حرکت جنبش سبز گامی به پیش یا به پس؟
برای کارهای بی هدف، ناآگاهانه و بی برنامه تمامی اوقات و زمانها مناسب هستند.
اما برای حرکات هدفمند، آگاهانه و با برنامه باید هشیار و وقت شناس بود.
قومی متفکرند اندر ره دین قومی بگمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آن که بانک آید روزی کی بیخبران راه نه آنست و نه این
مقدمه
آنچه بعد از دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران رخ داد مسائلی است که بیشتر آن پشت پرده میباشد و از جانب هیچکدام از دو جناح درگیر بصراحت برای عموم مردم بیان نشده است.
در واقع این درگیری ها حاصل تضادی است که میان دو جناح درون حاکمیت پیش آمده است و نقش عموم مردم در این میان برای آنها مهره هائیست که برخ یکدیگر میکشند. اینکه اختلاف و یا تضاد اصلی و اساسی آنها با یکدیگر بر سر چیست مطلبی میباشد که هیچکدام بصراحت و بصورت روشن و واضح بیان نکردند ولیکن دو چیز را میتوان نام برد.
1- قدرت و ثروت.
2- بعضی مباحث مذهبی.
هر کدام از دو جناح برای رسیدن به هدف خود از ابزاری استفاده میکند. یکی اکنون قدرت حکومتی را بدست گرفته از آن استفاده میکند. دیگری با سلاح آزادی، دمکراسی، فضای باز ووو پیش میآید تا بتواند هر چه بیشتر عامه مردم را بطرف خود جلب کند.
بنظر میرسد زمانیکه آنها بیک توافق برسند این سرو صداها آرام بگیرد. ولی آیا ممکن است که آنها به توافقی برسند؟ آیا اگر به توافقی دست نیابند اساس قدرت از دست هردو خارج نخواهد شد و انگشت حسرت به دندان نخواهند گزید؟
ولی بنظر نمیرسد که یک جناح به تنهائی بتواند همه قدرت را دردست بگیرد و آن دیگری را کنار بگذارد. بهر صورت در هرکدام از حالات فوق وضعیت ایران چگونه خواهد شد؟
موقعیت جهانی چگونه است و این دو جناح با سایر کشورها و قدرتها در جهان چگونه رابطه ای دارند و تا چه حد بدانها وابسته اند؟
اینها و بسیاری سئوالات دیگر در این نوشتار بررسی خواهد شد.
جنبش روشنفکری- ایران بعنوان جریانی فلسفی که خارج از مدار دین و کمونیسم و سرمایه و هرگونه وابستگی بهر ” ایسم” و یا قدرتی در جهان میباشد در این نوشتار تا حدودی مسائل ایران را بطور عام بررسی و بدور از حمایت از یکی از دو گروه ( زیرا با هردو اختلاف ریشه ای و اساسی دارد که کمترین آن غیر دینی بودن است) تلاش میکند نکاتی را برای شناخت وضعیت موجود بیان کند تا راهنمائی باشد برای آینده، همچنین عامه مردم بدانند و بازیچه دست نشوند.
در این بررسی ضعف های هر دو جناح قدرتمند درون حاکمیت، اپوزیسیون بیرون از رژیم و حتی عامه مردم نشان داده خواهد شد.
ورود
درست است که کمونیست در جهان شکست خورد و بسیاری از تئوریهاهایش نیز از اساس غلط بود اما پذیرش آن توسط تعدادی از ایرانیان باعث گردید تا نکات مثبتی هم از آن وارد سیاست ایران بشود. ازجمله آنها تئوری ها و تجربیاتی جدید برای کشوری بود که در طی 2500 سال تنها سیستم شاهنشاهی را دیده بود و تجربه ای در سایر سیستم ها و حرکتهای سیاسی نداشت.
متاسفانه علیرغم اینکه چند دهه از ورود و فراگیری این تئوری ها و تجربه ها گذشته در وقایع اخیر ایران از آنها استفاده نشد و بعضی از این مسائل اساسی نادیده گرفته شد. این نکته نشان داد که برای فراگیری ریشه ای و به اجرا گذاشتن امور و روش های سیاسی به سالهای بیشتری نیاز هست تا در جامعه ای جا بیفتند.
کمونیست ها اولین جریان سیاسی در ایران بودند که روشهای خاص و نوین سیاسی ای را وارد ایران کردند که تا آن موقع وجود نداشت و در زمان شاه و حکومت اسلامی هم بدرستی پذیرفته و اجرا نشد.
بهر حال بجای پرداختن به تمامی موارد مثبتی که میشد از آنها یاد گرفت به یک نکته بسیار مهم که در وقایع اخیر نادیده گرفته شد پرداخته میشود.
از لنین نقل قولی است که ” بدون تئوری انقلابی هیج انقلابی ممکن نیست”. بجای بحث عمیق و گسترده در این باره و مقایسه اش با انقلابات صورت گرفته تنها به این مورد پرداخته میشود که حداقل این قسمت از این حرف انکار ناپذیر استکه ” برای هر حرکتی باید از پیش تئوری و برنامه داشت”.
انسان ها برای زندگی و آینده خود همیشه در حال فکر کردن و برنامه ریزی هستند. آنها برنامه های دراز مدتی دارند که هرچند ممکن است در میان راه تغییر کند اما همیشه جایگزینی برایشان دارند و در این راستا برنامه های کوتاه مدت ریخته و تاکتیکهائی مناسب بکار میبرند. برای یک زندگی جمعی و گسترده مانند یک کشور نیز همین شیوه عمل میکند ولی در اینجا وظیفه عده ای خاص است تا یک هدف دراز مدت را در نظر گرفته و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنند.
کمونیستهای ایران که تعداد اشان نیز قابل توجه بود از سالها پیش از انقلاب بهمن برای انقلاب
برنامه ای مدون داشتند و یکی از بزرگترین خدماتی هم که به ایران کردند آوردن این شیوه یعنی داشتن برنامه حزبی ( تشکیلاتی) برای آینده بود. ولی متاسفانه در حرکات اخیری که در ایران رخ داد همه چیز به آشفتگی کشیده شد و بقول لنین یک گام به پس بود.
برنامه ریزی های دوره ای ( معمولاً 4 یا پنچ ساله) از جمله آنهائی استکه میگویند در ابتدا کمونیستهای شوروی پس از بقدرت رسیدن پایه گذاری کردند چیزی که اکنون تمامی دولتها برای خود دارند.
در حرکتهای سیاسی نیز همین مسئله عمل میکند؛ تمامی احزاب سیاسی میبایست برای خود هدف
( استراتژی) مشخصی داشته جهت رسیدن به آن برنامه دقیق و مدونی بریزند. این امر البته تنها مربوط به احزاب سیاسی نیست بلکه در اساس تمامی سازمانها یا تشکلات سیاسی میبایست برای آینده و حرکات خود برنامه داشته باشند. هر چه تشکلی قوی تر و با سابقه تر باشد این هدف یا اهداف نهائی یا استرتژیک دقیق تر است. احزاب معمولاً کنگره های سالیانه دارند و در آن برنامه کاری سال جدید را مشخص میکنند.
در اینجا بدو دسته برخورد میکنیم:
1- کشورهائی که در آنها بصورت آزاد میتوان حزب ایجاد کرد و در نتیجه احزاب میتوانند علناً و با آرامش به کارهای خود بپردازند و وارد دولت بشوند.
هرچند در این دسته کشورها نیز تفاوتهائی دیده میشود ولی هدف بررسی تمام جزئیات و تفاوتها نیست.
2- کشورهائی که در آنها احزاب غیر دولتی ممنوع است یا آزاد نیستند.
ایران در دسته دوم قرار میگیرد و در نتیجه این خود یکی از مشکلات سیاسی کشور گردیده مورد انتقاد و اعتراض سیاسیون و گروههای زیادی از مردم است.
وقتی به وقایع اخیر بعد از دهمین انتخابات ریاست جمهوری نگاه میشود بسادگی و بوضوح دیده میشود که سردستگان معترضین و کسانیکه مردم را به خیابانها کشیدند هیچ گونه طرح یا برنامه حداقلی را ارائه ندادند و تنها حرف اشان این بود که رای ما دزدیده شده است.
تمام آنچه که از ابتدا شروع شد نشانگر تضاد میان جناح های حاکم بود زیرا نه آقای موسوی و نه آقای کروبی و سایرین هیچکدام خارج از حاکمیت نبودند.
این اختلاف نیز یکروزه و در همان موقع انتخابات پیدا نشد بلکه از سالها پیش شروع شده بود. در نتیجه علیرغم اینکه آزادیهای احزاب در ایران با غرب تفاوتهائی ریشه ای دارد ولی این معترضین بدلیل اینکه در رده های بالای حاکمیت بودند و در کنار آن تشکلات علنی خود را داشتند آنچنان تحت فشار(همانند دسته های دیگر اپوزیسیون خارج از حاکمیت) نبودند، پس میبایست اهداف و برنامه مشخصی میداشتند. اگر چنین بود میبایست در هنگام تظاهرات( و البته در همان جریانات مبارزات انتخاباتی پیش از انتخابات) بصورت مدون به مردم ارائه میدادند؛ اگر داشتند و ارائه نکردند حیله گری بوده است؛ و چنانچه هدف استراتژیک و برنامه ای مشخص نداشتند پس یک آشوب برانگیزی تمام عیار بوده که در نتیجه ضربه چنین حرکاتی مستقیماً و بطور فاجعه باری بر جامعه اعمال میشود و در کنار آن کشته و زخمی شدن مردم و آسیب دیدن اموال آنهاست که در نتیجه مسئولتش هم بر عهده آشوبگران است.
آنچه در اینجا مورد انتقاد جدی جنبش روشنفکری- ایران میباشد آنستکه، این حرکات آشوبگرانه، حاصل یکدوره طولانی از مبارزات سیاسیون و مردم ایران را آنچنان نادیده گرفت و ضربه ای مهلک برآن وارد آورد که تمامی سیاسیون حرفه ای نیز تحت تاثیر قرار گرفته و حاصل زحمات و تلاش های سالیان خود را فراموش کردند.
انسان باید از تاریخ درس گرفته و از تجربیاتش استفاده کند.
اینکه باید برای حرکات سیاسی هدف و برنامه یا تئوری داشت حاصل تجربه چندین دهه ایرانیان و در صدر آنها مبارزان سیاسی بود ولی بسادگی همه چیز تحت تبلیغات چند رسانه و… گرفتار هیجانات شد و بهیچ گرفته شد.
متاسفانه با چند دوره آزمایش ساده و آوردن افرادی مانند هخا و داور ( و امثالهم که هم اکنون نیز هستند) در تلویزیونهای خارج کشور محکی بر سادگی بعضی مردم زده شد و مشخص گردید که چگونه و به چه آسانی میتوان بعضی مردم را فریب داد و به خیابانها کشید. آن آزمایش ها و
آزمایش های دیگری که (توسط دولتهای مداخله گر جهان) در جریان است رانباید دست کم گرفت.
عقل برترین چیزهاست و باید از آن و تجربه تاریخی استفاده کرد.
یکی از تفاوتهای اساسی که میان شرقی ها و غربی هاست داشتن احساسات شدید است. در حالیکه شرقی ها بدلیل داشتن احساسات تند خیلی زود عقل اشان تسلیم احساس میشود در غرب مردم سعی میکنند تا عقل اشان بر احساساتشان غلبه داشته باشد نتیجتاً در کمال خونسردی کارهایشان را پیش میبرند.
جنبش روشنفکری- ایران سعی کرده و دارد تا بر احساسات غلبه کرده و عقل را بعنوان فرهنگی نوین در سیاست جایگزین کند. بهمین دلیل از همان ابتدای پیش از انتخابات با دادن تنها چند نوشته تحقیقی به کاری صبورانه و روشنگرانه پرداخت.
مسئولیت خون مردم بسیار سنگین است و جنبش روشنفکری – ایران ابداً نمیخواهد کاری بکند که گناه خون کسی بر گردنش بیفتد.
دیگر زمان آن گذشته که تنها بفکر سرنگونی و از میان بردن رژیم حاکم یا دسته ای از حاکمان بود و آینده را بامید خدا رها کرد؛ بلکه باید یاد گرفت که از اول و ابتدای کار آینده ای را برنامه ریزی کرد و بعد حرکت کرد. حرکت بدون آینده نگری یعنی حرکتی کور که حاصلی بغیر از بدتر شدن اوضاع ندارد. این نوع حرکات فقط مربوط به کسانی استکه در زندگی عادی بعنوان دیوانگان مطرح میشوند. دیوانگی انواع مختلف دارد.
جنبش روشنفکری- ایران دقیقاً بهمین دلایل هنوز وارد فعالیت سیاسی عملی جدی نشده است. زیرا معتقد است که ایران و جهان نیازمند یک فکر یا فلسفه دقیق و نوین میباشد تا برمبنای آن حرکتی با چشم باز و آگاهانه و آینده بین انجام بگیرد.
ایجاد سازمان یا حزب یا تشکلی سیاسی کاری مشکل و نشدنی نیست؛ بلکه از آنهائی است که در تمام دنیا صدها نمونه اش وجود دارد و درهرزمان و هر شرایطی ( حتی در خطرناکترین شرایط باصطلاح دیکتاتوری نظامی) نیز میتوان نوعی از آنها را ایجاد کرد. اما داشتن فلسفه ای مناسب این دوران از زندگانی بشر و برمبنای آن برنامه ای دقیق و مناسب، کاری اساسی و ریشه ای است که تمام نیروی این جنبش صرف آن میشود.
نگاهی همه جانبه به وقایع ایران
برای بررسی ریشه این وقایع باید کمی دورتر رفت و از انقلاب بهمن شروع کرد.
سیستم شاهنشاهی بدلایلی که در نوشته های پیشین بدان پرداخته شده به پایان خود رسیده بود و شاه نیز که نتوانسته بود ضعف سیستم حکومتی خود را درک کند با هیچ کسی کنار نیامد و بنابراین:
شرایط انقلابی بوجود آمد.
در تعریف شرایط انقلابی گفته میشود زمانی استکه که حکومت نتواند و مردم هم نخواهند.
در آن شرایط انقلابی مردم نیز حرکت کردند و تظاهرات های میلیونی براه افتاد و کسی هم نبود که در جهت حمایت از شاه تظاهرات یا کمترین حرکتی بکند.
همین جا مقایسه ای کرده و به شرایط اخیر ایران نگاهی میاندازیم تا درهمین مرحله یکی از نکات مهم برای همه روشن بشود زیرا مردم عادی (غیر سیاسی حرفه ای) که دید جامع و دقیق و گسترده ندارند زمانیکه وقتی چند نفر یا گروهی دور هم جمع میشوند دیگر نمیتوانند گستردگی مسائل ببینند و دنیا را فقط همان محدوده خود میبینند امری که در همین وقایع نیز دیده شد.
در وقایع اخیر دیده میشود که اگر عده ای از مردم (کاری به آمار دقیق نداریم تا یکی را بزرگ و دیگری را کوچک کرده باشیم) تظاهراتی بر علیه خامنه ای و احمدی نژاد و دولت او کردند در مقابل اگر نخواهیم بگوئیم تعدادی بیشتر بهمین قناعت میکنیم که تعدادی در همان میزان نیز برای این دسته اخیر تظاهرات کردند؛ در ضمن دولت نیز میتوانست حکومت کند.
پس دیده میشود که چنین شرایطی شرایط انقلاب نیست بلکه شرایطی است که اگر بهمین شکل ادامه یابد در بهترین شرایطی که جناح مخالف دولت داشته باشد کشور بیک جنگ داخلی کشیده خواهد شد؛ و در شرایط ضعیف تر و اینکه دولت بتواند قدرت خود را اعمال کند دسته دیگر را سرکوب کرده همچنین میتواند به شورش و آشوبگری متهم و محاکمه کند.
در دوران انقلاب بهمن میلیونها نفربه دستور رهبران انقلاب برعلیه شاه بخیابانها میریختند و از طرف دیگر کسی جرات نمیکرد به حمایت از شاه تظاهراتی بکند زیرا نیروئی در پشت آن قرار نداشت. پس با یک مقایسه میان دو موقعیت مشخص میگردد که این شرایط ایجاد شده بعد از انتخابات شرایط انقلابی نبود. بلکه در بهترین یا بدترین حالت شرایطی بود که بطرف یک جنگ داخلی کشیده میشد. و در این وضعیتی که در منطقه برقرار است حاصلش بهتر از عراق و افغانستان نبود، شاید هم در بهترین حالت ( و حتی اگر ماجرا همین طور پیش برود) شبیه پاکستان بشود.
چه کسی برای دمکراسی تعریفی منطقی و معقول دارد و بر مبنای آن میتواند استدلال کند که کشورهای اروپائی و آمریکا آزاد و دمکراتیک هستند و در کنار آن بتواند استدلال دقیق فلسفی منطقی کند که همان برای ایران نیز مناسب است.
به این میزان بسنده کرده بحث تکمیلی در سطور بعدی خواهد آمد؛ به ادامه بحث انقلاب بهمن پرداخته میشود.
پس از سرنگونی سلطنت و روی کار آمدن دولت جدید کسانی به قدرت رسیدند که در ابتدا افرادی نه چندان ثروتمند ولی بسیار آرمان گرا بودند. بمرور این معادله شروع به تغییر کرد تا جائیکه در چند سال پیش عده ای از آنها به ثروتمندانی بزرگ مبدل شدند. پس میان آنها دو دسته پیدا شدند؛ تعدادی از آنها هنوز آرمانگرائی سنتی خود را حفظ کرده و آنرا در اولویت قرار میدادند ولی تعدادی نیز بهمان میزان که بر ثروتشان اضافه میشد از آرمانگرائی اشان کم میشد.
در میان ثروتمندان نو رسیده کسانی قصد ورود به بازار جهانی را داشتند ولی برای اینکار کلوب های خاصی هست که اول باید وارد آنها شد. کلوب هائی مانند فراماسیونری، لاینز کلوب وامثالهم. بدون ورود به این کلوب ها نمیتوان وارد بازیهای بازارهای بزرگ ثروت در جهان شد. اما این کلوب ها هر کسی را و با هر شرایطی نمیپذیرند.
افراد بسیار ثروتمند جهان برای خود حتی رستورانها، هتل ها و محل های خاص دارند که هر کسی هرقدر هم پول داشته باشد و حاضر باشد برای ورود به آنجا بپردازد باز هم اجازه ورود نمییابد. این ها محل ها یا رستوران ها یا هتل های خصوصی و برای داشتن روابط ویژه است که تنها باید میان خود آنها باشد.
در خصوص ورود به باشگاه های قدرت جهانی نیز این مسئله کاملاً عمل میکند. حال این باشگاه ها یا تشکلات قدرت در اختیار کیست و چگونه عمل میکنند بحثی استکه علاقمندان میتوانند در نوشته هائی دیگر بیابند و از حوصله این بحث خارج است. آن کسانی هم که در ایران به ثروت های زیادی دست یافتند و خواستند تا وارد بازار جهانی بشوند با چنین موانعی روبرو شدند.
البته سیستم کار چنین نیست که اجازه هیچ رشدی به کسی داده نشود بلکه میبایست در کشوری مانند ایران تعداد اندکی رشد میکردند تا طمع آنها برای بیشتر پولدار شدن تحریک بشود. پس در این راه میزانی از امکانات در اختیار آنها قرار میگرفت.
در مقابل این دسته که قصد نزدیکی به غرب را داشت، دسته دیگر خود را به جناح مقابل غرب یعنی روسیه و چین نزدیک میکرد.
اینجاست که ریشه اصلی اختلاف درون حاکمیت هویدا میشود. هرچند ممکن است چنین تصوری بوجود بیاید که تعدادی از روحانیون برجسته و والامقام در حد آیت الله در هر دو دسته قرار دارند که شاید سروکاری با بانکها و صنایع و تجارت بزرگ در دنیا نداشته باشند و چنین تصور شود که چرا آنها در این دسته بندی ها قرار گرفته و از آنها حمایت میکنند ولی این واقعیتی است که وجود دارد و آنها نیز به دلایلی به این ماجرا کشیده شده اند که بررسی آن نیز زمان زیادی میبرد.
در ریشه اختلافات پدید آمده نباید شکاف در دیدگاههای مذهبی را نادیده گرفت.
طرح بعضی نکات مهم با شروحی مختصر.
برای کوتاه کردن این نوشته و اینکه در چنین شرایطی تعداد هر چه بیشتری بتوانند آنرا بخوانند مطلب را از صورت یک تحلیل وسیع خارج کرده بروش دیگری ارائه میشود که بیشتر اشاره به نکات مهم در جهت روشن کردن تحلیل جهت نتیجه گیری میباشد؛ برای اینکار آوردن مقدمه فوق ضروی بود.
– از ضروریات هر انقلاب یا حرکت سیاسی که میخواهد بصورت واقعی با نظام موجود مبارزه بکند تئوری میباشد. چنانچه حرکتی بدون داشتن تئوری که ملزومه آن نیز داشتن استراتژی و تاکتیک میباشد شروع بشود نامی بغیر از آشوب گری یا هرج و مرج طلبی ندارد.
– حرکتهای بدون برنامه ریزی یا بدون تئوری و استرتژی و تاکتیک حرکتهائی کور است که هیچ نفعی برای کشور نداشته و ضررهای آنها از سوداشان بیشتر است زیرا ممکن است مملکت را به آشوب و جنگ داخلی بکشاند همچنانکه در کشورهای همسایه شاهد هستیم.
– کودتا نتیجه اختلاف درون حاکمیت است با اینحال حتی کودتا گران نیز تا حدودی برنامه ریزی دارند. مگر آنکه شرایطی حساس پیش آید و جناحی درون حکومت حس کند که در حال از میان رفتن است و مرگ را جلوی چشم ببیند پس برای نجات خود دست به کودتا و از میان بردن دشمنان خود بزند در حالیکه از پیش برنامه ای کامل را آماده نکرده است.
– جنبش مخملی حرکتی است که هر چند میتواند عناصری درون رژیم داشته باشد ولی گردانندگان آن کشورهای قدرتمند جهان ( بیشتر آمریکا) هستند و برای هدف خود از عناصری عادی در جامعه سود برده توسط رسانه های جمعی یکروزه از آنها چهره و قهرمان میسازند. در حالیکه اکثریت قاطع مردم از پشت پرده خبر ندارند. این دسته نیز هیچ تئوری، برنامه، مرامنامه و… را ارائه نمیدهند. بلکه صرفاً بر موج نارضایتی سوار شده و تحریکات زیادی را دامن زده مردم را در حرکتی کور قرار داده بطرف اهداف خود میبرند.
– هیچ حرکت خود جوشی از نقطه شروع به خیابان بعدی نمیرسد و در همانجا خاتمه مییابد مگر اینکه کسانی پشت آن باشند و آن را رهبری کنند. بنابراین حرکتی که در ایران صورت گرفت ابداً خود جوش نبود بلکه همانطور که کاملاً مشخص بود و اعلام شد رهبری علنی آن با موسوی و کروبی بود. اما بهر صورت در میان اقشاری از مردم نارضایتی وجود داشت پس آنها نیز از این موقعیت برای ابراز آن استفاده کردند.
– مخالفین خامنه ای و احمدی نژاد نشان دادند که از انسجام و برنامه ریزی خوبی بهره نداشتند.
آنها نشان دادند که ناهمآهنگ و بی برنامه و رهبری بودند. همچنین به خواسته های اکثریتی از مردم که نماینده نظری آنها اپوزیسیون خارج از رژیم بود ابداً اعتنائی نداشتند.
– بهمین دلیل مخصوصاً در خارج کشور که نیروهای اپوزیسیون خارج رژیم بیشتر بودند این ناهماهنگی و اغتشاش آنچنان گسترده بود که حتی نمیتوانستند هیچ تظاهراتی را از بار دوم فراتر ببرند و اختلافات شدیدی میان آنها بروز کرد که اجازه ادامه را سلب کرد و چنانچه ادامه مییافت به درگیری فیزیکی نیز میانجامید. این نکته یا مشکل بدلیل همان نکاتی بود که اشاره شد مانند: نبودن شرایط انقلابی، نداشتن تئوری و سازماندهی و هماهنگی با دیگران ووو.
– از همه مهمتر اینکه جناح موسوی و کروبی همانند جناح احمدی نژاد- خامنه ای تمامیت خواه هستند و حاصل این شلوغی ها را تنها برای خودشان میخواهند و چیزی را نمیخواهند با سایر اپوزیسیون تقسیم کنند.
پشت پرده
– پشت این سروصداها چه بوده؟
– نقش رسانه های خارجی چیست؟
– از جمله وظایف رسانه های خارجی آزمایش میزان دانائی و نادانی مردم با پخش بعضی برنامه های خاص مانند هخا و داور و امثالهم است.
– داور در برنامه تلویزیونی بنام رنگارنگ تمام زحمات چندین دهه فعالین سیاسی را به افتضاح کشید او با آوردن فرهنگ لومپنی بجای سیاسی، محکی داد بدست عده ای برنامه ریز سیاسی برای سنجش میزان خصلت لومپنی بعضی مردم که ممکن بود نقش امثال شعبان بی مخ را در این دوره بازی کنند.
– هخا نیز میزان ساده لوحی بعضی آدم ها را نشان داد و مشخص کرد علیرغم اینکه 30 سال از انقلاب گذشته و بسیاری فکر میکنند مردم همگی هشیار هستند ولی بساده ترین شکل ممکن مشخص گردید که همواره بسیاری مردم ساده لوح وجود دارند که میتوان با کمترین هزینه ها آنها را فریب داد و حتی بحرکت در آورد.
– هنوز آزمایش های دیگری در این آزمایشگاه بزرگ سیاسی- جهانی در جریان است فقط باید کمی دقت کرد تا آنها را بسادگی شناخت.
– نتیجه اینکه نباید با قاطعیت گفت مردم هشیارند و… و از اینگونه شعارها داد بلکه باید گفت:
بعضی مردم هشیارند، بعضی وطن پرست، بعضی بسیار خام، بعضی وطن فروش، بعضی لومپن صفت، بعضی سوء استفاده گر و… بهمین ترتیب دسته بندی های زیادی وجود دارند. و در کنار اینها چنین استکه اکثراً دارای چندین صفت از این صفتها هستند. مثلاً ممکن است یک شخصِ لومپن صفت، وطن پرست هم باشد.
– نقش نیروهای خارجی چیست؟ این نقش در شرایط ایران بسیار مهم و حساس است. شاه ایران با کمک آنها بر مصدق و جنبش ملی ایران غلبه کرد و بعد همانها پشت اش را خالی کردند و اکنون نیز سالهاست آنها در ایران و منطقه بازی های خطرناکی میکنند. هر نیروی سیاسی که به این نقش آگاهی نداشته باشد بهتر است پای خود را کنار کشیده ابتدا این مسئله را بدقت فرابگیرد و بعد وارد بازی بشود.
وضعیت مردم ایران و نقش حرکتهای دانشجوئی
– مردم ایران به دسته ها و خلق ها یا ملیت های گوناگونی تقسیم میشوند که خواسته های متفاوتی دارند.
– ایرانیان دارای ادیان مختلف هستند که همانها نیز به ِفرَق گوناگون تقسیم میشوند.
– حتی جناح هائی از مذهبیون نیز خواسته هائی دارند که در قالب سکولاریزم نمیگنجد پس در صورتیکه عده ای بخواهند سکولاریزم را بیاورند و این دسته مخالفت بکنند حق را باید به کدام داد؟
– حرکتهای دانشجوئی که هنوز در ایران صورت میگیرد نشانگر کمبودهای اولیه در آزادیهای سیاسی مخصوصاً عدم وجود تشکلات سیاسی است.
– در کشورهائی که تشکلات سیاسی آزاد هستند نیازی به حرکتهای دانشجوئی نیست.
– حرکات دانشجوئی میتواند از خطرناکترین ها باشد
– بدلیل اینکه از یک تشکل و تفکر مشخص و مدون سیاسی برخوردار نیست. پس زمانیکه بعنوان یک نیروی بالقوه تحریک شده و بخیابانها بریزند میتوانند کارهای زیادی بکنند. درحالیکه این نیروی جوان میتواند کارهای زیادی بکند و یک نظام را به چالش کشیده به ورطه سقوط بکشاند در کنار آن بزودی از هم خواهد پاشید و حاصل عمل آنها بدست کسانی میافتد که ممکن است کاملاً با خواسته های این تظاهر کنندگان جوان، بدون وابستگی و مسئولیت اداره خانواده، پرجوش و کم (یا بی) تجربه در تقابل باشد.
– دانشجویان میتوانند بعنوان نیروئی عظیم و کاملاً مجانی، و در آینده بی خطر، در دست یا مورد سوء استفاده نیروهای سیاسی قرار بگیرند.
آیا تکلیف ایران در تهران مشخص میشود؟
– پیشتر گفته میشد که تعیین تکلیف ایران همواره در تهران روشن میشود ولی اکنون دیگر چنین نیست. چرا؟
بدلیل اینکه پیشتر هدف سرنگونی رژیم فردی شاه بود ولی اکنون که پای اعتقادات مذهبی مردم بمیان آمده و حکومت نیز مذهبی است چنانچه اختلافی روی بدهد از آنجا که این اختلاف بطور اتوماتیک از میان رهبران مذهبی درون حکومت شروع و به آن دیگرانی هم که در ابتدا چندان درون ماجرا نیستند کشیده میشود و هرکدام از اینها در قسمتی از کشور نیرو دارند پس این یکی از دلائلی میشود که کار در تهران فیصله نیابد.
– در کنار آن موضوع اقلیتهای مذهبی مانند سنی ها و سایر ادیان نیز مطرح میشود. بعنوان مثال از آنجائیکه بسیاری از ساکنین کردستان و بلوچستان ووو سنی مذهب هستند و کشورهای خارجی نیز در میان اینها میتوانند دخالتهائی بکنند، درنتیجه اینبار اگر مشکلی در کشور بوجود آید در تهران حل نمیشود بلکه به تمام کشور کشیده شده و جنگی داخلی براه میافتد.
تهران میتواند تنها شروع کننده یک جنگ داخلی باشد. اما آیا پایان دهنده آن هم تهران خواهد بود؟ بنظر نمیرسد زیرا اینبار بدلیل اختلافات مذهبی میان مسلمانان ( میان ایران، عربستان و …) و احتمال دخالتهای آنان باید منتظر تجزیه کشور بود.
وضعیت ایران در جهان
– تئوری بحران در جوامع سرمایه داری؛ امری که اکنون شاهد یکی از آنها( بحران اقتصادی) هستیم. – با ورود چین به جامعه سرمایه داری رقیبی جدید و جوان به میدان آمد که نتیجه اش ضربه ای سنگین به آمریکا و ایجاد بحران برای آن کشور بود.
– ایران بالانس جهان. گرایش ایران به آمریکا و یا روسیه تاثیری تعیین کننده در بالانس جهان میگذارد.
– قدرت ایران بدلیل نفوذ شیعی در جهان است و نقش بالانس قدرت را بهمین دلیل ایفا میکند وگرنه ایران از جنبه مالی، نظامی یا صنعتی- تکنیکی در جهان وزنه ای تعیین کننده ای بحساب نمیآید. بلکه همین نفوذ در جهان اسلام او را قدرتی سیاسی کرده است.
– نقش ایران در منطقه نفت خیز و اینکه میتواند بر مبنای همین نفوذ معنوی در برابر آمریکا و سایرین قد علم کند مورد توجه است.
– باید با همسایگان نزدیکتر از غریبه ها بود.
– آیا ایران نیازمند حکومتی قوی است و یا دمکراسی غربی و بدون قدرت؟
– نه حاکمیت و نه مردم ایران درکی غربی از دمکراسی و آزادی و… ندارند و نمیدانند چه میخواهند و چه باید بکنند؛ پس در چنین شرایطی حفظ آرامش و دوری از حرکتهای انقلابی و تند بهترین هاست.
– تجربه تنها 30 سال جمهوری برای حکومت و مردم بسیار اندک است؛ در غرب صحبت از
قرن هاست. در ایران حکومت همیشه در دست یک خانواده یا قبیله و تحت قدرت شاه بوده است.
– چنانچه آمریکا از شاه در برابر مصدق حمایت نمیکرد ایران در مسیر دیگری میافتاد که بسیار مناسب تر از مسیر کنونی برای ایران بود مسیری ملی گرا با وجود شاهی بعنوان محور منسجم کننده در کشوری که عادت به تصمیم گیری های فردی داشته و دارد و کشوری مذهبی فناتیک هم نبود.
– درسی که باید از این ماجرا گرفت اینستکه نباید به هیچ کشوری اعتماد کرد زیرا آنها همه چیز را فدای منافع خود میکنند. در وقایع اخیر نیز همین نتیجه گیری دقیقاً عمل میکند.
– پس از چندین ده سال در ایران حکومتی ملی و مستقل برقرار است که البته با مذهب عجین است و شاید همین نیروی مذهبی باعث گردید تا بتواند ملی بودن و استقلال را حفظ کند.
– حکومت ایران ملی – مذهبی است.
– باید در معادلات سیاسی دید که برای مبارزه با بخشی از مذهبِ درو ن حکومت که باعث میگردد تا بعضی آزادیها مانند بیان و احزاب محدود شود چه راهی را پیش گرفت.
– آیا جناحی از روحانیون میتواند رهبری مبارزه برای آزادی های گوناگون را داشته باشند و یا خود آنها ظرفیتی محدود (بدلیل مذهبی بودن) دارند.
– آیا برای بدست آوردن بعضی آزادیهای سیاسی و اجتماعی میبایست تا جائی پیش رفت که استقلال کشور بخطر بیفتد.
– اگر چنین اتفاقی افتاد آیا کسانیکه در این کار بهر نحوی ( از رهبری تا مردمی که بصورت عادی در این کار شرکت میکنند) حاضر هستند مسئولیت آن را بپذیرند و یا اینکه بعد از آن هر کسی میخواهد گناه را بگردن دیگری بیندازد.
– در یک مقایسه میتوان این چنین اتفاقی را با تجربه تاریخی دیگری در ایران مقایسه کرد و آن زمان مصدق است. بعد از اینکه حکومت ملی مصدق سرنگون شد هر کسی سعی داشت تا دیگری را محکوم کند و کسی حاضر نشد بخود انتقاد کند. این بدترین نوع عملکرد است با این روش هیچگاه رشدی ( چه برای جامعه و چه فرد) صورت نمیگیرد.
– در جهان سیاست نه دوست وجود دارد و نه دشمن؛ در عین حال همه دوست هستند و همه دشمن.
– پس سیاست نوعی بازی است که باید با همه به شکلی رفتار کرد که در یک لحظه ممکن است دوست باشند و لحظه بعد دشمن و یا در لحظه ای دشمن و لحظه بعد دوست.
– در این بازی جای دوستان و دشمنان همواره در حال تغییر است.
– در بازی سیاسی ضمن استفاده از نیروی دیگران اما، باید اتکاء اصلی بر مردم همان کشور باشد.
– متاسفانه در بازی سیاسی بیشتر مردم عادی ضربه میخورند. زیرا رهبران که مردم را بخیابانها میشکند تا نیروی خود را برخ یکدیگر بکشند از این مردم تنها بعنوان مهره استفاده میکنند و بعد که میان آنها تقسیم قدرت شد معلوم میشود که این تنها مردم عادی بودند که صدمه دیدند.
– چند قرن مبارزه شیعه 12 امامی برای حکومت را باید دقیقاً دید و دست کم نگرفت.
– نقش جناح های مختلف شیعه اثنی عشری غالب در ایران. در میان آنها مباحث و اختلافات عقیدتی وجود دارد که در کنار مسائل مالی در جناح های حاکمیت عمل میکند. یکی از آنها اختلاف پذیرش مرجعیت ولی فقیه و اصل ولایت فقیه میباشد.
– همه مسلمانان ایران شیعه اثنی عشری نیستند و تمامی 12 امامی ها نیز شیعه یا فقه جعفری را بیکسان نفهمیده یا قبول ندارند.
– مردم مناطق مختلف ایران از مراجع مختلف مذهبی پیروی میکنند بنابراین چنانچه در این آشوب ها قرار براین میشد که رهبران مختلف مذهبی وارد کار شده و فتاوی مختلف صادر میکردند آشوب صد چندان میشد.
– این حرکت ( سبز) از جنبه بین المللی ایران را تضعیف کرد. تا پیش از آن ایران بعنوان کشوری قدرتمند و یکدست بحساب میآمد که سایرین را مجبور میکرد تا حدود زیادی در برابرش کوتاه بیایند ولی این حرکت بیکباره قدرت و نفوذ ایران را در جهان بمیزان زیادی شکست که از این زاویه حرکتی منفی بحساب میآید.
– این نکته باید درسی باشد برای تمامی دست اندر کاران سیاست تا روشی را در پیش بگیرند که قدرت حکومت یا دولت ریشه دار باشد و باین سادگی نتوان آن را بهم ریخت. برای اینکار تنها یکی از فاکتورها دادن آزادیهای بیشتر است.
– نباید فراموش کرد، قدرت و یکپارچگی در کشورهای غربی یا باصطلاح دمکراتیک بواسطه، سیستمِ حکومتِ پنهان است و نه بدلیل آزادی و دمکراسی. یعنی قدرتمدارانی در پشت پرده تمامی قدرت حکومتی را در دست دارند و دولت تنها بعنوان وسیله ای در دست آنهاست و از جمله کارهای دولت سپر بلا بودن است. امری که در ایران هنوز پا نگرفته است و اتفاقاً جنگ اصلی میان جناح های حاکمیت بر همین است.
– آیا در غرب واقعاً دمکراسی، آزادی، حقوق بشر و… وجود دارد؟ خیربا دقت در سیستم موجود این کشورها و آنچه در این کشورها میگذرد نبود این نکات بسادگی روشن میشود. مگر اینکه کسی نخواهدببیند.
– بیچاره روشنفکران غربی از این نکته رنج میبرند که خودشان بر علیه سیستم موجود ( نبود آزادی ها و…) مبارزه میکنند اما جهان سومی ها یا در حال توسعه این سیستم ها را میستایند.
– در جنگ برای حمله به نقطه ای حرکات انحرافی انجام میدهند تا دشمن تصور کند قصد حمله به نقطه ای دیگر است و زمانیکه همه نیروی دشمن منحرف شد کار حمله ساده میشود. این تاکتیک را انسانها در زندگی عادی نیز بکار میبرند. اما این کار روزانه در سیاست بکار میرود و هیچگاه کسانی که میخواهند قدرت را بدست بگیرند و یا مردم را غارت بکنند و هر هدف دیگری که دارند بصورت واقعی بیان نمیکنند بلکه با شعارها و عناوین مردم فریب پیش میآیند. باید هشیار بود و ریشه اهدافی را که پشت هرشعار یا حرکتی خوابیده پیدا کرد مبادا که حکایت از چاله به چاه بشود.
آمریکا برای پیروزی در عراق و افغانستان و همچنین تسلط بر منطقه نیاز به ایرانی ضعیف دارد. بنابراین شلوعی ها و اغتشاش در ایران بنفع اوست.
وضعیت اقتصادی کشور
– وضعیت اقتصادی ایران بسیار آشفته است.
– تورم بی حساب بهمراه نبود تکنولوژی و بسیاری مسائل دیگر باعث گردیده که قیمت ها بصورت کاذب در ایران بالا باشد. در نتیجه قدرت صادرات از ایران گرفته شده است. در حالیکه کشورهای پیشرفته صنعتی بدلیل بالا بودن دستمزدها بسیاری از صنایع خود را به کشورهای فقیر یا با اقتصاد ضعیف منتقل کرده و سود آنرا بخود باز میگردانند ایران که دارای صنعت پیشرفته ای نیست بدلیل بالا بودن دستمزدها نمیتواند مکانی برای ورود صنعت و یا سرمایه گذاری خارجی باشد هرچند دارای نیروی انسانی با سواد و کافی میباشد.
– تغییر در ساختار اجتماع بصورت وسیعی صورت گرفته است زیرا که همه چیز جهان صنعتی با همین دو سه دهه پیش نیز ابداً قابل مقایسه نیست.
– رشد کاذب اقتصاد یعنی بالا رفتن دستمزدها، قیمت مسکن، تولیدات و مواد خوراکی زمینه ای را بوجود میآورد که کشورهای قدرتمند سرمایه داری غربی میتوانند ضربات اقتصادی سختی بر آن وارد کرده و همه کشور را بهم بریزند.
– وضعیت اقتصادی، وضعیت فساد اداری را به وضع فاجعه باری رسانده است. این مورد هم میتواند دلیلی برای اعتراضات مردم باشد. فساد اینچنینی در ادارات و سیستم دولتی میتواند دولت و در نتیجه کشوری مثل ایران را بسوی فاجعه ای بسیار غیر قابل پیش بینی سوق بدهد.
– فساد اعم از اداری و… نتیجه یک رشته ضعف های اساسی بهم پیوسته مانند اقتصاد، سیاست، برنامه ریزی و… است.
– مسئولیت تمامی این ضعف ها و فسادها و… تنها برعهده دولت فعلی نیست بلکه دولتهای پیشین نیز هست که از قضا سه تن از ایشان آقایان خاتمی، رفسنجانی و موسوی در گروه مخالفین آقای احمدی نژاد برای اصلاحات هستند.
– مسلماً اصلاحاتی اساسی برای ایران کاملاً لازم است ولی بنظر نمیرسد آقایان موسوی و کروبی با همان اندکی که از سابقه و عملکرد کنونی اشان رفت افراد مناسبی برای این کاربودند و باشند.
نسل جدید و تغییر در آنها و جامعه
– نسل جدید را همین نسل انقلاب که هنوز زنده هستند پرورش داده اند.
– شیوه سنتی زندگی در ایران بسیار متفاوت شده است.
– مسلماً در نسل بعدی دیگر شکل زندگی سنتی دهه های پیش جائی نخواهد داشت.
– مردمان و رهبران سیاسی از زمان انقلاب تاکنون بسیار عوض شده اند و در کنار آن جامعه ایران نیز تغییرات اساسی کرده است. جهان نیز در بسیاری موارد و ازجمله ارتباطات و صنعت و شیوه زندگی تحول وسیعی یافته و تاثیرش را هم بر ایران گذاشته است.
– شیوه آپارتمان نشینی که شاید در ظاهر فقط محلی برای سکونت باشد تاثیری شگرف و اساسی بر روابط میان خانواده ها میگذارد و چنانچه قصد حفظ اساس خانواده در میان است باید برای آن نیز راه حلی یافت.
– تنها با شعار و کارهای فرهنگی، کار پیش نمیرود بلکه باید کارهای دیگری هم صورت بگیرد.
– آپارتمان نشینی و در کنار آن مهاجرت پسران و دختران مجرد برای کار به شهرهای دیگر شرایطی را ایجاد میکند که با زندگی سنتی و حفظ خانواده بصورت سنتی تفاوت اساسی دارد و پس از مدتی بیشتر شبیه کشورهای غربی میشود پس چنانچه کاری اساسی صورت نگیرد بدلایل مشخص از آنجا بدتر خواهد شد. زیرا در این کشورها بدلیل سابقه طولانی چنین شرایطی، برنامه ریزی ای حداقل برای چنین نوعی از زندگی در نظر گرفته شده است و مردم نیز بدان عادت کرده اند ولی در ایران چنین نیست.
– اگر قرار است کشوری صنعتی بشود و مردمان آن برای کار چند صد کیلومتر از خانواده خود
( والدین) فاصله بگیرند باید فکری اساسی کرد و برنامه داشت. این یکی از مهمترین مسائل جامعه است که حتی مهمتر از مسائل اقتصادی میباشد.
– یکی از مسائلی که باعث گردید تا عده ای برعلیه احمدی نژاد و خامنه ای بخیابانها بیایند همین مسئله جوانان ( نسل جدید) است که در یک بحران یا دوگانگی اخلاقی – فرهنگی قرار گرفته اند. بیشتر کسانیکه در تهران در روزهای اول بخیابانها آمدند از همین طیف خواستار روابط آزاد میان دختر و پسر بودند و اکثراً هم از طبقات مرفه؛ ولی این مسئله مسلماً به بقیه نیز کشیده شده و آنها نیز بصورت بالقوه آماده حرکتهای اعتراضی هستند که بیشتر آن برای همین آزادیهای بظاهر ساده میباشد که در اصل ابداً ساده نیست و رژیم باید برای آن فکری اساسی بکند.
– مسلماً حتی اگر جناح موسوسی- کروبی نیز به قدرت برسند با همین مشکل روبرو خواهند بود زیرا بنظر نمیرسد آنها نیز به اهمیت این مسئله توجه کرده بودند.
– باید توجه داشت که این جناح مخالف ( موسوی- کروبی- خاتمی ووو) نیز که درون حاکمیت هستند خود ریشه قوی تفکر اسلامی دارند و چندان با لیبرالیسم روابط اجتماعی میان زن و مرد و نیز بعضی آزادیهای دیگر موافق نیستند.
– مسائل اجتماعی پیچیده ترین مسائل فلسفی است. اگر فیلسوفی بدان نپردازد فیلسوف نیست و
فلسفه ای هم که بطور دقیق بدان نپردازد فلسفه کامل و واقعی نیست.
– مسلماً نبود بعضی آزادیهای بظاهر ساده باعث رنجش مردم شده است.
– پس این مبارزه ای است بسیار عمیق تر و ریشه دار تر از آنچه در ظاهر بنظر میرسد.
– روش های قدیمی مذهبی نیز دیگر کارآئی چندانی در حفظ خانواده ندارد.
– مجموعه ای از مسائل در ایران در جریان است و خیلی چیزها تغییر خواهد کرد. باید برای این تغییرات آماده بود و برنامه ریزی کرد.
– همه مردم مسلمان و معتقد نیستند پس باید حقوق آنها رعایت بشود. مثلاً:
– دلیل ندارد بخاطر کسانیکه در ماه رمضان روزه میگیرند بقیه مردم نیز از خوراک محروم شوند.
– مردم ایران پیش از اسلام زرتشتی بودند و در این دین روزه گرفتن حرام است.
– روزه گیر واقعی آن است که ببیند خوراک و… در دسترس هست و عده ای از آن استفاده میکنند و آنگاه جلوی خود را بگیرد نه اینکه چیزی نباشد و او نبیند و در نتیجه هوس نکند و بعد هم ادعا بکند میتواند جلوی شکم و نفس خود را( آنهم تنها برای چند ساعت) میگیرد. شب هم که میتواند غذا بخورد و سکس هم داشه باشد.
– در بعضی ادیان انواع دیگری از روزه هست مثلاً روزه حرف نزدن. آیا آنها باید به مردم دیگر ستم بکنند که چون ما روزه حرف نزدن هستیم شما نیز حق حرف زدن ندارید.
– بستن مشروب فروشی ها و بعضی امکانات تفریحی ساده، ناراحتی مردم را ایجاد میکند.
– رژیم حتی به لباس پوشیدن مردم نیز کار دارد و میخواهد آنرا با دستور و اجبار بکار ببندد.
– تمامی مردم نیازمند خوشی و خندیدن هستند کسانیکه این امکانات را از مردم میگیرند ضربه اش را میخورند.
– کار به جائی رسیده که وقتی آقای موسوی دست زنش را گرفت انگار چیز بسیار عجیبی رخ داده و انقلابی شده است. این کار باضافه آوردن دختران و پسران جوان در انتخابات او را بصورت سمبل آزادی و … در مقابل نیروهای عقب مانده نشان داد.
– واقعاً که کار کشور و تصمیمات مهم مملکتی به چه مراحل ابتدائی و مسخره ای سقوط کرده است.
– مردم دوست دارند زن یا شوهرشان را درخیابان ببوسند چه برسد به اینکه دست یکدیگر را بگیرند، این که چیزی عجیب یا گناهی عظیم( کبیره) نیست.
– مسائل شخصی و خصوصی مردم به کسی مربوط نیست. دولت نباید برای روابط عادی مردم تعیین تکلیف کرده و حتی مجازات تعیین کند.
– نتیجه آن افراط ها تفریط میشود. و مردم را عصبی میکند.
– آقای رفسنجانی در اوایل انقلاب گفت هر کس جمهوری اسلامی نمیخواهد از کشور برود. عده زیادی مجبور به ترک کشور شدند ولی اکنون در حال رفت و آمد هستند و بدینوسیله سایر فرهنگها وبیشتر فرهنگ غربی را با خود به ایران آورده تا دورترین نقاط کشور میبرند.
– ایران یک کلوب خصوصی نبود که بتوان مردم را از بازگشت باز داشت. اکنون آنها فرهنگ غربی و از جمله روابط اجتماعی و تفریحات آنها را هم با خود ارمغان میآورند و اوضاع از این هم فراتر خواهد رفت.
– زمانیکه مذهبیون خارج از حکومت بودند بصورت منتقد میتوانستند عمل کنند اما اکنون خود آنها در صدر قدرت نشسته اند و فحشاء و فقر بیداد میکند و نمیتوانند کاری بکنند و سایرین منتقد آنها شده اند.
شعارها و مردم
– شعار مرگ بر جمهوری اسلامی شعاری کاملاً انقلابی است و قرابتی با حرکتهای مدنی ندارد.
– پاسخ مرگ بر…، نیز متقابلاً مرگ بر خودت میباشد. پس باید این گونه شعار از فرهنگ حرکتهای سیاسی ایران حذف شود.
– جمهوری اسلامی هم بایداز شعارهای مرگ بر فلان و بهمان مخصوصاً ایرانیان دست بردارد.
– معنی مرگ بر… بغیر از جنگیدن و کشتار نیست. پس هرکسی یا گروهی که چنین شعاری بدهد قصد حرکتی مسالمت آمیز ندارد.
– اسرائیل برخلاف ایران است، شعار نمیدهد بلکه عمل میکند و در ظاهر مظلوم نمائی میکند.
– شعار سرنگونی از جمله شعارهای انقلابی است که برای تحقق آن باید دست بخشونت زد. حتی برمبنای تئوریهای کمونیستی سرنگونی( این شعار هم از کمونیستها آمده است) باید با جنگ مسلحانه صورت بگیرد. پاسخ شعار سرنگونی هم برهمان منوال خواهد بود.
– باید معنی شعاری که داده میشود را دانست.
– عاقلانه آن است که همه از شعارهای غیر معقول و احساسی و خشن فاصله بگیرند.
– مردم کیستند که همه از آن استفاده میکنند؛ این طرف میگوید مردم، آن طرف میگوید مردم، همه میگویند مردم، و در هر طرف مخالف نیز مردم هستند در واقع همه مردم هستند چه اینطرف و چه آنطرف.
– باید گفت بعضی از مردم یا بطور مشخص گفت کدام دسته یا گروه از مردم.
محاکمه سران و نگاهی به شخصیت ها
– چرا باید محاکمه موسوی فاجعه بار باشد. اگر اینها (وهر کسی) دمکراسی و آزادی ادعائی نوع غربی را قبول دارند باید چنین محاکماتی را هم بپذیرند. محاکمات تنها برای مردمان ضعیف نیست.
– حتی آقای موسوی و کروبی میتوانند از چنان دادگاهی برای بیان حرفهای خود سود ببرند و آن را بعنوان تریبونی برای بیان نظرات خود تبدیل کنند. همه چیز دادگاهها منفی نیست.
– اگر موسوی و کروبی و… در دادگاه حاضر شوند در آینده نیز میتوان احمدی نژاد ( حداقل در
دوره های آینده که او دیگر رئیس جمهوری نیست) و سایرین را نیز برای محاکمه به دادگاه آورد آنچنانکه در کشورهای غربی صورت میگیرد.
– آقای موسوی اگر درکی از دموکراسی داشت در مناظره با احمدی نژاد در مورد اتهامی که بر زنش زده شد باید با خونسردی یا پاسخ او را با مدرک میداد و بدینوسیله احمدی نژاد را محکوم میکرد و یا طبق سنت کشورهای غربی از کاندیداتوری کنار میرفت و یااز زنش جدا میشد. مثال:
– خانم مونا سالین رهبر حزب سوسیال دمکرات سوئد برای یک کار کوچک ( برداشت تنها چند دلار از حساب دولت آنهم به اشتباه یا سهل انگاری، هرچند آنرا قبل از هرچیزی بازپرداخت کرده بود) از رهبری حزب و در نتیجه نخست وزیر شدن کنار رفت.
– نلسون ماندلا وقتی عملکردی از زنش را ارائه دادند میان زنش و وجه سیاسی دومی را انتخاب کرد و از زنش جدا شد.
– پس آقای احمدی نژاد تنها یکی از شیوه های دمکراسی غرب را در مقابل رقیب بکار برد ولی نه رقیب اهمیتی داد و نه مردم عادی و حتی سیاسیون متوجه آن شدند و خواستار کناره گیری او نشدند.
– در دوران 8 ساله نخست وزیری آقای موسوی بیشترین کشتارها و خفقان وجود داشت. بهترین کار این بوده و هست که آقای موسوی در ابتدا به نقد کارهای خود بپردازد بعد دیگران را نقد کند، ولی بجای هرچه رهبر شد.
– حافظه تاریخی ایرانیان ضعیف است. پس به بعضی ها اجازه میدهد از آن سوء استفاده کنند. مقصر تا حد زیادی خود مردم هستند، زیرا در سیاست امروز این کارها عادی است شما نباید اجازه بدهید.
– یکی از محاسن نیروهای چپ ایران این بود که پس از مدتی که از انقلاب گذشت به ” نقد عملکرد خود” پرداختند و بسیاری از آنها شدیداً بخود انتقاد کردند و در نتیجه نیز بسیاری از آنها از کمونیستم و چنان افکاری و از جمله تفکر انقلاب و انقلاب کردن برگشتند. امری که آقایان موسوی و کروبی و کسان دیگری که در جناح آنها هستند انجام ندادند بلکه هنوز هم با همان روش ها رفتار میکنند.
– روحیه موسوی روحیه ای انقلابی است و نه دمکراتیک و سیاسی.
– رهبران سبز نشان دادند که هیچ تغییری اساسی در تفکر سیاسی و روش انقلابی اشان صورت نگرفته است. پس چنانچه بقدرت برسند شاید ظاهراً یک سری ازآزادیهای مردم فریب داده بشود ولی ریشه اش عوض نمیشود مگر بمرور زمان و تحت فشار که البته چنین امری و با چنان کندی با وجود همین احمدی نژاد هم اگر سریعتر صورت نگیرد کندتر هم نخواهد بود.
– معلوم نیست حتما رای موسوی بیشتر از احمدی نژاد بوده است چگونه موسوی میتوانست ثابت کند.
– آقای کروبی هم بسادگی با مسئله اتهام مربوط به گرفتن رشوه برخورد کرد و آنرا با افتخار پذیرفت. انسان انگشت بدهان میماند که این دیگر چه دنیائی است. چه کسی در این میان گیج است. مردم یا رهبران یا خود دمکراسی.
– در حالیکه در جوامع غربی که نمونه موردِ نظر آنهاست چنین افرادی ابداً شانسی برای کاندیداتوری ندارند و با موارد یا اتهاماتی بسیار کمتر از اینها باید از همه چیز خداحافظی بکنند. نه اینکه بعنوان رهبر و نجات دهند در صحنه سیاسی ظاهر شده و تظاهرات براه اندازند!!!
– عجب دنیای غریبی است دنیای سیاسی ایران که علیرغم ندانستن این ابتدائی ترین نکات چه ادعاهائی میشود.
– درست مثل شعبده بازی همه چیز کاذب است.
– دو مورد موسوی و کروبی نشان داد که نه تنها مردم متوجه دمکراسی غربی و شیوه های آن نیستند بلکه حتی خود سیاسیون نیز چنین نیستند وگرنه در همان موقع میبایست خواستار کناره گیری این دو از کاندیداتوری میشدند.
– جالب اینکه مردم ابداً به این نکته توجه نکردند و پس از انتخابات این دو شدند رهبر!!!
– نقش رسانه های بلبل و شیرین زبانِ خارجی دمکراسی دان و مبلغ آن هم جالب است. آنها که خود بلد هستند آتش برپا کنند خوب بلد هستند آتشی را هم خاموش کنند پس به این موضوع مهم در دمکراسی ابداً نپرداختند، چرا؟؟؟
– دست همسر را گرفتن و داستان مدرک را کنار هم قرار دهید نتیجه چه میشود؟
– جواب هر چیزی را نباید نوشت و آماده در اختیار گذاشت. کمی هم باید فکر کرد. هزینه اش کمتر از آنست که اول حرکت کرد و بعد فکر کرد.
– افشای خلاف های بعضی نزدیکان احمدی نژاد نیز جالب بود و برخورد او با مسئله جالب تر.
– با توجه به نکات فوق باید دید که چه چیزی در جامعه ایران مشکل اساسی است که حتی با چنین اتهاماتی باز کار بدان صورت پیش میرود.
– کمترین و خوشبینانه ترین جواب این است: بی دانشی وبی تجربگی در امری جدید.
– مضافاً نبود آزادی بیان وگرنه بسیاری از سیاسیون و نیروهای سیاسی همانند جنبش روشنفکری – ایران اگر در آن شرایط فرصت بیان مییافت این انتقاد و بسیاری انتقادات اساسی دیگر را مطرح میکرد.
– تلویزیون بی بی سی یکی دو روز پیش از انتخابات در مباحثه ای با یکی از کارمندان و متخصصین خود در محل تلویزیون تحلیل جالبی ارائه داد. آن شخص نظرش را با دسته بندی درصد شرکت کنندگان اعلام نمود ودر نهایت با قاطعیت گفت اگر بیشتر از 75 % از مردم در انتخابات شرکت کنند آنگاه آقای احمدی نژاد پیروز خواهد شد.
– حال میتوان تحلیل های زیادی بر این گفته داشت از جمله اینکه چرا بعد از انتخابات این تحلیل ابداً مورد توجه قرار نگرفت و از آن فرد تحلیلگر بخاطر نبوغ اش تجلیل نشد حتی حرفی هم از آن در میان نیامد.
– برداشت دیگر این است: بر مبنای چنین تحلیلی بی بی سی ( وسایرین) این آمادگی را برای خودش ایجاد کرد تا درچنین وضعیتی دست به اقدامی آنچنان که زد بزند.
– بنظر میرسد حکومت ایران هنوز درکارهای سیاسی بسیار عقب مانده است زیرا چنانچه نیروی کافی برای امثال این کارها در اختیار بگیرند بسادگی میتوانند با این مسائل برخوردهای معقول و دقیق بکنند. باید نیروی بسیار بیشتری برای بررسی برنامه های رسانه های دیگر بسیج کرد ( مثلاً همین تحلیل بی بی سی). این یکی از اساسی ترین کارهای هر رژیمی درهرکشوری است مخصوصاً که درگیر چنین مسائلی و نیز جنگهای نظامی و رسانه ای و تحریم ها و… باشد.
– بسیاری کارهای دیگر برعلیه ایران صورت میگیرد که چنانچه رژیم از اینهمه نیروی جوان و تحصیل کرده استفاده ببرد تا تاکتیکهای مناسبی در برابر آنها اتخاذ کند بسیاری از مسائل و مشکلاتی که برای ایران توسط سایر کشورها ایجاد میشود بسادگی برطرف میشوند.
– متاسفانه رژیم ایران متکی به چند نفر مشاور شده است که هرچقدر هم نابغه باشند توان برخورد با اینهمه مسائل و مشکلات را نخواهند داشت.
– اتکا به چند نفرِ خاص اشکالات زیاد دیگری هم دارد از جمله رفیق بازی و دادن امکانات مالی و قدرت و… به همان گروه خاص است. این نیز یکی دیگر از دلایل ایجاد اختلاف درون حاکمیت گشت.
– عدم عادت و تجربه مردم ایران به کار جمعی.
– پس از 2500 سال شاهنشاهی مردم عادت کرده اند یکی برایشان تصمیم بگیرد اکنون نیز بسیاری ترجیح میدهند یک نفر برایشان تصمیم بگیرد که فعلاً بعنوان ولی فقیه خوانده میشود.
– هنوز سیستم اداره جمعی بطور کامل در ایران جا نیفتاده است. سیستم و فرهنگ با هم باید جا بیافتند.
– اختلافات اساساً زمانی جدی شد که رفسنجانی از احمدی نژاد در انتخابات دوره نهم شکست خورد.
– رفسنجانی بدلیل اینکه تحت تعقیب پلیس بین المللی است و نمیتواند بخارج برود در مشکلی مضاعف گیر کرده است. به سایت پلیس بین المللی مراجعه شود.
– آمریکا میخواهد ایران را بهمان نظام سرمایه داری وابسته زمان شاه برگرداند.
– طرفداران غرب باید بدانند که با رفتن بطرف آمریکا آینده ای بهتر از شاه و زمان شاه در انتظار آنها وایران نخواهد بود.
– نکته مهم استقلال است. تمامی نیرو و هوشیاری سیاسیون در وحله اول باید صرف این نکته شود که استقلال کشور حفظ گردد. وگرنه هرچقدر ثروت باشد و نامش هم بهترین دمکراسی و آزادی، به هیچ چیز نمی ارزد زیرا خانه ای بنا شده بر روی آب است و پایه اش استوار نیست.
– بعضی ها برخورد احساسی با مسائل میکنند مخصوصاً شعرا و هنرمندان بیشتر چنین اند و لی این شیوه کمکی نمیکند و شاید در مواردی هم ضرر برساند. زیرا گاهی چیزهائی میگویند و یا نشان میدهند که هیچ رابطه ای با منطق و عقل و واقعیات ندارد.
– کشوری که اتمی شد میبایست نیروی پلیس امنیتی بسیار قوی داشته باشد. نیز نیروی های دیگر و از جمله نظامی اش باید آنچنان قوی باشد که هیچ چیز نتواند آن را فروبپاشد.
– کشوریکه اتمی شد چنانچه از هم بپاشد برای امنیت جهان نیز خطرناک است زیرا امکان دارد بعضی چیزها به خارج رفته یا بدست افرادی بیفتد که برای هیچ کسی نفعی نداشته باشد.
نکته ای فلسفی
– در همین دوران اغتشاشات در ایران نکته ای از بنیامین فرانکلین از جانب گروهی از طرفدارن جنبش سبز نقل شد. اینکه انتسابش به فرانکلین درست است یا نه امر دیگرست؛ ولی چون از چنین نقل قولها یا کلمات قصار استفاده سیاسی میشود واکثر مردم در برابر چنین کلمات قصاری خود را خلع سلاح میدانند بد نیست به این دسته از شعارها یا کلمات قصار فلسفی هم که بعضاً کاملاً اشتباه هستند اشاره ای بشود.
مضمون آن کلمات قصار چنین است:
” آزادی را نباید فدای امنیت کرد”. در اینجا مقصود آن بود که نباید بخاطر اینکه ایران همانند عراق و افغانستان نشده و امنیت دارد آزادی را فدا کرد.
این نکته شاید در شرایطی خاص و در همان زمان فرانکلین مصداق داشته باشد ولی بعنوان نکته ای دقیق و عام غلط است زیرا رابطه ای بسیار نزدیک و سیستماتیک میان آزادی و امنیت هست.
در کشوری که امنیت نیست آزادی هم وجود ندارد. متقابلاً ممکن است کشوری آزاد باشد ولی بدلایلی در آن امنیت برای عده ای ( نباید گفت برای همه) وجود نداشته باشد.
آزادی را باید تعریف کرد آیا مقصود آزدی درون کشور است یا آزادی یعنی عدم وابستگی به کشوری دیگر یا به اصطلاح مستعمره نبودن؟
مقصود از امنیت چیست و در چه حدی؟
مثلاً اکنون در کشور سومالی امنیت وجود ندارد بطوریکه مردم برای هیچ کاری آزادی و اختیاری ندارند. در چنین کشوری آزادی های اولیه و امنیت های اولیه کاملاً بهم گره خورده است.
در عراق و افغانستان نه آزادی وجود دارد و نه امنیت.
آنچه که فرانکلین گفت مربوط به زمانی بود که آمریکا قسمتی از خاک انگلیس بحساب میآمد و آنها در جنگ برای جدا شدن از انگلیس بودند. البته آمریکا را در آن شرایط نباید مستعمره انگلیس نامید زیرا مستعمره زمانی است که به کشوری موجود رفته و آنرا زیر سلطه گرفت مثلاً هند مستعمره انگلیس بود. درحالیکه انگلیسی ها خود از اولین افرادی بودند که به آن سرزمین تازه یافته شده رفتند و ساکن شدند و آنرا بصورت کشوری جدید تاسیس کردند و ریشه بیشتر آمریکائیان در انگلیس بود ولی پس از مدتی وضعیت تغییر کرد و بصورتی درآمد که تصمیم گرفتند تا بصورت کشوری مجزا درآیند نه اینکه از زیر استعمار خارج شوند. پس آنها سرزمینی آزاد بودند همانند استرالیا که هم اکنون قسمتی از انگلیس بحساب میآید و یا ایالات مختلف آمریکا. با این حساب آنچه که فرانکلین از آزادی و امنیت گفت موضوعی دیگر است که ابداً قرابتی باشرایط ایران ندارد و بعنوان کلماتی قصار برای ایران امروز ابداً مصداق ندارد.
در گوناگونی دو مورد آزادی و امنیت و وضعتی که نسبت بیکدیگر در شرایط مختلف پیدا میکنند مثالهای بسیاری میتوان آورد بطوریکه شاید یک کتاب کامل پر بشود و حداقل آنست که یک بحث فلسفی- سیاسی مفصل را در بر میگیرد. اما حاصل و خلاصه کلام اینکه این سخنان قصار آقای فرانکلین ابداً نمیتواند بصورت یک قانون کلی مورد قبول قرار بگیرد.
نتیجه: وقتی چنین کلمات قصاری بکار میرود باید هشیار بود و تحت تاثیر جو قرار نگرفت بلکه باید کمی هم فکر کرد و به تجزیه و تحلیل آن پرداخت.
روش و رفتار دولت و مردم
– پس از گذشت سه دهه از انقلاب اکنون دیگر کاملاً مشخص شده است که روش های تند و باصطلاح انقلابی بی ارزش هستند بلکه باید یک سری مسائل را در اساس ایجاد کرد و بعضی را از میان برد.
دولت وظیفه ای دارد و مردم نیز وظایفی ولی وظیفه و مسئولیت دولت بسیار فراتر از وظیفه مردم است. پس چنانچه در کشور فقر، فساد و هرگونه مشکلی هست مسئولیتش بطور مستقیم برعهده دولت میباشد.
– دولت نباید هر صدای اعتراضی را با تندی جواب بدهد بلکه وظیفه اش گوش دادن به دردها و فریادها و رسیدگی به آنهاست. دولت باید اعتراضات و انتقادات مردم را ارج نهاده بعنوان هدیه ای بپذیرد و در پی رفع آنها بر آید.
– شکنجه و مخصوصاً کشتار دستگیر شدگان وقایع اخیر کاملاً محکوم است و مسئولین باید محاکمه بشوند.
باید آنچنان قوانینی در کشور به تصویب و اجرا برسد که اجازه چنین اعمالی به هیچ کس و مقامی داده نشود و مسئولین چنین فجایعی در هر رده و مقامی که باشند از مصونیت سیاسی مبرا شده به محاکمه کشیده شوند.
– قانون اساسی حکمی تغییر ناپذیر نیست و باید در دوره هائی مناسب مورد تجدید نظر قرار بگیرد. بقول مسلمانان ” آیه قرآن که نیست”. قانون اساسی ازلی نبوده ابدی هم نخواهد بود.
– دولت باید کارمند و خدمتگذار مردم باشد نه رئیس و حاکم بر مردم.
– بسیاری از مردمان از نبودن آزادیهای اساسی مانند احزاب و بیان، گله دارند دولت باید در یک برنامه مشخص این مشکل را ازمیان بردارد و اجازه آزادی احزاب و بیان را بدهد. وگرنه با اعتراضات جدی عده ای از مردم برای نبود این آزادیها روبرو میشود.
– نتیجه: کسانی که برای اعتراض به خیابانها آمدند طیف وسیعی از گروهای مردم با خواسته های گوناگون میباشند. هرچند زیر پلاکاردهای خاص خود نبودند.
– باید در کشور وضعیتی قانونی ایجاد شود تا در صورتیکه دولتی قادر به پاسخگوئی به نیازهای جمیع مردم نباشد ونتواند مشکلات اساسی را حل کند آلترناتیو دیگری باشد. آلترناتیوی واقعی و نه شعاری آنهم با شعارهائی مانند ” رای من کجاست”.
– دولت باید در صورت ناتوانی کنار برود و برای این وضعیت باید برنامه ریزی هائی انجام بگیرد.
– این مسئله باید بطوری قانونی و نهادینه بشود که بسادگی دولت دیگری بتواند جای آنرا بگیرد.
آیا در میان رهبران رژیم فراماسیونری و عوامل اسرائیل وجود دارد؟
– اخیراً در بعضی از سایتها مسائلی مربوط به فراماسیون و یا وابسته به اسرائیل بودنِ بعضی افراد درون دو جناح حاکمیت مطرح میشود.
– در سیاست آنقدر دروغ و راست گفته میشود که تشخیص دروغ از راست کاری ساده بنظر نمیرسد و در بسیاری موارد حتی سیاسی ترین افراد حتی با وجود دست در آتش داشتن نیز فریب میخورند.
– جنبش روشنفکری – ایران معتقد است هر دو جناح اپوزیسیون درون حاکمیت و آن جناح های اپوزیسیون خارج از رژیم درون ایران فراماسیون و وابسته به اسرائیل یا آمریکا یا انگلیس و امثالهم نیستند.
– بنظر میرسد درج این مسائل بیشتر برای گمراه کردن و گیج کردن مردم و نیز توانمند نشان دادن اسرائیل و فراماسیونری باشد.
– هر چند در همین نوشتار اشاره شد که برای راه یابی به بازارهای جهانی میبایست بنوعی تائید باشگاههای بزرگ جهان را داشت ولی هنوز ریشه های ملی گرائی در میان رهبران سیاسی ایران قوی است و در کنار آن اعتقادات مذهبی براحتی چنین اجازه ای را بدانها نمیدهد.
– مسلماً در بازیهای سیاسی بازار اتهامات روا و ناروا زیاد است و بعنوان یکی از حیله های سیاسی برای ازمیدان در کردن رقبا و خراب کردن وجه سیاسی ( ترور سیاسی یا شخصیتی) بکار میرود.
– جنبش روشنفکری – ایران همواره سعی دارد تا از این نوع سیاست بازیها کناره گیری نماید وآنچه را میگوید برمبنائی منطقی استوار باشد پس بهیچ وجه بهیچ نیروئی اتهام نابجا و ناجوانمردانه نمیزند و مخصوصاً در باره وقایع پیش آمده و نیروهای درون حکومتی تکرار میکند که هیچکدام از این افراد را خائن و وطن فروش و عامل بیگانه نمیداند بلکه اختلافاتی است که برمبانی پول و قدرت قرار دارد. همچنین دیدگاههای مختلف اسلام شیعی جعفری نیز در میان آنها عمل میکند.
– در پاسخی کوتاه به نوشته هائی که چنین میگویند باید گفت که این رژیم مدتهاست هلال شیعی را از فلسطین تا اردن، سوریه، عراق، ایران، افغانستان و.. ایجاد کرده است و نیازی ندارد تا درخدمت اسرائیل باشد. چنان نوشته هائی سعی میکند که یک توهم کاملاً کاذب از قدرت عظیم یهودیان در جهان در افکار ایجاد کند.
– مخصوصاًً از آنجائیکه اسرائیل پس از سالها در یک جنگ تمام عیار با تعدادی اندک چریک در لبنان شکست خورد و دچار سرشکستگی شد برای ایجاد نفاق و سردرگمی سعی میکند ایران را عامل اسرائیل و فراماسیونری نشان دهد در حالیکه ابداً چنین نیست و حمایت ایران از لبنان و فلسطین برعلیه اسرائیل و بنفع مردم ایران، فلسطین و لبنان است. حتی بنا بر اذعان خود فلسطینیان آنها در خط اول جبهه جنگ آمریکا و اسرائیل با ایران هستند.
– مبلغی که ایران خرج این جنگ یا کمک به فلسطینیان وحزب الله کرده در برابر آنچه که حمله آمریکا یا اسرائیل به ایران ایجاد میکند قطره ای در برابر دریاست.
– اگر آمریکا حق دارد یا بخودش حق میدهد تا در هرکجای دنیا بخواهد نیروی نظامی بفرستد و یا پولهائی خرج بکند هر کشور دیگری هم که احساس استقلال و قدرت دارد میتواند چنین کارهائی را بکند.
– آمریکا برای پیروزی در عراق وافغانستان باید ایران را از جلوی خود بردارد. ایران ضعیف برای او نعمتی است. پس مشکلات داخلی ایران و حتی جنگ داخلی میتواند برایش کمکی مهم باشد.
– آمریکا پس از پیروزی بر عراق و افغانستان میتواند بر ایران غلبه کند. ولی برای این پیروزی اول باید ایران تضعیف بشود.
نتیجه و پیشنهاد
سیاست موضوع پیچیده ای است مخصوصاً در کشوری مانند ایران که بیکباره پس از 2500 سال از یک سیستم میخواهد به سیستم دیگری نقل مکان کند. کشوری که و نه دولت و نه مردم آن تجربه ای از این سیستم جدید ندارند و در واقع هنوز خواسته های خود را مشخص نکرده اند و نمیدانند چه سیستمی را برای ایران با تمامی شرایط سیاسی، استراتژیکی، اقتصادی، فرهنگی و… میخواهند، پس بهتر است اول این نکته را مشخص کنند.
شاید اکنون سیاستمداران حاکم متوجه شده اند که کار بدان سادگی که آنها در اوایل انقلاب فکر میکردند نیست و اپوزیسیون درون رژیم مانند موسوی و کروبی و … که اکنون سروصدا میکنند باید بدانند که برای آنها نیز ساده نخواهد بود که هر تغییری را بوجود آوردند. زیرا باید تصور کنند که اگر در قدرت قرار بگیرند و آن دیگری در اپوزیسیون و بهمین روش ها دست بزند تا خواسته های خود و طرفدارانشان برآورده شود آنگاه آنها چگونه خواهند توانست موفق شوند.
آنچه که جنبش روشنفکری – ایران پیشنهاد میکند و بهترین روش برای برون رفت از معضلی استکه برجامعه ایران حاکم میباشد نوعی از تعامل و همکاری وصبر و تحمل یکدیگر از جانب تمامی جناح های اعم از حاکم یا بیرون آن و تمامی مردمان است.
در اساس جنبش روشنفکری – ایران امیدوار است این لیست بعنوان یک پایه قرار گرفته تا دیگران نیز هر آنچه را که میتوانند بدان اضافه کنند تا اینکه لیستی کامل از مسائل و مشکلات در اختیار همگان قرار بگیرد و در نتیجه زمینه ای مناسب برای فکر کردن در خصوص مسائل ایران (و در کنار آن جهان) در دست باشد تا بتوان بر یک مبنای درست و واقعی راه حلی پیدا کرد.
جنبش روشنفکری- ایران معتقد نیست که بهترین و کاملترین راه حل ها را دارد بلکه بهترین راه
حل ها از خرد جمعی بدست میآید؛ پس امید است این لیست بعنوان روشی جدید برای یافتن راه حلی مناسب که بتواند بهترین راه حل باشد (بطوریکه نظر اکثریت را با خودش داشته باشد) مورد توجه قرار بگیرد. زیرا در تمامی امور برای پیدا کردن راه حل، ابتدا میبایست تمامی نکات مثبت و منفی و احتمالات را در نظر گرفت. پس تا چنین لیستی تهیه نشود راه مناسبی که بتواند اکثریت جامعه را راضی بکند پیدا نخواهد شد.
مسلماً در میان تمامی جناح های ایرانی اعم از حاکمیت، اپوزیسیون برون حاکمیت، اپوزیسیون خارج از کشور و تمامی مردمی که خود را درون یا بیرون از سیاست میدانند بسیاری افراد وطن پرست و
ملی گرا وجود دارند که دلشان برای ایران می تپد و خواستار راه حلی معقول و بدون خونریزی میباشند.
وظیفه یک جریان فلسفی نگاهی عمیق و منطقی و معقول و در جهت منافع عامه مردم و کشور میباشد. موضوع نگاه بیطرفانه امری است که وجود ندارد زیرا همه نگاه ها طرف دارند. پس نگاه جنبش روشنفکری – ایران بعنوان جریانی فلسفی کاملاً ویژه و مستقل و البته غیر دینی نگاهی جهت دار و در جهت حل مسائل در جهان به شیوه ای انسانی و برای اکثریت مردم میباشد و در این راه مسلماً بعضی افراد و نیروها منافع خود را در تقابل با این نظرات میدانند.
ژانویه 2010 دی ماه 1388
جنبش روشنفکری – ایران
info@intellectualism-movement-iran.com