ایران حمله کند و این حمله با کمک بمب های اتمی فلان و بهمان نوع باشد و به این ترتیب میلیونها ایرانی را قتل عام کرده امپراطوری شیعه را تهدید به نابودی کند آنگاه هیچ راه و چاره ای برای ایران باقی نمیماند که این کشور نیز بمب اتمی تهیه کند.

باید مطمئن بود که تهیه بمب اتمی چه در خود ایران و چه خرید آن از بازارهای جهانی اسلحه، کاری سخت برای دولتها و خصوصا ایران نخواهد بود.

اسرائیل با چنین حمله ای نه تنها افسانه پوچ قدر قدرتی خود را به گور سپرد بلکه شاید بتوان با قاطعیت گفت که قدم اولیه در راه نابودی خود و بسته شدن پرونده کشوری بنام اسرائیل را برداشه است.

نتیجه آنکه  در چنین وضعیتی که اسرائیل ایجاد کرده است؛ همواره در جهان سه راه وجود دارد که جلوی پای ایران نیز قرار دارد:

1- با استفاده از توان اقتصادی خود به جنگ دشمن برود و او را عقب کاملا بنشاند.

این کار عملا از توان ایران خارج است. هرچند با اتکای به نفت که انرژی  یا خون مورد نیاز صنایع و… است میتواند کاری انجام بدهد اما در سطح وسیع و جهانی ضربه ای تعیین کننده نبوده  و قادر به شکست آمریکا و اسرائیل نخواهد بود زیرا آنها با نیروی نظامی پیش آمده اند. اما اگر تمامی کشورهای عضو اوپک وارد کار بشوند آنگاه اوضاع کاملا متفاوت خواهد شد.

2- بازی سیاسی میتواند نقش داشته باشد. لیکن چنین استکه وقتی بازی سیاسی به بن بست میرسد جنگ پیش میاید. البته در این مرحله نیز همه چیز تمام شده نیست و هنوز جا برای بازی سیاسی باز است.

با این حال بازی سیاسی در این مرحله برای ایران تمام کننده ماجرا نیست زیرا برای اینکه بتواند در این بازی سیاسی از حمایت بیشتر و تعیین کننده برخورداردبشود به نکته سوم نیاز دارد.

3- توان نظامی: این همان نکته اساسی میباشد که صهیونیستها و آمریکا را بیمناک کرده است. زیرا اگر ایران به توان بالای نظامی در حد بمب اتمی دست یابد آنگاه دیگر بطور جدی به قدرتها بزرگ جهان پیوسته و دیگر هیچ قدرتی در جهان قادر به ضربه زدن به او نیست. در واقع همانطور که گفته شد در صورتیکه ایران به بمب اتمی دست یابد آنگاه برای مدتهای طولانی خیال اش از بابت دخالتها و… و جنگ آسوده خواهد بود. در چنان حالتی صهیونیستها نیز باید با آرمانهای کاذب وعده داده شده در عهد عتیق خداحافظی کنند و آمریکا نیز قدر قدرتی خود را از دست خواهد داد.

البته در اینجا است که ایران باید از بازی های سیاسی استفاده کند و بتواند روسیه و چین را متقاعد کند که اتمی شدن ایران بنفع آنها و در مجموع جهان و صلح جهانی است.

بنابراین دیده میشود که برای ایران راهی بجز اتمی شدن باقی نمانده است. پس ایران نباید بیمی از تحریم بخود راه بدهد و نه تنها نباید چرخه سوخت را متوقف کند بلکه اگر احتمال حمله بخود را قوی دید برای پیشگیری بهتر است تا از آژانس انرژی اتمی خارج شده و بفوریت بمب اتمی تولید کند. چنانچه ایران از تحریم بترسد و دست از اتمی شدن بردارد بزودی بصورت مستعمره در آمده و در آنصورت نه تنها امکان چرخه سوخت را از دست میدهد بلکه بعنوان یک مستعمره تمامی آزادیها را از دست میدهد که از هر تحریمی بدتر است.

                                             جنبش روشنفکری- ایران

                                             تیر ماه 1385     ژولای 2006

Intellectualism.movement-iran@hotmail.com

شورش در فرانسه مهد باصطلاح دمکراسی


شورش در مهد دمکراسی مسخره فرانسه  و

رفتار دمکراتیک  رژیم دمکراتیک فرانسه با شهروندان فقیر

دولت دمکراتیک فرانسه این روزها درگیر سرکوب دمکراتیک و انسانی و حقوق بشری مردمی فقیر و خسته و درمانده است. مردمی که از زور بیکاری و درماندگی وقت خود را به بطالت و حتی هرگونه کاری که در عرف آن کشور خلاف نامیده میشود میگذرانند و همیشه از جانب آنها بعنوان مردمی انگل ( وزیر کشوردرهمین آشوب ها بهترازاین جمله در باره آنها نگفت و همین سخنان خشم آنان را فزونی بخشید) و… خوانده میشدند. در حالیکه مسئول تمامی رفتا رهای این انگلها ( بقول رهبران دمکرات و انسان فرانسه در خصوص شهروندانشان) خود آنها هستند. اگر آنها انگل هستند و سربار و…  جامعه  و تمامی آنچه که هستند همه اش بر عهده صاحبان کشور( سرمایه داران بسیار کلان) است. هرچه آنها را القاب بدتری بدهند در واقع بخود این قشر اندک که تمامی قدرت کشور را در دست دارد برمیگردد.

هیچکدام از وسایل ارتباطات جمعی جهان نمیتوانند کتمان کنند که سرمنشا این آشوبها فاصله وحشتناک طبقاتی ازطرفی ورفتارغیر انسانی این رژیم مدعی حقوق بشر با این انسانهای بینوا و سرکوفته میباشد.

فرانسه که  برای سایر مردم جهان ادعای دمکراسی و حقوق بشر دارد و ادا واطوارهای مسخره و دلقکی در میآورد با بروز کوچکترین ابراز نارضایتی مردم بدترین رفتارهای غیر انسانی را از خود بروز داد. حال تصورش را بکنید اگر کشورهای دیگری قدرت آنرا داشتند تا در این آشوبها دخالت کرده و کار را به مسائل سختتر میکشیدند آنگاه چهره واقعی این دمکراسی های واقعی چگونه میبود. توجه کنید هرچند این ترم ( دمکراسی) کاملا مسخره میباشد ولی دقیقا بخاطر همین مسخرگی اش لایق این رژیم هاست که چهره واقعی اشان در موقع بحران مشخص میگردد.

در زمان آرامش و بودن ثروت همه چیز خوب است،  واقعیتها را باید در زمان سختی و تنگی دید. درست حکایت قمار بازی استکه تا آنگاه که در حال برد است میخندد و شوخ و خوش برخورد است و بدیگران نیز اندکی میدهد ولی از زمانیکه ورق برگشت با همه بداخلاقی میکند و چهره دیگری  یا اصلی اش را نشان میدهد و بخشش هایش را طلب میکند.

اما باید به نکته ای هم که در بالا اشاره شد دقت بیشتری کرد.  اروپا و آمریکا در تمامی کشورهای جهان خصوصا منطقه نفت خیز و استرتژیک خاورمیانه بسیار دخالت کرده و باعث جنگها شده اند. آنها در بهترین حالت باعث نگرانی ها و بی ثباتی ها در کشورها شده اند. آنها اپوزیسیون دروغین درست کرده و در مسیر تکامل آرام و طبیعی این کشورها دخالت بی حد وحصرمیکنند. آنها با وقاحت تمام حتی جنگها ی داخلی براه میاندازند و همزمان برای آنها دل میسوزانند. همانند کاری که فرانسه در همین دهه گذشته در رواندا کرد. کجا بودند در آن موقع آنهمه سازمانهای  پرسر و صدای بین المللی.

احمق آنهائی که اشکهای این تمساح ها را واقعی بپندارند واحمق ترآنها که دست بدامن شان میشوند.  

اگر این کشورها نیز اندکی قدرت داشتند و یا با همین قدرت اندک میخواستند در امور داخلی امثال فرانسه دخالت کنند؛ آنگاه دیده میشد که اولا چقدر این کشورهای دمکراتیک، بی ثبات و بی پشتوانه مردمی هستند؛ دیگر اینکه دیده میشد که این کشورها چگونه بی مهابا جنگ براه میاندازند.

این کشورهای اروپائی و آمریکا بوده و هستند که همیشه و بدون وقفه از زمانیکه سر درمیان جهان در آوردند طبل جنگ اشان از صدا نیافتاده است. کثافت کاری ها و جنایات آنها آنقدر زیاد است که حد  و حصر نداشته ودر یکی دو کتاب نمیگنجد.

اما اگر بجای این فقرا؛  ثروتمندان صاحب کشور، مشکلی داشته باشند یا چیزی بخواهند ؟؟؟

آهای دمکراتها بکوبید و بکشید زیرا که معنی دمکراسی و دمکراسی شما همین است و بس.

امید آنکه دمکراسی مرسوم در جهان غرب به کشورهای با فرهنگ شرق نیاید وگرنه آنها را هم به نابودی میکشد.

نوامبر 2005      جنبش روشنفکری- ایران

Intellectusliam_movement_iran@hotmail.com

مسئله عراق جنگ قدرت در جهان است


مسئله عراق جنگ قدرت در جهان

آمریکا بازیچه شکست خورده

دردهه هفتاد مسیحی شوروی مغرور از قدرت خود با آن تفکرات ابتدائی و خشک مارکسیست لنینیستی بدین نتیجه رسیده بود که دوران یا عصر سوسیالیست با موفقیت طی شده و در حال گذار به کمونیسم میباشند پس لازم نیست منتظر ماند تا کشورهائی همانند افغانستان که در مراحل ابتدائی فئودالیسم هستند این مرحله و سرمایه داری را طی کرده  آماده پذیرش سوسیالیسم وبعد کمونیسم ( یعنی آن بهشت زمینئی که مارکس بظاهر ضد دین اما در اساس تامغز استخوان با تفکری مذهبی, ترسیم کرده بود)  فرا رسد. بااین تئوری یعنی مشخص کردن عصر یا دوران موجود  پایه حمله به افغانستان ریخته شد که خود این حرکت فروپاشی سوسیالیسم واقعا موجود را تسریع کرد, نیز مزیدی بر شروع یکسری جنگهای طولانی مدت و فرساینده در منطقه گردید.  حال بعد از سه دهه جنگ در منطقه نه تنها همه از آن خسته شده اند بلکه ثروت آنجا نیز تماما صرف خرید اسلحه گردیده و جیب ها خالیست. در کنار این عقب رفت و فاجعه اما در جهان توسعه یافته صنعتی,  پیشرفت تکنولوژی سطح تولیدات را بالا برده است و تولید کنندگانش نیاز به بازار دارند. بدینجهت اروپا و سایر کشورهای صنعتی که پایه اصلی اقتصادشان بر مبنای فروش اسلحه نیست بطور جدی درگیر ماجرا شده اند. جنگ قدرت برای تقسیم دوباره جهان در جریان افتاده است.

اما از طرفی با همان سرعتی که پیشرفت های علمی صنعتی حاصل گردید,   وضعیت جهان نیزتاثیر گرفته از آن  تحول گسترده ای یافته,  بطوریکه نگاه به وضعیت سیاسی آینده در جهان و تصور چگونگی آن برای هیچ کس کاری ساده و یا حتی امکان پذی  نیست.  مخصوصا در دهه آخر قرن گذشته و فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد و هجوم کشورهای جدا شده از آن به طرف غرب,  نیز تصور باطلی که برای آمریکا بوجود آمد که تنها قدرت و آقای جهان است.  ایجاد اروپای مشترک که تجربه ای جدید است و قصد دارد تا جای خالی شوروی سابق را بگیرد.  تلاش دوباره شوروی برای مطرح شدن. تغییرات در چین, اژدهای خوابیده ای که ظاهرا در حال بیدار شدن است. تغییرات سیاسی در ایران که احتمال میرود با کمی دوراندیشی و سیاست,  دوباره نقش برجسته خود را  در جهان باز یابد. حرکت در کشورهای منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه که در حال نوعی بیداری و تحول و خود یابی اند,  خصوصا اینکه  دیگر نمیخواهند پول نفت را خرج خرید اسلحه های غیر کارآمد و از رده خارج آمریکائی بکنند.  نقش اسرائیل که حساسیت دو دین بزرگ و پرجمعیت جهان یعنی اسلام و مسیحیت را بر میانگیزد و بنظر نمیرسد بغیر از تشدید بحران حاصل دیگری داشته باشد. از میان رفتن آپارتاید در آفریقای جنوبی  و نقش کره از اهم مشکلات جهان و تغییرات وسیع و سریعی استکه رخ داده و ادامه دارد. البته بطور حتم میتوان دراین لسیت تمامی کشورهای جهان را بنوعی گنجاند.

هدف از ذکر نکات بالا آن بود تا مشخص گردد که بر خلاف آن تصوری که میپندارد غرب اعم از اروپا و یا آمریکا برنامه های 20 سال و یا حتی 10 ویا حتی کمتر 5 سال آینده را ریخته غلط است و چنین امکانی در حال حاضر وجود ندارد. این افکار و تصورات متعلق به دهه های قبل است که اوضاع تا حدودی ثابت و متعادل بود و تغییرات در دراز مدت صورت میگرفت.  مثلا در دوران جنگ سرد آمریکا و شوروی که  جهان تاحدودی تقسیم شده بود,  دچار تحولات فوری نمیشد.  اما اکنون تحولات بسیار بسیار سریع است خصوصا در این مقطع که جهان گرفتار بحران تقسیم دوباره گردیده,  جنگ قدرت در جریان میباشد و هر کشوری سهم خود را خواسته باید که موقعیت و وضعیت آینده اش مشخص گردد. آن کشوری که نتواند در این بحران درست عمل کند بازنده خواهد بود.  مسلما در این مقطع از تاریخ امکان پیش بینی و برنامه ریزی دراز مدت  وجود ندارد هر لحظه ممکن است ائتلافات و جابجائی های جدید صورت بگیرد. اما نه تنها مردم عادی که همواره بسیار دیرتر مسائل دستگیرشان میشود بر همان باورند که برنامه ها برای سالهای آینده ریخته شده است,  بلکه بسیاری از سیاستمداران برجسته دنیا نیز گرفتار انواع همین تفکرات عقب مانده هستند که در اینصورت شکست آنها قطعی است.  در این رابطه  بزرگترین عقب افتادگی از آن آمریکاست.  این کشورتحت ریاست جمهوری  یکی از بی دانش ترین و عقب افتاده ترین مردمان جهان اقای جرج بوش قرار دارد. بزرگترین مشکل سیاسی رهبری آمریکا عقب ماندگی ذهنی آن است.  آنان که از مشاوران بسیار کودن و واپس گرائی همانند هانتینگتون, کسینجر و باند  پیروی میکنند,  نمیتوانند جهان را  ببینند تا متوجه شوند که در این جنگ قدرت  چگونه بازیچه دست قرار گرفته اند.

پس از فرو پاشی شوروی ساموئل هانتینگتون تئوری برخورد تمدنها را ارائه کرد هر چند تئوری او در مجامع علمی نقد و رد شد اما در عمل دولت جرج بوش در تعقیب آنست.  نادانی آنان در اینستکه  نمیدانند در این “عصر تحولات سریع ” امثال  هانتینگتون و کسینجر جنازه ای فکری با افکاری پوسیده  بیش نیستند.  این افراد که پا بسن پیری گذاشته اند نمیتوانند جهان را ببینند و درک کنند و تصویری که از جهان دارند همان است که از دهه های پیشین درذهن دارند.  بدین نوع تفکر و نگاه  میگویند واپس گرائی وعقب ماندگی ذهنی سیاسی.

اما ریشه این واپسگرائی نیز در آرمانهای خاص یهودیت آنها است. آرمانهائی که برای بشریت فاجعه آفرین خواهد بود و باید با چنین تفکراتی برخوردهای فلسفی در جهت حذف اشان از زندگی بشر نمود.

فلسفه و تفکر غلط بزرگترین برای خطر بشر است. همانطوریکه فکرانسان  باعث پیشرفت و تکامل اش گردید همین فکر هم میتواند خطرناکترین دشمن او در راه نابودی اش باشد. هیچ چیز بهتر و هیچ چیز بدتر از فکر و اندیشه که خود را در قالب فلسفه یعنی برنامه زندگی و آینده  نشان میدهد برای بشر نیست. آنچه انسان را ساخت نه دستهای او که پایه تئوریهای مارکسیستی است  بلکه فکر او بود. بهمین دلیل  جنبش روشنفکری اساسی ترین وظیفه خود را ارائه فکرو فلسفه ای کاملا نوین ومناسبت با شرایط زندگی بشر میداند. بهمین دلیل در مواردی مجبور به برخورد باسایر نظرات میباشد.

مخصوصا امروز جهان سیاست بدلیل تغییرات سریع نیازمند تعیین تکلیف و دورانداختن  تئوریسینهای پیر, پیرفکر, محافظه کار و آنانکه افکار پوسیده هزار ساله را دنبال میکنند بوده,  باید از جوانان فعال  و خوش فکر استفاده کند.

 بهتر است این امر را با ورزش مقایسه کنیم و فوتبال را مثال بیاوریم, در این ورزش کمتر اتفاق میافتد که ورزشکاری بیشتر از 5 تا 10 سال در صدر باشد خیلی زود نیروئی جوانتر که نه تنها از قدرت بدنی بیشتری برخوردار است جای خود را باز میکند بلکه این نیروها از تجربیات نسل قبلی نیز سود میبرد. اما تفاوت میان فوتبال و سیاست در آنستکه نیروی جوان در سیاست میتواند 50 ساله باشد زیرا که این رشته نیازمند تجربه فراوان است لیکن کسانی همانند کسینجر با آن سن بسیار بالا دیگر خرف و دچار کور ذهنی شده اند. جای تعجب آنجاستکه وقتی گورباچف با حدود 50 سال سن بر روی کار آمد همه جهان گفتند که اکنون نیروئی جوان  در شوروی بر سر کار آمده که میتواند با دگم ها و خشک مغزی ها ی پیران سیاسی برخورد کند زیرا که آن نسل سالها با آن تفکرات بزرگ شده بود و دیگر قادر به تغییر خود نبود پس نیروئی جوان همانند گورباچف میتوانست اینکار را  بکند اما اکنون که شرایط از آن زمان حساس تر است و تغییرات بسیار سریعتر صورت میگیرد و آن تجربیات نیز وجود دارد چه نامی بر سیاست آمریکا که از این گروه پیران محافظه کار استفاده میکند  میتوان نهاد؟  بی سیاستی و حماقت محض؟  یا اینکه باید گفت آمریکا بازیچه آمال کسانی شده است که در پی وعده یهوه برای سلطنت بر جهان هستند و عاقبت نیز در این راه آمریکا را بفلاکت میاندازند و آنگاه با سرمایه اشان دوباره بکشور دیگری مهاجرت میکنند.

سیاستی  که آمریکا در پیش گرفته بزودی او را بسر منزل نابودی خواهد کشاند امادر این راه دو فاکتور مهم وجود داشته, تعیین کننده است:

1 –  قدرت مالی و نظامی آمریکا که باعث میشود بتواند مدتی طولانی( به نسبت سایرین) روی پا بایستد.

 2- عملکرد سایر دول:   اگرسایرین عاقل نباشند و نتوانند از شرایط ایجاد شده استفاده لازم را ببرند آنگاه آمریکا میتواند در برابر نیروهائی که از او احمقانه تر عمل کرده اند پیروز گردد. نیروهای خارج از آمریکا همانطور که گفته شد دسته بندیهای خود را دارند اروپای مشترک از همه قوی تر و متحدتر است اما مشکلاتی هم دارند. روسیه, چین, کره, ایران و…  با هم موارد اتحاد و اختلاف دارند. تعدادی از آنها بارزش وحدت و پیدا کردن متحد نزدیک پی برده اند که اگر هشیاری بخرج بدهند میتوانند تا حدودی تعادل قوا را برقرار کنند, اما عده ای از کشورها هنوز سر در گریبان و گیج مانده اند . اگر اینطرف ماجرا نتواند عاقلانه عمل کند همچنان در زیر خواهد ماند و آمریکا علیرغم تمام بی سیاستی و نادانی همچنانان قدرت فائقه .

نگاهی به احتمال حمله آمریکا به عراق

ژانویه سال 2002 یعنی یکسال پیش جرج بوش رئیس جمهور آمریکا ظاهرا بدون اینکه متوجه باشد که در جریان حمله به افغانستان کشورش بازنده بوده و سایرین برنده, ایران, کره شمالی و عراق را محور شیطانی خوانده در پی تدارک جنگ برآمد. جنبش روشنفکری ایران طی مقالاتی در برخورد  با این نظر ضعفهای آمریکا را نشان داده  با دلایل مشخص ثابت نمود که آمریکا ابدا قدرت و توان و امکان حمله به ایران و کره شمالی را ندارد اما عراق را مستثنی کرد.  لیکن آنرا هم مشروط دانست زیرا همانطور که آمریکا قادر نبود به تنهائی به افغانستان حمله بکند و اگر کمک سایرین بخصوص ایران نبود در بندی شاید بدتر از ویتنام  میافتاد اکنون نیز اگر بخواهد به تنهائی به عراق حمله کند نه تنها با مخالفت دیگران روبرو خواهد شد بلکه چون جنگ برسر تقسیم قدرت در جهان است سایرین عراق را تقویت کرده و او را در چاهی عمیق میاندازند که در آمدنش چندان آسان نیست. هماکنون کمک ایران به تنهائی معادل بقیه جهان است.

تئوریسنهای آمریکائی نمیفهمند یا نمیخواهند بپذیرند که اصل توازن قوا برای تمامی دول جهان ارزش حیاتی دارد و هرچقدر هم که آمریکا از نظر مالی و نظامی قوی باشد دیگران در پی قدرت و سهم خود هستند.  آنها تاریخ را نخوانده اند و نمیدانند که بارزترین درس از جنگهای صلیبی آن  بود که هر گاه یکی از نیروهای درون مسیحیان  و یا مسلمانان در حال قدرت گیری  بود سایر نیروها با دشمنان مسیحی یا مسلمان متحد میشدند تا اجازه ندهند که او قدرت بگیرد.  اکنون نیز همین ماجرا در جریان است آمریکا در پی آنست تا قدرت مطلقه جهان شود اما اکثریت کشورهائی که در جهان نقشی دارند وبرای خود قدرت و سهمی  میخواهند با هم پیمانی نوشته یا نا نوشته بسته اند تا او را متوقف و حتی سرنگون سازند.

 جهت روشنتر شدن موضوع و بررسی سیاست  حمله به عراق و مشکلات و پیچیدگیهای موجود در این راه و هچنین اینکه آیا حمله ای به ایران و کره بعد از عراق صورت خواهد گرفت و اینکه چه مزایا و مضراتی برای آمریکا و سایرین خواهد داشت,  بهتر است تا بجای تحلیل گسترده سیاسی, نگاهی مختصربنکاتی چند از اهم مسائل  بشود.

 چرا آمریکا عراق را برای حمله انتخاب کرد.

در دنیا کشورهای بسیاری وجود دارند که باصطلاح دارای حکومتهای دیکتاتوری بوده یا  دارای سلاح های کشتار جمعی غیر متعارف بسیار پیشرفته ای میباشند که عراق نسبت بآنها در مرحله بسیار ابتدائی قرار دارد, یا هردو را با هم دارند.  هرچند عراق همین میزان را هم مدیون کشورهائی است که داعیه حقوق بشر و انسان دوستی را دارند.

  اما چرا از میان اینهمه کشورهای باصطلاح  دیکتاتوری  ودارای  سلاح های کشتار جمعی غیر متعارف عراق هدف اول شده است.

اجازه بدهید قبلا”  به ترم دیکتاتوری و اینکه تا چه حد از آن  صحیح استفاده میشود,  بپردازیم.

دیکتاتوری اختیاراتی بود که در روم قدیم در شرایط خاص از طرف سنا در اختیار سزار قرار میگرفت تا او بدون نیاز به تصویب سنا و حتی مشورت با آن دست به اقداماتی خاص و بسیار گسترده بزند. اعم این اختیارات و قدرت بیحد او  در شرایط جنگی بود. اما در این وضعیت دیگر او را  سزار یا قیصرنمیگفتند بلکه دیکتاتور مینامیدند.  در آن زمان این کلمه ابدا بار منفی نداشت اما بمرور زمان و همانند بسیاری نام های  دیگر,  بار منفی گرفت. همچنانکه دیو که زمانی از خدایان خوب و مورد احترام بود بار منفی گرفته منفورشده.  بهر صورت اگر این مثبت و منفی جای خود را عوض کرده است, اما باید دید که آیا برای افراد و حکومتها نیز درست و بجا انتخاب شده  و میشود یا نه . بهر رو  با توجه بمعنی اصلی و تاریخی دیکتاتور باید گفت که این اصطلاح اکنون کاملا برازنده جرج بوش رئیس جمهور آمریکا, خصوصا در مقطع کنونی و با گرفتن همان اختیارات نوع سزار میباشد.

 آمریکا کشوری استکه در آن انتخابات تنها یک سیرک و نمایش میباشد. مردم در این کشور تنها بصورت  بازیچه  مورد سوء استفاده ثروتمندان قرار میگیرند.  این گروه تمام قدرت را در اختیار دارد و تصمیم گیرنده است. جنگ قدرت برای دستیابی به پست ریاست جمهوری میان ثروتمندان است و از مردم بعنوان مهره استفاده میشود. مردم با دادن رائی مسخره که همواره میان دو گروه بسیار ثروتمند یکی باید انتخاب شود بظاهر در سیاست مملکت نقش دارند اما این پشتوانه را قدرتمندان بابت آن میخواهند تا آنگاه که لازم بدانند آنها را برای کشتار انسانها و غارت سایر ملل مورد استفاده قرار دهند برگه ای در دست داشته باشند و مردم گمان برند که این تصمیمات درست و بر حق و برمبنای خواست رای انتخابایتی اشان بوده است.

 درآمریکا از وسایل ارتباطات جمعی  جهت تحمیق و گمراه کردن مردم استفاده  تمام و کمال میشود.

 متاسفانه جامعه دانشگاهی وتئوریسینهای  سیاسی در بسیاری موارد چندان دقیق و علمی عمل نمیکند و از ضعفهای عدیده رنج میبرد که حاصل فلسفه و تفکرات غلط حاکم بر جهان میباشد  و در این میان قدرت بهره میگیرند.

حال پس از نگاهی بسیار مختصر به ریشه کلمه دیکتاتور باین نکته پرداخته میشود که در میان سه کشوری که محور شیطانی خوانده شد چرا عراق انتخاب گردید.

الف- کره شمالی

1- کره شمالی کشوری استکه در منطقه ای نه چندان استراتژیک و تعیین کننده قدرت در جهان  همچون خاورمیانه قرار دارد.

2- کره شمالی هرچند اقتصاد ورشکسته ای دارد اما دارای ارتشی قوی , منظم و با دیسیپلین است که میتواند در صورت بروز جنگ آسیبهای جدی به متخاصمین وارد کند, همچنین تجربه جنگی بزرگ را در قرن گذشته هنوز بهمراه  دارد.

3- کره شمالی متحدینی قوی  همچون روسیه و چین را پشت سر دارد. خصوصا چین که مرز مشترک نسبتا طولانی با کره شمالی دارد,  نمیتواند حضور آمریکا را در کنار خود تحمل کند.

 در صورت حمله به کره این احتمال هست که ایران نیز خود را در مرحله بعدی ببیند و بهمین جهت عکس العمل نشان بدهد که در پی موضعگیری این دسته کشورها مسلما تعداد دیگری هم یا موضع میگیرند و یا اینکه از حمله حمایت نخواهند کرد و کار را برای آمریکا سخت خواهند کرد.

ب- ایران

 ایران کشوری است بزرگ با جمعیتی زیاد, انتخابات ریاست جمهوری 4 سال یکبار, ارتشی منظم و با دیسیپلین, اپوزیسیونی ضعیف و مردمی که در صورت حمله آمریکا عکس العمل جدی از خود نشان داده متحد خواهند شد,  دارای متحدین بسیار در منطقه و جهان, در برابر آنچه که تروریست نامیده میشد ایستاد و همکاری کرد و از حمایتهای بین المللی برخوردار و بسیاری  امتیازات دیگر و از جمله اهم آنها علیرغم هر ایرادی که بر حکومت آخوندها وارد گردد اکنون مرکز جهان تشیع است. این نیروی مذهبی که سابقه هزار ساله دارد با طالبان بی ریشه تفاوت اساسی داشته, قابل مقایسه نیست و آمریکا نمیتواند بدین سادگی دست چپاول و تغییر رژیم بر آن دراز کند. نکته دیگری که در این معادلات جای بزرگی را میگیرد ارتباط این رژیم و رهبری مذهبی آن با واتیکان است که تا کنون چندین بار در رده های بسیار بالا میان اشان تماس بوده و حداقل دوبار برادر سید علی خامنه ای در واتیکان با پاپ ملاقات کرده است که در عالم سیاست معنای زیادی دارد.

بنظر میرسد که چنانچه آمریکا بخواهد با ایران وارد جنگ شود گسترش چنین جنگی بسیار فراتر خواهد رفت.  دامنه آن نه بصورت جنگ چریکی بلکه بصورت حمله مستقیم نظامی بداخل آمریکا کشیده خواهد شد. آنگاه  نیروهائی که در این راه محرک بوده اند (مخصوصا اسرائیل) از آسیب وضربه جهانیان در امان نخواهند بود. بدینجهت  آنها نیز نباید چندان تمایلی در براه انداختن چنین مصیبت گسترده ای داشته باشند بلکه باید آینده نگری بیشتری بخرج دهند.

یک نکته با اهمیت آنستکه اکثریت قاطع مردم ایران جنگ نمیخواهند و با انقلاب نیز مخالفند. مردم ایران با توجه به دو فاجعه , انقلاب 22 بهمن و جنگ هشت ساله با عراق, تجربه ای غنی بدست آورده,  کاملا بر آنند تا تحولات در جامعه از طرق صلح آمیز, اصلاحات و رفرم صورت بگیرد. در این راه نقش روشنفکران و دانشگاهیان نه تنها درون ایران بلکه در خارج از کشور نیز بسیار برجسته و با اهمیت است. متفکران ایرانی در خارج و مخصوصا آن دسته که در دانشگاهها بعنوان مراکز بررسی های سیاسی جهان تاثیر گذار هستند جو جهانی را در مورد ایران  برعلیه عملیات خشونت آمیز داخلی (انقلاب) ویا خارجی( دخالت سایر دول) بسیج کرده اند. ایرانیان معتقدند که مسائل داخلی اشان بخود آنها مربوط است و میتوانند با آنها دست و پنجه نرم کرده تغییرات لازم را ایجاد کنند و البته آنرا هم یک شبه نمیخواهند,  زیرا که آن بمعنی انقلاب و یا دخالت نیروهای خارجی استکه دروحله اول منافع خود را در نظر دارند. ایرانیان دخالت خارجی در کشور خود را تحمل نمیکنند.

اما یک احتمال  دیگر هم وجود دارد اینکه آمریکا ابدا قصد حمله به ایران را ندارد و در پشت پرده نیزایندو  با هم روابط خوبی دارند. اما از سیاست دشمن فرضی هر دو رژیم در جهت منافع خود سود میبرند. دیکتاتور ها همیشه باید یک دشمن واقعی یا فرضی را برای مردم تصویر کنند تا بتوانند آنها را مجبور به سکوت و تسلیم کنند.

ج- عراق

1- عراق کشوری است که جهان او را تحریم کرده  و حتی در میان کشورهای عربی هم متحدی ندارد.

2- ارتش عراق بسیار ضعیف , آسیب پذیر و بیروحیه است.

3- اقتصاد عراق در حد فاجعه باری داغان است.

4- اپوزیسیون عراق بسیار قوی است که البته خود مشکلی اساسی و بسیارجدی و دست و پاگیر برای آمریکاست.

5- برد موشکهای عراق به اسرائیل میرسد.  البته این نه از آن زاویه مطرح میشود که صدام از آنها بر علیه اسرائیل استفاده میکند بلکه او نگران حکومت آینده عراق است.

6- عراق دارای زراد خانه ای از سلاح های غیر متعارف است که غرب آنها را در اختیارش قرار داده و حتی اگر اکنون آنها را از بین برده باشد اما به تکنولوژی تهیه و استفاده از آنها دست یافته است. بهمین دلیل بازرسان سازمان ملل بدنبال لیست متخصصین عراقی هستند.

7- برد موشکهای ایران به اسرائیل میرسد و عراق در میان ایندو قرار دارد چنانکه آمریکا در آنجا قرار بگیرد سپر اسرائیل خواهد شد.

8- عراق میان مجموعه ای از کشورهای عربی قرار دارد و استراتژیک است.

9- عراق دارای منابع نفتی بسیار عظیم است.

10- چنانچه آمریکا در عراق مستقر شود کنترل 65% منابع نفتی جهان را که در آن منطقه است در اختیار خواهد گرفت و بدینترتیب قادر خواهد بود بر جهان حکمرانی کند.

11- و البته در این میان تئوری ناتان یاهو نخست وزیر سابق اسرائیل که هم اکنون برای در دست گیری دوباره این پست مبارزه میکند را باید گنجاند او بدنبال اسرائیل بزرگ یعنی از نیل تا بین النهرین است.

براین اساس بود که آمریکا, عراق را برای حمله انتخاب کرد وگرنه چنان نبود که یکباره از خواب بیدار شده کشف کرد که صدام دیکتاتور است, او همواره چنین بوده وبهمین دلیل هم برای ریاست جمهوری مادام العمر عراق از جانب غرب مورد تائید قرار گرفت.  صدام طی جنگ 8 ساله با ایران توسط آمریکا و اروپا کاملا حمایت شد, صدها هزار انسان را بکام مرگ کشید و تعداد بیشتری را مفلوج و معلول وبیخانمان کرد.

اگر آمریکا حمایتش را از صدام بر میداشت تا بحال مردم عراق تکلیف خود را با او روشن کرده بودند و نیازی برای لشکر کشی در جهت حذف او نبود. اکنون هم اگر آمریکا دخالت نکند مردم عراق براحتی او را برکنار خواهند کرد.

اساسا اینکه عراق و یا در مجموع کشورهای منطقه  دمکراسی و آنهم از نوع غربی که معلوم نیست,  نوع آمریکائی باشد یا انواع اروپائی را میخواهند,  بحثی است مفصل که جای صحبت و سئوال بسیار دارد. شیوه زندگی و نوع حکومت در کشورهای مختلف متفاوت است و کپیه برداری کور از سایرین احمقانه است و از آن بدتر تحمیل آن بدیگران میباشد. قانون و روش حکومت باید متناسب بر فرهنگ آن جوامع باشد در غیر اینصورت این عدم هماهنگی فاجعه آفرین است و بدان هر نامی از دیکتاتوری گرفته تا حکومت ظلم و ستم و جبار و… را میتوان منتسب کرد.

اگر قرار باشد کپیه ای از یکی از سیستمهای موجود آمریکائی, سوئدی, انگلیسی و… که با یکدیگر  هم تفاوتهای بسیار دارند, در عراق یا ایران یا… پیاده بشود بغیر از اضافه شدن مشکلی بر مشکلات حاصلی برای آن ممالکت نخواهد داشت. هیچ تفاوتی میان پیاده کردن این دمکراسی ها با سیستم کمونیستی,  در این جوامع نیست.

 کشورها غربی  قوانین اشان بر مبنای فرهنگشان است و بنابراین مورد قبول عامه میباشد. اگر در سوئد حکم اعدام وجود ندارد دلیل اش کاملا مشخص است زیرا که اساس این جامعه بر فرد است و اگر فردی توسط شخص دیگری بقتل برسد از آنجا که در وحله اول دارای خانواده ای کوچک است و آن افراد نزدیک نیز گرفتار مشکلات اقتصادی و عدم پیوستگی قومی بنابراین ماجرا به دادگاه کشیده میشود. اما همین مشکل تنهائی و نداشتن پشتوانه خانوادگی در دادگاه نیز عمل میکند و قضات چندان شجاع نیستند و بیم دارند تا حکم سختی را برای افرادی که ممکن است برایشان مشکل ایجاد کنند, صادرنمایند. اما در جوامعی که پیوندهای خاوادگی قوی است و مخصوصا هنوز حالت عشایری موجود میباشد. اگر احکام سنگین پیاده نشود آنگاه خانواده ها از میان خود افرادی را برای انتقام تعیین میکنند که این عمل کار دولت را سخت خواهد کرد.  بدینسان استکه احکام باید بر خواستهای و موقعیت جامعه متکی باشد. 

از آنجائیکه شرایط جامعه دائما در حال تغییر میباشد پس سیستم جامعه نیز باید قابلیت انعطاف لازم را جهت تغییر در قوانین و از جمله قانون اساسی داشته باشد. اشکال اساسی در این میان بر فلسفه ها و ادیان وارد است   که انعطاف ناپذیرند و قوانین ابدی ارائه میدهند. امادر فلسفه روشنفکری این نکته آغاز حرکت و از اصول اساسی است که در هر زمان و مکان باید کلیه قوانین را مطابق شرایط زندگی و فرهنگ مردم و در ارتباط با سایر ملل تنظیم کرد. فلسفه روشنفکری هیچ قانونی را ابدی نمیداند پس خود قانونی ارائه نمیدهد.

حال باید دید که مقصودآمریکا  از دمکراسی چه میباشد و آوردن آن به عراق چه ارتباطی با اوا دارد.  اگر در کشوری همانند عراق مردم تحت ستم هستند کدام حق را برای آمریکا ایجاب میکند تا در امور داخلی آن کشور مداخله نماید. اما از طرفی دیده شده که در هر کشوری که بر مردمش از جانب رژیم حاکم ظلم شده دست آمریکا در کار بوده,  تا زمانیکه ورق برگشته و آن رژیم دیگر پاسخگوی تمایلات استثماری آمریکا نبوده است. چه کسی میتواند با منطق و قلبی پاک و انسانی ادعا کند که در آمریکا آنچه که باصطلاح دمکراسی باید نامیده شود وجود دارد و مردم آن کشور تحت ستم نیستند. شاید با استدلال بیشتر بدانجا برسیم که در آمریکا از هر جای دیگری در جهان بیشتر بر شهروندانش ستم میشود, و البته این رتبه را باید در صورتی داد که اسرائیل را در معادلات نیاوریم زیرا آن کشور جائی در بحث دمکراسی و حقوق بشر ندارد. رژیم های دیگری همانند عربستان تا زمانیکه مطیع تمام و کمال بودند علیرغم تمام ستمی که در ملت اشان روا میداشتند  حتی در لیست حمله لفظی هم قرار نمیگرفتند.  

 بهررو اگر در حال حاضر سیستمی در جامعه ای بخوبی عمل میکند و مردم آن کشور راضی و خشنود هستند بهیچ وجه دلیل آن نیست که آوردنش به سایر کشورها,  بدانها نیز همان خوشبختی را ارائه خواهد داد. 

 اما اینکه آمریکا خواستار دمکراسی, آزادی, رفاه, آسایش و توسعه عراق و سایر کشورهای منطقه و فقیر جهان است حرفی بیهوده و کذب و در جهت مردم فریبی میباشد زیرا که این امر با ماهیت آمریکا از اساس بیگانه است,  ثروت آمریکا بر مبنای غارت و در نتیجه فقر سایرین است.

نقش و خواست کشورها در بحران کنونی

اکنون وضعیت منطقه بسیار حساس و پیچیده و خطرناک شده  تمام جهان نگران است و هر کشوری از زاویه دید و منافع خود بدان مینگرد. هیچکس نمیداند که آینده  چه خواهد شد. همه در حال مذاکره و زدو بند میباشند.

برای روشنتر شدن  موضوع  به بررسی مختصر موقعیت  بعضی کشورها و نیروها پرداخته میشود:

1- آمریکا: چنانکه گفته شد آمریکا هدف سروری بر جهان بر اساس تئوریهائی که اشاره گردید را دنبال میکند. تمامی این سناریو و در واقع جنگ سرد پنهانی که براه افتاده  و از دید عامه بدور نگهداشته شده,  جنگی است میان آمریکا و متحد بلاتردید نظامی ایدئولوژیک اش اسرائیل و جناح هائی خاص در انگلیس از یکطرف و سایر ملل از جهتی دیگر که البته توان هر کدام متفاوت است.

اما آمریکا در خود عراق نیز با مشکل روبروست.

1-  اینکه بعد از صدام اپوزیسیونی که  جانشین میشود, برده و فرمانبردار حلقه بگوش آمریکا نخواهد بود بلکه از جمله شیعیان عراق که قوی ترین نیرو میباشند با ایران رابطه بسیار خوبی دارند و کردها نیز در رفت و آمد دائم به ایران قرار دارند. صدام بهترین آلترناتیوی بود که آمریکا  تاکنون در  اختیار داشت و شاید هنوز هم باشد و مصالحه میان آندو بهترین شانس برای آمریکا.

2-  مشکل خود صدام بعد از سرنگونی است. صدام کسی استکه بخاطر جنایاتش باید در دادگاهی بین المللی همانند       ” هاگ” محاکمه بشود.  اما محاکمه او کار ساده ای نیست زیرا در آنجا پای آمریکا و روئسای جمهوری اش , جیمی کارتر برنده جایزه صلح نوبل که عامل براه اندازی جنگ عراق با ایران بود, ریگان و سایرین که همه به نوعی دستشان در جنایات خونین است,  کشیده خواهد شد.  پس از آن اروپا بعنوان حامیان اش چه در جنگ بر علیه ایران,  چه در جنگ برعلیه کویت,  چه کشتار شهروندان عراقی خصوصا توسط بمبهای شیمیائی, و بسیاری موارد دیگر مطرح گردیده باید پسخگو باشند.  شاید بدین دلیل بود که آمریکا پیشنهاد داده که صدام میتواند به کشور دیگری برود, تا بدینترتیب صدام  و خودش را از محاکمه برهاند.

باید توجه کرد که آمریکا دمکراسی حتی از همین نوع مرسوم در جهان را هم برای کشورهای منطقه نمیخواهد زیرا  کشورهائی با چنین  سیستم هائی اجازه دست درازی را به او نمیدهند. برای آمریکا کشورهای دیکتاتوری با روسای جمهور مادام العمر از نوع صدام بسیار ایده آل است. پس بهتر است با صدام کنار بیاید,  اگر نخواهیم قبول کنیم که این ادعای حمله به عراق یک بازی سیاسی میان آمریکا و صدام برای آوردن کامل آنها به منطقه نیست.

2- اروپای مشترک نمیخواهد سلطه آمریکا را بپذیرد. اروپای مشترک ایده ای قدیمی استکه اکنون فرصت بروز پیدا کرده و قصد دارد تا خود بنوعی آقای جهان شود. آنها بدین نتیجه رسیده اند که جنگهای جهانی قرن گذشته اروپا را ضیف کرد, جان میلیونها اروپائی را گرفت  و دلیلی بر رشد و آقائی آمریکا گردید بدین دلیل اتحاد را برگزیده اند تا شاید بدوران پرافتخار گذشته بازگردند. اما جناحی در انگلیس وجود دارد که در حال ضربه زدن باین اتحاد است.

3- آلمان, ایتالیا و فرانسه بدوران نه چندان دور مینگرند که بزرگترین قدرتهای جهان بودند. همچنین فرانسه منافع اقتصادی زیادی در منطقه و خصوصا عراق دارد. منافع اینها باید کاملا تامین شود. آنها سروری آمریکا را ابدا نخواهند پذیرفت.

 کشورهای آلمان و ایتالیا که پس از شکست در جنگ دوم جهانی اجازه داشتن ارتش در خارج از مرزهای خود را نداشتند از موقعیت بدست آمده در جنگ افغانستان, جنگ خلیج و این موقیت پیش آمده  سود برده بخارج از مرزها لشکر فرستادند. این امتیازی بود که سالها انتظارش را میکشیدند و آمریکا ندانسته آنرا براحتی در اختیارشان گذاشت. آنها تقویت شدند و در نتیجه آمریکا تضعیف.

4- انگلیس وضعیتی دیگر دارد زیرا از جمله کشورهای انگشت شماری استکه فروش اسلحه در اقتصادش نقش بازی میکند و از طرفی کشوری اروپائی و عضو اروپای مشترک است. از جانب دیگر یهودیان از قدیم در آن کشور صاحب ثروت و قدرت سیاسی بوده پایه گذاران صهیونیست از آن کشور برخواستند و اکنون در جهت منافع اسرائیل به انگلیس فشار میآورند تا با آمریکا همکاری کند. این حرکت میتواند در اتحادیه اروپا شکاف ایجاد کرده به تلاشی بکشاند.

5- روسیه و چین میدانند سلطه آمریکا بر عراق بمعنی سلطه بر آنهاست, پس با آن مخالف اند. با اینحال  روسیه از موقعیت استفاده کرده و کشتی جنگی به آبهای خلیج فارس فرستاده است,  این بدان معنی استکه آمریکا یگانه  قدرت  در منطقه  نیست و روسیه نیزخود را در آن شریک میداند.   بنظر میرسد که این اولین بار در طول تاریخ روسیه باشد که کشتی جنگی به خلیج فارس فرستاده است.  بنابراین باید بحساب یک پیروزی استراتژیک برای روسیه و متقابلا شکستی فاحش و استراتژیک برای آمریکا نوشته شود .

روسیه و چین دو کشوری هستند که در سیاسیت جهان نقش اساسی بازی کرده دانش خوبی از وضعیت جهان دارند. آنها در رابطه با مسئله عراق زیرکانه بازی میکنند و در پی دستیابی به امتیازات خوبی هستند که کمابیش نیز بدست آورده اند. اما اگر قرار باشد تا به ایران و یا کره شمالی حمله بشود آنگاه مو ضوع کاملا فرق خواهد کرد. انچنانکه گفته شد کره همسایه چین است و ابدا برای او امکان ندارد که حضور امریکا را در آنجا بپذیرد.  ژاپن نیز با این امر بهمین دلیل موافق نیست. موضع شوروی نیز در قبال احتمال حمله آمریکا به ایران بهمین شدت خواهد بود. ایران گذرکاه به خلیج فارس است و سالهاست که موضوع کشمکش و جدالهای تند میان دول بوده,   روسیه کنونی نسبت بدان بسیار حساس است. اکتون پس از سالهای طولانی روسیه توانسته رابطه بسیتر خوبی با ایران برقرار کند . بهیچ وجه حاضر نخواهد شد تا آنرا به آمریکا بفروشد. نقش استراتژیک ایران به چین نیز حکم میکند تا از این کشور کاملا حمایت کند. بنظر چنین میرسد که اگر واقعا در کله پوک آمریکائیان فکر حمله به کره شمالی و از آن بدتر حمله به ایران باشد آنها باید خود را برای جنگی بسیار بزرگ با جهان آماده کنند که در آن صورت بازنده خواهند بود حتی اینبار جنگ بدرون آمریکا نیز کشیده خواهد شد.

6- ژاپن کشوری بود که پس شکست در جنگ دوم جهانی همانند آلمان اجازه داشتن ارتش در خارج از مرزهایش را نداشت اما د رزمان حمله به افغانستان از موقعیت استفاده کرده کشتی های جنگی اش را به آبهای بین المللی فرستاد و اکنون نیز کشتی جنگی به خلیج فارس فرستاده امری که در خواب هم  نمیدید این موفقیتی بزرگ برای ژاپن است و در کنار آن شکستی بزرگ برای آمریکا.

 ژاپن که بعنوان یکی از برترین قدرتهای صنعتی جهان با اقتصادی بسیار قوی مطرح میباشد هنوز بخوبی عظمت اش در قرن گذشته را بخاطر دارد.  همچنین فراموش نکرده که تنها مورد استعمال بمب اتمی در جهان از جانب آمریکا و بر ژاپن فرود آمده نزرگترین فاجعه کشتار دستجمعی انسانی در کوتاهترین زمان را متحمل شد و آمریکا نیز بهمین دلیل صاحب رکوردی جهانی در طول تاریخ بشر گردید که حتی هیچ فاجعه طبیعی هم نمیتواند رکوردش را بشکند. بنابراین برای ژاپن حضور آمریکا در همسایگی اش بسیار ناخوشایند و همراه با ترس میباشد. ژاپن همین ترس را در صورت حمله به عراق و یا ایران از زاویه ای دیگر یعنی قدرت بلامنازع شدن دارد خصوصا اینکه حتی یک قطره نفت هم نداشته کاملا وابسطه بواردات نفت است. تسلط آمریکا بر عراق و چاه های نفت منطقه ناقوس اسارت ژاپن است زیرا که او از این زاویه یکی از آسیب پذیرترین کشورهای دنیاست.

7- کره شمالی به ضعف آمریکا پی برده و درست سربزنگاه اعلام کرد که برنامه هسته ئی اش را پیگیری خواهد کرد. او با موقع شناسی خوب فهمیده بود که اکنون آمریکا در تله افتاده و قادر نخواهدبود تا همزمان با دو مشکل یکی در عراق و یکی در کره دست و پنجه نرم کند.  بنابراین بهترین موقعیت برای ورود به یک بازی سیاسی نظامی تمام عیار بود. آمریکا نیز استثنا”  متوجه ضعف خود شده و عقب نشینی کرده است.

8- در رابطه با موارد فوق بجاست همینجا اشاره شود که گزارش بازرسان سازمان ملل در عراق دوشنبه 13 ژانویه2003 مبنی بر اینکه ادامه بازرسی دقیق در عراق نیازمند زمان اضافی میباشد دست و پای آمریکا را کاملا بسته است زیرا بنظر میرسد که باین ترتیب آنها مدت نامبرده را در آن کشور خواهند بود و آمریکا نیز نمیتواند به عراق حمله کند. البته بنظر میرسد حرف بازرسان بازی سیاسی در جهت به تعویق انداختن قضایا و در نتیجه تضعیف آمریکا باشد زیرا  در این مدت موازنه قوا بر ضد آمریکا تغییر خواهد کرد.

از طرفی تا این جنجال بر پاست کره شمالی فرصت ساخت بمب اتمی و یا یک معامله سودمند را بدست خواهد آورد. ایران نیز میتواند نیروگاه هسته ای خود را بسازد.

9- ترکیه بعنوان کشوری همسایه,  درگیری و حساسیتهای  بسیاری دارد. این کشور عضو ناتو میباشد و در ضمن تلاش دارد تا به اروپای مشترک به پیوندد پس باید منافع این جناح را در نظر داشته باشد. از طرفی موضوع کردها و نگرانی از جدا شدن آنها برایش وجود دارد.  ترکیه در ضمن کشوری مسلمان است که تا همین قرن گذشته بعنوان دولت عثمانی, عراق جزء امپراطوریش بوده  قدرتی جهانی بحساب میآمد. ترکیه اکنون پس از سالها با ایران روابط نسبتا خوبی برقرار کرده و نیز قدرت گیری نیروهای اسلامی تا حدودی هم آنها را به کشورهای مسلمان نزدیک کرده, حداقل اینکه دیگر نسبت بدانها بیتفاوت نیست. از جمله سیاستهای خوب ایران در برقاری رابطه با همسایگان ایجاد نوعی وابستگی بیکدیگر است. از جمله فروش گاز ایران به ترکیه هرچند هم که نرخی پائین صورت بگیرد اما نزدیکی و احتیاج  بیکدیگر را ایجاد کرده در ضمن خطرات قطع این روابط بر زندگی روزمره باعث حصول مصالحه فیمابین میگردد.

10- ارمنستان کشوری کوچک و تازه استقلال یافته که سابقه تاریخی بسیار قدیم دارد.  اکنون بعداز کش و قوس هائی که پس از استقلال طی کرده  باین نقطه رسیده که ارتباط با ایران برایش جنبه حیاتی دارد,  ایران نیز بهمین نتیجه دست یافته,  بهمین دلیل مرز بسیار کوچک میان ایران و ارمنستان بسیار استراتژیک  و برای هردو بسیار با اهمیت  بوده برای ارمنستان حیاتی است. این مرز نه تنها ارمنستان را تنها با عبور از ایران مستقیما به خلیج فارس وصل میکند بلکه بسیاری مشکلات دیگر از جمله نفت و گاز را هم حل کرده به آسانی در اختیارش قرار میدهد.

 اما اسرائیل تلاش زیادی  بخرج داد تا با اتحاد با آذربایجان و ترکیه در این قسمت مشکل ایجاد کند موفق نشد.

 در صورت هر گونه تغییر در جغرافیای سیاسی منطقه مثلا ایجاد یک کشور کرد( جدا شده از هر کدام از کشورها) احتمال جدائی مناطق کرد نشین از سایر کشورها خواهد رفت و در آن صورت اگر قرار باشد که آذربایجان ایران نیز جدا شود آنگاه ارمنستان در محاصره کشورهای ترک زبان قرار میگیرد که ابدا برایش جالب نیست,  پس بدلایل عدیده همان مرز اندکی که با ایران دارد برایش جنبه حیاتی دارد و میخواهد تا آنرا بهر شکل حفظ کند. سابقه تاریخی میان دو کشور نیزآنچنان استکه شاید بهیچ کشور دیگری  در همسایگی خود نتوانند همانند یگدیگر اعتماد و اطمینان کنند. برای ارمنستان تمامیت ارضی ایران و عدم تغییر در جغرافیای سیاسی آن امری حیاتی است. بدینجهت ارامنه آمریکا علیرغم تعداد اندک  دارای لوبی قدرتمندی در کنگره آمریکا میباشند ودر آنجا بحمایت از ایران پرداخته اند.

11- آذربایجان علیرغم خواب و خیالهائی که در باره الحاق آذربایجان ایران آنهم با کمک اسرائیل  و ترکیه داشت راه بجائی نبرد و نخواهد برد.  زیرا سوای بسیاری دلایل منطقه ای و بین المللی آذریهای ایران در مقایسه باکشور آذربایجان  رابطه بهتری با سایر اقوام و ملل ساکن ایران داشته و دارند. حتی از جنبه فرهنگی خود را باینطرف نزدیکتر میدانند از جانبی آنها در ایران جزء ملل سرکوب شده نبودند بلکه همیشه در قدرت بوده اند. آذریهای ایران هیچ دلیلی برای پیوستن به آنطرف مرزی ها نمیبینند ,  زبان مشترک دلیلی کافی نیست.  زیرا بسیاری اقوام وملل دنیا هستند که نه تنها همزبانند بلکه حتی از یک خانواده اند اما دلیلی برای یکی شدن نمیبینند مثلا عربها. زبان مشترک شرط لازم وکافی برای تشکیل یک کشور مشترک نیست. اما آذربایجان در بازی های جهانی سردر کم است و نتوانسته موقعیت خود و شرایط جهان را درک کند بهمین دلیل همچون مهره ای بی اهمیت است که فعلا در دست آمریکاست. آنها پس از جدا شدن از شوروی بر این باورند که آمریکا بزرگترین قویترین کشور جهان است و اگر در اتحاد با او بمانند میتوانند خود را شریک در قدرت جهانی بحساب آورند. بهرصورت آذربایجان کشوری ضعیف است که نتوانسته سیاسیت را درک کند و متوجه آن شود که تنها در اتحاد با کشورهای همسایه و ایجاد روابطی صلح آمیز, سالم و سازنده با آنهاست که راه توسعه برایش باز خواهد شد.

12- کشورهای عرب همسایه و منطقه همانند عربستان, کویت و…  هم اکنون با آمریکا مشکل پیدا کرده اند. این کشورها که تا همین چند سال پیش دنباله رو تمام وکمال آمریکا بودند اکنون در مقابل او موضع میگیرند که این خود از توان بین المللی آمریکا بمیزان بسیار کم میکند. اروپای مشترک و سایر کشورهائی هم که در بازی قدرت جهانی نقش دارند باین امر آگاهند و استفاده کافی را از تضاد بوجود آمده میبرند.

عربستان بنوعی بر کشورهای کوچک عرب همسایه نفوذ دارد پس در جریان ایجاد طالبان در افغانستان  با او همکاری میکردند.  بهمین دلیل نه تنها تعدادی عرب از عربستان به افغانستان برای تشکیل حکومت اسلامی بآنجا رفت بلکه از این کشورها نیز افرادی بدانجا عزیمت کردند. اما آنها از دانش کافی برای دیدن آینده بهره ای نداشتند و البته این را باید در همان رابطه ذکر شده,  یعتی تغییرات سریع در جهان و دشواری پیش بینی آینده  گنجاند.  موضوع بر سر اینستکه این مردم  که سالیان بسیار طولانی جنگ نکرده بودند و از طرفی گنجی (نفت) بی زحمت و باد آورده در زیرپایشان پیدا شده بود, تن پرور و رفاه طلب شده بودند.  اما در زمان ایجاد طالبان براحتی اجازه داده شد  تا جوانان عرب به آنجا بروند,  نتیجه آن شد که این نسل با جنگ و مرگ رودررو گردید,  ترس و هراسش ریخته,  جنگجو از آب  در آمد. تاثیر آن بسیار سریع و مستقیم بر جوامع عرب  وارد آمده  بحرانی غیر قابل تصور را در آنجا بوجود آورد. این نیروهای جوان آنچه را که باید در افغانستان پیاده میشد بکشورهای خود آوردند و تاثیری عمیق بر سایرینی که در این نبردها نبودند گذاشته روحیه آنان را هم دگرگون کردند.  نتیجتا”  این کشورها دیگر نمیتوانستند همانند سابق غلام حلقه بگوش آمریکا باشند زیرا که در داخل با مشکل اعتراض جوانانی جنگجو و از جان گذشته که آرمانهای قدیمی درونشان زنده شده بود روبرو بودند.

سوریه – اردن

13- پاکستان پس از اسرائیل دومین نشانه خجالت و شرمساری بشر قرن بیستم ایجاد پاکستان و در نتیجه تقسیم بنگلادش  کشورهائی بر مبنای یک ایدئولوژی مذهبی است. هرچند تفاوتهائی میان ایجاد این دو وجود دارد ازجمله اینکه خود مردم پاکستان همانند یهودیان از چند دهه قبل با یرنامه و شخصا جهت ایجاد کشوری اقدام نکردند بلکه این انگلیسیها بودند که چنین ظلمی را در حق جهان روا داشتند. پاکستان را از روی نامش که بمعنی سرزمین پاک, پاک شده از کثافت یعنی سایر ادیان مخصوصا هندوها میتوان شناخت. ساکنین این کشور از متعصب ترین و عقب افتاده ترین مردمان جهان هستند. در نتیجه مردمان این کشور همواره ضد آمریکا ولی دولتهایش آمریکائی اند. پاکستان یکی از بی ثبات ترین کشورهای دنیا است. هیچ رئیس جمهور و نخست وزیری احساس امنیت وقدرت نمیکند زیرا هر لحظه امکان دارد تا آمریکا کودتای نظامی ترتیب بدهد حتی خود کودتا گران نظامی هم احساس امنیت و قدرت ندارند زیرا از جانب مردم پشتیبانی نمیشوند و آمریکا نیز که حامی آنها بوده هر لحظه ممکن است تا سیاست خود را عوض کرده زیر پایشان را خالی کند. اما آخرین کودتای نظامی پاکستان توسط ژنرال پرویز مشرف صورت گرفت و جهان غرب که همواره بوق دفاع از دمکراسی دروغین اش گوشها را کر میکند ابدا نسبت بدان اعتراضی نکرد و آب از آب تکان نخورد. این کودتا مشخص میکرد که وقایعی در جهان در حال گذر است که تقریبا همه با آن موافقند. جالب توجه اینجاست که اولین کشورهائی که او را تائید کردند ایران و آمریکا بودند و پرویز مشرف در همان هفته اول کودتا که قاعدتا میبایست کشورش در حالت حکومت نظامی بوده  و خودش از جایش تکان نخورد از کشور خارج شده به ایران سفر میکند. نگاه باین واقعه میتواند بسیاری ازمسائل پشت پرده و در وحله اول  توافق و همکاری  میان ایران و آمریکا برای تغییرات در منطقه را  نشان بدهد.  اولین تغییر مبارزه با طالبان و فناتیکهای پاکستان که نه تنها حامیان طالبان بوده برای آمریکا,   کشورهای عربی نامبرده در بالا  و  سایرین مشکل آفرین شده بودند بلکه ایران نیز با کنار رفتن آنها و پیدا کردن رابطه نزدیکتر با رهبران و حاکمان پاکستان وآمریکا و در مجموع از میان برداشتن این گروه رابطه اش را با کشورهای عربی بهتر میشد و  سود زیادی میبرد.

 پاکستان کشور همسایه ایران با مرزی طولانی  در عین بی ثباتی,  توسط آمریکادارای قدرت اتمی شد, که خطری بسیار جدی است. بنابراین کشورهای منطقه در برابر آن باید سیاستی بسیار زیرکانه داشته باشند وگرنه باوجود آن مردم عقب افتاده و بینهایت فناتیک کشورهای ثرتمند غربی و خصوصا آمریکا میتواند از آنها در جهت وارد کردن فشار و ایجاد جنگ استفاده ببرد. اما دولت کنونی پاکستان هماکنون بدلیل مشکلی که خودشان ایجاد کردند یعنی ایجاد طالبان و در نتیجه زنده کرده اسلام خواهی با مشکل اساسی داخلی رودر رو است و نمیتواند در مسئله عراق نقشی داشته باشد.  خصوصا اگر ورق جنگ بر علیه ایران برگردد, آنگاه ژنرال مشرف بسختی میتواند بر سر کار باقی بماند و کشورش غرق در آشفتگی و جنگهای داخلی خواهد شد. برای حکومت فعلی پاکستان حمایت ایران بسیار ارزشمند است. ایران هم نیاز دارد تا خود را از دست مزاحمتهای متعصبان پاکستان و مشکلاتی که ممکن است از جانب دولتهای آن کشور ایجاد شود رها سازد. بدیت دلیل است که هردو کشور بهم نیاز داشته سعی دارند تا روابط دوستانه ای برقرار سازند که تاحدود زیادی هم موفق بوده اند.

14- افغانستان اما بر خلاف پاکستان آنچنان مذهبی خشک نبود بلکه باوتحمیل شد این کشور پس از سه دهه جنگ داخلی هیچ رمق و توانی ندارد. افغاتستان کشوری بود که قبل از کودتای کمونیستی از هیچگونه صنعتی کوچک و ابتدائی بهره نداشت بزرگترین کارخانه آن تهیه روغن نباتی با 500 کارگر بود و معلوم است که پس از این مدت طولانی جنگ و صادراتی که تنها مواد مخدر بود چقدر ضعیف و ناتوان است. بهمین دلیل و دوری از عراق در این جنگ نقشی ندارد اما اگر قرار باشد تا دامنه جنگ به ایران بکشد آنگاه نمیتوان چندان مطمئن بود که پایگاهها و نیروی نظامی آمریکا بتوانند چندان روی افغانستان حساب باز کنند. زیرا که اولا:  این کشور با ایران سابقه هزار ساله دارد نیز از زمان جدا شدن آن از ایران و ایجاد کشوری مستقل بغیر از این چند سال آخر که طالبانها مشکل ایجاد کردند هیچگاه با ایران مشکل نداشته و همیشه از رابطه خوبی یرخوردار بوده اند. دوما”:  در طول این سه دهه جنگ و آوارگی آنان ایران بدانها پناه داد و ازدواج های بسیاری صورت گرفته پیوند قوی تر شد. سوم اینکه جناح عمده ای که بر قدرت است سالها در ایران بود و بوسیله ایران بدینجا رسید و خود میداند که باید  ایران را بر آمریکا ترجیح دهد. چهارم در صورتیکه بخواهد بکمک آمریکابیاید باید پاسخگوی اعتراضات داخلی که تا پای جنگ داخلی کشیده خواهد شد باشد. جنگ داخلی افغانستان برای دولت مرکزی ضعیف آن هزینه های مالی نظامی و انسانی بسیاری دارد و در چنان سرزمینی آمریکا ابدا قادر نخواهد بود تا وارد جنگ داخلی بشود زیرا بغیر از شکست مفتضحانه هیچ چیزی نصیب اش نخواهد شد. واقعیت اسنستکه اگر آمریکا میخواست به تنهائی به جنگ طالبان برود در دامی میافتاد که خروج اش تنها با شکست امکان داشت.  کمک ایران به تنهائی بیشتر از همه بود.  نیروهای شمال که نیروهای مورد حمایت ایران و بنوعی نیروهای ایران بحساب میامدند با حملات و پیشروی  سریع خود آمریکا حیرت زده کرده وادارکردند تا آنها را بعنوان برترین نیرو بپذیرد. حال این نیرو در افغانستان  در قدرت شریک است و اگر قرار باشد آمریکا به ایران حمله کند آنها بحمایت از ایران برمیخیزند و حتی اگر آمریکا نخواهد از پایگاههای آنجا استفاده کند باز هم با اعتراض آنها روبرو میشود این اعتراض میتواند  آنها را به جنگ با آمریکا در جهت اخراج اشان از افغانستان میکشاند.

15- کشورهای شمال شرق ایران که از شوروی جدا شده اند نه تنها بدلایل ضعف نظامی, اقتصادی در مناقشات شرکت نکرده سیاست صبرو انتظار را پیشه کرده اند بلکه با توجه به اینکه سالها در دل شوروی قرار داشته ان از اندک دانشی سیاسی برخوردارند و میداند که مصالحه با همسایگان از جمله ایران و روسیه بهتر است تا خود را در اختیار آمریکا قرار دهند. بهمین دلیل آنها نه تنها بدلیل دوری و ضعف در جنگ عراق نقشی ندارند بلکه اگر قرار باشد آمریکا با ایران وارد جنگ شود ترجیح میدهند که روابط خوبی را که با ایران دارند و به آنها امکان میدهد تا به آبهای خلیج فارس راه پیدا کنند حفظ کنند. سیاست همکاری اقتصادی تجاری با این کشورها و ایجاد وابستگی بیکدیگر در تثبیت  صلح بسیار موثر است. این کشورها ایران را بر آمریکا ترجیح خواهند داد.

16- گروهی از کردها از حمله آمریکا حمایت میکنند با این امید که برایشان کشور بسازد. البته از جائیکه بسیاری از کردهای مقیم اروپا یهودی هستند انگیزه دیگری هم در این میان بوجود میآید.

پس از انقلاب که خمینی با آن بی دانشی گسترده اش فکر میکرد  مرد قدرتمندی شده و حرفهای بسیاری از سر نادانی میزد و همه جهان را بر علیه ایران بر انگیخت, آنها نیز هر نیروئی را بر علیه ایران تقویت میکردند. زمانیکه خمینی گفت “من به دهان آمریکا میزنم”  و البته فورا متوجه شد که یک تنه نمیتواند و برای خود شریک جرم تراشیده گفت ” با کمک این ملت بدهان آمریکا میزنم”  ابدا نمیدانست که دهان آمریکا کجاست, آیا قدرت نظامی اش است یا اقتصادیش. بهر صورت ازنادانیهای  او رندان سیاسی جهان سود بردند و هزاران مشکل برای ایران بوجود آوردند که از جمله مسئله اسقلال  کردها و ایجاد کردستانی در سطحی وسیع تر از ایران کنونی. این از آن مشکلاتی بود که دست وپای ترکیه را هم بست. اما از چند سال پیش که یونان بعنوان حامی کردهای ترکیه,  و ترکیه قصد پیوستن به اروپای مشترک را داشتند,  مجبور به حل و فصل مسائل میان خود بودند.  پس بر سر مسئله قبرس و کردها به توافق رسیدند و بدینترتیب در حالیکه عبدالله اوچلان رهبر حزب کارگران کمونیست کردهای ترکیه فکر میکرد بدامان حامی خود یعنی سفارت یونان در کشوری آفریقائی پناه برده است,  توسط یونانیان دست بسته تحویل ترکیه شد. در آن هنگام هیچ کردی واقعیت مسئله را نفهمید, حتی نتوانستند بفهمند که چرا,  در حالیکه آنان در تمام دنیا تظاهرات میکنند و حتی خود را بآتش میکشند( که در مواردی بمرگ هم منجر شد ) کشورهای اروپائی که برای مرگ یک گربه عزا میگیرند بآنها بها نمیدهند, در حالیکه تا اندک زمانی پیشتر آنها در صدر اخبار مطرح و حمایت میکردند. اما این تنها امتیازی برای ترکیه نبود بلکه کار را برای ایران و سایرین هم ساده کرد. در دنباله این ماجرا و برای حسن ختام و پایان دادن به مسئله جدا شدن کردها ( حداقل تا این مقطع زیرا که سیاست جهانی یعنی نگهداشتن برگهای سوخته و نه دورانداختن آنها) دست به یک اقدام بظاهر بی ارتباط با موضوع زدند. در سوئد زمانیکه پدری کرد,  دخترش را بدلایل ناموسی کشت از این ماجرا سناریوئی بسیار عظیم ارائه دادند بطوریکه کردها در تمام اروپا بعنوان یکی از عقب افتاده ترین مردمان جهان قلمداد شدند,  کار آنچنان با هیاهو و قدرت پیش رفت که کردها کاملا در موضع دفاعی قرار گرفتند. آنها نتوانستند متوجه شوند که این یک بازی سیاسی بود وگرنه در همین سوئد هم هر ساله قتلهای ناموسی صورت میگیرد.

موضوع دیگر لینکه ایران و عراق از زمان قدیم کردهای ساکن کشور دیگر را تقویت میکردند.  حال در صورتیکه ائتلافی از شیعیان, کردها و ملیون در عراق حاکم شود ایران دلیلی برای مبارزه با آن دولت و تقویت کردها ی عراق ندارد. متقابلا بنظر نمیرسد که دولتی با آن ترکیب در عراق دلیلی برای ایجاد مشکل با ایران داشته باشد. تنها در صورتیکه کردها با هم برای ایجاد کشور بزرگ کردستان بخواهند همداستان شوند( که احتمال این امر و رسیدن بیک توافق میان آنهابسیار بعید میباشد) آنگاه به تقویت کردهای جدائی طلب ایران خواهند پرداخت. این امر بدین معنی استکه کردهای عراق, ترکیه وسوریه  نیز قصد تجزیه دارند.   بدینترتیب یک مشکل بزرگ دست و پای منطقه و کردها را خواهد بست.  مشکل بتوان تصور کرد که کردها قادر باشند تا بچنین عملی دست یزنند.  مخصوصا با توجه به روابط جدیدی که ایران در منطقه ایجاد کرده  که حسن همجواری,  وحدت و همکاری و حمایت  را طلبیده و تا حدودی باجرا در آمده , کردها  بتوانند در مقابل اتحادی گسترده از ایران , ترکیه و کشورهای عرب کاری از پیش ببرند.

 بدینسان پرونده حمایت از کردها و ایجاد کردستانی مستقل تا آینده ای نامعلوم فعلا در اروپا بسته شده  و جای هیچگونه نگرانی از تجزیه برای کشورهای ایران, ترکیه و…  نیست.

17- کمونیستها: گروهی از کمونیستهادر جهان که همواره تمام نیرویشان در راه مبارزه با باصطلاح امپریالیسم آمریکا صرف میشود بر این باورند که صدام با آمریکا در حال جنگ است و باید حمایت شود و یا حداقل از این موضوع برای حمله بامپریالیسم استفاده میکنند و بدینسان بسیاری از مسائل اصلی را نادیده گرفته بازیچه  و آلت دست قرار میگیرند. بهر صورت کمونیستهای منطقه هیچ نقش تعیین کننده ندارند. در جهان نیز کمونیستها قدرتی بحساب نمیآیند . تنها در تظاهرات ضد جنگ آنهم در اصل بمنظور مخالفت با آمریکا حضور مییابند.

18- مجاهدین مسعود رجوی: این گروه اکنون در تنگتای کامل قرار گرفته زیرا در صورت حمله آمریکا باید در جنگ موضغ بگیرد در ضمن آمریکا آنرا در لیست تروریستها قرار داده که در نتیجه مجبور به برخورد با آنان است. حتی پس از تغییر صدام از آنجا که مجاهدین مهره او در برابر شیعیان طرفدار ایران بودند این جابجائی و در قدرت قرار گرفتن شیعیان واقعیت وجودی اشان را نه تنها زیر سئوال میبرد,  بلکه تحت تعقیب نیز خواهند بود. آنها مشکلات بسیاری دارند و ظاهرا هیچ حمایت و دلسوزی در جهان نسبت بدانها وجود نداشته در معادلات و بازی سیاسی هیج جائی نداشته,  کاملا در مخمصه قرار دارند.

19- اسرائیل اما بعنوان یکی از برترین قدرتهای نظامی جهان و بازوی راست نظامی آمریکا مسائل دیگری دارد.

 در اصل یهودیان ثروتمند که هسته اصلی صهیونیست ها را تشکیل میدهند  در اسرائیل سکونت ندارند بلکه بیشتر در آمریکا و اروپا زندگی میکنند. آنها بدنبال افکار پوسیده و عقب مانده و چندهزار ساله در رویای سروری بر جهان بسر میبرند و در این راه از جان و مال آمریکائیان مایه میگذارند.  آنان افکاری غیر انسانی را پیگیری میکنند  و در هر حال برای دستیابی بدان از هیچ جنایتی روی گردان نیستند.

اما در اینجا باید این توضیح مختصر را داد.

یهودیت موضوعی کم و بیش پیچیده است که بنظر میرسد برای پاسخ به خیلی از سئوالات حتی خود آنها نیز جوابی ندارند.  حتی کتاب عهد عتیق که مورد استناد آنهاست,  سوای بسیاری اشتباهات فاحش تاریخی و دستورالعملهای غیر قابل پذیرش در عصر جدید همانند سنگسار و عدم ازدواج با زنان مطلقه , حکم قتل در صورت کار در روز شنبه , آتش زدن افراد و…  اما در خصوص توضیح خود یهودیت و یهودی  نیز از پاسخ عاجز است. بر این کتاب و دین یهود ایرادات بسیار میتوان وارد کرد که در جای خود بدان پرداخته خواهد شد.  اما  یهودیت در واقع دین است که میتواند هر انسانی را از هر جائی در بر بگیرد,  لیکن در عمل در آن نوعی هرم قدرت وجود دارد که بعضی از گروهها را بعنوان یهودی با سابقه تاریخی متعلق به اسباط  بر سایرین رجحت میدهد و در اینراه تا مرحله ای فراتر از نژاد پرستی پیش میرود.  مسائل و مشکلات درونی آنها آنقدر گسترده است که اگر آنها را بحال خود رها کنند در اندک مدتی از درون متلاشی خواهند شد.  همانطور که در جای دیگر گفته شد دیکتاتورها برای بقای خود نیازمند آنند تا دشمنی واقعی  و یا فرضی را بتراشند,  اسرائیل را بحال خود بگذارید بعد از اندک مدتی بهمراه یهودیت از بین خواهد رفت. تاریخ هم نشان داده یهودیت بیشتر از هر دین دیگری نیروهای خود را از دست داده و تحلیل میرود.

اما ذکر این نکته اهمیت دارد که شاید در طول تاریخ بشر این اولین باری است که کشوری ایجاد میشود تا مردمی با یک عقیده خاص( و در این مورد دینی خاص)  به آن مهاجرت کنند. استدلالهائی از قبیل سابقه زندگی در هزاران سال پیش در حد وسیعی احمقانه است زیرا اگر قرار باشد سایرین هم چنین استدلالهائی ارائه داده  متقاضی باشند,  آنوقت مسخرگی این شیوه استدلال مشخص میگردد. در واقع ننگ بشر قرن بیستم بود که تن به چنین امری یعنی ایجاد کشوری برای معتقدان به یک دین مشخص داد.

یهودیان را در یک مورد اساسی یعنی  نظرشان  در خصوص  کشور محل سکونت میتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد.

الف- دسته ای معتقدند که آنها بعنوان قوم برگزیده خدا ( حتی در قرآن نیزچندین بار از آنان بعنوان قوم برگزیده نام یرده شده است.  در قران نیز اشتباهات بسیاری هست مخصوصا در برجسته کردن قوم یهود و از جمله دادن قدرتهای خارق العاده به سلیمان که حتی در عهد عتیق نیامده)  باید به ارض مقدس آمده در خدمت یهوه باشند و بر جهان حکومت کنند. این گروه تبلورخود را در صهیونیست نشان داد.  در سالهای پایانی قرن 19 و اوایل قرن 20 آنها در انگلیس و فرانسه از جنبه مالی قوی و در سیاست نقش  برجسته داشتند و بدینجهت این دو کشور را در راستای  جنگ بر علیه آلمان و عثمانی برای تخلیه فلسطین از این دو کشور و جایگزین شدن یهودیان در آن تحت فشار قرار دادند.  ناهوم سوکولف که از رهبران برجسته آنها( و در حد هرتضل) بود باین مسائل در کتاب خود بنام تاریخ صهیونیسم که در 1919 و فقط برای یکبار چاپ شد اشاره دارد. در میان این گروه عقاید بسیار تندی وجود دارد که شاید بزرگترین وخطرناکترین تفکرات فناتیکی جهان باشد.  آنها از هیچ اقدام خشونت بار, ترور, انواع  توطئه برعلیه مخالفان,  براه انداختن جنگها و هیچ جنایتی ابا ندارند. آنها با این استدلال که در جنگ جهانی دوم قتل عام شدند,  اکنون با استفاده از توان مالی خود و در اختیار داشتن بزرگترین وسایل ارتباطات جمعی در جهان, هر کشور, جریان و یا کسی را که بخواهد به صهوینیستها انتقاد بکند به انواع مختلف زیر ضریه میگیرند و تا هر مرحله ای هم پیش میروند. آنها تمام جنایات خود را در پس مظلوم نمائی با چهره ای مظلوم و ستم دیده که آزارش به مور هم نمیرسد و اینکه قربانی شده اند, و بطریقی که ظاهرا فقط از خود دفاع میکنند و قصد صدمه بکسی را ندارند انجام میدهند. اما در همیشه در حال تهاجم هستند و این کارها را با برنامه انجام میدهند.

 آنها حتی رئیس جمهور اسرائیل را هم ترور کردند. همچنین ثروتمندان و تئوریسینهای صهیونیست  آنان از براه اندازی هیچ جنگی  و کشتار هر تعداد انسان  واهمه ای بخود راه نمیدهند اما اینکار را تحت نام های دیگری مثلا آمریکا انجام میدهند.

 آنان بدلیل اتحاد مذهبی که در میانشان هست و  سیستم بسته ای که بوجود آورده اند( بطوریکه هیچ سازمان جاسوسی در جهان و هیچ تشکل دیگری در آن حد نیست)  میتواند هر اقدام جنایت آمیزی را بدون اینکه مشخص شود از جانب کیست انجام دهند.  این گروه در هر کجا و برای هر مدتی هم که زندگی کرده باشند در وحله اول خود را یهودی و وابسطه به آن میدننند و بعد شهروند آن کشور و حاضرند هر ضربه ای را بکشور محل سکونت خود در جهت منافع صهیونیستی وارد آورند. این گروه خطرناکترین انسانها و غیر قابل اعتمادترین های  روی زمین هستند.

ب- دسته دیگر آنانی هستند که یهودیت را تنها بعنوان یک دین برای خود میشناسند. آنها در مرحله اول خود را شهروند کشوری میدانند که در آن زندگی میکنند.  مانند سایر شهروندان زندگی میکنند و تمام هم و نیروی خود را صرف پیشرفت کشور خود میکنند و خدمات بسیار برجسته ای به هموطنان خود که عقاید دیگری دارند میکنند. اینان انسانهائی شرافتمندند که حاضر نیستند تا برای دین دست بهر جنایتی بزنند. آنها دین را فرضه ای جدای از سیاست و شخصی دانسته از آن بعنوان ابزار رسیدن بقدرت استفاده نمیکنند. این افراد در کشورهائی (همانند سوئد) که تعصبات مذهبی ندارند بسادگی با سایر مردم و ادیان در آمیخته تن به ازدواج با غیر یهودی داده و در واقع همانند انسانی متمدن زندگی شریف و انسانی دارند. این افراد در فعالتهای عادی سیاسی جامعه شرکت دارند در احزاب سیاسی وارد میشود در دولتها جای دارند اما در قالب همان سیاست عام حاکم بر احزاب و دولتها. بسیاری از این افراد از فعالترین نیروهای ضد صهیونیست و طرفدار صلح در جهان هستند. آنها یهودیت را نه بعنوان ملیت بلکه دین مینگرند از این زاویه ایشان چهره ای دیگر و انسانی را از یهودیت ارائه میدهند. این چهره است که میتواند بقائی به یهودیت بدهد در حالیکه گروه اول فقط برای کوتاه مدت میتواند دوام بیاورد.

در اوایل انقلاب ایران برای مدت کوتاهی این موضوع مطرح شد که ما اول مسلمان هستیم و بعد ایرانی  ولیکن و کار پیش نرفت و بسرعت تغییر و چنین شد که اول ایرانی هستند و ایرانی میتواند مسلمان, یهودی, مسیحی, زردشتی و …  حتی لامذهب باشد. اما آن دسته اول از یهودیان که شاید چنین تفکری را همانند بسیاری افکار فناتیک و عقب افتاده دیگر که به مسلمانان و از جمله  فناتیکهای ایران و منطقه دادند ( از هزاران سال پیش نیز چنین میکردند) خود هنوز در این عقب ماندگیهای وحشتناک غوطه ورند.

 البته دسته دیگری هم از یهودیان شرافتمند ووالا هستند که در اسرائیل زندگی میکنند و با سیاستهای جنایتکارانه, توسعه طلبانه و عقب افتاده مبارزه میکنند. آنان بدنبال زندگی مسالمت آمیز با سایر مردمان ساکن آن سرزمین اعم از هر رنگ و مذهبی میباشند. لیکن متاسفانه قدرت اصلی را صهیونستها در اختیار دارند و بقیه هم چوب بد نامی آنها را میخورتد, اما باید کاملا هشیار بود و این دو را از یکدیگر جدا دانست.  باید حساب یهودیان شریف, انساندوست و برجسته را  از گروهی صهیونیست و والاتر از نژاد پرست کاملا جدا دانست.

 علیرغم کلیه این مسائل  و چگونگی ایجاد:   اکنون اسرائیل بعنوان یک کشور وجود دارد و باید سعی کرد تا مسئله بشکلی مسالمت آمیز حل شود. در این میان اولین قدم جدا کردن دین از سیاست,  یعنی پذیرش این نکته که آنجا کشوری برای یک مذهب خاص نیست وگرنه یا باید تمامی مسلمانان و مسیحیان را بیرون کرد یا قتل عام. اسرائیل تنها کشوری در جهان است که در دولتش دین و سیاست کاملا بهم پیوند دارند. همچنین اسرائیل تنها کشوری استکه بظاهر در آن انتخابات صورت میگیرد که ابدا با ملاکهای موجود انتخاباتی دمکراتیک نیست. همچنین  همیشه دولتهایش نظامی هستند.

اسرائیل کشوری است که حتی یک قطره نفت هم ندارد, و بجای سعی در ایجاد رابطه دوستانه با همسایگان سعی در ارعاب دارد. تئوری ناتان یاهو مبنی بر اسرائیل بزرگ از نیل تابین النهرین تنها با جنگ پیش خواهد رفت و این میتواند دلیلی بر تحریک کردن آمریکا توسط آنها برای جنگ در عراق باشد. تمامی شواهد نشان میدهد که در این ماجرا و حمله نظامی به عراق پای اسرائیل کاملا در میان است.

بر لیست بالا میتوان نام  بسیاری کشورها  که هر کدام بنوعی در این تقسیم قدرت در جهان شرکت مستقیم یا غیر مستقیم دارند را  اضافه کرد,  همچنین کشورهائی در جهان وجود دارند که نه تنها صاحب قدرتی نیستند و یا از منطقه دورند بلکه حتی دانش و درک کافی هم از حساسیت مسئله ندارند. اما غالب کشورهای جهان  در این جنگ سرد که احتمال دارد قسمت گرم آن در عراق پیاده شوند دستی دارند.

بجرات میتوان گفت: علیرغم هر اتفاقی که در عراق بیفتد امکان ندارد که فکر حمله نظامی بایران مطرح شود. شواهد نیز نشان میدهد که ایران هیچ نگرانی از این بابت بخود راه نداده است.  مثلا دیده میشود در حالیکه صحبت از حمله نظامی گسترده بکشور همسایه ایران مطرح است و قاعدتا باید نوعی حکومت نظامی اعمال شود نه تنها چنین نمیشود بلکه  برعکس تظاهرات دانشجوئی  اوج میگیرد. این نشانگر اطمینان جناح ها از در امان بودن ازحمله به ایران است. از طرفی ملاقاتهای پشت پرده میان  ایران و آمریکا در پرده نمانده است  و این در حالیستکه از 65 نماینده ومذاکره کننده  منتخب اپوزیسیون عراقی که مورد تایید آمریکا هم قرار گرفته 32 نفراز شیعیان هستند که تنها یکنفر بیشتر آنرا اکثریت میکرد. از طرف دیگر پوئن هائی که آمریکا به جمهوری اسلامی داده آنقدر عیان هست که رضاپهلوی مدعی تاج و تخت نیز مجبور باعتراف و اعتراض شده و حتی مادر او که همسر شاه سابق ایران بوده در فرودگاه آمریکا با بی احترامی روبرو میشود.  این عمل پیام مستقیمی به رهبران اپوزیسیون ایرانی در جهت نشان دادن موقعیت و رابطه سیاسی میان ایران و آمریکا بوده , تکلیف و  وضعیت اپوزیسیون در این ماجرا را روشن میکند.

پیروزی چیست و چه کسی پیروز خواهد شد:

برای  شناخت موقعیت جهان و بحران کنونی کاملا ضروری است تا معنی پیروزی را از جنبه فلسفی دانست:

پیروزی واژه ای است که در برابر شکست قرار میگیرد. بدون طرف بازنده برنده ای وجود نخواهد داشت. بودا بدین مسئله توجه خاص داشت. اوکه شاهزاده ای جنگجو بود و با این موضوع از نزدیک برخورد داشت به نتیجه جالبی رسید.  بودا میگفت چون پیروزی برای یکنفر یعنی شکست برای دیگری است که در نتیجه روح و روان و حتی جسم او را خدشه دار خواهد کرد پس برای اینکه برکسی آسیبی وارد نیاورم وارد هیچ مبارزه ای نخواهم شد.  شاید یکی از دلایل اصلی او در گوشه نشینی و حالات مشخص متفکرانه اش ناشی از همین تفکر باشد.  اما جنبش روشنفکری ایران با این عقیده مخالف است.  همه چیز در جهان در حال نوعی مبارزه و کشمکش است همین موضوع استکه علیرغم بسیاری فجایع برای بشر,  اما درتکامل نقش لصلی را  بازی کرده در غیر اینصورت  نه فقط رشدی وجود نداشت بلکه هیچ حیاتی هم نمیبود.

اینکه در جهان همواره دولتهائی قدرتمند وجود داشته از سایرین بهره کشیده اند,  همیشه و صد در صد منفی نبوده وشاید در آینده هم نباشد زیرا اساسا نمیتوان یکسانی مطلق ایجاد کرد. آن بهشتی که مذهبیون در آن دنیا و مارکس در این دنیا وعده میدادند از هر جهنمی بدتر است.

لیکن درک شرایط جهان در دورانهای مختلف و عملکرد متناسب بسیار با اهمیت است. در هزاره های گذشته و حتی قرون گذشته نه چندان دور انسان حتی از حضور همنوعان خود در سایر قاره ها اطلاع نداشت زیرا آنها را کشف نکرده بود. در اینجا کلمه کشف معنی گسترده ای دارد یعنی اینکه این یک گروه از انسانهای پیشرفته تر بودند که میبایست آن سرزمین ها و انسانهای عقب مانده اش را کشف کند و نه اینکه یکدیگر را کشف بکنند.  اساسا سیر تکامل جوامع انسانی بصورتی بود که بسیاری از خشونتها اجتناب ناپذیر میشد.  تقاضای بشر در دستیابی آسان بر حاصل دیگران هرچند که خون انسانها را برزمین میریخت( کاری که کمتر حیوانی با همنوع خود میکند),  اما تجمع ثروت در یک نقطه باعث رشد میشد که در طی زمان حاصل اش به بقیه نیز میرسید.  جنبش روشنفکری  بعنوان یک فلسفه کامل در جای خود وسیعا بدین نکته خواهد پرداخت .   نتیجه آنکه در عصر کنونی اگر ما در واقع عصر و یا دورانی را که در آن زندگی میکنیم شناخته باشیم باید عاقلانه و انسانی و از راههای دیپلماتیک در را ه حل و فصل مسائل و حتی غارت و استثمار یکدیگر برآئیم. در همین قرن گذشته دول قدرتمند برای غارت و استثمار ضعفا راهی غیر از حمله نظامی و فرستادن سرباز و بخطر انداختن جان شهروندان خودشان را در پیش گرفتند, آنها با استفاده از اهرم های اقتصادی جدید و پیشرفته و با توجه بقدرت برتر تکنولوژی و علم اشان سود خود را میبردند.

 اکنون چه شده که آمریکا طبل جنگ را خاموش نمیکند آیا برای غارت باید کشتار هم کرد.  آیا غارت بدون کشتار مزه ندارد.  آیا خدای شما خون میخواهد و قربانی میطلبد.  تفکر و فلسفه این افراد بسیار عقب افتاده و ضد انسانی است.

همانطور که گفته شد جنبش روشنفکری با تساوی مطلق موافق نیست حتی میان دو نفر, زیرا که این امکان وجود ندارد.  اما در عین حال یکنوع تساوی و حس همدردی و همکاری  انسانی  و انسان دوستی باید میان انسانها باشد.  اگر گوشت همدیگر را میخورید استخوان را  دور نیاندازید و یا آتش نزنید. آنقدر نبرید که برای دیگران چیزی نماند,  برای فقرا هم چیزی بگذارید.

با این تحلیل میتوان گفت آن زمانی  که خمینی این شعار پوچ را  داد که” آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند”  و با ندانم کاری دست آمریکا را برای هر عملی باز گذاشت,  سپری شده  زیرا دیوانی همانند آمریکا با جنگ زنده اند .

در عصر حاضر,  سیاست صلح و پیدا کردن دوستان و ارتباط  و همکاری  میان دول  در راستای پیشبرد روابط  اقتصادی,  آمریکا و چند کشور اندک جنگ طلب را به نابودی میکشد.  در این صورت است که میتوان گفت ” آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند”.

                                                                                                جنبش روشنفکری – ایران

                                                                                                                                                                                                                                                      ژانویه  2002       دیماه 1381

                                                                                                                                                      I.M.I    Box 230 90      750 23      Uppsala – Sweden

Intellectualism_Movement_Iran@hotmail.com  

نگاهی به وقايع پس از تسخير عراق توسط آمريکا

نگاهی به وقایع پس از تسخیر عراق

وضعیت جنگی در منطقه، موقعیت ایران و بمب اتمی

حمله آمریکا و انگلیس یا به تعبیری جرج بوش و تونی بلر و در اصل اما پشت پرده صهیونیستها به عراق؛  بدلایلی چند صورت گرفت اما استدلالات دروغین دیگری برای آن ارائه شد.

از دلائل اصلی حمله میتوان چند نکته ذیل را برشمرد.

1-     نفت: ساده ترین استدلالی که همه بدان اشاره داشتند.

2-     خواست صهیونیستها: آنچه که در پشت پرده اصلی ترین محرک بود اما کسی از آن صحبتی نمیکند. زیرا قدرت تبلیغاتی جهان در اختیار این گروه کوچک اما بسیار متشکل و خطرناک است. ضمنا ترس از انتقام کشی ناجوانمردانه صهیونیستها بسیاری را بسکوت وامیدارد.

3-     تسلط بر منطقه و حضور فیزیکی.

4-     انتقام شخصی جورج بوش پسر از صدام که قصد ترور پدر او را داشت. 

5-     موقعیت دلار: زیرا شروع معاملات نفتی با پول اروپا موقعیت دلار را تضعیف میکرد و در نتیجه سلطه آمریکا بر جهان را بزیر سئوال میبرد.

 به لیست بالا میتوان نکات دیگری را اضافه کرد.  همچنین دلایل دیگری برای حمله وجود دارد که نمیتوان آنها را حدس زد زیراکه سیاست است و در سیاست همه چیز رو نیست؛  در بازی های سیاسی بسیاری مطالب پشت پرده است.

چه کسی بر آمریکا حکومت میکند

در ابتدا باید گفت  این صحبت که جورج بوش مرد مقتدر جهان است و… از مزخرفترین حرفهاست.  آنچه که کاملا مسلم است در آمریکا و سایر کشورهای سرمایه داری این سرمایه داران بزرگ هستند که حرف آخر را زده تصمیم اصلی را میگیرند. اما آمریکا بخاطر شرایط استثنائی اش افراد خاصی را که به سرمایه داران بزرگ نزدیک باشند بعنوان مهره برسرکار میآورند.

در این مقطع، دستهای قدرتمند پشت پرده در آمریکا،  جورج بوش پسر را که نه تنها کینه نقشه ترور پدرش توسط صدام را داشت بلکه فردی مذهبی و از مسیحیان صهیونیست بود،  بهمراه باند مسیحیان صهیونیست  بروی کار آوردند.

 در مقطعی نیز هیتلر علم شد. مرد هیچ کاره ای که از پشت پرده هدایت میشد. اما پشت پرده نشینان  برملا نشده،  آسیب جدی ندیدند.

در سیاست امروز آمریکا صهیونیستهای یهودی و مسیحی دست بدست هم داده کنترل کشور را در اختیار خود گرفته اند.  سایر مسیحیان صهیونیست در دیگر کشورها نیز از آنها حمایت میکنند.  نمونه مسیحیان صهیونیست در سوئد Livets ord   ( Words of life)میباشد.  تشکیلاتی مذهبی که همه چیزاش مشکوک بوده و هست و از خرافی ترین عقاید پیروی میکند. مثلا در حالیکه اسقف اعظم کلیسای سوئد  معجزات مسیح را بزیر سئوال برده؛  آنان در قرن بیست و یکم برای معجزات تبلیغ کرده و اظهار میدارند که بسیاری از بیماران توسط معجزات شفا یافته و مییابند.

کلیه شرکتهای مشاوره حول و حوش کاخ سفید متعلق به یهودیان صهیونیست است. بوش، رامسفلد و افراد نزدیک به آنها در لیست مسیحیان صهیونیست قرار دارند.  رئیس رکن دوم یا اطلاعات ارتش آمریکا که ظاهرا این شخص  تمام اطلاعات مربوط به سلاح های کشتار جمعی عراق را تغییر داده وبعد در اختیار کاخ سفید گذاشته؛ از یهودیان صهیونیست  میباشد.

در واقع تمامی تئوریهای مربوط به مداخله آمریکا در منطقه توسط یهودیان صهیونیست ارائه و بوسیله آنها اجرا میشود.

هرچند اکنون صحبت از شکست نومحافظه کاران میشود؛ اما اشاره نمیکنند که اینان خطرناکترین یهودیان صهیونیست هستند که طرح هایشان برای منطقه با شکست روبرو شده، آمریکا را به ورطه بحران اقتصادی، سیاسی و سقوط کشانده اند.

آمریکا اکنون بصورت منفورترین کشور جهان در آمده است. اما چنانچه صهیونیستهای یهودی و مسیحی و تفکرات مذهبی فناتیک آنها را از خود بزداید؛  میتواند چهره  صلح طلب و مثبتی از خود به جهان ارائه بدهد. بدینترتیب مورد احترام و علاقه عموم مردم جهان قرار میگیرد.

نقش تونی بلر و  سایرین

 اما شخصیت تونی بلر نخست وزیر انگلیس از بوش هم ضعیف تر و موقعیتش متزلزل تر است . هنوز معلوم نیست چرا بلر این خودکشی سیاسی  و حمله به عراق را پذیرا شد؛  آیا او هم از مسیحیان صهیونسیت میباشد که برای آمال صهیونیستی همه گونه فداکاری کرده و آماده است تا بهر تعداد انسان را بکشتار داده به فلاکت بکشاند؟

در دوران بحران حمله به عراق کشورهائی و از جمله فرانسه با آن مخلفت کردند.  جالب آنجاستکه بعضی از مخالفان جنگ که استدلالات معقولی نداشتند؛  بر این نکته تکیه میکردند که فرانسه مهد دمکراسی  و آزادی  با آن مخالف است.  اما آنها حافظه تاریخی ندارند واین بسیار بد و خطرناک است.  فرانسه،  مهد دمکراسی و کعبه آمال بعضی ها!!!  در همین قرون و دهه های اخیر آنقدر جنایت کرده که از حساب و به حافظه سپاری خارج شده است.  شاید بهمین دلیل هم این افراد جنایات فرانسه مهد دمکراسی را فراموش کرده اند.  دو نمونه مشخص این جنایات حمایت آنها از صدام در جنگ علیه ایران و تجهیز او به انواع سلاح ها از جمله شیمیائی و دیگری عامل اصلی بودن در کشتار صدهاهزار نفر از انسانهای بینوا و فقیر در رواندا میباشد.

 سایر دول نیز حمایت ها و مخالفتهایشان نه از زاویه انساندوستی بلکه در راستای منافع اشان بوده است.  دمکراسی و انسانیت در فلسفه اینها فقط الفاظی برای فریب میباشد.  در این کشورها برخلاف آنچه ادعا میشود که با ماکیاوالیسم مخالفند اما در عمل فلسفه اشان همان است.

کدام حکومتها در جهان مذهبی اند

در ظاهرامراین تنها  کشورهای اسلامی هستند که یا مذهبی اند یعنی رژیم های مذهبی بر آنها حاکم است و یا از پتانسیل بالائی برای داشتن حکومتی مذهبی برخوردارند. اما اگر کمی چشم ها باز شوند دیده میشود که تقریبا در تمامی کشورهای مسیحی حکومت بنوعی مذهبی است اما ثروت آنها سایه ای بر چهره مذهبی اش انداخته است؛ این امری بسیار عادی درتاریخ  بوده است. هرزمان جامعه ای ثروتمند میگردید از شدت  تظاهرات مذهبی کاسته میشد.  نمونه های روشن آنرا میتوان  در همین کشورهای منطقه در چند صد سال گذشته که مسلمانان قدرت و ثروت داشتند دید.  این جوامع  علیرغم فاصله اندکی که  با صدر اسلام داشتند که ظاهرا باید متعصب تر میبودند؛  برعکس جوامعی  بسیار باز و بی تعصب بودند.  در حالیکه فقر در اروپا آنها را به انکیزاسیون کشانده بود. 

اما آنچه که جالب است در قرن بیست و یکم و علیرغم اینکه آمریکا ثروتمندترین و قدرتمندترین کشور جهان میباشد، در عمل حکومتی مذهبی بر آن امر میراند  و بدون اینکه اجازه بدهد مردم متوجه اهداف مذهبی آنان بشوند در پشت پرده آنها را دنبال میکنند.

اما بدترین نوع حکومت مذهبی دنیا اسرائیل است؛ کشوری که اساسا برای اقامت عده ای با یک دین خاص بوجود آمد و برای ایجاد آن نیز جنگهای اول و دوم جهانی براه افتاد. اما آنچنان مخفیانه و پشت پرده عمل شد و آنچنان تبلیغات گسترده ای با برنامه ریزی موذیانه صورت گرفت که همه دنیا فریب خورده و عاملین اصلی جنگ بعنوان قربانیان جنگ و مظلومان قلمداد شدند.

اوضاع پس از جنگ عراق

اکنون پس از جنگ  و سرنگونی صدام اوضاع بر آن روالی که آمریکا و صهیونیستها تصور میکردند نیست و در دو جبهه افغانستان و عراق با مشکلات اساسی سربگریبان مانده اند. دلیل آن نیز بسیار ساده و روشن است. اکثریت و یا تمامی گروهائی که بعنوان مشاور دوروبر کاخ سفید واشنگتن را گرفته اند صهیونیستهای یهودی هستند و مسیحیان صهیونیست نیز آنها را حمایت میکنند. آنان بدلیل برخورداری و پیروی از تفکری بسیار بسیارعقب افتاده که شاید ازاین نظر در جهان بی نظیر و بی رقیب باشد،  قادر بدیدن جهان نیستند. آنان به نوعی کوری دچار شده اند و تنها دستیابی به اهداف و وعدههای داده شده درعهدعتیق برایشان اهمیت دارد.

 برای آنان کشتار ملیونها انسان و بفلاکت نشاندن صدها ملیون چیزی نیست که غمی ایجاد کند.  زیرا کتاب مقدس آنها که  راهنما و قوت قلب اشان در این گونه اعمال است  گوی سبقت در آدم کشی را ازهمگان در طول تاریخ بشر ربوده است.

لیکن با تکیه به قدرت مالی، اتحاد و در اختیار داشتن وسائل ارتباطات جمعی اولا از شکست خود جلو گیری میکنند ثانیا تمامی گناهان را  بگردن دیگران میاندازند.

بهر صورت وضعیت عراق هنوز آنچنان سردرگم است که هیچ کس نمیداند چه خواهد شد.

آیا به ایران حمله خواهد شد

 پیشتر در نوشتاری  بدلایل  ضعف و عدم توان آمریکا در حمله به ایران اشاره شد.  لیکن باید این نکته بسیار مهم و تعیین کننده را هم اضافه کرد که :

اکنون تنها عامل ثبات در منطقه و آنچه باعث میگردد تا کشورهای غربی و تولید کنندگان صنعتی بتوانند محصولات خود را در منطقه ثروتمند و نفتخیز بفروش برسانند؛ ایران است.

 اگر کوچکترین احتمال حمله ای به ایران برود و از آن بدتر گلوله ای به ایران شلیک بشود تمامی اقتصاد دنیا با رکود و ورشکستگی روبرو خواهدشد. آری تاریخ جهان چنین رغم خورده که حتی در اواخر دوره قاجاریه که ایران در اوج ضعف بود باز هم موقعیت استراتژیک اش  او را در مقامی قرار میداد تا دست نخورده باقی بماند.

در این مقطع زمانی هر نوع بی ثباتی در ایران  برتمامی منطقه اثر گذاشته  مشکلات بزرگی را برای جهان ایجاد میکند.

چندین دهه جنگ در منطقه کشورها را بفلاکت کشاند و توان خرید آنها را پائین آورد.  بدینترتیب ضربه ای بر پیکر اقتصاد اروپا وارد گردید. اگر قرار بر جنگ دیگری باشد آنگاه غرب باید غرامت آنرا با ورشکستگی کامل،  بیکاری و تعطیلی کارخانجات بپردازد.

این نکته خود باعث رودر روئی ( اما در نهان وبدور از چشم مردم) میان صاحبان صنایع جنگی و صهیونیستها از یکطرف و سایرین از جانب دیگر شده است.

نگاهی  به افغانستان و رابطه آن با ایران

دلائل جنگ در آنجا نیز منافع آمریکا و غرب بود اما تحت  بهانه دیگری براه افتاد.

 یکی از اساسی ترین مشکلات و دلایل اصلی جنگ و اشغال افغانستان،  موضوع عبور خط لوله نفت و در مجموع ترانزیت کالاهای  جمهوریهای شوروی سابق بود. بحثی که سالها پیش از حمله به افغانستان میان ایران و آمریکا درگیربود.  آمریکا حاضر نمیشد این پروژه از طریق ایران انجام شود؛  زیرا در آن صورت اساس حکومت ایران؛  ثبات رژیم و آرامش را باید میپذیرفت.

پس از آنکه تمامی طرفندهای آمریکا در افغانستان و حتی برنامه براه اندازی جنگی میان افغانستان و ایران به بن بست رسید و بدتر از آن  طالبان و القاعده با آمریکا وارد مبارزه رودرو شدند،   

آمریکا  به این خیال احمقانه افتاد که با تسخیر افغانستان مسیر جدیدی را باز کرده و در نتیجه ایران را هم بزیر کلید بگیرد.  اما در عمل چنین نشد. حتی کار به جائی رسید که همین چندی پیش دست بدامان طالبان گردید و با التماس بدنبال آنان برای همکاری بود. اما طالبانی که آمریکا ساخته بود و( همانند بسیاری افکار احمقانه دیگر) تصور میکرد،  میتواند همه گونه کنترلی بر آن داشته باشد؛  به او جواب های تند داده، خواستار خروج آمریکا از افغانستان گردید و اخیرا هم نیروهایش را بیشتر آماده، تجهیزو سازماندهی نموده؛  عرصه را بر آنها تنگ کرده است.

 در نتیجه برای آمریکا مشکلات اقتصادی فراوانی ایجاد شد و دیگر نمیتوانست بیشتر از این فشارهای اقتصادی و کسری بودجه را تحمل کند.  بناچار باید راهی برای رهائی ازاین منجلاب و آغاز تجارت با کشورهای شمالی افغانستان مییافت. این راه نجات چیزی نبود بغیر از راه ایران .  بهمین دلیل حمید کرزای و رئیس جمهور ترکمنستان همزمان به ایران آمدند و قرار داد استفاده ترانزیت از ایران را بستند و یکی دو روز بعد از آنها رئیس جمهورازبکستان به ایران آمده عین همان قرار داد را منعقد کرد.

 آقای حمید کرزای شخصی بود کاملا مطیع و مهره آمریکا که او را برای ریاست جمهوری این کشور از آمریکا آورده بر کرسی نشاندند.

 سفر حمید کرزای به ایران مسلما و بدون هیچ جای شک و تردیدی به درخواست آمریکا بوده است.  درواقع این آمریکا بود که چنین قراردادی را با ایران بست و نه حمید کرزای، بعنوان رئیس جمهوری کشورمستقل افغانستان!!!

 حتی نمیتوانیم  برای یک لحظه این احتمال را بدهیم که حمید کرزای نیز همانند بسیاری نیروها  که آمریکا آنان را ساخت اما بعد بر رویش خنج کشیدند عمل کرده است.

این قرار دا د که ظاهرا ایران را در موقعیت جاده ابریشم قرار داده و جمهوریهای سابق شوروی را وابسته به ایران میکند؛  امری نبود که کرزای در شرایط کنونی اش جرات داشته باشد به تصمیم  و اراده خودش انجام بدهد.  بلکه باید آنرا قراردادی میان ایران از یکطرف و آمریکا و متحدانش از طرفی دیگر بحساب آورد.

خصوصا شرکت دو کشور دیگر (ترکمنستان و ازبکستان) در این قرار داد  نشانگر برنامه ریزی و تصمیمی عمیق تر و گسترده تر است.

 حقیقت آنستکه بعد از حمله به افغانستان نه تنها کنترلی بر آن کشور حاصل نشد بلکه پاکستان نیز به مشکلات اضافه شد.  آمریکا بر این باور بود که برای عبور خط لوله و ترانزیت در پاکستان بامشکلی روبرو نخواهد گردید. اما پس از حمله به افغانستان؛  دولت پاکستان که طرفدار و بنوعی وابسته به آمریکا بود خود در مخمصه قرار گرفت؛  بطوریکه مجبور به جلب حمایت ایران گردید.

 دولتهای پاکستان همواره آمریکائی بوده اند اما مردم ضد آمریکا.  پس از حمله به افغانستان شدت مخالفت مردم اوج بیشتری گرفت و در دولت نیز مشکلات فراوانی بروز کرد. تفکرات اسلامی خصوصا اینکه میدانند دست یهودیان در پشت پرده است بیشتر اوج گرفت و مشکلات را  برای آمریکا بیشتر کرد.  بطوریکه مسئله عبور خط لوله و ترانزیت از مسیر پاکستان به بن بست کامل رسید.

اکنون پس از عقد قرار داد ترانزیت کالا صحبت بر سر عبور خط لوله نفت از ایران است.

اروپا و کلیه دول صنعتی  جهت رهائی از بن بست اقتصادی  چاره ای ندارند مگر اینکه کشورهای بیشتری را وارد بازار کنند.  خصوصا کشورهای  منطقه را که از پتانسیل بالائی  برخوردارند و برای اینکار هیچ راهی غیر از ایرانی با ثبات و یکپارچه وجود ندارد.

 بنابراین تمامی شواهد نشانگر آنستکه ثبات؛ آرامش و صلح در ایران میتواند این هر سه باضافه رهائی از بن بست اقتصادی  را به جهان عرضه کند.

دعواهای میان ایران و آمریکا

اینکه چرا دعواهای ایران و آمریکا در صدر اخبار است و تمام نمیشود امری استکه به شرایط خاص زمان و حل بعضی مسائل از جمله اسرائیل بستگی دارد. اما چنانچه دولتمردان آمریکا و جهان  توانستند واقعیت تفکر صهیونیستی را که سلطه بر جهان است؛  درک و توسعه طلبی آنرا مهار کنند آنگاه شانسی برای صلح هست وگرنه این جنگ و جدلهای  سیاسی که هزاران سال در جهان سابقه دارد به جاهای بسیار خطرناکی کشیده خواهدشد.

 اسرائیل  در زمان شاه،  ایران را کاملا در اختیار داشت.  حتی علیرغم این ادعا که شاه ساواک را در اختیار داشت عملا اسرائیل بود که بر آن حکم میراند.  پس از انقلاب و قدرت یابی اسلامگرایان اسرائیل موقعیت خود در کشور استراتژیک ایران را از دست داد.  بهمین دلیل تلاش میکند تا بهر شکل مقداری  از آنرا  بازیابد.

لیکن جنگ و جدلهای آمریکا و ایران بنوعی عادیست، زیرا جنگ قدرت است. این جدلها میتواند در شرایطی آرام شود یا شدت یافته به رودر روئی بکشد.  اما شدت و ضعف آن به مسائل بسیاری بستگی دارد. مثلا موضوع اتمی شدن ایران آنرا تند میکند.

 در این میان از جمله سلاح های آمریکا برعلیه ایران تحریک گروهی ایرانی بعنوان اپوزیسیون است. آمریکا با اختصاص بودجه 57 ملیون دلاری عملا در سیاست داخلی کشوری مستقل دخالت کرده است.  مسلما هیچ کشوری در دنیا چنین دخالت آشکاری را تحمل نخواهد کرد و با عکس العمل متقابل کاملا جدی با آن برخورد میکند. کدام کشور اروپائی یا … است که برای دخالت در امور داخلی اش بودجه ای تعیین کنند و بیکار بنشیند.

 دولت ایران باید این دخالت آشکار را بدون تلف دادن وقت به سازمان ملل و دادگاههای بین المللی ارجاع دهد.

آمریکا نمیتواند چنین شیوهائی را در پیش بگیرد و آنگاه انتظار داشته باشد که مورد ترور که عکس العملی سیاسی است قرار نگیرد.

 این مبلغ بسیاری را بطمع انداخته است. حتی کسانیکه ابدا دستی در سیاست نداشته اند تنها به خیال دستیابی بمبلغی پول وارد میدان شده اند.  اینها افتضاح و رسوائی خود و آمریکا را بیشتر کرده اند، زیرا تعدادی از آنها از ابتدائی ترین درک و دانش  سیاسی کاملا بی بهره اند.  تعدادی از آنان نه تنها سواد سیاسی نداشته با انشا و املا  سیاسی آشنائی حداقل و ابتدائی  هم ندارند؛   نوشته هایشان نیز در حد قابل قبول از جنبه نگارش فارسی نیست و نشان میدهد که افرادی در حد  سواد و تحصیلات دوره ابتدائی هستند.

بهانه های مسخره  دیگری مانند دمکراسی و حقوق بشر در ایران مطرح میشود که برای افراد عاقل و صالح و بیغرض مشخص استکه تنها ترفندهائی سیاسی از جانب کشوری غیر دمکراتیک و مداخله گر از زاویه دخالت در ایران برای کسب منافع خود و نه برای مصالح ایران میباشد. در حالیکه دمکراسی امری داخلی است و ارتباطی به کشور تحت سلطه صهیونیستها که عملا دمکراسی ی برای آمریکا باقی نگذاشته اند ندارد.  تعمیم دادن نظر مورد علاقه قدرتمندان برای تمام جهان و در نتیجه لشکر کشی،  قانون جنگل است.  زیرا همواره به قدرتمندان اجازه دخالت در امور دیگران را میدهد.

 ایران در قلب منطقه جنگی

در قرن گذشته بعد از جنگ اول و دوم جهانی دو جنگ ویتنام و عراق بر علیه ایران، بزرگترین جنگها بوده اند. ابتدا جنگ در افغانستان شروع شد. اندکی بعد حمله عراق به ایران شروع شد و هنوز چند سالی از جنگ هشت ساله ایران و عراق نگذشته بود که عراق کویت را اشغال کرد؛  در نتیجه نیروهای گسترده ای به رهبری آمریکا به عراق حمله کرد. جریان کاملا آرام نشده بود که آمریکا به افغانستان حمله کرد. این یکی هم هنوز به هیچ جائی نرسیده بود که آمریکا به عراق حمله کرد و با یک جنگ تمام عیار اما کاملا نابرابر و بااستفاده از کلیه سلاح های کشتار جمعی غیر مجاز( رادیواکتیو)  شاید بزرگترین فاجعه انسانی را آفرید، که برای هزاران سال و باعلم کنونی باید گفت برای تمام طول حیات بشر قابل پاک سازی نیست.

حال سئوال اینجاست که آیا آمریکا ( صهیونیست) به جنگ طلبی اش خاتمه میدهد و یا اینکه این قطار ویرانگری و مرگ توقف ندارد؟

بهر صورت منطقه کاملا جنگی است و ثبات پایدار در آن تضمین نشده است. ایران نیز در قلب این بی ثباتی قرار گرفته و در عین حالیکه میتوان خطر جنگ را برای آن پیش بینی کرد؛  میتواند تنها عامل صلح و ثبات در منطقه باشد.

جالب آنستکه در حالیکه آمریکا دورترین کشور جهان از منطقه جنگی است  در کشورش حالت حکومت نظامی جنگی را اجرا میکند و از جمله فشار و خفقان دوران مک کارتیسم را به اجرا گذاشته هنرمندان و اقشار روشنفکر و مترقی را تحت فشار قرار میدهد.

اما شگفت آنجاستکه متقابلا در حالیکه در کشورهای همسایه ایران جنگ درگیر است و قاعدتا  این کشور میبایست  حالت اضطراری اعلام میکرد،  چنین عملی صورت نگرفت.  بلکه در عوض سروصداهای داخلی بر علیه تمامیت طلبان مذهبی بالاتر رفت. این حالت عجیب را شاید بتوان چنین توجیه کرد:

1-   اعلام حالت اضطراری، جو را آشفته کرده اقتصاد را به رکود کشیده احتمال سرمایه گذاریهای داخلی و خارجی را ضعیف میکند.

2-   رهبران سیاسی ایران از عدم حمله نظامی آمریکا به  ایران مطمئن بوده؛ در بازیهای سیاسی تضمین های لازم را گرفته اند؛  اما سکوت و مخفی کاری از جانب هردو رعایت شده است.

3-    اینکه رهبران سیاسی ایران کاملا مطمئن بوده اند که آمریکا توان حمله به ایران را بدلائل بسیار که به تعدادی از آنها اشاره شد، ندارد.

نکته ای که باید بدان توجه نمود آنستکه؛ افرادی همانند صدام حسین یا شاه سابق ایران  که رهبران سیاسی و افرادی مستبد بودند را میتوان با نیروی نظامی از میان برداشت اما رهبران فکری را نمیتوان.  بهمین دلیل استکه آن حمله احمقانه به افغانستان نه تنها طالبان و القاعده را ازمیان نبرد بلکه بنوعی قهرمان و نجات دهنده تبدیل اشان کرد. بطوریکه افکار طالبانی بصورت بسیار گسترده ای در پاکستان درحال گسترش بوده آن سختگیریهای  مذهبی در حال اوج گیری است. این امر در خصوص ایران بسیار قوی تر است  و حمله نظامی به ایران، رهبران مذهبی و تفکرات مذهبی را بیشتر تقویت کرده موقعیت آمریکا را در هرجائی که مسلمانان هستند به خطر خواهد انداخت. ضمن اینکه پیروزی نظامی آمریکا بر ایران کاملا منتفی است.

 آمریکا به آشکار نشان داده که در کلافی سردر گم گیر کرده است و مخصوصا هیچ برنامه ای برای ایران ندارد چرا که از ضعفهای زیاد و گسترده ای در تمامی امور اقتصادی، سیاسی، نظامی و مشاوره ای  رنج میبرد.

در عین حال باید بیک فاکتور جالب و جدید در سطوح رهبری سیاسی ایران اشاره کرد.

در ایران کنونی بدون تردید در سطوح بالای مملکتی دسته بندیهای چندی وجود دارد که بعضی از آنها بشدت با یکدیگر در تضاد هستند. اما در عین حال در صورت احتمال هرگونه مداخله خارجی همه آنها با هم متحد میشوند و اختلافات را بکنار میگذارند. این نکته بسیار مثبت در جامعه ایران برای اولین بار بدین شکل و در چنین سطحی  تجربه میشود. امری که در سطوح پائین و مخصوصا اپوزیسیون اصلا سابقه نداشته و آنها از این تجربه بی بهره اند و هنوز هرکدام میخواهد خود به تنهائی حاکم شود.

 اولین تجربه وحدت در ایران توسط خمینی بدست آمد و نتیجه آن سرنگونی بی دردسر رژیم شاه بود. حال نیز رهبران کشور با برخورداری از این تجربه در شرایط حساس اختلافات را کنار میگذارند. نمونه واضح و آشکار آنرا در همین یکی دو ماه پیش که تیغ انتقادات بحد خطرناکی برروی خامنه ای کشیده شده بود و انتظار میرفت تا خاتمی نیز از آن حمایت کند، میتوان دید.  اما خاتمی با هشیاری تمام متوجه شد که موضع گیری برعلیه خامنه ای در آن مقطع همه چیز را به زیر سئوال خواهد برد و در نتیجه تمامی رژیم، حاکمیت، مملکت و از جمله خود او نیز ضربه خواهند خورد.  بنابراین موضعی در حمایت از خامنه ای اتخاذ کرد.

خاتمی انسانی متفکرو برجسته ترین رهبر سیاسی جهان است که اگر در کشوری غربی ظهور میکرد او را به عرش میرساندند. اما در جامعه ایران شیوه بسیار ناپسند بغض و مخالفت با اشخاصی که نوعی برجستگی دارند، بسیار گسترده و فراگیر است.  مسلما در کشورهائی با فرهنگی دیگر افرادی  در سطحی بسیار پائین تر از خاتمی را برای پست دبیر کلی سازمان ملل متحد کاندید میکردند؛  در حالیکه او لایق ترین فرد برای این مقام است.

جامعه و مردم عادی ایران از درک عملکرد سیاسی دولت در امور بین المللی کاملا عقب مانده است.  در سطوح اپوزیسیون خارج از رژیم و مخصوصا خارج از کشور وضع از این هم بدتر است.

 اپوزیسیون و رادیوهای بین المللی که بیشترین توجه را بخود جلب میکنند هنوز در بند مسائل ابتدائی اجتماعی اند و ابدا متوجه نیستند که شرایط جهانی و منطقه چیست و آن حرکتی که در داخل ایران برای اصلاحات شروع شده چگونه است. آنان نمیدانند که تغییرات اساسی در ساختار اقتصادی سیاسی جوامع تاثیر گسترده ای بر فرهنگ میگذارد. در سوئد ضرب المثل معروفی استکه: ” وضع اقتصادی را از اندازه دامن زنان میشود فهمید”.  با خراب شدن وضع اقتصادی دامن زنان بلندتر میشود و زمانیکه افتصاد بهبود مییابد دامن ها کوتاهتر میشود.  موضوع بلند و کوتاه شدن دامن  در همین دهه گذشته بعینه دیده شد؛ با خراب شدن وضع اقتصادی دامن لباس زنان بزیر زانو رسید و زمانیکه اوضاع بهبود یافت دوباره دامن کوتاه رواج یافت.  این واقعیت ساده بیانگر رابطه مستقیم اقتصاد با فرهنگ و روحیه انسانهاست.  در جوامعی که از فقر گسترده رنج میبرند خرافات مذهبی بیداد میکند. البته شکل کار در جوامع کمی هم متفاوت است در کشورهای پیشرفته مذهب در پشت پرده است و زمانیکه اقتصاد به فلاکت بیفتد آنگاه کاملا آشکارا سربر میآورد.  در کشورهای ثروتمند نفتخیز خلیج فارس علیرغم فشار برای حفظ حجاب و ممنوعیت مشروبات الکلی که نوعی سنت و فرهنگ بحساب میآید اما خرافات بصورت گسترده و علنی همانند افغانستان بیداد نمیکند.

 برای ایران حرکت از تغییرات در دیپلماسی خارجی، توسعه اقتصادی و بعد رسیدن به تغییرات   عمیق ترسیاسی و فرهنگی داخلی تنها مسیر اساسی و معقول است. 

جامعه ایران به دلیل شرایط  تاریخی، فرهنگی  خاص خود و منطقه و توطئه های جهانی، هنوز نیازمند دولت مرکزی قدرتمند میباشد.

شرایط خطرناک منطقه ایجاب میکند تا نیروها در مبارزه با رژیم بر سر خواسته های آزادیخواهانه جنبه احتیاط را از دست ندهند.  حرکت آزادیخواهانه ای که برای استقرار مردم سالاری شروع شده باید از عقل و صبر و متانت برخوردار باشد. بسیاری از کسانی که شعارهای آزادیخواهی میدهند و دیگران را محکوم میکنند خود هیچ درک و دانشی از آن ندارند و حتی تعدادی از آنها از فلسفه های بسیار خطرناکتری پیروی میکنند.

 در بعضی شرایط حساس تندروی و اصرار بر خواسته هائی که استقلال کشور را بخطر میاندازد، کاری غلط است.

  نهایت اینکه اپوزیسیون بسیار کم تجربه اما پر ادعاست و بدتر از آن،  بدون اینکه ضعفهای خود را بشناسد و یا حتی قادر بدین کار باشد سایرین را بیرحمانه و در کمال ناشی گری و بی احتیاطی بزیر تیغ انتقاد میکشد.

ایران در محاصره فقر

یکی از مشکلات ایران همسایگان فقیر از جنبه های مختلف است. اگر چه کشورهای نفت خیز خلیج از ثروت باد آورده نفت بهره مندند اما هیچ چیز ارزشمندی برای ارائه ندارند. آنان از هرگونه تکنیک و علمی بی بهره اند لیکن تنها حسنی که دارند ایران باید بتواند از بازار آنان استفاده بکند. کشورهای بسیار فقیر افغانستان و پاکستان و ازجانب دیگر ترکمنستان، ارمنستان و آذربایگان چیزی برای ارائه ندارند. در یک مقایسه ساده با اروپا، دیده میشود که همه آنها بیکدیگر در رشد و اعتلا کمک میکنند؛ یک ضرب المثل میگوید: همنشین تو از تو به باید… اما میبینیم که ایران گل سر سبد منطقه است و هیچکدام از همسایگان چیز ارزشمندی ندارند. بعنوان مثال اکنون که اروپا قصد ساختن بزرگترین هواپیمای مسافربری را دارد نیروهایشان را روی هم گذاشته و هر کدام قسمتی از آنرا میسازد. در حالیکه ایران برای ساختن ساده ترین چیزها نمیتواند روی کمک همسایگان حساب باز کند. متاسفانه قوی ترین همسایه  عراق بود که آنهم جنگی خانمانسوز را تحمیل کرد. همسایه دیگر پاکستان استکه اتمی میباشد و باید نسبت بدان بسیار با احتیاط رفتار کرد زیرا که بر روی رهبری سیاسی آن نمیتوان حساب کرد.  مردم آن کشور نیز بسیار فناتیک و عقب افتاده اند. جمهوریهای شوروی سابق از تکنیکهای بسیار عقب مانده استفاده میکنند.  حتی سلاح های آنها پیشرفتی نکرده لیکن اگر دارای بمب اتمی باشند بیشتر از اینکه بتوان تکنیک آنرا فرا گرفت باید از آنها ترسید. اما حساب ترکیه جداست؛ هرچند از بقیه پیشرفته ترست اما رابطه بسیار خوبش با آمریکا باعث مشکل میشود. ایجاد ارتباط با او هم پیچیده است زیرا خودش گرفتار مشکلات فراوان است و بهر صورت هنوز آمریکا و اروپا را به ایران ترجیح میدهد وبدلایل استرتژیک، هم مرزی با اروپا و امکان تامین سوخت و نفت ازهمسایگان  نزدیک خود عراق و آذربایگان؛ چندان احتیاجی به ایران ندارد.

به این ترتیب دیده میشود که ایران کشوری است که یک تنه باید مشکلات خودش را حل کند و در کنار آن بار عقب ماندگی همسایگان را کشیده بآنها نیز کمک کند.  لیکن با تمام این مسائل مجبور است  این همسایگان را تحمل کند زیرا نمیتواند به آنها بگوید خانه اتان را عوض کنید یا خود خانه اش را تغییربدهد. این اجبار به همسایگی را باید درک کرده هردو طرف تلاش کنند  بهر طریق ممکن بیکدیگر کمک نموده همگی با هم خودشان را از منجلاب فقر و عقب ماندگی بیرون بکشند.  تا زمانیکه همسایگان ایران در اوج عقب ماندگی هستند ایران نمیتواند به سطح کشورهای پیشرفته جهان برسد. حتی اگر به سطح خوبی هم برسد باز هر لحظه احتمال فروریزی آن هست. زیرا بهر صورت جهان بشکلی استکه کشورها بدون کمک و همکاری با یکدیگر قادر بادامه زندگی در سطح بالا نیستند و زمانیکه این فاصله فرامرزی گسترده با اختلافات فرهنگی، مذهبی میان ایران و دول مترقی وجود دارد نمیتوان بر روی همکاری های دراز مدت کشورهای دوردست حساب باز کرد. تقویت همسایگان از جنبه های علمی تکنیکی و گسترش همکاریهای اقتصادی راهکار مناسبی برای پیشرفت و توسعه همه جانبه است.

ایران و سلاح اتمی

بشربعنوان وحشی ترین و بیرحم ترین جانور در روی کره خاکی برای اندکی ثروت بیشترین کشتارها را از همنوعان خود میکند. بمب اتمی که خطرناکترین آنهاست دوبار توسط آمریکا بر ژاپن فرود آمد و هنوز آثار آن پاک نشده است. اما اگر این بمب تنها در دست آمریکا باقی میماند آنگاه چه اتفاقی میافتاد؟

اینکه بعد از آمریکا فورا کشور دیگری یعنی شوروی سوسیالیستی که در جبهه مقابل او بود بدین سلاح دست یافت؛ باعث گردید تا استفاده مجدد از آن کار ساده ای نباشد.

لیکن اگر تنها آمریکا آنرا در اختیار داشت آنگاه امکان زیادی میبود تا سیاست گذارانی که در پشت پرده بودند از آن در جهت منافع و اهداف خود استفاده مجدد بکنند.  زیرا هیچ کس را یارای مخالفت نبود.

اکنون در منطقه جنگی؛  پر تلاطم و خطرناک حول و حوش ایران که چندین قدرت اتمی مانند اسرائیل؛ پاکستان و احتمالا کشورهای جدا شده از شوروی سابق وجود دارند و از طرفی قدرتهای اتمی مانند آمریکا و انگلیس در آنجا حضور نظامی پیدا کرده اند،  داشتن سلاح اتمی برای ایران امر عجیبی نیست.  البته اینکه گفته شود ایران با آن به اسرائیل حمله میکند حرفی بسیار احمقانه و برای فریب مردم است.

 زیرا ایران میداند که اگر دست به چنین اقدامی بزند تنها تعدادی یهودی فقیر را کشته است، ولی مهره های اصلی صهیونیست در کشورهای غربی جای خوش کرده اند.  اما در مقابل بارانی از بمبهای اتمی اکثر شهرهای ایران را نابود خواهد کرد. پس برای ایران چنین کاری خودکشی است. لیکن بمب اتمی برای ایران سلاحی تدافعی و باز دارنده خواهد بود.

 زمانیکه آمریکا طالبان را تحریک کرد تا جنگی کثیف را با ایران آغاز کند،  بر روی سلاح اتمی پاکستان برعلیه ایران حساب باز کرده بودند.

اساسا داشتن بمب اتمی در مقابل دیگران نوعی از باز دارندگی از جنگ است.  در مسائل نظامی صحبت از داشتن سلاح هائی در ردیف کشورهائی که مورد تهدید آنها هستند امری عادی است.  پس اگر اسرائیل که خود تنها عامل بحران و جنگ در منطقه است دارای سلاح اتمی میباشد،  چرا ایران که در محاصره است نداشته باشد؟

اگر آمریکا ادعای جنگ و حمله به ایران را میکند  پس ایران حق دارد تا خود را در برابر این حریف قدرتمند تقویت نماید.  خود همین تهدید آمریکا مجوزی برای تهیه بمب اتمی برای ایران جهت تقویت بنیه دفاعی میباشد.

اما علیرغم این استدلاها که منطقی هم هستند؛ همچنانکه در مقالات پیشتر گفته شد؛  آمریکا و اسرائیل دیوانی هستند که با جنگ زنده اند و در صلح میمیرند.  بگذارید تا آنها ثروت اشان را صرف اسلحه بکنند.  بگذارید تا اسرائیل کشوری برای خودش باشد و کاری باو نداشته باشید آنگاه خواهید دید که مشکلات درونی اش او را منفجر خواهد کرد.

 تا زمانیکه صهیونیستها با نوعی حکومت نظامی اعلام نشده،  مردم اسرائیل را به بهانه شرایط جنگی خفه کرده اند مشکلات جرات بروز پیدا نمیکنند. اما در شرایط صلح از درون منفجر خواهد شد.

اما:  ایران نباید هیچ قراردادی  و از جمله پروتکل الحاقی را  بدون قید وشرط امضاء کند. در جهان همیشه چنین بوده و هست که در امضاء قراردادها میبایست منافع ملی در نظر گرفته شود. نباید تحت فشار و جو سازیهای جهانی تن بکاری داد که در آینده دراز مدت بزیان مصالح و منافع ملی است. هیچ کدام از کشورهائی که حتی با ظاهر دوستانه وارد میشوند منافع کشور دیگر را بر منافع خود ترجیح نمیدهند.

در جهان کنونی سیاست، هیچ دوست یا دشمن واقعی وجود ندارد. هیچ کشوری از قوی شدن دیگری خشنود نمیشود.  بویژه اگر کشوری در موقعیت استراتژیک ایران از جنبه اقتصادی، یا نظامی تقویت شود مورد لطف قرار نمیگیرد.

 مخصوصا اتمی شدن ایران که توان نظامی اش را بسیار بالا میبرد باعث نگرانی آمریکا و اروپا خواهد بود زیرا که دیگر نمیتوانند از زبان چماق و زورگوئی  برعلیه ایران استفاده کنند. 

در حال حاضر توان آمریکا بسیار تحلیل رفته است و قادر به شروع جنگ یا درگیری دیگری نیست بهمین دلیل برای فشار بر ایران دست بدامن اروپا و سایرین شده است.  مسلما سایر کشورها هرچند خود خواستار اتمی شدن ایران نیستند اما در عین حال از آمریکا امتیاز میخواهند. پس صلاح ایران در آنستکه امتیازات کافی را بگیرد وباین مسئله توجه کند که اگر درآینده آمریکا نیرویش را باز یافت آنگاه ایران بامشکل روبرو خواهد شد.

حتی باید سایر کشورها را هم  درنظر داشت؛ هرکدام از آنها میتوانند در آینده خطرناک باشند.  نباید تصور کرد که بسیاری کشورهای اروپائی بمب اتمی ندارند.  آنها روابط اشان بصورتی است که امنیت یکدیگر را حفظ میکنند و در آن حد از پیشرفتهای تکنیکی هستند که هرگاه لازم شد در اسرع وقت و حتی با برخورداری از کمکهای سایرین آنرا تهیه کنند. ضمنا اروپای مشترک قدرتی گسترده است که اجازه زورگوئی به هیچ کس را نمیدهد.

 بنابراین در امضا هرقرارداد بین المللی و خصوصا پروتکل الحاقی باید کمال احتیاط ، صبر و دقت را خرج داده، هیچ عجله ای بخرج نداد.

ایران کشوری است در قلب بحرانهای بین المللی و متاسفانه  بی بهره از همسایگانی قوی.  بنابراین میبایست تنها برروی توان خودش حساب بکند و بناچار میبایست از جنبه نظامی قوی باشد.

                                  جنبش روشنفکری –ایران

                                                                        آگست 2003  مرداد 1382

Intellectualism Movement – Iran

Box 23090   75023 Uppsala – Sweden

Intellectualism_movement_iran@hotmail.com

جنگ عراق و زدوبندهای پشت پرده و نقش ايران در سرنگونی صدام


جنگ عراق و زدوبندهای پشت پرده 

نقش ایران در سرنگونی صدام و آینده منطقه

انتخاب زمان حمله

حمله آمریکا و انگلیس و بازیگر اصلی و پشت پرده یعنی اسرائیل به عراق پنج شنبه 29 اسفند آخرین روز از سال ایرانیان و تنها یکروز پیش از نوروز صورت گرفت. در این ایام ایرانیان، افغانها، کردها، بسیاری از ساکنین جنوب عراق وملتهای دیگری در منطقه سرگرم برگزاری مراسم نوروز هستند. مخصوصا تعطیلی نوروز در ایران با سکوت نسبتا کامل مطبوعات و مسافرت مردم بسایر شهرها و دید وبازدیدها توجه زیادی را بخود جلب میکند. در چنین شرایطی دولتمردان ایران میتوانستند بسادگی از روی موضع گیریهای حساس بگذرند و منتظر آینده باشند.

همچنین این روزها با ماه محرم همراه بود که برای شیعه مذهبان از ارزش دیگری برخوردار است. از طرفی در حدود جشن پوریم یهودیان است.

مسئله زمان حمله قبل از فرا رسیدن گرما که حداکثرتا دو هفته پس از نوروز شروع میشود هیچ فرصتی را برای جرج بوش باقی نمیگذاشت.

 این جنگ از جنبه ای در تاریخ بشرکاملا بیسابقه است. میزان رفت آمدهای سران کشورها و جلسات برگزار شده آنهم در مدتی آنچنان کوتاه آنقدر زیاد بود که میتوان گفت رکوردی تاریخی بجای گذاشته است. بهمین دلیل باید گفت که میزان ضد و بندها،  کنار آمدنها و پشت کردنها و… آنقدر زیاد بوده و هست که میتواند موضوع سالیان سال مباحث سیاسیون و دانشجویان علوم سیاسی و علاقمندان باشد. شاید بتوان گفت  هنوز حتی یک در صد از آنچه  در سطوح بالای سیاسی در جهان گذشته به بیرون درز نکرده است.  در اصل اگر هم چیزی بیرون آمده باشد در شلوغی راست و دروغ ها گم میشود و بسختی میتوان تحلیلی از وقایع داد و مخصوصا آینده را پیش بینی کرد،  چه این یکی امری است که برای هیچ کشور یا فردی امکان ندارد. تنها میتوان پس از هر دوره از وقایع با نگاهی گسترده و بدون جناح بندی به اندکی از قضایا پی برد. بر این اساس آنچه  اکنون پس از نزدیک به سه هفته که از حمله به عراق میگذرد میتوان دید نکاتی بس اندک است.

طرح، طراح و مجری حمله

طرح ولفوویتز و رامسفلد و در اصل صهیونیستها برای حمله به عراق از سالها پیش وجود داشته اما آنها نتوانسته بودند بیل کلینتون را به آن وادار کنند. اساسا نیز بنظر میرسد مسئله رسوائی جنسی بیل کلینتون توطئه ای بوده که بدلیل بعضی موضع گیریهای او صورت گرفت،  مثلا زمانیکه ایران موشکی را امتحان کرد که بردش به اسرائیل میرسید و آنها خواستار شدند تا آمریکا،  ایران را محکوم کند.  بیل کلینتون در مقابل گفت؛  ایران حق دارد از خود دفاع کند . درست اندکی پس از آن بود که رسوائی جنسی او  با یک دختر یهودی که مطابق نامش باید از خانواده رهبران مذهبی یهودیان  باشد؛  افشا میشود.  حتی گفتند زمانیکه باید عرفات را ملافات میکرده با این دختر مشغول بوده،  تا بدینوسیله او را در چشم اعراب سیاه کرده باشند.  با وجود اینکه کنگره آمریکا حمله به عراق را تصویب کرده بود و این امر حمله را اجتناب ناپذیر میکرد بیل کلینتون زیر بار نرفت زیرا این تنها پرزیدنت آمریکا بود که میتوانست بنوعی از زیربار حمله شانه خالی کند؛  او تنها به شلیک چند موشک از ناوهای جنگی اکتفا کرد.

اما فشار اصلی و پشت پرده از جانب صهیونیستها برای رسیدن بوعده یهوه ( برترین خدای یهودیان) در عهد عتیق بیشتر و بیشتر میشد. وعده یهوه بصورت تئوری ناتان یاهو نخست وزیر سابق و عضو برجسته و صاحب نفوذ در دولت اسرائیل در آمده است.

 برای  سرمایه داران غیر یهودی آمریکا نیز مسئله مطرح بود؛  تعدادی از آنان خواستار آن بودند تا با تسخیر چاه های نفت عراق و تسلط بر منطقه به قدرت کامل جهان تبدیل شوند؛ لیکن گروهی تن بدین کار نمیدادند و موضع گیری میکردند.                                

مسئله  دیگر ترس از آن بود که در آینده ای  نه چندان دور چین بزرگترین قدرت جهان خواهد شد؛  پس باید بند ناف را که همان شریان نفت است در دست گرفت تا برچین کنترل پیدا کرد.                                                                                              

 جرج بوش دلیل شخصی و انتقام از صدام برای طرح ترور پدرش را هم پشتوانه داشت.

بهر صورت مخالفت اکثریت دول جهان راه بجائی نبرد و به آنها ثابت کرد که باید به خطر صهیونیستها جدی بنگرند.

هرچند ظاهر قضیه چنین مینماید که در آخرین روزهائی که به تاریخ شروع جنگ مانده بود جرج بوش رئیس جمهوری آمریکا بدنبال راه گریزی از جنگ میگشت.  اما ظاهرا همه پل ها را پشت سر خراب کرده،  مجبور بود در چاهی بپرد که در آینده آن ابر قدرت را به کشوری اگر نه ضعیف بلکه نه چندان هم قوی تبدیل میکرد. جنبش روشنفکری پیشتر نوشته بود که این عمل آمریکا میتواند نقطه عطف سقوط اش باشد والبته پس از آن یهودیان آنجا را ترک کرده به کشور دیگری که قدرت برتر جهان بشود میروند؛ برای آنان این تجربه و حرکتی هزارساله است.

رامسفلد در خصوص توان نیروها و هزینه ها؛ آمریکائیان و جهانیان را فریب داد. او میدانست که تحت شرایط موجود امکان شکست صدام طی یکی دو روز وجود ندارد و کسی هم با گل به استقبال نمیآید. با اینحال آمریکا را به دام جنگ کشید زیرا میدانست تحت چنان شرایطی راه عقب گرد نیست و دولت مجبور به تامین بودجه و ارسال نفرات بیشتر میباشد.

تقسیم عراق میان آمریکا و انگلیس

وقایع جنگ چنین مینماید که شمال در اختیار آمریکا و جنوب برای انگلیس تعیین شده بود اما چرا:

1- ایران رابطه دیپلماتیک خوبی در بالاترین سطوح با انگلیس دارد و نمیخواهد پس از سالها تلاش جهت حصول؛  آنرا بهم بزند. بنابراین برای ایران آرام کردن شیعیان و عدم ابراز عکس العمل منفی نسبت به انگلیسیهای آسانتر بود  تا آمریکائیها.    در این راستا در اوج بحران شروع جنگ،  انگلیس ممنوعیت صدور بعضی کالاها به ایران را برداشت.

2- در جنوب شیعیان هستند و رابطه ایران و آمریکا در ظاهر حسنه نیست.  خصوصا با  اسرائیل مشکل دارند. پس در این مقطع نیاز بحمایت تودههای مسلمان؛  در جهان آنها را از ارتباط و برخورد مستقیم و علنی با آمریکا باز میدارد. حضور آمریکائیان در بصره  مشکل آفرین میشد و مخصوصا صدور نفت جنوب به اسرائیل مسئله را لاینحل میکرد. کمااینکه دیده شد در گرماگرم جنگ اسرائیل مطرح کرد که لوله نفتی شمال عراق به آن کشور باز خواهد شد. بدینترتیب از جنبه روانی آزمایشی کرد و زمینه را آماده ساخت.  ایران نیز بدلیل سازش های پشت پرده و نیز حساسیت زمان مجبور بسکوت شد.

3-  ارسال نفت شمال به اسرائیل با مشکل کمتری روبرو خواهد شد زیرا اولا یهودیان ایران و عراق بیشتر در میان کردها هستند. همچنین کردها با این امید که توسط آمریکا صاحب کشوری بشوند؛ نه تنها از روبرو شدن با آمریکاپرهیزداشتند،  بلکه با او همکاری کردند.

اعلام بیطرفی ایران چگونه تعبیر میشود

دراولین روز حمله وزیر امور خارجه،  موضع رسمی ایران را در جنگ حفظ بیطرفی و عدم مداخله بنفع هیچ کدام از طرفین اعلام کرد. این موضعگیری در واقع دستوری رسمی به تمام نیروهای طرفدار ایران در حفظ آرامش و بیطرفی بود. هرچند توافق میان رهبری سیاسی و مذهبی بر همین پایه صورت گرفته بود اما اعلام رسمی آن از جانب نماینده دولت چند مضمون را با هم و یکجا در بر میگرفت و کار را نه تنها آسان میکرد بلکه امکان تغییر موضع را برای رهبران مذهبی باز میگذاشت.

واقعیت اینستکه اگر نیروهای شیعه مذهب جنوب که حدود 95% جمعیت را تشکیل میدادند و رهبری آن در ایران بود وارد جنگ با آمریکا( و البته در جنوب، انگلیس) میشدند،  برای مهاجمین امکان پیروزی ابدا وجود نداشت. اساسا یکی از دلائلی هم که انگلیس برای حمله به بصره انتخاب شد همان رابطه خوب در بالاترین سطح دیپلماتیک با ایران بود.

نیروهای شیعه تجربه جنگ 1991 را داشتند پس صلاح در آن دیدند که منتظرگردند تا در مرحله اول صدام از سر راه برداشته شود؛  مبادا آمریکا دوباره پشیمان شده و بنوعی مصالحه با او تن در دهد. نه همکاری با صدام معقول بود زیرا او را قهرمان و رهبر جنبش آزادیبخش میکرد و نه همکاری با آمریکا زیرا آنها را نجات بخش نشان میداد.

 باید تاکید کرد  بیطرفی شیعیان که بخش اعظم جمعیت جنوب را تشکیل میدادند،  باعث شد تا فقط نیروهای طرفدار صدام در مقابل انگلیسیها و آمریکائیها قرار بگیرند؛  بدینترتیب کار برای مهاجمین بسیار آسان شد. اما اگر شیعیان برعلیه صدام وارد مبارزه میشدند؛ آنگاه طی همان یکی دو روز اول کار نیروهای طرفدار صدام تمام بود.

عراق پس از صدام

پایان صدام هر لحظه نزدیکتر میشود. هر آن انتظار میرود که قدرت صدام بنوعی از میان برود و در نتیجه این حکومت استبدادی فردی برچیده شود. در همین حال و قبل از اعلام رسمی شکست صدام که همه آنرا حتمی قلمداد میکنند؛ موضوع اصلی و مورد بحث در میان دول جهان؛ آینده عراق بعد از صدام حسین میباشد.

 موضوع اینستکه آیا پس از شکست کامل صدام نیروهای ائتلاف مهاجم قادر هستند  درعراق بمانند و حکومت کنند.

برخلاف  تحلیلهائی که ارائه میشود در وحله اول باید گفت عراق؛  ویتنام نخواهد شد.  زیرا زمان جنگ سرد بسرآمده  و آن قدرتی که هزینه های سنگین جنگ ویتکنگها با آمریکا را بر دوش میکشید اکنون وجود ندارد. اما در صورت عدم خروج نیروهای ائتلافی مهاجم،  مشکل اصلی تر در جنوب  خواهد بود که در اختیار انگلیس است. لیکن انگلیس  بدلایلی چند خواستار راه حل مسالمت آمیزمیباشد؛ از جمله اینکه عضو اروپای مشترک است و باید با آنها کنار بیاید.  در ضمن روابط خوبی را با ایران شروع کرده که نمیخواهد آنرا از هم بپاشد.  همچنین در آنصورت باید در روابط خود با جهان اسلام و عرب نیز ضرباتی را بپذیرد. شیعیان نیز خواستار حل سریع و مسالمت آمیز هستند.

 ظاهر قضایا نشان میدهد که آن قسمت از عراق مشکل زیادی نخواهد داشت مگر آنکه آمریکا تحت فشار صهیونیستها دست بدخالت بزند که دیوانگی محض است.

مشکل شمال عراق دیگر است. هرچند اکثریت قریب باتفاق دول جهان خواستار تمامیت ارضی عراق هستند اما از جانب اسرائیل ( با توجه به طرح اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات) نمیتوان مطمئن بود که دست بتحریکات و آشوب و اساسا دست درازی بمنطقه نزند.

 کردها از نظم و سازمان وتجربه و آنچه لازمه اولیه ایجاد و اداره کشور است  برخوردار نبوده و نیستند؛ اما قضیه آنجاست که چنین آرزوئی را دارند.  شاید خودشان اکنون متوجه شده باشند که تشکیل یک کشورو از آن فراتر اداره و توسعه آن؛  کار ساده ای نیست. چنانچه اکراد از اندکی هوشیاری سیاسی برخوردار باشند؛  باید متوجه گردیده باشند که در اتحاد با سایر ملل و اقوام ساکن عراق و ایجاد کشوری فدرال مسیر بهتر و سریعتری را برای رسیدن  به پیشرفت و توسعه خواهند پیمود. لیکن در این راه فقط آنها نیستند که تعیین کننده اند بلکه دست پنهان اسرائیل در آنجا مناقشه بر انگیز است و موضوع را پیچیده میکند.

علیرغم تمامی مخالفتها با جنگ؛ رامسفلد و ولفو ویتز و صهیونیستها جنگ را براه انداختند. ولی اکنون  تقریبا کلیه کشورهای جهان حتی آنانکه بشدت با شروع آن مخالفت میکردند؛ همانند فرانسه، آلمان و روسیه ووو خواستار پایان آن و برکناری صدام هستند.  لیکن مشکل اصلی بصورت جدی در سر راه باقی است. در حالیکه رامسفلد؛ ولفوویتز و صهیونیستها خواستار تسلط بر عراق هستند جناحی دیگر درآمریکا که وزارت امور خارجه آنرا رهبری میکند مایل است تا سازمان ملل رهبری عراق را بدست بگیرد. این ابتدای یک شکاف عمده در دستگاه حاکمه آمریکاست. از طرف دیگر نزدیکترین متحد نظامی آمریکا یعنی انگلیس نیز خواستار رهبری سازمان ملل در عراق است. سایرین؛  روسیه؛ چین،  فرانسه؛ آلمان؛ ایران و تقریبا تمامی دول جهان نیز خواستار آنند تا سازمان ملل در عراق مسئولیت اصلی را بر عهده داشته باشد. در واقع اکنون تمامی دول جهان در یکطرف قرار دارند و جناحی در دولت آمریکا باضافه اسرائیل در طرف دیگر.

ازهم اکنون عواقب فاجعه بار تسخیر شهرها توسط نیروهای ائتلافی مهاجم( نبود دولت، نظم، قانون، سیستم اقتصادی وغیره که اساس زندگیست) کاملا مشهود است. باید هرچه زودتر جلوی این فاجعه بزرگ انسانی  که صهیونیستها مسبب اصلی آن هستند،  گرفته شود.

مسئله خسارت جنگ عراق با ایران و نقش آمریکا در این بدهکاری

 یک نکته بسیار اساسی و مهم همیشه باید جلوی چشم ایران و ایرانیان باشد. عراق جنگ با ایران را آغاز کرد و این مطلب را مجامع بین المللی تایید کرده اند.  بنابراین خسارت جنگ را که بالغ بر 1000 میلیارد دلار میشود باید بپردازد. این پولی استکه برای باز سازی ایران اهمیت حیاتی دارد. دوم اینکه آمریکا و غرب اعتراف کرده اند که در راه اندازی جنگ و حمایت از صدام دست داشته و اشتباه کرده اند پس باید آنها نیز در این بازپرداخت شریک باشند.دیگر اینکه تعدادی از شهروندان آمریکائی با متهم کردن جمهوری اسلامی در بعضی عملیاتی که توسط جنبشهای اسلامی در کشورهای دیگر صورت گرفته و خساراتی بر آنها ویا اقوام اشان وارد آمده تقاضاهای میلیارد دلاری مطرح کرده اند. پس  دولت ایران نیز باید در جهت حفظ حقوق و منافع شهروندان خود دست باقدام متقابل زده مراکزی را برای طرح شکایت آنها ایجاد کند تا هزاران هزار ایرانی که در طرح حمایت این کشورها از صدام و حمله او به ایران نه تنها اموال خود را از دست داده اند (که در لیست 1000 میلیارد دلار آمده)  بلکه بدلیل از دست دادن خویشان،  ناقص العضو شدن و یا اسیر جنگی چندین ساله در عراق بودن، خواستار مبالغی  هزاران برابر درخواست آمریکائیان بشوند. جای بسیار شگفتی است در حالیکه بعنوان مثال مشخص یک وکیل یهودی شهروند آمریکا بدلیل ضربه ای که یکی از خویشانش در اسرائیل از نیروهای مذهبی طرفدار ایران خورده بود بدادگاهی در آمریکا شکایت برده و ملیونها دلار خسارت طلب  کرده و آبروی ایرانیان را در جهان برده اند؛  دولتمردان،  هوشمندان، انساندوستان و وطن پرستان ایرانی درس نمیگیرند و اقدامات مشابه گسترده بعمل نمیآورند؛  حتی بهتر آنستکه  شکایات را به سطح دادگاههای بین المللی بکشانند.

حال چنانچه آمریکا پس از شکست صدام بخواهد بر عراق حکومت کند باید بعنوان دولت عراق خسارت جنگی ایران را بپردازد. بنابراین شاید برای ایران مقرون بصرفه باشد که دولت ثروتمند آمریکا ( یا اسرائیل) بر عراق حکومت کند.

اما آنچه که محتمل بنظر میرسد آنستکه؛ آمریکا نمیتواند تنها به اتکا حمایت اسرائیل که از منفورترین کشورهای جهان است، سیاست فشار بر جهان،  برای کنترل عراق را پیش ببرد. پس مجبور بعقب نشینی خواهد بود،  تا سازمان ملل وارد عمل بشود. در واقع آمریکا با این جنگ عملا نقطه عطف در جهت سقوط را آغاز کرد.  قدرت  برترنظامی بودن برای اعمال قدرت بر جهان کافی نیست. جنبش روشنفکری پیشتر هم گفته بود سیاسیون و برنامه ریزان آمریکا از دانش کافی برخوردار نیستند و تاریخ را نخوانده اند تا یاد بگیرند؛  در جهان هیچ گاه دولتها بسادگی اجازه نداده اند تا یکی بر همگی چیره شود.

آیا آمریکا قادر است به ایران حمله کرده باهداف خود دست یابد.

 اینکه آمریکا به ایران حمله نظامی خواهد کرد حرفی است که تا عمل راه بسیار طولانی دارد.  زیرا دیده شد، علیرغم اینکه عراق کشوری  بسیار ضعف  در حد ضعیفترین کشورهای جهان بود و صدام از هیچ حمایت خارجی برخوردارنبوده  از درون  نیز  مردم از رژیم ابدا حمایت نکردند؛ بلکه برعکس با او در شمال بطور علنی وارد مبارزه شدند؛  با اینحال شکست  کامل صدام برای آمریکا و متحدانش تا این لحظه هنوز حاصل نشده است. پس چگونه میتواند با ایران وارد جنگ بشود.

 حمله به ایران هیچ حمایت بین المللی را بدنبال نخواهد داشت. نزدیکترین متحدین آمریکا در جنگ علیه عراق مانند انگلیس و اسپانیا در بالاترین سطوح دولتی؛  در همین مقطع جنگ به ایران سفر میکنند و میدانند کمک ایران چقدر برای آنها ارزشمند است. آنها از حمله به ایران حمایت نخواهند کرد. بنظر میرسد برای چنین حمله ای آمریکا و اسرائیل تنها باشند.

 اکنون ایران از نظر نظامی کشوری قوی است و ابدا قابل مقایسه با نیروهای صدام نیست.

 حمله به ایران بزبانی ساده یعنی قطع صدور نفت؛ زیرا ایران به آسانی میتواند با موشکهای خود تمام خلیج فارس و دریای عمان و حتی مقدار زیادی از دریای هند را بپوشاند.

 نتیجتا در وحله اول آمریکا باید ناوهای جنگی و هواپیمابر خود را از خلیج فارس و دریای عمان خارج کند. حتی معلوم نیست ناوهای آمریکائی در دریای هند، سیاه و مدیترانه نیز از تیر رس در امان باشند. سپس باید منتظر آن باشد که شورشی عظیم در جنوب عراق آنها را گرفتار کند. حمله به ایران و یا حتی سوریه زنگ خطر برای سایر کشورهای منطقه را بصدا در میآورد و در آنجا نیز مخالفت و در گیری با آمریکا گسترش خواهد یافت.  باید افزود که شعار های جهادی که صدام یا اسامه بن لادن میدادند ارزش مذهبی نداشت اما حمله آمریکا( که بحساب اسرائیل گذاشته خواهد شد) به ایران که اکنون پایگاه شیعه  است موضوع دیگریست که میتواند بطور واقعی و جدی احساسات مسلمانان و بویژه شیعیان را که در تمام جهان و خصوصا از لبنان تا هند بصورت گسترده وجود دارند تحریک کرده آسایش را از آمریکا و اسرائیل و شهروندانشان در تمام جهان صلب کند. اما از همه مهمتر میتواند باعث بایکوت جدی و همه جانبه آمریکا و اسرائیل و اینبار نه تنها توسط مردم بلکه توسط اکثریت دولتهای شرقی و غربی بشود.

 یک نکته دیگر را هم باید کاملا مورد توجه قرار داد و آن تفاوت اساسی میان ایران و عراق است. در عراق  یک فرد بنام صدام حسین تمام قدرت را در دست داشت.  در حمله آمریکا به عراق با ازبین رفتن صدام کار جنگ و مقاومت آنها به اتمام میرسد. در واقع جنگ بر علیه صدام و نیروهایش است؛  لیکن در مورد ایران قضیه کاملا متفاوت است. ایران کشوری است که در منطقه نمونه دمکراسی میباشد و آزادی بیان در آنجا بنوعی از بسیاری  کشورها حتی اروپائی و آمریکا نیز بیشتر است.  زیرا در این کشورها تسلط گسترده صهیونیستها بر اقتصاد؛  وسایل ارتباطات جمعی و خصوصا مطبوعات یک نوع سانسور و شستشوی مغزی اعلام نشده  و مخفی را برقرار کرده  که از بدترین انواع است. اما بهر صورت چنانچه آمریکا بخواهد به ایران حمله کند فرد خاصی همانند صدام را در مقابل ندارد تا با از میان بردنش پیروزی را بدست آورد؛ بلکه با یک مجموعه و یک ملت رو بروست.

بااین دلایل و همچنانکه جنبش روشنفکری  یکسال پیشتردر تحلیل از سخنان جرج بوش،  درقرار دادن ایران در محور شیطانی؛ مفصل تر توضیح داده  بود؛  آمریکا قادر به حمله به ایران نخواهد بود هرچند که چنین فکر و آرزوئی را بعنوان شرط لازم و ضروری  برای سروری  بر جهان  در سر داشته باشد.

جنبش روشنفکری همواره تاکید داشته : حیات دیوانی مانند آمریکا و اسرائیل بر جنگ است آنها در صلح میمیرند. پس باید تمامی تلاش را بکار برد تا از جنگ گریخت.

احتمال دخالت غیر مستقیم آمریکا در امور داخلی ایران

 اینکه گفته میشود آمریکا دخالت نظامی نخواهد کرد،  بلکه از اپوزیسیون ایرانی در تغییر رژیم  سود خواهد برد؛  حرفی در حد همان حمله نظامی پوچ،  وحرکتی غیر قابل اجراست.

ایران میتواند از طریق مجامع بین المللی  آمریکا را بدلیل دخالت در امور داخلی اش به دادگاه بکشاند. حتی همین حالا نیز آمریکا بابت حمایت از سازمان مجاهدین مسعود رجوی که خود  آنها را تروریست نامیده باید پاسخگو باشد. این ضعف اساسی و قابل انتقاد به دولت ایران است که چرا آمریکا را بابت حمایتش از مجاهدین به دادگاههای بین المللی نمیکشاند. اگر آمریکائیان بابت اعمال حزب الله ووو از ایران غرامت میخواهند؛  ایران نیز باید بابت اعمال مجاهدین که مورد حمایت آمریکا بود از او ادعای خسارت بکند.  ضعف ایران در عدم قدرت انطباق با مقرارات بین المللی و کمبود این دانش( که ضعفی تاریخی و ریشه دار میباشد) و عدم شرکت در این نوع بازیهای سیاسی  از جمله نکاتی استکه باعث گردیده تا بجای عملکرد سیاسی- دیپلماتیک بیشترگرایشهادر جهت اعمال خشونت آمیز تمرکز یابند.  در واقع ضعف در این دانش باعث گردید تا کشورهائی همانند آمریکا و اسرائیل که بزرگترین جنایات را در دنیا میکنند؛ چهره واقعی خود را پشت نقابی از مظلومیت مخفی کرده و یک عمل کوچک ویا انتهاری را جنایتی بزرگ جلوه دهند.

دیگر اینکه اپوزیسیون خارج از رژیم از چنان قدرت و انسجام و برنامه و طرفدارانی برخوردار نیستند که قابل بحث برای جایگزینی باشند.  سلطنت نیز تاریخا نه تنها در ایران بلکه حتی در کشوری همانند افغانستان که مملو از طوایف بود عمرش بسر رسید.  نگاهی بهمین چند سال پیش وسرنوشت پادشاهان  کشورهای بلوک شرق سابق که  نتوانستند به سلطنت باز گردند؛  نشانگر نقطه پایان بر حکومتهای سلطنتی درچنین نقاطی در جهان میباشد.

ایرانیان و چگونگی برخورد با مسائل داخلی و جهان

اکنون یکی از حساس ترین مقاطع تاریخ رقم میخورد که در آن ایران و ایرانیان نقش تعیین کننده ای میتوانند داشته باشند . همانطور که جنبش روشنفکری پیشتر نیز گفته صحبت بر سر تقسیم  و آقائی بر جهان است. چنانچه آمریکا و اسرائیل موفق شوند دنیا را بزانو در آورند آنگاه برای دوره ای طولانی بر این قدرت باقی خواهند ماند. اما سایر دول جهان سعی دارند تا نیرویشان را رویهم گذاشته در برابر آندو بایستند. از آنجائیکه این جنگ میان آمریکا و اسرائیل از یکطرف و سایر کشورها در طرف دیگر در منطقه استرتژیک خاورمیانه رقم میخورد،  هشیاری و دقت ایرانیان بسیار مهم است.  اکنون زمانی استکه عملکرد ایرانیان در تاریخ  ثبت شده برایشان ننگ یا افتخار بهمراه خواهد آورد.

ایرانیان باید با حفظ حق خود برای تغییرات گسترده و اساسی در سیستم حکومتی و تغییر قانون اساسی جمهوری اسلامی به قانون اساسی ایران؛  هشیار باشند که در این راه دیگران و مخصوصا آمریکا و اسرائیل دوست اشان نیستند و بازیچه دست آنها نگردند. ایرانیان نباید اجازه بدهند تا سایرین برای آنها تعیین تکلیف بکنند.  بلکه باید حرکتی که از انقلاب مشروطیت شروع و تا امروز ادامه دارد سرلوحه کار خود قرار دهند و آزاد و مستقل با توجه بمنافع ملی حرکت کنند.

                  جنبش روشنفکری ایران               فروردین 1382      آپریل 2003

Intellectualism_movement_iran@hotmail.com