توهين به رهبران عقيدتی مردم محکوم است


توهین به رهبران عقیدتی مردم محکوم است

اخیرا در طی چند مرحله و هربار از نقطه ای در اروپا و با استناد به آزادی بیان و عقیده تصاویر زشت و غیر واقعی از محمد رهبر عقیدتی  یا پیامبر مسلمانان انتشار یافته است.

هر چند ادعا میشود که انتشار این تصاویر در راستای دفاع از آزادی بیان و عقیده است اما ابدا بنظر نمیرسد چنین چیزی مبنای این کار زشت باشد.

محمد انسانی بزرگ در تاریخ بشریت بود که توانست آنگاه که دو قدرت بزرگ آن زمان یعنی ایران و روم تضعیف شده بودند و نیاز بیک قدرت جدید برای کنترل جهان بود این نیرو را ایجاد کند.

سیستمی که محمد بنیان گذاشت توانست دنیای آشوب زده و بی ثبات آن زمان را آرامش و ثبات  و امنیت بخشد. صلح و امنیتی که بعد از محمد بر جهان و یا سرزمینهای تحت تسلط مسلمانان حاکم شد باعث سرعت بخشیدن به رشد تمدن بشرگردید.

حتی اسکندر با وجودیکه یکی از بزرگترین فلاسفه تاریخ بشر “ارسطو” را بعنوان معلم در سپاه خود همراه  داشت ابدا نتوانست تاثیری هم سطح محمد بر افکار و زندگی مردم جهان بگذارد.

مغولان بزرگترین گستره سرزمینی  درجهان و در طول تاریخ بشر را ایجاد کردند؛ چنگیز خان نیز  قوانینی بعنوان  “یاسا” داشت. اما از مغولان  نیز تاثیری همانند محمد بر جهان گذاشته نشد.

تاثیری که محمد بر جهان گذاشت تنها شامل سرزمین های اسلامی نبود بلکه بر تمامی جهان و آینده بشر گسترش یافت.

باید با قاطعیت گفت برخلاف آنچه که میگویند ” نهضت رنسانس یا بیداری و پیشرفت غرب از ایتالیا و یا از سیسل شروع شد”؛  این تحول در برخورد با سرزمین های اسلامی حاصل گردید.

جنگهای صلیبی و آمدن اروپائیان از دورترین نقاط اروپا به سرزمین های آباد و متمدن خاورمیانه چشم آنها را بروی دنیائی دیگر باز کرد. حکام سیسیل نیز در همین ارتباط و بعد از جنگ با مسلمانان و آشنا شدن با سیستم حکومتی و تمدن مسلمانان از این تمدن بهره بردند؛ ازجانبی اروپائیان غربی از بی تمدنی عمیق  رنج میبردند.  ریچارد معروف به شیر دل،  شاه انگلیس از جامعه ای بسیار عقب ماند ه به این قسمت آمد بطوریکه حتی سایراروپائیان او را به تمسخر میگرفتند. اما او پس از برخورد با تمدن اسلامی در سرزمین های خاورمیانه،  یکه و تنها ولی با انباری از تجربه و دانش فراگرفته از تمدن شرق به کشورش باز گشت و پایه های اولیه تحول در انگلیس بسیارعقب مانده  را ریخت.

از جانب دیگر افکار محمد برخلاف بعضی از متفکران برپایه خشونت و قتل و غارت نیست.

در افکار محمد تبلیغ صلح و بخشش بر خصومت و کشتار کاملا میچربد.

برخلاف موسی و عیسی و تعدادی دیگر،  محمد شخصیتی واقعی است و تمام تبار و سابقه اش در زندگی مشخص میباشد. او فردی امین و مورد اعتماد و نجیب بود.

پس درج  چنین تصاویری که ابدا با واقعیت نسبتی ندارد نمیتواند مبنائی اصولی و انسانی داشته باشد. بلکه بنظر میرسد که برنامه و اهداف خاصی از تخریب و یا ترور شخصیت محمد وجود دارد.

1- میتواند عاملی برای  جریحه دارد کردن احساسات معتقدان به محمد باشد تا آنها را به عکس العمل  تند وادارد و پس از آن ادعای مظلوم نمائی بکنند.

نباید فراموش کرد هر انسانی بطور طبیعی در مقابل بعضی حرفها و یا حرکات عکس العمل نشان میدهد. آگاهی از این حساسیت و انجام آن  بمعنی هدف آگاهانه؛  تحقیر و در نتیجه تحریک میباشد.

بسیاری از مردم جهان از توهین ناموسی به مادرشان تمام اختیار و کنترل خود را از دست میدهند. حال اگرعده ای در گوشه ای از دنیا نسبت به مادرشان حساسیت ندارند و از طرفی این حساسیت را در دیگران میدانند، چنین حرفی را بزنند و بعد ادعا کنند چرا عصبانی شدی و بجای حرف در برابر حرف عکس العمل فیزیکی نشان دادی حرف غیر منطقی زده اند و مسئولیت هر اتفاقی با خودشان است.

قرار نیست رفتارها( رفتار دراین نوشتار بمعنی عام است که شامل کردار، گفتار و… میشود) در همه جا و با همه کس یکسان باشد. رفتارهائی که در ادارات از جانب کارمندان با روسا میشود و مخصوصا بعنوان مثال درهمان روزنامه ها با مدیران و صاحبان صورت میگیرد نمی تواند با رفتار عادی آنها در منزل و کوچه و خیابان و حتی با سایر کارمندان، یکسان باشد. حتی رفتار دو دوست صمیمی زمانی که با هم هستند و زمانیکه در مجامع میباشند با هم  متفاوت است.

رفتار مردم در کلیسا و مسجد و کنیسه و هر محل عبادتی با رفتار همان مردم در خارج متفاوت است.

کسی نمیتواند وارد حریم ( بمعنی عام از هرمحلی مانند خانه، کاخ و… گرفته تا سایر حریم ها) دیگری بشود و هرچه خواست بگوید و انتظار داشته باشد بعنوان آزادی بیان هیچ عکس العملی بغیر از چند کلمه پاسخ نگیرد. نمیتوان وارد کلیسا، کنیسه، مسجد و هر معبدی شد و هرچه که بدهان آمد به رهبر فکری و تفکرات حاکم بر آن محل گفت و انتظاری بیشتر از پاسخ دندان شکن نداشت.

مردم ممکن است بدلائل فرهنگی در منزل با نزدیکترین اقوام رفتاری داشته باشند که برایشان بسیار عادی باشد اما در خارج از منزل آن رفتار ابدا شایسته و قابل تحمل برای دیگران نباشد، پس نباید آن رفتار را با بکنند؛  بلکه باید رفتاری برابر پسند جامعه و دیگران انجام دهند تا سایرین حمل برتوهین نکرده پاسخ سخت و حتی دندان شکن ندهند. همچنین است رفتاری که در فرهنگهای جوامع مختلف متضاد یکدیگرند و باید رعایت همدیگر را بکنند وگرنه هیچ  صلح  و آرامشی در هیچ جای جهان  نخواهد بود.

همه دنیا میدانند که کشتن یک گاو در محله هندوها به چه معنی است و آنانکه چنین میکنند در واقع اعلام جنگ میدهند.  پس آنانکه چنین عکسهائی را منتشر میکند نیز اعلام جنگ داده اند و مسئولیت تمام عواقب آن برعهده خودشان است.

حرف میتواند جنگ یا صلح براه اندازد حرف باد هوا نیست.  بر همین اساس این نقاشی ها هم تنها رنگ و روغن و جسمی مرده  نیستند،  بلکه هدف دارند و هدف گفتن چیزی است که پاسخ آنرا هم میجوید، پس نباید از پاسخ گله کرد زیرا،آنکه چنین کرده میبایست نوع پاسخ را هم میدانسته باشد.

دولتها و مردم غرب اگر با استدلالات بالا مخالف هستند باید در قدم اول اثبات کنند که بهیچوجه با جنگ که عمل یا عکس العملی تند و خشن میباشند مخالفند. اما چنین نیست و خود آنها تمامی جنگها در قرون اخیر را براه انداخته اند.  اگر در مواردی خود در این جنگها دست نداشته اند و ظاهرا با جنگ و خشونت و برخورد تند مخالفند و میخواهند تا مسائل با مباحثه یا دیالوگ و بصورت صلح آمیز حل شوند؛ پس میبایست کشو ری را که جنگ برا ه انداخته مورد شماتت و تحریم قرار میدادند،  درحالیکه چنین نیست و دیده میشود روابط همین کشورها با آمریکا و اسرائیل  که بزرگترین جنگ طلبان و خشن ترین و بیرحم ترین کشورها هستند و باعث مرگ و نابودی ملیونها انسان میگردند؛

نه تنها قطع نمیشود بلکه برعکس با ضعفا و آنها که تحت ستم هستند محدود میگردد.

2- شاید هدف لوث کردن ماجرا است. مثلا آنقدر اینکار را در جاهای مختلف انجام بدهند تا مسلمانان ازعکس العمل خسته بشوند،  نیزاین نوع تحقیرعادی بشود. اما باید در نظر گرفت که عاقبت این عمل دامن همه را خواهد گرفت و همزمان چهره همه دیگر انسانهای برجسته جهان نیز لوث خواهد شد.

نتیجه آنکه هیچ چیز با حرمت در جهان باقی نمیماند.

واقعیت اینستکه اگر کسی میتواند محمد و افکار او و یا هر شخصی دیگر و افکارش را به نقد  معقول، مودبانه و آکادمیک بکشد هیچ کس جلوی او را نخواهد گرفت. کمااینکه میتوان گفت چنین عملی در مورد تمامی متفکران و صاحب نظران جهان( و از جمله محمد) صورت گرفته و مخصوصا در عصر حاضر انجام میگیرد و در مجموع نیز انتقادات و نظرات ارائه شده  نیز در تمام جهان منتشر میگردد و کمتر موردی پیدا شده که چنین شیوه برخوردی در جائی زیر سئوال برود. کمااینکه اکنون در تمامی دانشگاههای دنیا محققین آزادانه با تمامی نظرات برخورد میکنند.

جنبش روشنفکری ایران  درعین حالیکه حق نقد نظرات دیگران را برای خود محفوظ  میدارد،  در مقابل حق انتقاد از جانب دیگران برخود را نیز میپذیرد. اما نه به صاحب نظران  دیگر توهین میکند و نه برخورد توهین آمیز از جانب دیگران را برخود و یا دیگری  میپذیرد.

جنبش روشنفکری ایران جنبشی  کاملا مستقل با ایدئولوژی خاص و مشخص و مجزای از تمامی ادیان، ایدئولوژی ها و افکار موجود در جهان میباشد. این نوشتار نیز تنها برای دفاع از یک عقیده خاص نیست بلکه همه را شامل میشود و معتقد است:

انسانهای بزرگ و افکار بزرگ علیرغم اینکه با آن موافق یا مخالف باشیم متعلق به تمامی بشر است.  همانگونه که به یک اثر تاریخی بجا مانده در هرگوشه ای از جهان  بعنوان یادگار تمامی بشر نگاه کرده متعلق به همه جهان دانسته و گرامی میداریم، لازم است  تا افکار انسانهای بزرگ که افتخار تمامی بشریت هستند را نیز گرامی بداریم و بر همین مبنا صاحبان این افکار را متعلق به همه جهان دانسته و در همه جا و همه حال ارج بگزاریم.

کسانیکه خلاف این عمل میکند یا انسانهائی نادان هستند، که در اینصورت وظیفه عموم مردم و ارگانهای دولتی و مخصوصا رسانه های همگانی است تا به آنها آگاهی بدهند؛  یا هدفی خاص را از تخریب و ترورشخصیت مخالفان خود پی میگیرند.

اما آنگاه که خود رسانه های عمومی وارد این ماجرای توهین آمیز میشوند شک وجود توطئه ای برنامه ریزی شده شدت میگیرد.

ترور شخصیت از ترور فیزیکی بدتر است و این تروریستها باید به محاکمه کشیده بشوند.

چنین توهین هائی به آنچه که متعلق به تمامی بشر( و نه تنها به یک دین ویا تفکر خاص) است، توهینی به تمامی بشر و تاریخ انسان میباشد.

بکوشیم تا گذشته و گذشتگان ارزشمند خود را با احترام نگاه کرده ارج نهاده و بزرگ شماریم تا خود را بزرگ کرده باشیم و سرمشق خوبی برای آیندگان بشویم.

                                                      جنبش روشنفکری ایران

                                                              سپتامبر2007     شهریور 1386 

Intellectualism.movement-iran@hotmail.com

بالا رفتن قيمت نفت و نقش آن در اقتصاد و بحران مواد غذائی در جهان


بالا رفتن قیمت نفت و نقش آن در

اقتصاد و بحران مواد غذائی در جهان

چندی است قیمت نفت از حدود بشکه ای 30 دلار شروع به بالا آمدن کرد و دقیقا از 12 ماه پیش تا کنون به دوبرابر رسیده و از مرز 120 دلار گذشته چیزی که تا همین چند ماه پیش تصورش هم  برای عامه مردم امکان نداشت؛ همچنین بنظر میرسد که دارد بطرف بشکه ای  200  دلار میرود. 

برای این مسئله دلایل واقعی چندی وجود دارد و نه آن دروغ ها و استدلالات بچه گانه ای که در بازار های بورس نفت اعلام میشود؛  مثلا میگویند فلان لوله نفت فلان شد، در نیجریه فلان شد و یا شایعه  کم کردن تولید نفت فلان کشور باعث بالا رفتن قیمت شد؛ وامثال این گونه حرفها که تنها برای فریب اذهان مردم که راهی برای دستیابی به واقعیات ندارند ارائه میشود.

پیشتر در این خصوص چند نکته ای از نکات ذکر شده بود.  در اینجا دوباره نگاهی گذرا  برآنها میشود لیکن با پدیدار شدن بعضی دیگر از تبعات  بالا رفتن قیمت این منبع اصلی انرژی، لازم شد تا اینها نیز بررسی شوند.

از همین چند سال پیش همکاری و در پیش گرفتن مسیر صلح در کشورهای حاشیه خلیچ فارس که بیشتر به ابتکار ایران صورت گرفت تغییراتی را در مسایل سیاسی- نظامی و اقتصادی منطقه ایجاد کرد که ازجمله همکاری آنها در خصوص نفت و جلوگیری از سقوط قیمت  و حتی صعود آن بود.

از طرف دیگر آمریکا نیز بعنوان قدرت بزرگ اقتصادی جهان سیاست خود را عوض کرد واو نیز خواستار بالا رفتن قیمت نفت شد زیرا:

جناح حاکم بر آمریکا نفتی – نظامی است  پس با صعود قیمت نفت آنها به چند طریق سود کلا ن میبرند.

1- آمریکا میبایست هزینه های نظامی خود مخصوصا درعراق وافغانستان را تامین میکرد، مخصوصا مورد عراق که صاحب مقادیر عظیمی نفت است و صادرات آن میتوانست کمک خوبی برای آمریکا باشد.  بنابراین بالا رفتن قیمت نفت به چند دلیل به او کمک میکرد یکی آنکه مقدار زیادی سود مالی برایش داشت دیگر اینکه منابع مالی خوبی برای عراق بود تا بتوان کشوری را که آمریکا به نابودی کشانده بود با بودجه و درآمد خودشان ساخت و آنوقت افتخار بازسازی  را به آمریکا نسبت داد.

2 – بالا رفتن قیمت نفت سود صاحبان چاههای نفت در آمریکا را بالا میبرد. توجه شود که در اینجا اشارات بیشتر بر تنها یک کشور ( آمریکا) است وگرنه صاحبان چاههای نفت  سایر کشورهائی که با این زنجیره پیوستگی دارند در این تصمیم گیری دخیل و یا موافق بوده اند.

3 – تجارت نفت ( در مجموع) در دست آنهاست  و بالا رفتن قیمت نفت سودشان را  زیادتر میکند.

4 – پول اضافی نفت که وارد کشورهای حوزه خلیج فارس میشود با ایجاد جو کاذب حمله نظامی آمریکا به ایران ( و با توجه به جنگ در عراق و افغانستان و همچنین آشفتگی در لبنان که در نتیجه میتوان گفت تمام منطقه راشامل میشود)، صرف خرید اسلحه و بیشتر از آمریکا میشود و بدینترتیب به خود آنها باز میگردد.

5 – فشاری مشخص و عیان بر کشورهائی مانند چین و هند که در حال پایگیری بوده  و برای اینکار نیازمند واردات بیشتر نفت هستند وارد میشود.

6 – فشاری ناپیدا برکشورهای وارد کننده نفت مخصوصا آنها که کالائی ارزشمند برای صادرات ندارند وارد میشود.

اتفاقا همین نکته آخر است که به بحث ایندفعه بیشتر مربوط است زیرا راجع به  آنهای دیگر پیشتر صحبت شد. این نکته آخر مخصوصا اکنون که بحران مواد غذائی جهان را فراگرفته عیان میشود.

مسلما کشورهای غنی هر چقدر هم که مواد غذائی گران بشود باز هم قدرت خرید دارند اما کشورهای فقیر که دارای کالای صادراتی ارزشمندی نیستند تابتوانند در مقابل آن واردات مناسبی داشته باشند برای تامین مواد غذائی نیز با مشکل بیشتری روبرو میشوند.

بطور قطع میتوان گفت آن فاکتوری  که در جهان از مهمترین ها ( و شاید هم مهمترین) برای بالا بردن قیمتها بصورت واقعی ( و نه کاذب آنچنانکه در وسایل همگانی تبلیغ میشود) است قیمت انرژی مصرفی میباشد.

در تمامی کارها و از جمله کارهای تولیدی بیشترین هزینه صرف انرژی انسانی میشود. بدین معنی که نیروی کار(انسان) بیشترین هزینه را بصورت حقوق و… بخود تخصیص میدهد.  بهمین جهت  سعی میشود تا بجای نیروی انسان از وسایل مکانیکی، برقی، الکترونیکی ، هوشمند و… استفاده کنند تا بدینترتیب از تعداد پرسنل خود کم کنند. برای اینکار البته نیاز به انرژی جایگزین انسان است.

مورد دیگر در جهان استفاده از نیروی کار ارزان قیمت بعضی کشورها است. این نکته در مورد کشوری مانند چین که دارد به غول اقتصادی جهان تبدیل میشود بصورت پیچیده ای است. از یکطرف این نیروی کار ارزان بهمراه تکنولوژی پیشرفته (و تقریبا در سطح بسیار بالای جهانی)  باو این توان را داده تا بتواند کالا ها را با قیمتی بسیار پائین تولید کرده و بهمه جهان و از جمله کشورهای پیشرفته صنعتی صادر کند. از جانبی این موضوع اخیرا برای کشورهای پیشرفته مشکل ساز شده و مخصوصا آمریکا این کشور را تحت فشار قرار داده تا در نرخ برابری ارز خود تجدید نظر کند. از آنجائیکه چین  تن به چنین کاری نداد تا بتواند قدرت صادراتی خود را حفظ کند آمریکا با پائین آوردن ارزش دلار سعی کرد تا بتواند مقداری از این قدرت رقابت را برای خود حفظ کند. البته از طرفی دیگر پائین آوردن ارزش دلار بطور مستقیم بهای نفت، طلا و … را بالا میبرد. در نتیجه بالا رفتن قیمت نفت بعنوان یک فاکتور مهم در بالا بردن قیمت محصولات چین تاثیر میگذارد. یکی از نتایج این سیاستها که اخیرا هویدا شده بالارفتن نرخ تورم در چین به 8-9 در صد است که بالاترین رکورد در چین است. مسلما بالا رفتن نرخ تورم به بالا رفتن دستمزدها میانجامد و در نتیجه قیمت تولیدات چینی باز هم بالاتر میرود.

از جانب دیگر کشورهای فقیر مانند بعضی کشورهای آسیائی ( افغانستان، تبت و…) یا اکثر کشورهای افریقائی و تعدادی از کشورهای آمریکای جنوبی که نمیتوانند در این بازار جهانی ابدا همپای چین باشند در سراشیبی سقوط قرار میگیرند و یا گرفته اند. در اینجا همان اصطلاحی که برای مردم بکار میرود برای کشورها نیزمصداق پیدا میکند که : فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر میشوند.

بنابر آمار ارائه شده از جانب سازمانهای مسئول جهانی تولید محصولات کشاورزی در سال جاری 2-3 در صد بیشتر از سال پیش بوده و هیچ کمبودی در جهان نیست. پس معلوم میشود که مشکل در توزیع، در فقرو در حرص ثروت است.  و بدینترتیب است که بحران غذا در جهان بوجود میآید و حل آن نیز با شعار های پوچی که از جانب کشورها و یا سازمان ملل میدهند امکان ندارد.

تولید ارزان قیمت مواد غذائی نیازمند انرژی ارزان است در حالیکه قیمت آن بالا میرود. در کنار این کشورهای عمده تولید کننده  مواد غذائی اعم از کشورهای ثروتمند مانند آمریکا و یا فقیر مانند بنگلادش هر کدام بدلایل خاص خود میخواهند و یا مجبور به بالا بردن قیمت محصولات خود هستند.

هرچند ظاهرا معلوم نیست که عاقبت این جنگ بدون سروصدا به کجا میانجامد لیکن یک چیز را میتوان گفت که:  جنگ جنگ است و نتیجه این جنگ هم کشتار وحشیانه اما بی سروصدای مردمان فقیر است.

داستانی ایرانی چنین است که پادشاهی از یکی از نزدیکانش رنجید و قصد کشتن او را داشت همسر شاه که با آن شخص خویشی داشت از شاه خواست تا خونش را نریزد ( در حالیکه مقصودش این بود که او را نکشد) شاه قول داد و بعد دستور داد تا او را خفه کردند. آن شخص بهر صورت مرد اما خونش ریخته نشد؛ حال امروز جهان نیز چنین است. در حالیکه عده اندکی دارند میلیونها انسان را  بی سرو صدا و بهمین سادگی میکشند؛ اما ادای انسان دوستی را در میآورند. آنها با هر ترفندی افکار مردم را در جهت دلسوزی برای فلان قوم یا پیروان دینی خاص و… تحریک میکنند که هنوز باید در تب و تاب کشته شدن آنها اشک ریخت و سوخت. در حالیکه به این آدم ها ابدا نمیتوان اعتماد کرد.  زیرا کسیکه دلش برای انسان و انسانیت میسوزد در همه حال باید چنین باشد و دراین شرایط باید بفکر میلیونها انسان فقیری باشد که تنها بدلیل فقری که بر آنها تحمیل میشود میمیرند.  در غیر اینصورت و فرق  نهادن میان انسانها، انواع برچسبها مانند نژاد پرستی، آپارتاید وحتی بدتر از آن  را برخود میچسباند.

 بحران کنونی جهان ناشی از فقر نیست بلکه ناشی از نبود فلسفه و فکری واقعا درست و انسانی غالب برجهان میباشد.

آن دسته کشورهای اروپائی که دارای منابع عظیم درختان جنگلی هستند تنها از راه فروش آنها که بصور مختلف مانند  کاغذ، الوار، کارهای چوبی (مبلمان) و… و نهایت هم سوختن اضافات است، درآمدهائی در حدود کشورهای صادر کنند نفت در حوزه خلیج پارس دارند. در حالیکه درختان بریده شده پس از حدود 50 – 60 سال دوباره بحال قبلی باز میگردند و بدینترتیب ثروتی تجدید پذیر( برخلاف نفت) را ایجاد میکنند. آنها میتوانند پس از پایان یافتن نفت از همین انرژی  و یا از انرژی هسته ای و یا سایر انرژی هائی که در سایه تکنیکهای پیشرفته بدست آورده و میآورند، استفاده کنند.

اشاره شد در آمریکا جناح نفتی – نظامی بر سر قدرت است اما این بدان معنی نیست که جناح دیگر دست روی دست گذاشته و از این خوان یغمای جهانی بهره ای نمیبرد؛ مسلما آنها نیز دست اندر کارند. همه چیز درون دستگاه حاکمه تنها برای جناح حاکم نیست؛  پس اینها نیز بنوبه خود در بهم ریختن اوضاع جهانی بنفع خود نقش دارند که از جمله آن  بالا بردن قیمت سایر کالاها مثلا مواد غذائی است.

نگاه مختصری هم به کشورهای حاشیه خلیج پارس بکنیم. این کشورها که بیشترین درآمدشان و در مواردی تنها درآمد قابل قبول اشان از صادرات نفت است با بالا رفتن قیمت نفت گرفتار مشکلات عدیده ای میشوند. یکی از آنها که در اینجا قابل بحث است بالا رفتن نرخ تورم در این کشورهاست و اینکه اکثر مردم بسادگی خود را ثروتمند میبینند مثلا هر کس که دارای  یک کلبه خرابه است میبیند که قیمت اش سر به فلک میزند.  در واقع بسیاری از این خانه ها که تا استانداردهای جهانی فاصله زیادی دارند در حد قیمت های خانه های خوب کشورهای پیشرفته هستند. 

ثروتمند شدن کاذب باعث میگردد تا مردم برای کار دستمزد بالائی بخواهند و تن بهر کاری ندهند. این نکته باعث میگردد که سرمایه گذاری در صنایع و کارهای اساسی سودمند نباشد؛  از طرفی دیگر درآمد کارهای تجاری ولی در اصل معامله گری بسیار بالا برود.

عاقبت چنین امری برای این کشورها معلوم است آنها بسیار شکننده میشوند و با اندکی لرزش همه چیز فرو میریزد.  مثلا با سقوط قیمت نفت و یا ته کشیدن نفت فاجعه قابل پیش بینی است.

اساسا در عصر حاضر کشوری که صنعتی ، صاحب فن ، تکنولوژی و علوم پیشرفته نباشد عقب افتاده است و هیچ آینده ای ندارد و هرچه که ساخته پایه هایش بر روی آب است و بسادگی فرو میریزد.

در کنار این باید متحدان قوی و استراتژیک نیز برای خود بیابد.  دولتهای غربی و آمریکا تحت سلطه تشکلات مخفی ی  بسیار ثروتمند متشکل شده اند و در این تشکل ابدا جائی برای سایرین ( کشورهای خاورمیانه، چین، هند، روسیه و…)  نیست.  در نتیجه اگر سایرین خود را متشکل نکنند خرد کردن  آنها بصورت نیروهای منفرد بسیار ساده است.

بررسی سایر فاکتورها مثلا نقش مذهب در این تشکلات مهم است لیکن در این مختصر نمیگنجد.

اثرات منفی تورم بالا و لجام گسیخته بسیار است از جمله نکاتی که در اینجا قابل بحث میباشد ایجاد رشوه خواری و فساد است؛ زیرا مردم حاضر به کار با دستمزد پائین نیستند و در آنجا که کارها با دستمزد پائین صورت میگیرد باید با دریافت رشوه جبران شود.

از طرفی بعضی کارهای اساسی کشور وابسته به کارهای تحقیقاتی( علوم عملی- تکنیکی و اجتماعی مانند جامعه شناسی، جغرافیا، تاریخ، روابط بین الملل و امثالهم) است. اگر قرار باشد محققین تنها به حقوق خود اکتفا کنند جزو فقیر ترین اقشار قرار میگیرند که حتی قادر به تامین حداقل زندگی خود نیز نیستند. در این میان آنانیکه به علوم اجتماعی میپردازند علیرغم اینکه علم اشان در خدمت جامعه وبرای پیشبرد آن مهمترین هاست اما در میان مردمان مشتری ندارند و تنها دولت و یا موسسات خاصی با آنها سروکار دارند بنابراین نمیتوانند همانند سایرین از درآمدهای جانبی برخوردار شوند بدینجهت این رشته ها  بی طرفدار مانده و کسانی هم که وارد آنها میشوند بی علاقه شده و بدلایل مالی آنرا رها میکنند و یا با علاقه و حساسیتی که برای انجام چنین کارهائی است بکار نمیپردازند. این نکته باعث میگردد تا جامعه از داشتن محققین  مخصوصا در علوم اجتماعی  که پایه های پیشرفت یک جامعه را میریزند محروم شود پس عاقبت چنین جوامعی معلوم است و آن سقوط نابهنگام است.

لیکن راههای جلوگیری از تورم و آشفتگی اقتصادی وجود دارد؛ هرچند این راه ساده ای نیست و باید با سایرین به نبرد برخواست اما این کارها و پیچیدگی هایش ازمسائل عادی سیاسی و سیاست بوده و هر آنکه برای بدست گرفتن قدرت حکومتی سینه چاک میدهد باید بداند که با چنین مشکلاتی روبرو خواهد شد و باید بتواند بر آنها فائق آید. مسلما تمامی کشورها( دولتها) میخواهند تا بهر صورت وضعیت خود را حفظ و یا بهتر کنند و در این راه رحمی هم بدیگران نمیکنند پس باید هشیار بود. پیشتر گفته شده بود : در سیاست نه دوست وجود دارد نه دشمن؛  در عین حال همه دوست اند و همه دشمن.

نهایت اینکه:

باید پذیرفت  قیمت نفت، قیمتی واقعی نبوده زیرا  حتی از بهاء  یک بطر نوشابه و یا حتی آب ارزانتر بوده و هنوز هم هست، آنهم ماده ای که در جهان پایان میپذیرد و مسلما برای بشریت معقول تر و بهتر است تا تصمیمی جدی و صحیح برای حفظ  و مصرف بهینه و درست از آن بگیرد. شاید بالا رفتن قیمت نفت کمکی باین موضوع بکند که البته این نکته از اهداف بالا برندگان قیمتها نبوده و نیست و باحتمال قوی آنها دانشی هم از این موضوع نداشته اند؛  بلکه ازعواقب ناگزیر بالا رفتن قیمت یکی هم این میتواند باشد. نفت تنها برای سوختن نیست بلکه مواد بسیاری از آن گرفته میشود که در زندگی بشر از ضروریات است پس میبایست ارزش همه جانبه آن را در نظر داشت و از مصرف بی رویه آن جلوگیری کرد.

بعضی نظرات بر آنست که کشورهای ثروتمند (اروپائی) دارای منابع عظیم نفت هستند اما منابع خود رابرای آینده و زمانی که نفت کشورهای فقیر یا غیر صنعتی تمام شد، نگهداشته اند تا درآنزمان از مزایای  گوناگون آن بهره مند شوند و از طرفی آنها را به قیمتهای بسیار بالا و هم سطح چیزهای نایاب (طلا و…) بفروشند.

هرچند میدانیم که نفت تمام میشود اما طلا و سایر فلزات نایاب تمام نمیشوند،  پس نفت ارزشمندتر است.

متاسفانه اکنون جهان در دست باندهائی است که تنها منافع کوتاه مدت خود را میبینند و هیچ توجهی به آینده جهان وبشریت ندارند زیرا به تجربه دیده اند که چنانچه اتفاقی  بیفتد این مردمان فقیر هستند که فنا میشوند و آنها همچنان به حیات خود در بهترین مکانها و با مرفه ترین حال ادامه خواهند داد. آنها میدانند (و در واقع سیستم جهان را چنان ریخته اند) که حتی اگر میلیاردها مردم جهان بدلیل جنگهای وسیع اتمی و… و فقر و گرسنگی از میان بروند آسیبی به خودشان نخواهد رسید؛ زیرا  از طرفی برای آن مواقع برنامه ریزی  هم کرده اند.

اما علیرغم اینکه گفته شد قیمت نفت دارد به قیمت واقعی اش نزدیکتر میشود تا شاید جهان مجبور شود تصمیمی  درست برای مصرف این ماده تمام شدنی بگیرد میبایست به نکات و مشکلاتی که تحث تاثیر این بالا رفتن افسار گسیخته قیمت در جهان بوجود میآید اشاره میشد.

   هرچند انتظار نمیرود با وجود این سیستم حاکم بر جهان،  فکری بحال فقرا ( میلیونها انسان همانند همه ولی بدون مال و ثروت) بشود لیکن جنبش روشنفکری- ایران وظیفه خود میدانست تا این نکات را بنفع و صلاح بشریت و برای عامه و حتی ضبط در تاریخ بیان کند و امیدوار است عامه مردم هوشیار شده راهی برای حل و زدودن این معضلات و اعمال غیر انسانی پیدا کنند.

                                                                جنبش روشنفکری – ایران

                                                                               مای 2008   اردیبهشت 1387

info@intellectualism-movement-iran.com

اعتصاب بازار تهران حرکتی ضد توسعه طلبی و ضد ملی


اعتصاب بازار تهران حرکتی ضد توسعه طلبی و ضد ملی

در هفته گذشته بازار تهران برعلیه اقدام دولت برای دریافت مالیات دست باعتصاب و بستن بازار زد.

این حرکت بازار تحت الشعاع بحران اقتصادی جهان که از آمریکا شروع شد قرار گرفته و بدان پرداخته نشد درحالیکه یکی از مهمترین مسائل حاد ایران است که باید با آن برخورد جدی بشود.

درابتدا باید یک نکته بوضوح برای تمامی آنانیکه بامسئله مالیات در جهان آشنا نیستند روشن شود: تمامی دول پیشرفته و صاحب رفاه اجتماعی،  اساس در آمدهای اقتصادیشان  بر مالیات  و صادرات  استوار است.

مالیات

در آمدهای مالیاتی در این کشورها میبایست باز گوی تمامی هزینه های کشور باشد.

در کشورهای اروپائی پیشرفته که رفاه مردم تامین شده  و حتی حقوق بیکاری در حدی استکه میتوان یک زندگی در حد خوبی را داشت، تماما از مالیات تامین میشود.  جالب استکه حتی بر حقوق بیکاری نیز مالیات بسته میشود.

دو نکته مهم دیگر در زندگی یکی هزینه های بیمارستانی و دیگری بازنشستگی و پیری است که در این کشورها ابدا باعث نگرانی نیست. در این کشورها هزینه بزرگترین وپرخرج ترین اعمال ضروری  جراحی ( مثلا  قلب یا مغز)  باندازه همان پرداخت اندکی که برای دیدار یک پزشک عمومی برای یک بیماری عادی است میباشد. در صورت پیری و از کار افتادگی نیز محل های مناسب برای تمامی سالخوردگان کشور موجود است. تمامی یا صد در صد این هزینه ها که بحساب هزینه های دولت گذاشته میشود از محل درآمدهای مالیاتی است.

تمامی هزینه های دفاعی، اداری، ساخت و باز ساخت های آنچه که مربوط به عموم مردم و کشور است مثلا جاده ها و… تماماً از مالیات است.

بنابراین بودجه ها، هزینه ها و مالیاتها  بصورتی تنظیم میشود که با هم در هماهنگی و توازن باشند.

صادرات

اما صادرات امر دیگری  است و درآمدهای صادراتی به مصارف دیگری که مربوط به واردات کالاهای  ضروری  و توسعه کشور است میرسد.

مردم ابدا در آمد صادراتی را برخ دولت نمیکشند و از ممر درآمد های صادراتی انتظار خدمت ندارند. برای این مردم قابل فهم نیست که درآمدهای صادراتی مثلا نفت،  خرج  جاده کشی و بیمارستان و… بشود.

واقعا  و بدون هیچ گزافه گوئی چنین استکه؛  برای اروپائیان و مردمان کشورهای پیشرفته ابدا  قابل فهم نیست که کشوری مانند ایران وجود داشته باشد که عامه مردم مالیات ندهند،  بلکه تنها کارمندان و حقوق بگیران مالیات بدهند.  

در این کشورها هیچ چیز بدون مالیات وجود ندارد،  پس دولت پول دارد و در نتیجه میتواند خرج بکند. از طرفی مردم نیز از دولت متوقع هستند و برای هر موردی مالیات پرداختی خود را برخ دولت ، بیکارگان و کسانیکه کار سیاه  میکنند، میکشند.  پس دولت نیز در برابر مالیات دهندگان که عموم مردم هستند احساس مسئولیت میکند.

در این کشورها دست فروشی، مسافر کشی و… که بواسطه آن مالیاتی هم پرداخت نمیشود ابدا  وجود ندارد. هرکاری که برای آن مالیات پرداخت نشود بعنوان کار سیاه تلقی شده و در صورت دستگیری مجازات سنگین دارد.  کسانیکه کار سیاه میکنند ( مالیات نمیدهند) در جامعه منفورند و از طرف مردم طرد میشوند.

متاسفانه در طی تمامی تاریخ ایران مردم یاد نگرفته اند که باید مالیات بصورت دقیق و حساب شده مانند کشورهای پیشرفته بپردازند.  در کنار آن برعکس از زمانیکه ماده ای تمام شدنی ( نفت) پیدا شد که صادر بشود این فکر اشتباه و کاملا غلط پیدا شد که پول صادرات نفت باید خرج مردم بشود.  حتی در زمان انقلا ب این شعار غلط و گمراه کننده را انقلابیون مذهبی آن زمان و حاکمان امروزی  مطرح میکردند که پول نفت سر سفره شما خواهد آمد؛  بدون اینکه اندک دانشی داشته باشند که آوردن این پول بر سر سفره مردم بدین صورتی نبود که در فکرشان میبود و امروز نیز در فکر اکثریت مردم است.  بلکه پول صادرات اعم از نفت ویا هرچیز دیگری باید برای واردات لوازم مورد نیاز در جنبه های   مختلف زندگی اعم از رفاهی تا ساخت کارخانه های صنعتی بکار گرفته شود و نه اینکه بدین شکل امروزی  بر باد برود.

اما موضوع بازار تهران بدین صورت استکه در پیش از انقلاب پشتوانه اصلی نیروهای مذهبی در دست گیرنده  سکان انقلاب همین بازار بود  و  رهبری  آن  نیز در دست عده ای آخوند بود.

این آخوند ها اکنون به سردمداران رژیم تبدیل شده اند و اکنون بهمراه تعدادی از بازاریان سابق تهران که حامیان اصلی ورهبران بازار بوده اند بصورت بزرگترین سرمایه داران  کشور در آمده اند.

در کنار آن اکنون عده دیگری از آخوند های فقیر تر رهبری بازار تهران را  در دست گرفته اند. بنابراین یک تضاد و دو دستگی در میان آنها ایجاد شده است و بهمین جهت یک جنگ پنهان میان آنها  درگیر است.

آن دسته آخوندهائی که اکنون به سرمایه داران بزرگ تبدیل شده اند در طی دهها سال حکومت به بعضی از واقعیت ها پی برده اند و متوجه شده اند که اداره یک مملکت با آن شعارهائی که میدادند سازگار نیست و برای بیشتر پولدار شدن و نیز توسعه کشور باید از سیستم های صحیحی (  از جمله مالیات) که در جهان کارآئی خود را هم نشان داده استفاده ببرند.

درمقابل آن دسته آخوندهائی که از ثروت کمتری برخوردار هستند و عموما به خمس و ذکات( مشخصا از طرف بازاریان) وابسته میباشند در برابر این حرکات موضع میگیرند.  

برای روشن شدن مطلب باید توجه کرد که شاید اکثریت قریب به اتفاق بازاریان تهران هر کدام  سالیانه ملیونها تومان بعنوان خمس و زکات به آخوندها میدهند و بدینوسیله بهشت را هم برای خود میخرند. اما در برابر آن حاضر نیستند  مالیات خود را که کمتر از این میزان است بپردازند.

در موارد بسیار خمس  یا زکاتی که بازاریان به  آخوندها و یا به بعضی باصطلاح محتاجان میدهند از حقوق بسیاری از حقوق بگیران  بیشتر است. 

کمبود در آمد حقوق بگیران که بار اصلی مملکت بر دوش آنهاست باعث میگردد که آنها برای جبران این کمبود دست به کارهائی بزنند که بعنوان رشوه و… است و تاثیر مستقیم منفی  بر جامعه میگذارد. چنانچه این بازاریان که مرکز ثقل آنها در بازار تهران است ( ولی گستردگی آن به تمام کشور کشیده میشود)، مالیات  خود را که حتی کمتر از میزان خمس و زکات است بپردازند دولت پول خواهد داشت تا حقوق بهتری به کارمندان بپردازد و از این طریق رشوه خواری و فساد که عامل اصلی آن نیاز است تا حدود زیادی برچیده خواهد شد.

در حالیکه بازاریان بسادگی و با کمترین زحمت پول زیادی بدست میآورند و یک کارمند با تمامی مشقات نمیتواند معاش ماهیانه خود و خانواده اش را تامین کند و این تضاد را به عینه میبیند هیچ راهی ندارد غیر از اینکه به رشوه خواری و آنچه که فساد اداری است کشیده بشود.  پس گناهی بر گردن آنها نیست،  بلکه بر عهده دولت بی سیاست یا بی لیاقت یا بی قدرت است باضافه  بازاریان که با ندادن مالیات به حرکتی ضد ملی و ضد توسعه طلبی دامن میزنند.

در اینجا موضوع تنها به این مسئله بر نمیگردد که دولت برای بازاریان و یا عموم مردم روشن نکرده است که تفاوت میان در آمد  مالیاتی و صادراتی چیست بلکه این در واقع یک جنگ پنهان میان دو جناح آخوند هاست و در اینجاست که یکی از بزرگترین مشکلات حکومت مذهبی ایران  بروز میکند.  

زیرا که دولت مذهبی است و مذهبیون و آخوندهای بزرگ و پولدار آن را در اختیار دارد؛ اما همین ها برای حکومت نیاز به آخوند های پائین رتبه دارند؛  بدینسان استکه درگیریِ میان آنها  بیشتر در جهت حل منافع خود و یا تقسیم ثروت مملکت میان خود میباشد و نه در جهت منافع کشور و عامه مردم .  

در اینجاست که ملی گرائی و توسعه طلبی  فدای منافع عده  اندکی که بیشتر آخوندها هستند میشود.

آیا واقعا میزان درآمدهای صادراتی ایران بالاست؟

یک نکته دیگر که مردم ایران با آن آشنائی ندارند اینستکه فکر میکنند واقعا میزان درآمدهای صادراتی ایران  در جهان بسیار بالاست.  در حالیکه نمیدانند که حتی همین میزان درآمد های صادراتی از درآمدهای  بسیاری شرکتهای بزرگ جهان، بسیار کمتر است.  شرکتهائی که در بعضی کشورها تعدادشان بیشتر از انگشتان دست است ( و در ایران تنها یکی است) و بنابراین درآمد  سالیانه آنها چندین ده  برابر تمامی درآمد صادرات نفتی و غیر نفتی ایران است.

بنظر میرسد که مردم و حتی بازاریان ابدا نمیدانند که درآمد 20 میلیارد دلاری صادرات غیر نفتی ایران که همین هفته جشن آنرا برگزار کردند در برابر در آمد شرکتهای بزرگ در جهان رقمی بسیار بسیار ناچیز است.

بهر حال باید گفت هر چند بازار نگاهی ملی گرایانه به کشور دارد اما از آنجا که این نگاهی دقیق  و در جهت کلی و اصولی توسعه کشور نبوده  و اکثرا واپسگرایانه  است  در مواردی بصورت

باز دارنده و ضد ملی در میآید.

نتیجه و ختم کلام در چند کلام ساده:

1- هزینه های مملکت باید از طریق مالیات تامین شود.

2- درآمدهای صادراتی باید در جهت واردات و توسعه صنعتی ، علمی بکار رود.

3- دولت باید تکلیف خود را با قدرتهای جانبی مانند بازار (تهران) که بصورت مانعی در برابر توسعه کشور درآمده اند روشن کند.  تصمیم گیرنده برای ایران، بازار ( تهران) نیست؛ اگر آنها به بازدارندگی ادامه بدهند باید با  تصمیمات مناسب جلوی آنها را گرفت و این قدرت وحشتناکِ مخرب در سیاست را از آنها سلب کرد.

                                                            اکتبر 2008    مهر 1387

                                                                                         جنبش روشنفکری- ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

پايان ابر قدرتها، آغاز قدرتها، ايران قدرت منطقه


پایان ابرقدرت

آغاز قدرتها

ایران قدرت منطقه

تا 15 سال پیش که شوروی سوسیالیستی برپا بود جهان را دارای  دو ابر قدرت  میخواندند. هرچند در آن هنگام چین کمونیست صاحب بمب اتمی بود اما در برابر توان و در اصل تاثیرگذاری این دو قدرت در سراسر جهان قدرتی بحساب نمیآمد. اروپا نیز از تشتت رنج میبرد و هیچ کدام از کشورها حتی انگلیس به تنهائی قدرتی در حد آن دو بحساب نمیآمد.

پس از فروپاشی شوروی  برای چند سال اندکی آمریکا تنها قدرت بزرگ یا تنها ابر قدرت بود.

لیکن چندان طولی نکشید که اروپا خود را متشکل کرد و اکنون توانسته است بصورت قدرتی در جهان مطرح شود.

چین نیز به دنبال تحولاتی که تحت فشار غرب و خصوصا آمریکا صورت گرفت نه تنها سقوط نکرد بلکه اکنون به قدرتی بزرگ در جهان تبدیل شده است.

روسیه نیز توانست خود را جمع و جور نماید و دوباره در جهان سربلند کند.

اما در کنار این چهار قدرت( آمریکا؛ اروپا؛ چین؛ روسیه) در جهان کنونی قدرت دیگری نیز در جهان پای به عرصه نهاده است و آن ایران است.

مقایسه سیستم قدرتهای پیدا شده در جهان به همان شیوه ای که در مورد دو ابرقدرت صورت میگرفت کاملا اشتباه است. در وضعیت کنونی جهان چین به قدرتی تبدیل شده که نظری  بر دخالت در امور داخلی سایر کشورها ندارد لیکن بواسطه توسعه  اقتصادی اش در جهان جایگاه  ویژه ای یافته است که نمیتوان از آن چشم پوشید؛  در کنار آن، گستردگی و توان نظامی  موقعیت اش را در جهان بیشتر تقویت و تثبیت میکند. روسیه نیز به گسترش نفوذ و دخالت در سایر کشورها توجهی ندارد. اروپا بعنوان اروپای مشترک نمیتواند چنین باشد اما کشورهای اروپائی ممکن است چنین بخواهند لیکن هیچکدام از کشورهای اروپائی به تنهائی در مقام کشوری قدرتمند که بتواند همپای سایر قدرتهای جهان تاثیر گذار در سیاست جهان باشد نیست. در این میان  تنها آمریکاست که مداخله جوست و در نتیجه مورد انتقاد گسترده و مستقیم جهانیان میباشد.

وضعیت منطقه

پس از فروپاشی شوروی،  تعدادی از جمهوریهای سابق که در شمال ایران بودند بی صاحب گردیدند، آمریکا تصمیم بر در اختیار گرفتن آنها گرفت. اما ایران نیزمنافع و موجودیتش در گیر بود.

 طرح های آمریکا برای سلطه بر شرق ایران و خاورمیانه با طرح های ایران برخورد و اصطکاک پیدا میکرد.  این جدل ها و خواست ها نهایتا به جنگ کشیده شد. سیاستمداران و برنامه ریزان و استراتژیستهای آمریکا با تکیه بر نیروی بازو( نظامی) عمل میکردند اما ایرانیان با تکیه بر فکر و سیاست؛  بنابراین هرچند در مقطعی آمریکا تلاش کرد تا طالبان را به جنگ با ایران وادار کند اما ایران بدرستی از زیر بار آن شانه خالی کرد و در نهایت آمریکا را به چاه افغانستان انداخت.

حتی در زمان شروع جنگ آمریکا، همواره اسامه بن لادن و القاعده را از طالبان طلب میکرد. امری که در صورت پذیرش بمعنی گردن نهادن و بردگی تام و تمام بود،  درآنصورت طالبان بهترین آلترناتیو  برای آمریکا در افغانستان میبود و آمریکا همان طالبان را برسر کار باقی میگذاشت.

اما پیش از آنکه ماجرا بخواهد بدرازا  بکشد نیروهای شمال( افغانستان) که تمامی آموزش و تدارکات و برنامه های خود را از ایران دریافت میکردند با سرعتی بسیار که تمامی آگاهان سیاسی- نظامی را به شگفتی انداخته بود با حمله زمینی ( که همواره تعیین کننده جنگ است) طالبان را فروریخت. این ضربه ای گیج کننده برای آمریکا و تمامی هم پیمانانش بود. این پیروزی بحساب آمریکا گذاشته شد؛  ایران نیز ابدا بدان اعتراض نکرد؛ زیرا در سیاست کنونی ایران اصل عمل است و نه شعار؛  در ایران سیاسی عمل میکنند و احتیاجی  به جنجال نمیبینند در نتیجه ضربه های احتمالی آینده کم میگردد؛  بر خلاف آمریکا که شعار دادن را بر عمل عاقلانه ارجح میداند. آمریکا برمبنای نیروی بازو عمل میکند و دید دراز مدت  دقیق ندارد.

از مرحله حمله به افغانستان بود که ابر قدرت آمریکا شکست و پایان آن رقم خورد. آمریکا که تا آن مرحله خود را ابر قدرت معرفی میکرد میدید که نمیتواند به تنهائی به کشور بسیار عقب مانده با دولتی بسیار ضعیف و بدون تجربه سیاسی- نظامی که خودش پایه گذاری کرده بود حمله کند. آمریکا با کمک نیروهای زیادی از کشورهای مختلف وارد افغانستان شد و هنوز هم پس از چند سال نیروهایش درگیر جنگ و عملیات نظامی اند و کشته میدهند؛  در حالیکه  ایران که دارای برنامه ای دراز مدت و مشخص بود ازهمان ابتدا با کمک هم پیمانان افغانی اش شروع به پیشبرد برنامه های سیاسی-اقتصادی کرد. ازجمله احداث جاده هرات بود که ایران را به تاجیکستان وصل میکرد. ایران بدینوسیله کشورهای شمال افغانستان را بخود وصل و وابسته کرد.

ابر قدرت جهان ( حتی با کمک  همپیمانانش)  نتوانست یکی از ضعیف ترین کشورها را باداشتن بی تجربه ترین دولتها( که حتی معنی دولت را هم نمیدانست)  برکنار وخواست خود را عملی نماید از اینجا بود که ضعف و نه قدرتش نمایان شد.

آمریکا با حمله به عراق اشتباه خود را تکمیل کرد. در این مقطع نیز تکیه و عملکرد آمریکا بر زور بازویش  بود. اما ایران تکیه بر چندهزار سال تجربه تاریخی( وخصوصا جنگ 8 ساله با عراق) که بزرگترین سرمایه و قدرتش بود داشته بر مبنای عقل و تاکتیک عمل کرد و آمریکا را در چاه عراق انداخت.   

هرچند ظاهرا آمریکا توانست در عرض مدت کوتاهی حکومت صدام حسین را برکنار کند اما پیروزی حاصل نشد. آمریکا که به تنهائی قادر به حمله به کشور ضعیف عراق نبود انگلیس و چند کشور دیگر را با خود همراه کرد. اما اکنون پس از بیشتر از یکسال همچنان در تله گیر کرده اند؛  نه راه پیش دارند و نه راه پس. اگر آنجا را ترک کنند شکست تلقی شده و در ضمن همه چیز را دو دستی تقدیم رقیب کرده اند  و ماندن آنها نیز غیر از هزینه های اضافی جانی و مالی؛ بی آبروئی و کشتار مردم بی گناه که اکنون تمام جهان را بدرد آورده؛ هیچ عایدی برای ایشان ندارد.

افسانه ابر قدرتی آمریکا کاملا در هم شکسته و حتی میتوان گفت خود آمریکا نیز ورشکسته شده است.  اما وضعیت جهان اکنون به گونه ای استکه اعلام ورشکستگی آمریکا همه چیز را آشفته میکند؛ این خواست هیچ کشوری نیست، خصوصا آنها که قدرت منطقه ای شده اند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و خواستار بقای آمریکا در سطح مناسبی است.

هشدار و تهدید از جانب ایران

اخیرا یکی از بزرگترین استراتژیستهای ایران با استناد به بعضی کتب مذهبی از عملیات نیروهای اسلامی در جهان حمایت کرده و گفته که این عملیات تروریستی نیست.

تفسیر و تبیین سیاسی این نکته بیانگر  پایان مرحله ای مهم از قدرت منطقه ای شدن ایران است.

ایران پس از شکست طالبان چون آنها را بخود نیازمند دید به شیوه ای کاملا مطابق با سیاستهای امروزی جهان ( همچنانکه آمریکا صدها نیروی تروریست را در جهان مورد حمایت قرار داده)،  نه تنها آنها بلکه بسیاری از نیروهای اسلامی را به نوعی حمایت کرد وبزیر کلید خود در آورد. ایران تا حد بسیار زیادی موفق شد اختلافات مذهبی میان مسلمانان را کاهش دهد و بدین ترتیب اکثریت وسیعی ازنیروهای مسلمان که در برابر اسرائیل و آمریکا و قدرتهای سلطه گر موضع گیری داشتند را بخود جذب کند. آنها نیز چون به ایران احتیاج داشتند رابطه متقابلی را برقرار کردند. در همین رابطه استکه هشدار یا تهدید این مقام برنامه ریز اهمیت مییابد. در واقع معنی پیام کاملا واضح و چنین استکه:

چنانچه آمریکا براین باور باشد که دارای نیروی نظامی بسیار برتر از ایران و در همجواری اش بوده  ومیتواند به این کشور آسیب جدی برساند؛ آنگاه در حالیکه ایران هزاران کیلومتر از آمریکا و سایر حامیان اش  دور است، به کمک همین نیروها میتواند آنها را در داخل کشورشان مورد حمله قرار بدهد.

این هشدار یا تهدیدی کاملا دیپلماتیک بود که مشاوران و رهبران سیاسی دول باید آنرا فهمیده باشند.

این هشدار نشانه پایان مرحله اول از تثبیت ایران بعنوان قدرت منطقه و آغاز مرحله دوم آنهم در حدی نظامی است و توان نظامی ایران را بشکل دیگری میتواند نشان دهد و پاسخگوی دول متجاوز در خود کشورهایشان باشد. این پیام نشانگر نوعی  خاص از قدرت است که در اختیار هر کشوری نیست شاید ایران تنها کشوری در جهان باشد که بعد از قرنها به چنین قدرتی دست یافته و بدینسان استکه باید ایران را  بعنوان قدرت منطقه که در جهان تاثیر گذار است پذیرفت.

ایران قدرتی در منطقه ای بوسعت کشورهای شرقی تا مرز چین و هند و در مرزهای غربی تا مدیترانه است. تحولات در ایران بطور جدی بر تمام این کشورها و در نتیجه جهان تاثیر میگذارد.

با منطقه ای شدن قدرت در جهان نقطه پایان تئوریهای سرتا پا اشتباه مارکس و لنین نیز رقم خورد.    آن مرحله امپریالیستی که پایان سرمایه داری و نوید جامعه کمونیستی میخواندند بشکل دیگری در آمد.

ایران در حال حاضرازآنچنان  قدرت و موقعیتی برخوردار استکه  بدون سلاح اتمی نیز هیچ کشوری و یا حتی مجموعه ای ازکشورها  حتی نمیتوانند  بطور جدی وارد بررسی طرح حمله ای بدان و یا مداخله برای تغییر رژیم باشند.  

لیکن داشتن فن آوری و نیز غنی سازی اورنیوم حق مسلم تمامی کشورهای عضو آژانس است و هیچ مقامی حق ندارد  کشوری   را؛  و در این جا ایران را از آن محروم کند؛  مخصوصا با استدلالات غیر معقولی که در خصوص ایران ارائه میدهند.

در این مقطع از تاریخ بشر جهان چند قدرتی گردیده وایران قدرت منطقه است.  کشورهای  جهان  باید این واقعیت را  بپذیرند.

                   جنبش روشنفکری ایران  

                                                       19  سپتامبر 2004   29 شهریور 1383

Intellectualism_movement_iran@hotmail.com

تهديد رئيس جمهوری آمريکا توسط رهبر انقلاب ايران


 تهدید  رئیس جمهوری آمریکا از جانب رهبر انقلاب ایران

چهارشنبه 16 ژولای 2008 برابر با 26 تیر 1387 آقای خامنه ای بعنوان بالاترین مرجع قدرت در ایران طی یک سخنرانی که مستقیما از تلویزیون ایران پخش میشد رئیس جمهوری آمریکا را شدیدا” مورد تهدید قرار داد.

ایشان در این سخنان اشاره کرد؛ چنانچه رئیس جمهوری آمریکا  غلطی بکند و  به ایران حمله کند با این تصور که اواخرحکومتش است و بعد از اندکی از کار برکنار شده و شخص و دولت دیگری برسرکار آمده  و او برکنار از مجازات بماند تصوری اشتباه است و ایران از گناه او نخواهد گذشت.

آقای خامنه ای در این قسمت از سخنان با لحنی بسیار دیپلماتیک صحبت کرد که علیرغم ظاهر آرام ایشان و کلمات بظاهر متین  بسیار تند و تهدید آمیز بود. درک این زبان برای سیاسیون بسیار ساده بود.

بیان این نکته و تهدید در سخنرانی رهبر انقلاب و بالاترین مقام ایران یک تحول سیاسی  بزرگ  در جهان بود که باید مورد بررسی قرار بگیرد؛ زیرا در طی ده ها سال که آمریکا قدرت بلامنازع نظامی و اقتصادی جهان بود برای اولین بار بالاترین مقام سیاسی اش مورد تهدید به مجازات که میتواند حتی مرگ باشد قرار گرفت ولی آنها جرات نکردند حتی بدان بپردازند.

حال به بررسی این جمله کوتاه اما بسیار مهم پرداخته میشود.

باید درهمین ابتدا گفت، این  صحبت آقای  خامنه ای در کل صحیح است و جنبش روشنفکری- ایران سالها پیش بدان اشاره داشته است. اینکه کشورهائی مانند آمریکا زیر نام دروغین  حکومت دمکراتیک برای خود سپرهای دفاعی ایجاد کرده جنایتهای بزرگی در جهان بکنند و بعد هم که دولت اشان برکنار شد خود را مبرا از همه چیز بدانند و انگار نه انگار که همین افراد بوده اند که فرمانهای جنایت را صادر کرده اند امری  مسخره است.

آنها اعضا دولت را بعنوان افراد حقیقی مبرای از هر جنایتی میدانند و در بدترین حالت میگویند دولت بعنوان یک مرجع حقوقی گناهکار است و آن  دولتی هم که فلان کار را کرده اکنون وجود ندارد پس کسی نیست تا پاسخگو باشد و بهمین سادگی تمام جنایتکاران را تبرئه کرده و آنان آزادانه زندگی کنند. از آن بدتر این مسئله را هم بعنوان نکته ای مثبت و با نام دمکراسی با افتخار بر سر مردم میکوبند. لیکن سئوال اصلی همچنان باقی میماند؛  مگر دولت چیست یا کیست؟ مگر غیر از همین انسانهاست؟

اما چرا این حرف و استدلالی بدین معقولی اکنون و در این مقطع زمانی از جانب ایران مطرح میشود؟ چرا استدلالی که میتواند در مورد خود رهبران ایران نیز صدق و عمل کند از جانب آمریکا و سایر دول در سکوت میماند؟

چرا در عین حالی که تلویزیون ایران در اقدامی عجیب آن سخنرانی را  دو روز بعد یعنی جمعه 18 ژولای برابر با 28 تیرماه  باری دیگر پخش کرد،  بر روی این نکته تاکیدی نکرد؟  حتی در گزارش خبرگزاریها ( مخصوصا ایسنا که خبرش را تقریبا همگی بهمان ترتیبی که او داده بود پخش و درج کردند) این صحبتها و تهدیدهای کاملا مشخص با زبانی دیگر و بشکلی دیگر بیان شده بود که در آن نمیشد آن بیان سیاسی بظاهر آرام اما بسیار تند را دید.

ایسنا صحبتهای آقای خامنه ای را بصورت زیر تغییر  و  بسیار نرم تر کرد؛  سایر رسانه های جمعی نیز از این نوشته استفاده کرده اند.

“ايشان خاطرنشان کردند: اين که برخی بگويند رييس‌جمهوری آمريکا در ماه‌های آخر مسووليت خود اقدامی را انجام دهد و دردسر آن برای دولت آينده بگذارد، تصور اشتباهی است، زيرا اگر کسی اقدامی انجام دهد، ملت ايران او را حتی در زمانی که در مسووليت هم نباشد مورد پيگرد قرار خواهد داد و مجازات خواهد کرد. “

از آخرین سئوال شروع کنیم؛ مسلما صحبت های تهدید آمیز آقای خامنه ای  آگاهانه بود و مسئولین تلویزیون هم میدانستند که چرا این سخنان را دوباره پخش میکنند. از طرفی میدانستند که طرفهای صحبت اشان کیستند و آنها علیرغم تمامی ظواهر کلمات، زبان سیاسی آن (تهدید نهفته) را میدانند و این برای آنها کافی بود؛ زیرا هدف  روشن کردن این تهدید برای تمامی مردم نبود بلکه تاکید بر آن  برای دولتمردان آمریکا بود.

برای پاسخ قسمت اول سئوال باید کمی به روابط و شرایط ایجاد شده نگاه کرد. در این روزها مسائل زیادی در جریان است که باید آنها را همانند قطعات پوسل در کنار هم قرار داد تا تصویر واقعی مشخص شود. بعضی از این قطعات که علنی شده چنین است.

اخیرا در  مسایل لبنان و اسرائیل تحولات زیادی رخ داده که در آن شکست اسرائیل کاملا مشخص گردیده بطوریکه حتی صدای آمریکا که همواره ( حتی تا همین چند روز پیش) سعی میکرد اسرائیل را پیروز نشان دهد در برنامه تفسیر خبر جمعه 18 ژولای ( 28 تیر) دو ایرانی را دعوت کرده بود؛ آنها بصراحت شکست اسرائیل در مبارزه با حزب الله را اعلام کردند و از آن فراتر آنرا در رابطه با یک مبارزه یا جنگ میان ایران و آمریکا قلمداد کردند که در نتیجه نیز شکست با آمریکا بوده است. آنها علنا گفتند” اکنون قدرت ایران در لبنان تثبیت شد و برعکس آمریکا ضعیف شده”.  این حرفی استکه دوسال پیش و بعد از شکست اسرائیل در جنگهای 33 روزه مشخص شد و جنبش روشنفکری- ایران نیز آنرا در تحلیلی به عیان گفت.

از جانب دیگر آمریکا در حال باز کردن دفتری در ایران است، خطوط هوائی میان دو کشور نیز بزودی براه خواهد افتاد، تیم بسکتبال ایران به آمریکا رفت و بسیاری کارهای ریز دیگر که انجام  شد و خواهد گرفت. هرچند ظاهرا اینها قدم های کوچکی است اما کارها همیشه از همین جا شروع میشود.

ظاهرا هدف دولت جرج بوش آنست  تا پیش از پایان دوره ریاست جمهوری افتخار ابتکار در ایجاد رابطه صلح جویانه با ایران را برای خود کسب کند تا بتواند در انتخابات آینده نیز پیروز شوند. این نکته را باید در کنار آن قرار داد که اخیرا آمریکا با بحرانهای اقتصادی زیادی روبرو شده که همه مسئولین اصلی  ناگزیر از اذعان شدند و حتی مخالفین دولت بوش این مشکلات را به دو جنگ در منطقه و مخصوصا جنگ در عراق نسبت میدهند.  بنابراین سعی دولت بوش بر آن قرار گرفته تا این مسئله را کم رنگ کند؛ یکی از سیاستهائی را هم که در پیش گرفته و اعلام کرده کاهش نیروها در عراق و افزایش در افغانستان است.

در اینجا  باز باید به یک ضعف  یا نادانی و یا سردگمی که در سیاستهای آمریکا پیش آمده اشاره شود. اینکه آمریکا که تا چندی پیش بر این تصور بود که ایران را در محاصره گرفته ولی اکنون خود در افغانستان در محاصره افتاده و آنرا تشدید هم میکند. زیرا کشورهای متحد در کنفرانس شانگهای در تمامی اطراف او قرار دارند و ایران نیز در راه پیوستن بدانهاست که محاصره را کامل میکند. اگر آمریکا میتوانست در عراق بماند باز پشتش آزاد بود و راهی برای نجات مییافت اما در افغانستان کاملا در تله است؛ مگر اینکه ایران را بکمک بطلبد.

توجه شود که آرامش در عراق تنها پس از پذیرش قدرت ایران در عراق توسط آمریکا و با انجام جلسات مشترک بوجود آمد از طرفی این نشانه ضعف آمریکا نیز بود.

از جانب دیگر پاکستان که تا همین چند سال پیش همواره دولتهایش آمریکائی و مردمش ضد آمریکا بودند اکنون یکپارچه ضد آمریکا شده اند بطوریکه همین هفته های اخیر درگیریهائی لفظی بسیار تندی میان پاکستان و آمریکا ردوبدل شد؛  حتی حمید کرزای رئیس جمهور افغانستان  میخواست وارد معرکه شود که پاکستان به تندی رو در رویش ایستاد.

آمریکا که تا همین چند سال پیش قدرت برتر نظامی – اقتصادی جهان بود اکنون در بحران اقتصادی قرار گرفته و به تبع آن قدرت نظامی اش نیز ضعیف شده است بطوریکه ابدا امکان ندارد بتواند در برابر کشوری مانند ایران (که ابدا قدرت نظامی اش با آن کشور قابل مقایسه نیست) در گیر شود این هم از موضوعاتی بود که در همان برنامه تلویزیونی صدای آمریکا مجبور شدند بصراحت بدان اعتراف کنند. هرچند این ضعف برای بسیاری از سیاسیون با تجربه از مدتها پیش مشخص بود و  مقاماتی در کشورهای مختلف و حتی آمریکا بدان اشاره کرده بودند ولیکن نکته جالب در بیان آن از صدای آمریکا آنجاست که این تلویزیون بعنوان سازمانگر و خط دهنده تمامی نیروهای وطن فروش ایرانی  میباشد. این افراد که تمام رفتار و اعمالشان برمبنای گفتارها و تفاسیر ارائه شده از جانب آمریکاست با شنیدن این تحلیل ها آب پاکی بر دستهایشان ریخته میشود.

موضوع دیگر ادامه گفتگوها برسر موضوع هسته ای ایران و برگزاری کنفراسی در همین روزها در ژنو بود که برای اولین بار نماینده بلند مرتبه ای هم از آمریکا شرکت داشت. تمامی صحبت ها و سئوالات از سران آمریکا و مخصوصا رئیس جمهوری و وزیر امور خارجه این بود که؛ شما همواره تاکید داشتید تنها زمانی در جلسه ای با ایران مینشینید که ایران غنی سازی اورانیوم را متوقف کند اما  اکنون چنین نیست پس چرا شرکت کردید.  دولتیان آمریکا نیز برای توجیه، حرفهائی زدند که نهایت نشانگر ضعف و شکست سیاستهایشان بود.

حال میرسیم به تهدید کردن رئیس جمهوری آمریکا؛ اما قبل از آن باید بخاطر آورد که در کشورهائی مانند آمریکا جناههائی در پشت پرده تمامی قدرت را در دست دارند و رئیس جمهوری تنها نماینده و سخنگوی آنهاست و نه مردم. این قدرتهای پشت پرده در مواردی با هم اختلافات یا تضادهای منافع دارند که باعث درگیریهائی میان آنها میشود. اما رئیس جمهوری فردی است که گاه در رده های پائینی این قدرتها هستند و تنها تا زمانیکه در پست ریاست جمهوری قرار دارند از محافظان و… امکانات زیاد بهره میبرند و پس از آن بیکباره بمیزان زیادی از این امتیازات کم میشود و بهمین دلیل بسیار آسیب پذیر میشوند.

این افراد و حتی ورای آنها یعنی آن سازمانهای قدرتمند پشت پرده  و مخفی تنها بدلیل سازماندهی و قدرت مالی میتوانند برای خود سپر محافظتی قوی ایجاد کنند در حالیکه ابدا نفوذی معنوی بر هیچکس ندارند.

در مقابل رژیم حاکم بر ایران، اسلامی است و ایران اکنون مرکزیت جهان شیعه را درخود جای داده است بهمین دلیل از قدرت نفوذ معنوی بسیار زیادی بر میلیونها انسان برخوردار است؛ انسانهائی که حاضرند بخاطر عقیده اشان جان خود را با رضایت کامل فدا کنند؛ در حالیکه در اطراف آن قدرتهای جهمنی تنها مردمانی گرد آمده اند که فقط  پول را میشناسند و البته این هم تربیتی است که خود همین تشکل ها بدانها داده اند.

ابدا نمیتوان این تصور را بذهن راه داد که حتی یکنفر در دنیا پیدا بشود که بخاطر اعتقاد به جرج بوش  ویا فلان گروه قدرت مخفی حاضر بشود بخودش نارنجک ببندد تا رهبر یا رهبران ایران را منفجر کند اما برخلاف آن میتوان دید که هزاران نفر حاضر هستند تا بدستور یا فتوای رهبران دینی جان خود را  برایشان در برابر هر چیز و مخصوصا کشتن امثال جرج بوش فدا کنند. همین نکته را اگر با دقت بیشتری نگاه کرده و کمی بشکافیم به نکات بسیاری پی میبیریم.

حال بهتر است به یک نکته فلسفی توجه کنیم؛ اگر آنچه که در مورد حقوق بشر از جانب غرب ادعا میشود درصدی درست باشد پس این نکته موردی عقیدتی میشود که میبایست مردم بدان معتقد باشند  و زمانیکه بدان معتقد شدند میبایست آمریکا را بعنوان رهبر یا پیشبرنده حقوق بشر در جهان بپذیرند  و تمامی جنگهائی را هم که براه انداخته بعنوان موردی بشر دوستانه و برای انسانیت بپذیرند.  بنابراین رئیس جمهوری آمریکا نیز فردی با خصوصیات معنوی میشود، در اینصورت میبایست حداقل اندکی از آنچه را که معتقدان به اصول معنوی برای رهبران اشان انجام میدهند برای او انجام بدهند، اما در عمل میبینیم که چنین انتظاری مسخره بنظر میرسد.  نتیجتا تمام آنانکه میگویند ادعاهای آمریکا و سایر دول در مورد انسان دوستی، حقوق بشر، دموکراسی، جنگ برای آزاد سازی، جنگ برعلیه دیکتاتورها  و… را قبول دارند؛ دانسته و یا ندانسته دروغ میگویند و بدان اعتقاد ندارند زیرا که اعتقاد تبعات خود را دارد.

حال بدانجا رسیدیم تا ببینیم چرا آقای خامنه ای چنین تهدید آشکاری را در این مرحله کرد.

مسلما جواب در دل همین گفتار مشخص شده است، اینکه اکنون آمریکا در یکی از ضعیف ترین

دوران های اقتصادی، نظامی و سیاسی تاریخ چندین دهه اخیر خود قرار گرفته است.

این تهدید آشکار ریاست جمهوری آمریکا اگر از جانب سیاستگزاران اصلی پشت پرده ( که در واقع تهدید آنها بود)  قدرت پاسخگوئی داشت مسلما به جرج بوش اجازه موضع گیری و دفاع از خود را میدادند. اما درحالیکه بیچاره رئیس جمهوری آمریکا ترس در جانش افتاده، اجازه ندارد از حقوق و از جان خود  دفاع کند. پس میبایست مواظب گفتار و کردار خود باشد و پایش را از گلیم اش درازتر نکند.

 برای بررسی این تهدید اگر یک نگاه دقیق دیگر را از قلم بیاندازیم ضعف بزرگی را نشان داده ایم. اینکه آیا واقعا تهدید آقای خامنه ای بر این مدار بوده که اگر دولت جرج بوش حمله ای بهر نقطه ایران بکند پاسخ یا مجازاتش را باید در هرکجا و هر زمان  بپردازد  و یا اینکه صحبتهائی بر سر حمله به نقاطی خاص یعنی محل سکونت یا تجمع سران ایران بوده که در نتیجه خامنه ای  در مقام دفاع از جان خود و اطرافیانش چنین تهدید جدی و تند و خطرناکی را کرده است.

اما پاسخگوئی آمریکا در برابر این تهدید نیز مسئله جالبی میشد زیرا به بحثی دامن میزد که نتیجه آن برملا شدن یکی از اساسی ترین ضعف های این سیستم ها و دمکراسی کاذب آنهاست.  پس از این بابت نیز خود را به نشنیدن و ندانی زدن بهتر بود.  آنهم برای حکومتی که کمترین حرکت و یا حرف را مخصوصا از جانب کشورهای ضعیف و بویژه از جانب دشمنی مثل ایران ابدا  بدون پاسخی دندان شکن نمی گذاشت. پس این سکوت آمریکا از زاویه ضعف بود.

نهایت اینکه سوای تمامی فاکتورها و حقایق خارجی و داخلیِ آمریکا  و از جمله اعتراف رئیس کل بانک مرکزی  به وضعیت اسف انگیز اقتصادی کشورش؛  وضعیت درونی آمریکا به جائی رسیده که خانم پولوسی رئیس کنگره در سخنانی به لزوم کم کردن قدرت و اختیارات رئیس جمهور مخصوصا در خصوص شروع جنگ اشاره کرد، این موضوع نشان میدهد که تا چه حد آمریکا به ضعف گرائیده است. همین نکته هاست که از چشم رهبران سیاسی جهان بدور نمیماند و به آقای خامنه ای این قدرت را میدهد  تا با چنان قاطعیتی رئیس جمهوری آمریکا را تهدید به تنبیه یا مجازات نامحدود در هرکجا و حتی در کشور خودش آمریکا بکند.

                                                 ژولای 2008          تیرماه 1387

                                                                                           جنبش روشنفکر ی- ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

جنگ، نفت، ولفوويز؛ و درخواست آمريکا از ايران برای حل مسئله عراق


جنگ، نفت، ولفوویتز  

و درخواست آمریکا از ایران برای حل مسئله عراق

هدف آمریکا از حمله به عراق تسلط بر جهان بود؛  زیرا با تسلط بر عراق و منابع نفتی اش و با بمحاصره در آوردن ایران و وادار کردن ایران به تسلیم، منابع نفتی تمام منطقه را بزیر کلید میگرفت و در آنصورت میتوانست تمامی کشورهای جهان را بزیر کلید بگیرد.

شاید بسیاری از علاقمندان به سیاست بدانند که تئوریسین های اصلی چنین طرحی که بنام نومحافظه کاران شهرت یافته اند از یهودیان صهیونیست میباشند که دولت مسیحی- صهیونیستی بوش را هم برای چنین منظوری  بر سر کار آوردند. و شاید بدانند این یهودیان صهیونیست بر مبنای کتاب مقدس اشان که مملو از تشویق به جنایت و جاسوسی و انواع اعمالی است که نه تنها در عصر حاضر بلکه در همان زمان نگارش نیز ضد انسانی بحساب میآمد، عمل میکردند؛ زیرا وعده حکومت بر جهان در آن بوده و آنها چندین قرن برای آن نقشه کشیده بودند.

چنانچه یهودیان صهیونسیت بوسیله آمریکا بر این منطقه استراتژیک جهان پیروز میشدند تمامی کشورهای دیگر باید یوغ آنها را میپذیرفتند.  پس با یک نگاه ساده مشخص میشود  نیروهای غیر (ضد) صهیونیست برعلیه این پیروزی اقدام میکردند اما هیچکدام با نام و نشان خود وارد کارزار نشدند و هیچکدام جرات نکردند رسما این داستان را بیان کنند. کشورهائی مانند روسیه و چین که بزرگترین دشمنان چنین پیروزیی بودند هیچگاه این موضوع را با این صراحت نگفتند و ظاهرا در این ماجرا هیچ دستی نداشتند. اما با کمی دقت میتوان متوجه شد که آنها میتوانند یکی ازبزرگترین حامیان مخالفین آمریکا در عراق و حتی افغانستان و سایر کشورهائی باشند که آمریکا درآنها دست درازی میکند.  

نیروهای مسیحی ضد یهود که سالیان با اینها در جهان جنگیدند و حاضر نیستند یهودیان بر سرزمین مقدس و محل تولد مسیح دست اندازد بطور مخفیانه در تضعیف این کشور( اسرائیل)  و در نتیجه تضعیف آمریکا در عراق عمل میکنند. آنها نیز باندازه کافی دلیل و انگیزه دارند تا گروههائی را در عراق برای مبارزه مسلحانه ترغیب کنند. اما هیچکدام این مخالفین با نام خود اینکار را نمیکنند بلکه به طریقی  سایر کشورها و یا نیروها و یا سازمانها را بدین کار تحریک و ترغیب کنند.

جنگ و نفت

چرا آمریکا که متوجه شده  استراتژی اش درعراق شکست خورده به اشغالگری ادامه داد؟ 

پاسخ روشن است. هرچند آمریکا میدانست که  ” نقشه آ ”  شکست خورده اما به ” نقشه ب ” ادامه داد. این نقشه چیز پیچیده ای نبود مگر ادامه جنگ برای بالا رفتن قیمت نفت و فروش اسلحه.

جنگ در منطقه باعث بالا رفتن قیمت نفت شد. این پول از کیسه کشورهائی پرداخت میشد که نفت نداشتند و مجبور به وارد کردن آن بودند. کشورهائی مانند ژاپن، چین؛ هند و سایر کشورهای آن منطقه؛  همچنین کشورهای آفریقائی که خود فقیر بودند و بسیاری کشورهای دیگر مجبور به خرید نفت گران قیمت شدند. این مسئله باعث تضعیف اقتصاد آنها میشد در نتیجه در جهان ضعیف میشدند. لیکن

باید توجه کرد که هرچند آمریکا وارد کنند نفت است اما خود دارای مقدار زیادی نفت است که صاحبان آنها در همان جناح نفتی- نظامی حاکم بر کشور هستند و از بالا رفتن قیمت سود خوبی میبرند. آنها از تجارت نفت نیز سودهای زیادی میبرند که با بالا رفتن قیمت، سود آنها نیز نجومی بالا رفته است.

اما نکته جالب توجه پول نفت است که به کشورهای صادر کننده سرازیر میشود. این کشورها که بیشتر در همین منطقه استراتژیک (قلب یا مرکز جهان) قرار دارند. از ضعف های اساسی جمعیتی، عدم انسجام و تجربه کشورداری، وضعیت بد طبیعی و آب و هوائی و… رنج میبرند.  با این وجود این کشورها در هر سال مقدار بسیار بسیار زیادی از درآمدهای نفتی خود را برای خرید اسلحه میپردازند. در حالیکه افراد کافی و متخصص  و… برای استفاده از آنها را ندارند و با یک محاسبه ساده نظامی مشخص میگردد که در واقع آنها هیچگونه راهی برای استفاده از این سلاح ها را ندارند و تنها دارند این درآمدهای نفتی را به جیب آمریکا برمیگردانند.

معادله چنین است؛ شرایط جنگی قیمت نفت را بالا میبرد که درآمد اصلی  جناح حاکم  نفتی- نظامی  آمریکا است؛  و حالت جنگی کشورهای منطقه را وادار میکند که دوباره درآمدهای نفتی اشان را برای خرید سلاح به همین گروه در آمریکا بازگردانند.

از طرف دیگراین معادله باعث گردیده تا جناح های دیگر در آمریکا و اروپا  ضربه بخورند و در پی مبارزه با آن برای منافع خود باشند.

جناح صنعتی- تجاری آمریکا بدلیل اینکه در اوایل جنگ  تصور میکرد ممکن است در عراق پیروزی زود رس بدست آید؛  گفت که کشور( آمریکا) درحال جنگ است و نباید به دولت (بوش) انتقاد کرد؛  در نتیجه نوعی حکومت نظامی رسمی اما رسما اعلام  نشده را به اجرا گذاشتند. ولی اکنون  طولانی شدن جنگ و ضربه به منافع شان آنها را رو در رو با جنگ عراق قرار داده است.

موضوع ولفوویتز

حال که ماجرای عراق به این مرحله رسیده و تنگی در آمریکا آنها را به تنگ آورده؛ جناح مقابل شروع به موضع گیری کرده است. برای اینکار همیشه اینگونه است که پرو بال را میزنند تا پرنده نتواند پرواز کند.  بهمین جهت است که بسیاری از اطرافیان جرج بوش رئیس جمهور آمریکا را مجبور به استعفا کردند تا اکنون که نوبت به ” پل ولفوویتز” رسید. او که در ظاهر گمنام و تنها رئیس بانک جهانی است،  در اصل از طراحان اصلی نو محافظه کاران و همه برنامه های اصلی در دولت  جرج بوش  و از جمله  حمله به عراق، بوده و همواره در مهمترین ترین جلسات حضور دارد.

در این مقطع  جناح صنعتی- تجاری برای کوتاه کردن دست دولت؛  او را به اتهامی بسیار ناچیز از مقامش بعنوان رئیس بانک جهانی انداختند تا ضربه ای باشد و نشان دهد که دیگر دوران نومحافظه کاران بسر رسیده. کاملا روشن استکه اتهام وارده به ولفو ویتز یعنی رساندن حقوق همکار یا رفیقه اش به مبلغ ناچیز 200000 هزار دلار بهانه است. زیرا در آمریکا  و در میان این مقامات پولهای بسیار گنده ای دزدی میشود و امتیازات بسیاری بهمدیگر میدهند که این یکی ابدا چیزی بحساب نمیآید زیرا این حقوق ها (حتی در کشورهای متوسط از نظر اقتصادی در اروپا)  بسیار عادی است.  پس این کار تنها انگشت نشان دادن است.

اخراج پل ولفوویتز یهودی صهیونیست از ریاست بانک جهانی تصفیه حسابهای درونی است که  نشان از بن بست در میان دو گروه عمده حاکم بر آمریکا و درگیری حاد میان آنها دارد. پس ایران باید از این موقعیت کاملا سود ببرد.

ایران در بحران جنگ و نفت

ایران نیز از بالا رفتن قیمت نفت استفاده برد؛ پس حالت جنگی برایش بد نبود.

اما ایران بدلیل تحریم های آمریکا مجبور بود  سلاح های مورد نیازش را از کشورهای دیگری غیر ازآمریکا بخرد. پس آمریکا یکی از بزرگترین مشتریهایش را از دست داد.  

دیگر اینکه ایران بدلیل تهدیدها شروع کرد به تهیه و حتی تولید سلاح هائی که برای دفاع از کشور استراتژیک بودند. ایران برخلاف کشورهای نفتی منطقه و مشخصا  شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس از امتیازاتی مانند  بزرگی کشور همراه با کوهستانی بودن و داشتن آب و نیروی انسانی برخوردار است. مضافا اینکه ایران به اهمیت علم پی برده و با سرمایه گذاری بر روی این نکته به جائی رسیده که متخصصان اش در مرحله ابتدائی اما نسبتا خوبی هستند و البته چون ضرورت جنگ ایجاب میکرد بیشترین نیروی علمی و پولی را روی تولیدات نظامی گذاشت.

ایران که تجربه جنگی 8 ساله و تمام عیار را  داشت توانست از این نکته استفاده ببرد و بداند کدام سلاح ها را برای مقابله با حملات آمریکا در منطقه نیاز دارد و در حد توان به تولید آنها پرداخت.

همانطوریکه گفته شد بسیاری کشورها مخصوصا روسیه و چین که تسلط آمریکا بر منطقه را برابر با انقیاد خود میدیدند به طروق مختلف به ایران در دستیابی به بعضی سلاح ها کمک کردند که از جمله اینها اژدرهای با سرعت بالا ست که حتی آمریکا نیز از آنها در اختیار ندارد و در صورت درگیری با ایران باید قید ناوهای جنگی خود در خلیج فارس را بزند.

نکته دیگری را هم که باید بدان توجه کرد اینستکه:  روسیه نیز علاقمند نیست ایران دارای بمب اتمی و یا قدرتی بزرگ بشود پس در این میان آنها نیز سیاستی دوگانه را پیش گرفتند.

دعوت آمریکا از ایران برای حل بحران عراق

اما چرا اکنون دولت آمریکا علنا از ایران برای حل مشکل عراق دعوت بهمکاری کرده و از طرفی دیگر حزب مخالف ساز دیگری میزند. 

مسلم اینستکه جناح نفتی- نظامی ها در حال از دست دادن قدرت است و برای حفظ قدرت  به ایران نیازدارد؛ همانگونه که ایران باعث بقدرت رسیدن ” جرج بوش”  در دوره قبلی شد که دلایلش همان منافع مشترک در بالا رفتن قیمت نفت در شرایط جنگی و فروش اسلحه بود؛ اکنون هم ایران تنها کشوری است که میتواند نفتی- نظامی ها را نگهدارد و بر سریر قدرت بنشاند.

باید توجه داشت که مذاکره در میان بزرگترین دشمنان همواره در طول تاریخ امری عادی بوده و اینکه اکنون سالهاست ایران و آمریکا  مذاکرات مستقیم نداشته اند کاری بسیار اشتباه بوده که میتوان گفت به سیاستها و منافع هر دو کشور ضربه زده است. ایران در واقع اختلافات اساسی اش با اسرائیل است و با اجتناب از مذاکره با آمریکا همواره میدان را برای جولان اسرائیل در عرصه سیاسی آمریکا خالی گذاشته است و از طرفی اجازه داده که هر آنچه در توان مخالفان است برعلیه ایران و ایرانیان و تاریخ ایران بکار ببرند؛  تا جائیکه با جعل در تاریخ  در فیلم های سینمائی و از آن بدتر در دائره المعارف ها از این ملت و کشور تاریخی که در تمدن بشر نقش اساسی ایفا کرده  چهره دیگری ارائه دهند و بجای آن قوم گمنام و… یهود را بسیار رئوف و پیشبرنده تاریخ بشر نشان دهند.

از طرفی در این مذاکرات ایران  باید متوجه باشد که اگر آمریکا بسادگی از تله عراق در آید ممکن است برایش دردسر درست کند؛ اینکار مشخصا با سخت تر کردن تحریم ها پیش میرود،  تا جائیکه ایران کاملا در تنگنای اقتصادی بیفتد.  

پس باید با هشیاری تمام و مخصوصا با ایجاد وحدت و نزدیکی با گروه شانگهای وارد عمل بشود.

ایران اکنون باید از  مسائل و مشکلات پیش آمده برای دولت فعلی آمریکا کاملا استفاده ببرد و نباید در این میان  تنها به منافع  گروهی خاص از سرمایه داران نوکیسه پیدا شده در کشور فکر کند، که خیانت محض به کشور است.  دولت کنونی ایران در برابر مردم و آیندگان پاسخگوست.

این منطقه از هزاران سال پیش استراتژیک و قلب و مرکز جهان بوده و خواهد ماند وهمه چیز در اینجا رقم میخورد.

                                                       مای 2007     اردیبهشت 1386

                                                                              جنبش روشنفکری – ایران

Intellectualism.movement-iran@hotmail.com

بحران بی سابقه اقتصادی در آمريکا، دلائل و عاقبت


بحران بی سابقه اقتصادی در آمریکا؛ دلایل و عاقبت

چند روزی است که بحران عظیم اقتصادی آمریکا کاملا عیان شده  و پیشنهاد رئیس جمهوری آن کشور

” جرج بوش”  برای کمک 700 ملیارد دلاری دولت به شرکتهای خصوصی فعلا با یک مانع ( مجلس نمایندگان) متوقف شده و تنها امید مجلس سنا است.  بررسی دلیل مخالفت مجلس نمایندگان  موضوع جالبی است؛ زیرا  وجود شکافی بسیار بزرگ در میان قدرتمندان آمریکا را نشان میدهد.  شکافی که نتیجه یک اختلاف اساسی ایجاد شده است. این نوع اختلاف  زمانی کاملا عیان میشود که ضربه اقتصادی واقعا عظیم و گیج کننده بوده،  طرفهای درگیر شروع به محکوم کردن یکدیگر و انتقام کشی بکنند و دیگر راهی برای بازگشت به قدرت اولیه نبینند و نباشد.

اما حتی اگر این مانع  توسط  مجلس  سنا برطرف شود و کمک مزبور که بنظر میرسد تنها راه نجات اقتصاد بحران زده و آشفته آمریکاست تصویب شود؛ باز هم این اقتصاد به سرانجام نخواهد رسید.

از زمانیکه دولت نظامی- نفتی  بوش تصمیم به حمله به خاورمیانه گرفت و همزمان چند چیز دیگر را نیز پیگیری کرد، مشکل اصلی اقتصاد آمریکا شدت گرفت.

1- از طرفی موضوع محور شیطانی را مطرح کرد و در این راستا دست به اقداماتی زد.

2- حمله به برج های دوقلو را بهانه ای  برای بعضی اقدامات نظامی قرار داد. هرچند هنوز این اتهام که عوامل جاسوسی آمریکا و اسرائیل در آن دست داشته اند بقوت خود باقی است.

3- سپس ارسال آنتراکس ( ماده ای بسیار خطرناک و کشنده) که  باعث کشته شدن چند آمریکائی شد را بعنوان دلیلی بر اعتقاد خود بر دست داشتن القاعده در حمله به برج های دوقلو اعلام کرد.  

در مقابل نماینده القاعده گفت: آنها  مردمانی ساده هستند و ابدا نمیدانند این ماده چیست.  اما آمریکا حمله اش را انجام داد و صدها هزار قربانی گرفت.

اخیرا ( بنابراعلام  مقامات آمریکائی)  معلوم شد که خود آمریکا در این کار دست داشته و ماده مربوطه ساخت آمریکا بوده و از آزمایشگاهی در یکی از پایگاههای نظامی در آمریکا توسط  فردی مسیحی ارسال شده؛  که پس از مشخص شدن  ماجرا ( در همین چند هفته اخیر) فرد مذبور خود کشی کرده است . توجه شود که در این موارد سازمانها امنیتی شخصی را مقصر معرفی میکنند و خودشان او را میکشند و نامش را خود کشی میگذارند و بدین ترتیب پرونده را بسادگی میبندند.

مقامات قضائی و سایر مسئولین آمریکا، آن کشور باصطلاح دموکراتیک  که بوق مزخرفاتش جهانیان را کر کرده است؛ بجای پیگیری  مسئله کشتار آمریکائیان و افغانها( که میتواند میزان پایبندی و یا احترام به حقوق بشر را نشان دهد)، انگار که هیچ موضوع مهم انسانی رخ نداده است  همه سر در لاک فرو برده اند و همه چیز در بوته فراموشی ( فراموشخانه) نهاده شده است.

متاسفانه در این میان دولتهائی هم که با آمریکا سر مخالفت دارند آنقدر از خود عقل و سیاست بخرج نمیدهند تا این موضوع را عمده کرده و پیگیری کنند تا بحساب آمریکا بابت آنهمه کشتار اعم از مردم خود و یا سایر کشورها، با استدلاتی کاملا کاذب،  در دادگاههای بین المللی رسیدگی شود.

 هیچ دادگاهی هم در جهان،  قدرتمندان را به خاطر بدترین جنایتهای ضد بشری به محاکمه نمیکشد.

ظاهرا همه قرص فراموشی خورده اند یا حافظه تاریخی اشان آسیب دیده است.

این یکی از بزرگترین شرمساریها برای بشر قرن بیست و یکم است که این همه جنایت را ببیند و چشم برهم نهد. این چشم فرو بستن ها یعنی همکاری با جنایت که از این بابت همانند همان جنایتکاران میشوند. پس بهتر است این جنایتکاران دم فرو بندند و حرف از بشر و حقوق او نزنند.

اما چون این موضوع بحث  نوشتار حاضر نیست بهمین مقدار اکتفا میشود.

4- هر لحظه شیپور جنگ با ایران را میدمید. این عمل باعث ایجاد ناامنی درمنطقه ای که بیشترین درصد انرژی نفتی جهان از آنجا صادر میشود، میگردید.

البته موارد بسیار دیگری هم هست ولی این لیست را در همین جا میبندیم. بجای آن اشاره میشود که جنبش روشنفکری- ایران  تمامی اقداماتی را که آمریکا میخواست بکند مرحله به مرحله پیش بینی و  نتیجه و آینده  آنرا نیز اعلام میکرد.  چنانچه به نوشته ها و اعلامیه های جنبش روشنفکری- ایران از همان 7- 8 سال پیش نگاه شود صحت تمام آنها روشن  میگردد. اما آنچه به این بحث برمیگردد آنستکه:

جنبش روشنفکری- ایران از  دو سه سال پیش بصراحت اعلام کرد:

اقتصاد آمریکا ورشکسته شده است،  لیکن این امر اکنون اعلام نمیشود زیرا با اینکار تمامی اقتصادهای وابسته فرومیریزند و بحران عظیمی تمامی جهان را فرا خواهد گرفت. پس اکنون هیچکدام از کشورها نمیخواهند اعلام  شود اقتصاد آمریکا ورشکسته شده است تا زماینکه خود را از خطر برهانند.

حتی نوشتیم:  کشوری مانند چین که از این موضوع کاملا آگاه است همچنان به ارسال کالا به آمریکا ادامه میدهد زیرا میخواهد تاآنجا که ممکن است آمریکا را بیشتر زیربار بدهی ببرد. هرچند ممکن است بعضی بدهی های آمریکا به این کشور باز نگردد ولی بنظر نمیرسد چین نتواند این بحران را حل کند زیرا از مردم و سیستمی بسیار منظم  در حد یک پادگان نظامی برخوردار است.

اما اگر بخواهیم این احتمال را بدهیم که اعلام ورشکستگی بعضی شرکتهای آمریکائی تاکتیکی از جانب این کشور میباشد تا ضربه را به شرکتهای طرف معامله آنها در کشورهای دیگر منتقل کند راه به جائی نخواهیم برد و احتمالی دقیق و نتیجه بخش نخواهد بود.  زیرا در آنصورت آمریکا از این تاکتیک ضربه بیشتری خواهد خورد که از سودش بسیار بیشتر است.

از نوشتار یا هشدارهای  جنبش روشنفکری- ایران  بعضی کشورها مانند ایران استفاده کردند و حتی الامکان خود را از زیر یوغ  دلار و اقتصاد آمریکا خارج کردند.

اما خود آمریکا که زیریوغ بعضی جناح های سرمایه داری قدرتمند، بصورت کشوری مستعمره در آمده،  قدرت تصمیم گیری ملی برای نجات نداشت و نهایت بدینجا رسید که  بنظر نمیرسد  حتی کمک 700 میلیارد دلاری دولت به بعضی شرکتهای خصوصی وسرمایه داری  راه نجاتی اساسی برای آمریکا باشد.  حتی اگر این مبلغ کمک و نجاتی مقطعی و محدود برای اقتصاد آمریکا باشد، در مقابل جهانیان فهمیدند که دیگر نمیتوانند و نبایست روی قدرت آمریکا حساب کنند.

اکنون جنبش روشنفکری- ایران  بصراحت بیشتری نسبت به پیش میگوید؛  دوران آقائی ویکه تازی آمریکا کاملا بسر رسیده و این کشور بسرعت در حال پائین رفتن است.

دلار سبز دیگر طلا ی زرد نیست، بلکه پولی کاغذی و ضربه پذیر است.

مسئله را بدینصورت  ساده میتوان  بیان کرد. در جهان امروز تعداد  کشورها و مردمان محدود هستند. این کشورها با هم روابط  سیاسی، اقتصادی و… دارند.  تا همین یک دهه پیش آمریکا با تمامی آنها بغیر از چند کشور محدود که آنها را تحریم کرده بود دارای روابط اقتصادی بود.  در این موقعیت آمریکا از زاویه قدرت با آنها برخورد میکرد. اما از چند سال پیش ورق برگشت و از زمانیکه کشور بظاهر ضعیفی ( در مقام مقایسه با آمریکا) بنام ایران شروع کرد تا معاملات نفتی را با ارز دیگری از جمله یورو و همچنین ارزهای کشورهای دیگر مانند ینِ ژاپن انجام دهد زنگ خطر برای اقتصاد آمریکا کاملا بصدا درآمد اما این کشور که غرور کورش کرده بود نمیخواست این مسئله را ببیند.

بعد از ایران تعداد دیگری  از این مسئله پیروی کردند.  پیدایش  یورو  نیز  باعث گردیده بود که پشتوانه ارزی بسیاری از کشورها مخصوصا کشورهای اروپائی تغییر کند وپشتوانه آنها دیگر تنها طلا و دلار نباشد.  بهمین دلیل بسیاری از دلارهای ذخیره در بانکهای مرکزی این کشورها به آمریکا برگشت و جای آنها را یورو گرفت. این یعنی تضعیف گسترده  و جدی موقعیت دلار.

اقدام بعضی کشورهای نفتی مانند روسیه در فروش نفت خود به ارزهای دیگرِ غیر از دلار،  به این مسئله دامن زد. این داستان بسیار فراتر از آن رفت که بتوان تصورش را کرد و دراین  میان آمریکا که ابتدا در خواب بود قبل از اینکه هشیار شود  کار را از کار گذشته دید.

گفته شد که درابتدا تنها چند کشور محدود محور شیطانی  و تحت تحریم بودند. اما بسرعت کارها تغییر کرد و بر تعداد کشورهائی که اینبار آنها آمریکا را بدون اینکه نام تحریم بر آن نهند تحریم کردند اضافه شد. اشاره گردید که در دنیا تنها حدود 200 کشور وجود دارد  که قطع رابطه با تعداد انگشت شماری از آنها، چندان به اقتصادآمریکا ضربه نمیزد.  ولی وقتی این قطع و یا کم شدن رابطه ها ( چه از طرف آمریکا و چه از طرف دیگران) زیاد شد آنگاه اثر این قلدری ( نادانی) آمریکا بر اقتصاد خودش که باعث از دست دادن مشتری یا بازار بود، چهره نمود. از طرفی بسیاری از بازارها را نیز کشورهای دیگری مانند چین و حتی کشورهای کوچک و با اقتصاد ضعیف از دست آمریکا خارج کردند که در مجموع مقدارزیادی میشد و اقتصاد آمریکا را از این زاویه نیز در این جهانِ محدود، کوچک میکرد.

اما باید نتیجه جنگ آمریکا در افغانستان و عراق را نیز بررسی کرد.

در ابتدا به استدلال نگاه میکنیم که میگوید: جنگ به کمک اقتصاد کشورهای بحران زده  خصوصا کشورهائی مثل آمریکا میآید. آنانی که این استدلال را میآورند میگویند، دلیل مشخص برای این امر جنگهای اول و دوم جهانی است که چرخ های اقتصاد نظامی را بکار انداخت و توانستند بحران اقتصادی را فروکش کنند.

اما باید تفاوتهای اساسی  میان آن جنگ ها و جنگ در عراق و افغانستان را دید. 

بزرگترین و اصلی ترین تفاوت،  در بزرگی و گسترگی همه جانبه آن جنگ ها است.  آن جنگ ها بدلیل بزرگی  ده ها میلیون انسان را بصورت سرباز در آورد.  بنابراین  نه تنها تمامی مردمِ بیکار بصورت سرباز در آمدند ( که نوعی کار کاذب بود) بلکه نیاز به سربازان بیشتری هم بود پس  بسیاری مردها مجبور شدند کارهای خود  را رها کنند و به جنگ بروند؛  بطوریکه برای پر کردن جای خالی این مردان، زنان مجبور به کار شدند.  نکته دیگر این بود که سوای خرابی های بسیار،  میلیونها از این مردان در جنگ و تعدادی نیز در شهرها کشته شدند.  بنابراین پس از جنگ یک کمبود نیروی انسانی

گسترده بوجود آمد،  بدینترتیب کار زیاد شد.  اگر همین حالا هم چند میلیون از مردم اروپا یا آمریکا از بین بروند کار زیاد میشود.  بر مبنای تفکر حاکم این کشورها؛  برای فرار از بحران باید جنگی را براه انداخت تا از شر وجود انسانهای اضافی راحت شد.  در این جا با یک راه حل عجیب و کاملا غیر انسانی روبرو میشویم  یعنی بجای اینکه کار ایجاد کنند تعداد انسانها را کم میکنند.

برخلاف جنگ اول و دوم  وضعیت در جنگهائی مانند افغانستان وعراق به گونه دیگری است.  در این جنگها  تنها کمی بیش از 100000 نفر نظامی شرکت دارند که از چندین کشور میباشند  که در نتیجه سهم آمریکا را کم میکند. این تعداد نظامی از مجموع  نیروهای آماده به خدمت آمریکا بسیار کمتر است؛  بنابراین در کشور برای کار  جائی خالی نمیشود؛ هرچند تعداد زیادی مزدور یا افراد  نظامی غیر حرفه ای در جنگ شرکت دارند ولی از آنجائیکه بیشتر این مزدوران از اوباشان و بیکاران  و یا افرادی با کارهای پائین بوده اند کمبود  نیروی کار ابدا احساس نمیشود بلکه چنانکه میبینیم برعکس آن اتفاق افتاده است.  

جنگ های اینچنین محدود  که بیشتر شکل چریکی دارد آنهم در کشورهائی فقیر،  نه تنها کمکی به وضع اقتصادی ( آمریکا و اروپا) نمیکند بلکه باری گران است بر دوش و حداقل اینکه تمامی نیروی کشور را به خود مشغول میکند.

در جنگهای اول و دوم  بسیاری از ساختمانها و تاسیسات و کارخانه ها و… در همین کشورها آسیب دیدند که نیاز به بازسازی آنها، ایجاد اشتغال کرد. اما در جنگهای عراق و افغانستان حتی یک گلوله اسلحه سبک هم بطرف امریکا یا اروپا شلیک نشد و هیچ خرابی در این کشورها ببار نیامد در نتیجه از این بابت اشتغال جدیدی ایجاد نشد. حتی کارخانه های اسلحه سازی  مجبور نبودند تا همانند موقعیت جنگ اول و دوم شروع به تولید اسلحه در میزانی بسیار وسیع بکنند.

در واقع این کشورها بصورت یک محل آموزش نظامی در آمده اند  که تفاوتشان  با محل مانور یا آموزش اینستکه اهداف ها واقعی هستند  و در آن انسانهای واقعی قتل عام شدند و میشوند.  ولیکن برای مدافعان حقوق بشر این مردم یا ابنا بشر ابدا  از هیچ ارزشی برخوردار نیستند.

بالا رفتن قیمت نفت که توسط آمریکا صورت گرفت قدرت خرید بسیاری کشورها را پائین آورد،  نتیجتاً ضربه اش در همان اول بخود آمریکا وارد شد و تا آمد متوجه شود وقیمت نفت را پائین بیاورد کار از کار گذشته بود.

آمریکا قیمت دلار را پائین آورد تا شاید بتواند به صادرات خود رونق دهد ولی آنهم  نتیجه نداد.

تمام  سیاستهای اقتصادی که آمریکا در پیش گرفت از یک آشفتگی کاملا عیان رنج میبرد. آمریکا نتوانست آن ضربه ای را که خودش به ریشه اش  زده اصلاح کند  بلکه هر زمان آنرا عمیق تر میکند.

جنبش روشنفکری- ایران در تحلیل های  پیشین خود بدرستی نشان داد که برخلاف تصور و تبلیغات موجود؛ در آمریکا ابدا مردمانی خاص وبا دانش برجسته حکومت نمیکنند.  بلکه برعکس از سالیان  پیش بی درایتی آنها کاملا آشکار شده بود. همچنین نشان داده شد که با آنهمه بی درایتی های آمریکا، آنچه باعث گردید این کشور تا بحال سرپا بماند، قدرت بزرگ اقتصادئی بود که به ارث برده و در جوارش قدرت نظامی استکه بعنوان چماقی از آن برای  غارت استفاده میکند.  در کنار اینها از بی درایتی سایرین نام برده شده بود.

نهایت اینکه؛ این تنها ابتدای سقوط آمریکاست وبدنبال آن تغییرات و جابجائی اقتصادی، سیاسی، نظامی  و در مجموع تغییرات زیادی در قدرت  در جهان  روی خواهد داد.  در این میان آنهائی که از درایت و سیاست بهتری بهره  ببرند سربلند بیرون خواهند آمد.

یکی از بهترین سیاست ها اتحاد است. اتحادی مانند گسترش کنفرانس شانگهای و همچنین اتحادی میان همین کشورهای بظاهر ضعیف که بدلیل تعداد زیاد چنانچه با هم متحد شوند قدرت بزرگی را تشکیل خواهند داد.

سپتامبر 2008  مهر 1387

                                                                                 جنبش روشنفکری – ایران  

info@intellectualism-movement-iran.com

ايران بايد دارای سلاح اتمی بشود


ایران باید دارای سلاح اتمی بشود

اخیرا دوباره غرب و اسرائیل بازی  یا نظر سنجی درباره جنگ یا حمله به ایران را شروع کرده اند. هرچند پاسخ  این بازی قدیمی سالها پیش داده شده ولی جائی برای اضافه کردن چند نکته وجود دارد.

آنچه پیشتر نوشته شده بود حاکی از عدم توانائی غرب در حمله نظامی به ایران و در کنار آن سایر مسائل سیاسی و اقتصادی جهان بود که خلاصه آن چنین است:

غرب برای  حمله نظامی نمیتواند تنها به بمباران چند نکته اکتفا بکند زیرا ایران پاسخ آن را بصورت وسیع خواهد داد و در نتیجه جنگ فراگیر خواهد شد و از آنجائیکه آمریکا امکان نزدیک شدن یا ورود به ایران را ندارد باید  روی نیروهای مزدور ایرانی حساب بکند؛ لیکن آنها آنچنان نیستند که بتوانند در ایران عملیات نظامی قابل توجهی انجام بدهند در نتیجه علیرغم تمامی جنگ و جدلهای داخلی نهایتاً توسط رژیم و مردمی که نمیخواهند وطن اشان بدست اجانب بیفتد سرکوب میشوند.

دیگر اینکه هدف آمریکا و اسرائیل از این جنگ تسلط  بر منابع نفتی ایران است زیرا این تنها مانع جدی بر سر راه تسلط بر منابع نفتی منطقه میباشد. هم اکنون کشورهای عربی ضعیف مانند عربستان، کویت، اردن و چند کشور دیگر در اختیار آنهاست در نتیجه با تسلط بر ایران کشورهای دیگری  مانند سوریه و لبنان نیز بزانو در میآیند و نهایت اینکه تمامی منطقه زیر سلطه یهودیان صهیونیست در میاید و آنها به وعده ساختگی عهد عتیق میرسند. زمانیکه به این مرحله رسیدند با دست گذاری بر بزرگترین منابع نفتی و گازی جهان سایرین را  نیز بزانو در میآورند و دیگری قدرتی برای روسیه و چین جهت مقابله با آنها باقی نمیماند. پس با این حساب باید متوجه شد که این دو کشور قدرتمند یعنی روسیه و چین و مسلما در کنار آنها هند و پاکستان اتمی  نمیخواهند که کمر ایران بشکند زیرا کمر آنها نیز خواهد شکست. در نتیجه اگر جنگی رخ بدهد و از مراحل ساده و استفاده از سلاح های متعارف خارج شود آنگاه بمب اتمی نیز در اختیار ایران قرار خواهد گرفت؛ درک این مسئله ساده است همچنانکه دیده میشود در جنگهای ساده در مناطقی که اسلحه ای وجود ندارد مرحله به مرحله سلاح های پیشرفته تر  پیدا میشوند و اسلحه از نان فراتر میشود.

در خصوص چنان جنگی با ایران که سرنوشت قدرت در جهان را رقم خواهد زد پیدا شدن بمب اتمی برای ایران امری بسیار طبیعی، ساده و پیش پا افتاده خواهد بود.

جنبش روشنفکری ایران  بسیاری از مسائل  نظامی- سیاسی  در بررسی چگونگی ضعف غرب در حمله به ایران را سالها پیش نوشته است و ضرورتی بر تکرار مکرارات نمی بیند و علاقمندان را بخواندن آنها در سایت جنبش ارجاع میدهد.

نقش دین در این معادلات

ایران در حال حاضر مرکز تشیع علوی در جهان است و در صورتیکه حمله ای جدی به ایران صورت بگیرد مسلما سایر شیعیان جهان نیز به حمایت بر میخیزند و چون حمایت ایران را هم دارند بنابراین در تمامی کشورهائیکه شیعیان وجود دارند حرکات نظامی برعلیه آمریکا، اروپا و اسرائیل صورت خواهد گرفت. این کشورها از غرب آفریقا تا تمامی خاورمیانه تا پاکستان و هند و تا اندونزی را در بر میگیرد؛ حتی آن کشورهائی را هم که در صد اندکی مسلمان دارند بحرکت در میآورند.  در این میان تنها مسلمانان شیعه بر نمیخیزند بلکه تمامی مسلمانانی را که از جور و ستم و تحقیری که توسط غرب و یهودیان صهیونست به ستوه آمده اند و بدنبال راهی برای نشان دادن این تنفر هستند وارد عمل میکند.

کافیست تا در همین کشورها به منافع و نیروهای نظامی و غیر نظامی این کشورها حمله و سوء قصد جانی بشود. حتی اگر تعدادی هرچند اندک و انگشت شمار از این نیروهای غیر نظامی که با عناوین مختلف در این کشورها هستند مورد سوء قصد قرار بگیرند بناچار آنها مجبور به ترک این کشورها خواهند شد در نتیجه تمامی پروژهای صنعتی، اقتصادی، تجاری، ساختمانی، نظامی، امنیتی ووو متوقف خواهند شد و در نتیجه نه تنها پروژه حمله به ایران با شکست نظامی روبرو میشود بلکه شکست عظیمی برای تمام پروژه هائی که نامبرده شد دامن غرب و اسرائیل را خواهد گرفت و در کنار آن دولتهای اسلامی ای هم که با غرب همکاری کرده اند زیر ضرب میروند.

غرب نیز که با بحران شدید اقتصادی روبرو ست به ورشکستگی کامل میرسد و کاملا بزانو در میآید.

این جنگ پایان کشوری بنام اسرائیل را رقم خواهد زد.

راه قدرتمند شدن ایران اقتصادی، سیاسی یا نظامی است؟

برای قدرتمند شدن ِ کشورهائی مانند ایران، در عصر حاضر چه راه حل هائی وجود دارد؟

آنانیکه تاریخ جهان و مخصوصاً منطقه ما را که دارای تاریخ واقعی وقدیمی است  با دقت بخوانند

می بینند که همواره در طول تاریخ  دسته ای از اقوام بدلائلی قدرت میگرفتند و خود جایگزین قدرت قبلی میشدند. البته این قوی شدن زمانی کار ساز بود که آنانیکه در قدرت بودند ضعیف میشدند. نیروی جدید چنانچه از شرایط مناسب درونی و بیرونی برخوردار میشد میتوانست به قدرت تمام منطقه که قسمت بزرگی از جهان را شامل میشد تبدیل شود یعنی قدرتی جهانی بشود.

اما سازماندهی سیاسی حکومتها و تجهیزات نظامی و مخصوصا شیوه جاسوسی و کنترل مردمان و بسیاری  نکات ریز و درشت دیگر در آن زمانها با زمان حال بسیار متفاوت است.  پس برای اینکه کشوری مانند ایران بتواند جای قدرتهای بزرگ اروپائی و یا آمریکا را بگیرد و یا حداقل همپای آنها بشود راه و روش ها با آن دوران متفاوت است.

نقش بانک ها و حامیان نظامی اشان

اکنون بانک ها در جهان کنترل مالی را در اختیار دارند. بانک ها بیشتر خصوصی و در اختیار نیروهای خاصی هستند که اکثراً یهودیان صهیونیست میباشند.  ولیکن این بانکها برای  ظلم و ستمی که بر جهان و حتی مردمان خودشان اعمال میکنند نیازمند پشتوانه نظامی برای مسائل خارج از کشور، و سازمانهای جاسوسی و نیروهای سرکوبگر برای داخل و خارج هستند.

برای روشن شدن مسئله از مثال هائی استفاده میشود.

شیوخ عربستان سعودی درآمدهای نفتی و غیر نفتی خود را در بانکهای آمریکا ذخیره کرده بودند که بالغ بر 1000 میلیارد دلار میشد. چند سال پیش بدلائلی آنها میخواستند پولهایشان را از بانکهای آمریکائی خارج کنند ولی باعکس العمل دولت آمریکا روبرو شدند. این ممانعت و اینکه آنها نتوانستند به پولهای خود دسترسی پیدا کنند غارت نوین  قرن 21  است. چنانچه این پولها از بانکهای آمریکا خارج میشد دیگر هیچ پولی در بانکها باقی نمیماند و شاید اساساً این مقدار پول در بانکها نبود. بهر حال اندکی بعد بانکهای آمریکا یکی یکی اعلام ورشکستگی کردند که در نتیجه پولهای این آقایان شیوخ که شیران بی یال و دم کوپالی بیش نیستند بر باد رفت.

موضوع قذافی نیز ظاهراً همین بود. او اعلام کرده بود که میخواهد پولهایش یا پولهای لیبی را از بانکهای اروپا و آمریکا خارج و به بانکهای چین بسپارد که در نتیجه با لشگر کشی روبرو شد.

در زمان پیش از انقلاب  نیز پولهای فروش نفت ایران در بانکهای آمریکائی میماند و بهمین دلیل بعد از انقلاب آنها را به ایران پس ندادند و به بهانه های مختلف از آنها برداشت کردند و بین خودشان تقسیم کردند. و درنتیجه تمام پولهای صادرات نفتی ایران برباد رفت و در واقع بنوعی نفت مجانی صادر شد.

حال سئوال اینجاست که چرا پول فروش نفت را به این کشورها نمیدهند و در بانکهای آمریکا نگه میدارند و چگونه است که این کشورها نمیتوانند مطالبه پولهای خود را بکنند؟

پاسخ قسمت اول سئوال اینست که اینها سیستمی را در جهان حاکم کرده اند بنام سیستم بانکی که در بالا بدان اشاره رفت. در این سیستم بانکی وقتی نفتی میخرند بجای پرداخت پول میگویند پول را به حساب شما در فلان بانک آمریکائی ریختیم و در نتیجه پولی بصورت اسکناس چاپ شده رسمی توسط صندوق های پول به این کشورها داده نمیشود. در مقابل وقتی این کشورها از سایرین خریدی میکنند از این حساب برداشت میشود. در نتیجه فقط ارقام است که جابجا میشود و نه پول یا طلا به جای اجناس فروخته شده.

به قسمت دوم میرسیم؛ اگر این کشورها بخواهند از این مسئله سرپیچی بکنند و پولشان را نقد بخواهند یا بخواهند در بانک دیگری بغیر از بانکهای اروپائی و آمریکائی بگذارند چه میشود؟  آنگاه است که دخالتهای سیاسی و قدرت نظامی چهره مینمایند همانطور که در مورد قذافی و عربستان عمل شد.

با این حساب بهتر است همیشه بدهکار بود.

با این توضیحات مختصر به سئوال اولیه میرسیم اینکه راه پیشرفت ایران کدام است؟ با توجه به قدرت مالی و کنترلی که بر بانکها اعمال میشود و صاحبان آنها از حاکمان پشت پرده کشورهای اروپائی و آمریکا میباشند در نتیجه اجازه اینکه کشوری سوای این دسته کشورها و قدرتهای وابسته،  بخواهد بواسطه ثروت بقدرت برسد امری غیر محال خواهد بود و بسادگی و بواسطه قدرت نظامی نه تنها پولهایش را هر زمان که بخواهند بالا میکشند بلکه با بهانه های دروغین دمکراسی و آزادی و حقوق بشر آن کشور را به خاک و خون میشکند تا همه چیز در پرده ابهام قرار بگیرد و ضمن اینکه مال مردم را بالامیکشند خود را هم منجی نشان بدهند.

در نتیجه تنها یک راه میماند اینکه این کشورها از نظر نظامی قوی بشوند و این نیز از عهده هر کشوری برنمیآید.

از 20 سال پیش که جنبش روشنفکری ایران پایه گذاری شد اساس تمامی پیشرفتهای بشری را در علم ارزیابی کرد. دولت ایران به این صحبت ها توجه نمود و برنامه گسترش دانشگاهها را در دستور کار خود قرار داد. همین امر باعث گردید تا اکنون ایران بتواند به سطح نسبتاً خوبی از علم و تجهیزات نظامی دست یابد که بتواند از خود دفاع بکند. اما برای اینکه به قدرتی تبدیل شود که دست درازی بدان سایر کشورها را به وحشت بیندازد نیاز به اسلحه ای دارد که قدرت تهاجمی قوی داشته باشد و این چیزی نیست بغیر از بمب اتمی.

نباید گذاشت فقط  کشور ما مورد تهاجم و کشتار قرار بگیرد بلکه باید به همانگونه پاسخ داد.

حمله به کشور باید با حمله به کشور حمله کننده پاسخ داده بشود.

اگر کشورهای تهدید کننده بدانند که حمله آنها و کشتار مردمان بیگناه و صلح طلب ما و یا هر کشور دیگری با حمله متقابل روبرو میشود آنگاه مغزشان بکار میافتد و دیگر رجز خوانی نمیکنند.

شاید سلاح های شیمیائی و میکروبی بتوانند در مقیاس وسیع در حد بمب اتمی برای کشتن انسانها خطرناک باشند ولی توان بمب اتمی زمانی روشن میشود که مثلا بخواهند با زیردریائی های دارای بمب های اتمی برخورد کنند. از آنجائیکه آنها زیر دریا هستند میتوانند از نقاط بسیار دور موشکهای خود را با خیال راحت شلیک کنند و از خطر بمب های شیمیائی و میکروبی بر حذر باشند، ولی از خطر انفجار بمب اتمی در امان نخواهند بود. حتی اگر تصور بر این باشد که آمریکا صدها بمب اتمی دارد و میتواند ده ها بار ایران را زیر و رو بکند ولی باید متوجه بود که محاسبات در جنگ های اتمی چنین نیست زیرا کافیست تعداد انگشت شماری بمب اتمی ایران به چند شهر آمریکا مثل نیویورک  و لس انجلس اصابت کند آنگاه آمریکا نیز نخواهد توانست این خسارت را جبران بکند و این فاجعه دامن تمام جهان را برای قرن ها خواهد گرفت. پس دیده میشود بمب اتمی یعنی قدرت و صلح میآورد.

قصد بررسی کامل مسائل نظامی در میان نیست بلکه همین مختصر نیز میتواند برای کسانیکه کمترین دانش نظامی را داشته باشند روشن کند که وقتی کشوری به بمب اتمی دست یافت دیگر نمیتوان آن را به بازی گرفت و هرزمان تهدید به حمله نظامی کرد و یا ثروتش را غارت کرد.

کشور چین چنین راهی را رفت؛ سالیان دراز تحت فشار و تحریم و بیشترین مشکلات سر کرد ولی در نهایت پیروز شد.

هند و پاکستان نیز سالها بر سر کشمیر با یکدیگر جنگیدند ولی آنگاه که پاکستان نیز همانند هند به بمب اتمی دست یافت ترس از جنگ اتمی صلح را میان آنها برقرار کرد.

زمان خروج ایران از آژانس بین المللی انرژی اتمی فرارسیده است

با توجه باینکه تحریم های اعمالی غرب بر ایران به مراحل خطرناکی نزدیک میشود و ادامه آن میتواند ضرباتی شدید بر کلیت وضعیت کشور وارد کند بنابراین دلیلی برای ادامه کار با آژانس بین المللی انرژی اتمی باقی نمیماند و بهتر است ایران از آژانس و معاهداتش بیرون بیاید تا همانند اسرائیل و پاکستان بسادگی به تحقیقات علمی خود در زمینه های مختلف انرژی اتمی و حتی ساختن بمب اتمی بپردازد و به اینکار خود نیز سرعتی بسیار بدهد تا پیش از اینکه آنها بخود بیایند بمب های خود را در اختیار داشته باشد.

ایران باید این تهدیدها را دلیل خروج خود ودست یابی به سلاح اتمی قرار بدهد. قرار نیست که آنها ما را تهدید به قتل عام بکنند و ما بزدلانه به التماس بیفتیم. حق با ماست، تعدادی کشورهای ظالم و غارتگر دارای سلاح اتمی ما را تهدید به مرگ و فقر و فلاکت میکنند پس ما باید قوی شویم و به همان سلاح ها مسلح شویم.

از آنجائیکه غرب و کشورهای دارای بمب اتمی نه تنها اقدامی برای برچیدن سلاح های اتمی خود نکرده اند بلکه حتی آن را متوقف نیز نکرده و به گسترش کمی و کیفی آنها میپردازند شرط باز گشت را کم کردن سلاح های آنها و نظارت ناظران ایرانی در کنترل آنها قرار بدهد.

نتیجه: نه تنها آمریکا، اروپا و اسرائیل نمیخواهند ایران اتمی بشود بلکه از جانبی میدانند که حتی در شرایط فعلی ایران نیز آنها توان حمله نظامی به ایران را ندارند پس چرا دائماً از جنگ و حمله نظامی حرف میزنند.  یک دلیل ساده و محکم آن است که میخواهند با ایجاد ترس در میان کشورهای بی عرضه ای مانند عربستان، امارات و اردن اسلحه های کهنه خود را بفروشند تا هم پولی بدست بیاورند و هم انبارهایشان خالی بشود.

باید قوی بود وگرنه در این دنیای ضعیف کش ِ بیرحم، ضعفا راه به جائی نمیبرند و زیر پای ستمگران قدرتمند له میشوند.  پس ایران نیز باید صاحب بمب اتمی بشود تا به پیشرفت خود و صلح جهانی کمک بکند.

                                        23   آبان 1390     14 نوامبر 2011

                                               جنبش روشنفکری – ایران

Info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

پيروزی ايران بر ارتش و سازمان جاسوسي آمريکا


پیروزی ایران بر ارتش و سازمان جاسوسی آمریکا.

تفاوت میان اپوزیسیون بودن و خائن بودن

زمانیکه به تاریخ  کشور خود و یا کشورهای دیگر نگاهی میاندازیم میبینیم که در بسیاری موارد در حالیکه کشور در شرایط بسیار حساس و سختی قرار داشته عده ای خیانت کرده اند و در نتیجه ضربات زیادی بر کشور وارد کرده اند و حتی آن را به اسارت سایرین در آورده اند.

شاید این سئوال برای بسیاری انسانهای صادق پیش آمده باشد که چرا بعضی چنین کردند و میکنند.

بررسی این نکته و یافتن پاسخ برای حرکت سیاسی مخصوصاً در کشورهای باصطلاح در حال توسعه و کمتر توسعه یافته که در زیر سلطه اقتصادی، نظامی، سیاسی کشورهای قوی دست و پا میزنند و در پی یافتن راهی برای برون رفت و استقلال، آزادی و حکومتی مردم سالار هستند بسیار اهمیت دارد.

در این جوامع عده ای در دولت هستند و بصورت علنی اجازه تقسیم قدرت را با دیگران نمیدهند؛ این یک نکته بسیار مهم  و تفاوت اساسی میان این دسته کشورها با کشورهای قوی غربی است.

در کشورهای غربی عده ای بسیار بسیار ثروتمند در بیرون از دولت نشسته و دولت تعیین میکنند و همه چیز را در اختیار دارند در حالیکه در ظاهر چنین استکه مردم با رای دادن دولت تعیین میکنند. نمونه بسیار واضح و آشکار آمریکا است که تنها دو حزب صاحب قدرت در دوره های مختلف جای خود را عوض میکنند و بغیر از آنها آلترناتیو یا انتخاب دیگری برای مردم نیست. اما این دو حزب بزرگ در اختیار کیست و منافع چه کسانی را در مرحله اول برآورده میکنند؟  بدون هیچ شک و تردیدی منافع دسته اندک یا آنطور که اکنون شعارهائی در خیابانها داده میشود یک در صدی ها را. اما ظاهر امر را چنین مینمایانند که این مردم هستند که با رای خود اختیار امور را در دست دارند.

در کشورهائی مانند ایران هنوز حاکمیتها نتوانسته اند به شیوه کشورهای پیشرفته غربی  امورات کشور را در دست بگیرند؛ همچنین از یک مرکزیت قوی و متشکل که دیگر هیج مخالف قدرتمندی را باقی نگذاشته باشد برخوردار نیستند. در غرب همان شاهان و درباریان  پیشین با تغییراتی در شکل ظاهری حکومت به سرمایه داران بزرگ تبدیل شدند و کارهای ( حمالی های مفت ) اداره کشور را بدست کارمندانشان سپرده اند؛ ولی در کشورهائی مثل ایران چنین نیست، در نتیجه مشکلاتی پیش میآید.  همچنین جنگی که سابقه تاریخی زیادی  دارد  یعنی تسلط یک گروه بر دیگری یا دیگران (که بعد از شهر نشینی به تسلط یک مجموعه متشکل  شهر یا کشور بر شهرها و کشورهای  دیگری تبدیل شد) وجود دارد. در اینجاست که کسانی یا کشورهائی که میخواهند بر دیگران مسلط شوند و همچنان مسلط باقی بمانند باید از نیروهائی از همان کشورها ( خائنین و وطن فروشان) استفاده بکنند زیرا امکان اینکه تنها به نیروی کشور سلطه گر متکی بود برای ادامه سلطه وجود ندارد.

در تاریخ چنین شهرت یافته که ایرانیان ( که شاید اولین امپراطوری واقعی جهان را پایه گذاشتند و شاید بمقتضای همین بزرگی) اولین کسانی بودند که برای کنترل کشورهای زیر دست از رشوه و پول استفاده کردند. آنها از نیروهای  خود فروخته  یا سرسپرده یا خائن کشورهای مختلف استفاده کرده و بواسطه آنها کشورهایشان را زیر سلطه میگرفتند. پس خیانت به کشور سابقه اش به همان تاریخ اولیه حکومت و حکومت کردن بر سرزمین های بزرگ میرسد.

در سالهای اخیر با توجه به شکاف بزرگ میان دولتهای قوی غربی و کشورهای در حال توسعه یا ضعیف، این دسته قدرتمندان برای کنترل کشورهای ضعیف بدون هیچ شک و تردیدی نیاز به افرادی خود فروخته یا خائن به کشور خودشان دارند و حتی بوسیله این افراد است که میتوانند عده ای افراد ساده را فریب بدهند و به حمایت از کشورهای سلطه گر وادار کنند.

اما آن افرادی که آگاهانه  به وطن خود خیانت میورزند چرا چنین میکنند؟ پاسخی که از قرون گذشته تا بحال همیشه صدق میکرده اینست: ” برای  پول و قدرت”. ولی آیا پول و قدرت آنقدر ارزش دارند که کسانی کشور و هموطنان و در واقع ناموس و شرف خود و مردمانشان را به آن بفروشند؟

از جانبی دیگر تعدادی از اپوزیسیون قصد خیانت ندارند ولی روش آنها کاملا غلط است و به سود کشورهای دیگر تمام میشود. حساب این دسته با خیانت و وطن فروشی آگاهانه متفاوت است.

کنترل هواپیمای بدون سرنشین آمریکا توسط ایران

در همین یکی دوهفته گذشته واقعه بسیار مهم و تعیین کننده ای در ثبات، حاکمیت و استقلال  ایران در برابر فشار و احتمال تهاجم خارجی پیش آمد و آن کنترل یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکائی بود.

بر طبق اخبار غیر قابل انکار پیشرفته ترین و سری ترین هواپیمای بدون سرنشین آمریکا که همین یکی دوسال پیش از وجود آن خبر داده شد در حالیکه در داخل خاک ایران مشغول جاسوسی برای سازمان سی آی ای  بود در یک جنگ الکترونیکی به کنترل ایران در آمده در خاک ایران فرود نشانده شد. این مسئله از جنبه های مختلف نظامی و سیاسی قابل بررسی است.

جاسوسی توسط چنین هواپیماهائی خلاف مقرارات بین المللی بوده، تجاوز نظامی  و بنوعی اعلام آمادگی برای  شروع جنگ یا آغاز جنگ است که اگر کشوری در خصوص آمریکا آن را اعمال میکرد حتما آمریکا بدان پاسخ نظامی میداد ولی وقتی کشوری در حد و توان نظامی – اقتصادی ایران است قادر به پاسخگوئی آنچنانی نیست.

نکته مهم نظامی اینکه اخیراً جنگ ها بصورت الکترونیکی است مخصوصا اگر کشوری بتواند فضا را در اختیار بگیرد پیروز است.

آمریکا برای حمله به عراق آن کشور را مجبور کرد تا حتی موشکهائی را که تنها 100 کیلومتر برد داشتند اسقاط بکند و 24 ساعت پیش از حمله تمام ماهوارهها و ارتباطات عراق را از بین برد. این یعنی شکست صدام  24 ساعت پیش از شروع جنگ زیرا  1 میلیون سرباز را نمیتوان  با کبوتر سازماندهی کرد بلکه نیاز به ارتباط الکترونیکی است.

این قطع ارتباط را در خصوص لیبی و سرهنگ قذافی نیز بکار بردند در نتیجه او که هنوز حاکم کشور بود نمیتوانست با مردم خودش و جهان ارتباط داشته باشد و شرحی از واقعیات بدهد در نتیجه تمام اخبار یکطرفه بود و چنانکه همه میدانند، هر کس هم تنها به قاضی برود راضی برمیگردد.

لیکن اینبار ایران با این جنگ بسیار پیشرفته الکترونیکی و شکست دادن آمریکا وتسلط بر این هواپیمای بسیار پیشرفته (که شاید پیشرفته ترین هواپیمای جاسوسی جهان باشد) توانست شکست سختی را بر آمریکا تحمیل کند و بر همان مبنای مقایسه جنگ آمریکا با عراق باید گفت: اینبار آمریکا پیش از شروع جنگ با ایران شکست خورد. زیرا ایران نشان داد که میتواند در آینده بر هواپیماها، موشکها، ارتباط میان کشتی ها و سایر نیروها و در کل همآهنگی میان نیروهای مختلف آنها تاثیر جدی بگذارد. امری که عملاً ورود آمریکا به کمترین جنگ با ایران را پیش ازشروع محکوم به شکست میکند. این نقطه عطفی درتاریخ چند قرن اخیر ایران است زیرا همواره مورد تهاجم غرب بوده و در برابر آنها قادر به هیچ کاری نبوده است.

در چنین شرایطی اپوزیسیون خارج از رژیم  چگونه باید  برخورد بکند؟

آیا باید خوشحال باشد و حمایت بکند؟ و یا برعکس و اگر آمریکا موفق به جاسوسی و کنترل فضای ایران و امورات نظامی ایران بود میبایست شادی و افتخار بکند؟

به عقیده  جنبش روشنفکری – ایران  باید این حرکت را یک پیروزی بزرگ  و تاریخی  برای ایران و مردم ایران دانست.

متاسفانه اپوزیسیون ایران نه تنها در این مورد بلکه در مواردی دیگر نیز که ایران موفقیتی بدست آورده در بهترین حالت سکوت نموده و در بدترین حالت موضعگیری خصمانه کرده  ولی در برابر فعالیتهای آمریکا و اسرائیل و سایر دشمنان ایران اگر  شادی نکرده کار شایسته ای  کرده است.

اپوزیسیون بودن بدین معنی نیست که در تحت هر شرایطی با رژیم حاکم ( این موضوع کلی و در خصوص همه کشورهاست) مخالف بود و همیشه آرزوی فقر و فلاکت را برای مملکت  داشت تا اینکه دستی از آستین ِ خارجی ها بدر آید و او را بر سریر حکوت بنشاند؛ و آنگاه اپوزیسیون بقدرت رسیده معجزه ( انقلاب) بکند و همه امورات سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی، کشاورزی، بهداشتی، مسکن، راه سازی، صنعتی، فرهنگی، قضائی، امنیتی، دینی و صدها مورد دیگر را در یک چشم برهم زدن و حداکثر در یکسال روبراه بکند ضمن اینکه استقلال کشور را هم در این دنیای گرگ و با وجود شرکتها و بانکهای بزرگ بین المللی حفظ بکند. و البته همه اینها منوط بر آنستکه نیروی حاکم قبلی هیچ حرکت مخالفی انجام نداده جنگ داخلی براه نیاندازد.

اپوزیسیون باید همیشه منافع اصلی و اساسی مملکت را در نظر بگیرد و در وحله اول  تلاش اش  برای حفظ استقلال کشور باشد  و در حالیکه کشورهای استعمارگر در پی باستعمار و استثمار کشیدن کشور هستند باید از هر گونه  پیشرفتی اعم از نظامی، اقتصادی، علمی ووو با آغوش باز استقبال کرده و خوشحال بشود.

کجای این مسئله زیبا یا انسانی است که کشور توسط خارجی ها به فقر و فلاکت (همانند افغانستان و عراق) بیفتد و بعد اپوزیسیونی را حاکم چنان مملکتی بکنند در حالیکه جنگ داخلی نیز براه افتاده است. در چنان وضعیتی چه کاری از دست حکومت جدید برمیآید.

باید کاملاً آگاه بود و وضعیت حکومت و نظام ایران و طرفداران آن را با سایر کشورها و مخصوصاً کشورهای شمال آفریقا و حرکتهای انجام گرفته در آنجا ابداً یکسان ندانست. رژیم ایران دارای طرفداران بسیاری است که حاضر به جنگ تا سالیان سال هستند و ابداً زیر بار کنار گذاشته شدن با زور و مخصوصا توسط نیروهایی نظامی خارجی نخواهند رفت.

مطمئناً چنانچه نیروهای خارجی در امورات داخلی ایران دخالت نظامی بکنند جنبش روشنفکری – ایران نیز بناچار در مقابل آنها حتی وارد جنگ خواهد شد.

آیا اپوزیسیون قدرت حکومتی را برای حکومت کردن و قدرت و ثروت میخواهد یا برای خدمت و پیشبرد جامعه؟  پاسخ صادقانه باین سئوال استکه روش کاری اپوزیسیون و چهره اش را روش میکند.

از نظر جنبش روشنفکری ایران هر شخص  یا نیروئی که کشور را در امری به پیش ببرد و خدمتی بکند شایسته تقدیر در آن خصوص است.  همچنین هر کار ناشایست و خلاف نیز از جانب هر شخص یا نیروئی مستحق نقد و اعتراض میباشد.

جنبش روشنفکری بر این خواسته نیست که ایکاش این رژیم دائماً کشور را به قهقراء  بیشتری ببرد و در کنار آن کشورهای سلطه طلب نیز به انواع مختلف بر کشور و مردم فشار بیاورند تا شاید او را برای این کار جانشین بکنند و او با معجزه ای همه چیز را بیکباره متحول کرده و بشکلی جدید و تمام و کمال بسازد.

 این نکات از زاویه  برخورد جوانمردانه، صادقانه و انسانی نیز قابل بررسی است.

در برخورد جوانمردانه که معمولا با دشمنان است اگر بد را میگوئیم  خوب آنها را هم باید  بگوئیم.

هیچ  انسان یا رژیمی صد در صد خوب و یا بد نیست. حتی آنچه که ایرانیان عامی راجع به مغولان میگویند و با برخوردی غیر معقول هر چه بدو بیراه است به آنها میگویند با واقعیت تاریخ ابداً مطابقت ندارد بلکه باید به ارزش کار بزرگی که مغولان کردند آگاه بود آنها خدماتی را آگاهانه و به اختیار ویا ناآگاهانه و بی اختیار به جهان کردند که شاید هیچ دولت و حکومتی در طول تاریخ بشر نکرد. آرامشی که آنها در  گستره وسیعی از جهان و از جمله ایران ایجاد کردند باعث پیشرفتهای زیادی شد. بستن راه زمینی اروپائیان به هند و در نتیجه چرخش  مسیر آنها بطرف غرب و یافتن قاره آمریکا و همچنین  ایجاد کشور روسیه بواسطه وجود مغولان و بسیاری کارهای دیگر تحولات بسیار عظیمی بود که مغولان خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه ایجاد کردند.

بر همین منوال هر چند ایرادات بسیار بر غرب وارد است ولی بهر حال آنها نیز توانستند تحولات دیگری در جهان ایجاد کنند و سرعت رشد علم بسیار بالا رفت.

در هر صورت ایران دیگر آن ایران 30 سال پیش نیست و روش اپوزیسیون نیز باید عوض بشود.

جنبش روشنفکری ایران افتخار میکند اولین جریانی بود که فلسفه، پایه، اساس و موجودیت اش را بر علم قرار داد. اداره کارها و کشورها را  بر مبنای علم دانست و اشاره داشت  برای پیشرفت بشریت و هر کشوری باید بر علوم عقلی و عملی متکی بود. همین رهنمود بود که جمهوری اسلامی را به صرافت ایجاد دانشگاهها انداخت که نتیجه آن در این سالها ببار نشسته و در حال رشد است.

حال چنانچه سایر نیروهای اپوزیسیون نیز میخواهند از این رهنمود ها استفاده ببرند و خود را با زمانه همآهنگ و همطراز کنند کار سختی در پیش نیست؛ تنها باید دگم ها و عقاید قدیمی اشان را بدور انداخته این عقاید را بپذیرند. وگرنه میتوانند همچنان در گذشته سیر بکنند، و مسلماً نه خود راه به جائی خواهند برد و نه دنباله روان خود را به جائی خواهند رساند.

از جانب دیگر اگر آواز آزادی و دمکراسی ووو را سر میدهیم باید بعد از بدست گیری حکومت به افراد رژیم کنونی که بسیار زیاد هم هستند اجازه فعالیت سیاسی بدهیم و در واقع رای گیری آزاد برگزار کنیم و از کجا معلوم که دوباره همین ها قدرت را بدست نگیرند. پس تمام  راهی که چنان اپوزیسیون انعطاف ناپذیر، خشک مغز و قدرت طلبی  طی میکند که حاضر به همکاری با سلطه گران خارجی میباشد از بیخ و بن و از ابتدا و اساس غلط است و بار کجی است که بمقصد نمیرسد و راهی است که سر از ترکستان در میآورد.

اگر میخواهیم  بعنوان اپوزیسیون کنونی در آینده در حکومت دارای نقشی بشویم  پس چه بهتر کشوری باشد که از لحاظ علم و ثروت و سایر نکاتی که نامبرده شد در رتبه خوبی باشد و نه کشوری مخروبه. پس باید با روشهای رفرمیستی، صلح جویانه، انسانی و صبورانه در پی  پیشبرد و توسعه کشور بود.

جنبش روشنفکری – ایران تسلط نیروهای جنگ های الکترونیکی ایران بر ارتش و سازمان جاسوسی آمریکا را به کلیه ایرانیان و سایر ملل آزادیخواه جهان تبریک میگوید.

آذر 1390   دسامبر 2011

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

بستن تنگه هرمز و يا تهديد آمريکا در خروج از خليج پارس


تهدید ایران مبنی بر بستن تنگه هرمز تاکتیکی در خدمت آمریکا

ایران باید آمریکا را تهدید به ترک خلیج پارس بکند

در هفته آخر سال 2011 مسیحی آقای محمد رضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور که مقامی درجه 3 در ایران بحساب میآید اعلام کرد  در صورتیکه ایران تحریم نفتی بشود تنگه هرمز را خواهد بست.

این حدس را میتوان زد که مطابق سوابق سران جمهوری اسلامی ایران آنها بعضی صحبت ها را ابتدا از زبان عناصر درجه چندم اعلام میکنند تا ارزیابی از وضعیت بدست آورند. هرچند ممکن است تصور شود این حرفی بوده  از زبان این شخص بدون مشورت با بزرگان  ولی این امر جای تردید بسیار دارد و پذیرفتنی نیست. پس مبنا آن است که سخنان معاون اول رئیس جمهور با مشورت بزرگان و برای ارزیابی عکس العمل غرب بوده است. هر چند در این میان نفتی هم که برای امثال چین و هند صادر میشود از همین مجرا میگذرد ولی هدف این سخن  بررسی عکس العمل این دسته کشورها نبوده بلکه همان غرب میباشد.

مواردی که این تهدید را برعلیه ایران  بر میگرداند

زمانیکه صحبت از بستن تنگه هرمز میشود باید دید چه کشورها و یا نیروهائی در درجه اول در گیری قرار دارند. در میان  تمامی کشورها و نیروها سه دسته را میتوان کاملاً مشخص کرد.

1- وارد کنندگان یا مصرف کنندگان نفت و گاز

2- کشورهای صادر کننده

3- واسطه ها

1- وارد کنندگان کشورهای مختلفی هستند که در تمامی نقاط جهان پراکنده میباشند.

بنابر آماری که هرروزه در وسائل ارتباطات جمعی اعلام میشود 17% از نفت جهان از این آبراه صادر میشود و چون در تمام جهان توزیع میشود بهر کدام از کشورها درصد متفاوتی تعلق میگیرد.

17% از زاویه ای زیاد و از زاویه ای کم است. اما بهر صورت بنظر میرسد اگر قرار باشد این مجرا بسته شود برای مدتی طولانی نخواهد بود و برای  کوتاه مدت  کشورهای غربی میتوانند با اندکی ریاضت بحران را پشت سربگذارند. شاید هم با طرح های سریع موضوع را بنوعی تخفیف بدهند. بهرحال بستن تنگه هرمز میتواند شوکی باشد ولی کشنده و نابود کننده غرب نیست لیکن نابود کننده ایران میتواند باشد.

2- صادر کنندگان کشورهای ایران، کویت، عراق، قطر، بحرین، و امارات هستند. اکثر این کشورها قادرند تا بدون صادرات (کوتاه مدت) به حیات اقتصادی خود ادامه بدهند. تنها عراق و ایران هستند که از سایرین بسیار ضربه پذیرتر می باشند. کشورهای کوچک صادر کننده با جمعیتی بسیار اندک که از پشتوانه مالی قوی برخوردارند میتوانند مدت نسبتا طولانی بدون صادرات نفت به حیات خود ادامه بدهند و در کنار آن با توجه به حمایت غرب مشکل خاصی هم برایشان ایجاد نشود.

3- واسطه ها یا دلالان از این ماجرا سود خود را خواهند برد و با بالا رفتن قیمت نفت آنها جبران کمتر صادر شدن را باین ترتیب میکنند.

نتیجه سیاسی، اقتصادی و نظامی آن است که با اجرای این تهدید و حتی با همین اعلام ِ اشتباه،  ضربات زیادی بر منطقه و ایران وارد شد.  تهدید به بستن تنگه هرمز باعث گردید تا در همان اولین قدم آمریکا بتواند مقدار زیادی از سلاح های کهنه و از رده خارج شده خود را به کشورهای امارات و عربستان بفروشد. این عمل کمک بزرگی به اقتصاد ازهم پاشیده آمریکا کرد؛ همین امر استکه عده ای را باین شک میاندازد که شاید هدف ایران نیز همین بوده و قصد کمک به آمریکا را داشته است.

چنین تهدیدی  کشورهای حاشیه خلیج پارس را بطرف آمریکا میراند که نه تنها بنفع ایران نیست بلکه بنفع مردم این کشورها هم که برعلیه حکومتهای خودکامه شان قیام کرده اند  نیست. بدینمعنی که چنانچه ایران بخواهد واقعا تنگه را ببندد آنگاه تنها با آمریکا و سایر کشورهای غربی رودر رو نیست بلکه با کشورهای منطقه نیز درگیر خواهد شد. این عمل برضرر نیروهای مردمی منطقه است که در حال مبارزه با رژیم های خودکامه هستند و آنها را در شرایط سختی قرار میدهد.

تهدید آمریکا بهترین تاکتیک ایران

اما در مقابل این تهدید احمقانه اگر ایران تهدید دیگری میکرد کار بسیار متفاوت میشد. ایران میتوانست آمریکا را بعنوان عامل بی ثباتی در منطقه و خلیج پارس تهدید کرده از آمریکا میخواست تا هرچه زودتر منطقه را ترک بکند. این تهدید در واقع همان حکم بستن تنگه هرمز را بهمراه داشت با تفاوتهای بسیار از جمله اینکه کشورهای منطقه خود را در تهدید مستقیم از جانب ایران نمیدیدند و در کنار آن مردم بپا خواسته منطقه از این تهدید استقبال میکردند. این تهدید برای آمریکا دو راه باقی میگذاشت خروج و یا ماندن و در گیری نظامی با ایران.

در صورت تهدید به بستن تنگه هرمز بسیاری از کشورهای اروپائی بطور اتوماتیک خود را در کنار نیروهای نظامی آمریکا قرار میدهند ولی در صورت تهدید آمریکا به خروج از خلیج پارس  یک درگیری مستقیم میان این دو کشورا ست که بسادگی پای سایرین را بمیان نمیکشد.

تهدید آمریکا به ایجاد بی ثباتی در منطقه، نیروئی به مردم مبارز منطقه میدهد و آنها را در برابر دولتهای خودکامه اشان دلیر میکند و در ضمن چنانچه در گیری نظامی میان ایران و آمریکا رخ بدهد آنها از ایران در برابر آمریکا حمایت خواهند کرد و حتی ممکن است به منافع آمریکا در کشورهای خودشان ضربه بزنند و درگیری در کشورهای خودشان با رژیم هایشان را تشدید بکنند. مخصوصاً اکنون که مردم بحرین برعلیه رژیم حاکم بر کشورشان برخواسته اند و ناوگان پنجم دریائی آمریکا در سواحل آن کشور است نوع تهدید های ایران براین مسئله تاثیر متفاوت میگذارد.

تهدید آمریکا به خروج از خلیج پارس روحیه ضد آمریکائی  را در جهان تقویت میکند و حتی حمایت روسیه، چین و بعضی کشورهای دیگر از آمریکای جنوبی تا شرق آسیا را هم بهمراه خواهد آورد. مخصوصاً حمایت روسیه و چین و کره شمالی میتواند مهم باشد زیرا آنها میتوانند بعضی سلاح های استراتژیک را به ایران بدهند.

درگیری ایران با آمریکا حمایت مردم منطقه همانند پاکستان، افغانستان و حتی ترکیه و بسیاری کشورها را بهمراه خواهد آورد و فراتر از آن کشورهای مسلمانی مانند اندونزی، تونس و سایرین را که بسیار دور از منطقه هستند را به حمایت وامیدارد. حتی کشوری مانند ترکیه نیز مجبور است تا در برابر حمایت مردم اش از این حرکت ایران عکس العمل نشان بدهد و چنانچه ناتو بخواهد به ایران حمله بکند او نتواند بسادگی وارد عمل بشود در حالیکه با طرح بستن تنگه هرمز ترکیه بسادگی  در کنار ناتو وارد عمل میشود.

آلترناتیوهای دیگر

اگر ایران تهدید به بستن تنگه هرمز را جدی  و یا عملی بکند، آنگاه عربستان نیز میتواند تهدید به بستن راه ورود به دریای سرخ را بکند که از این نظر ضربه سخت تری بر ایران وارد میشود و نه تنها  کشتی های جنگی ایران نمیتوانند از این آبراه استفاده بکنند بلکه کشتی های تجاری ایران و حتی کالاهائی که بمقصد ایران توسط شرکتهای غیر ایرانی ارسال میشوند از آن عبور داده نخواهند شد.

در همین روزهائی که ایران تهدید احمقانه  بستن خلیج پارس را مطرح کرد آمریکا تحریم بانک مرکزی ایران را تصویب کرد. شاید فراتر از این  و حد نهائی تحریمها عدم خرید نفت باشد که با تحریم بانک مرکزی یک حلقه کامل را میسازند و دیگر چیزی فراتر را نتوانند به اجرا بگذارند ولی باید دانست که این تحریم ها میتوانند بطوری به اقتصاد ایران ضربه بزنند که باز سازی آن بسختی و با صرف زمانی طولانی ممکن باشد. در نتیجه ایران تنها یک آلترناتیو دارد و آن پیدا کردن بهانه ( که کاری بسیار ساده است و همین تحریم ها بهانه کافی میباشد) برای خروج از سازمان انرژی اتمی  و در کنار آن با توجه به وضعیت جنگی با آمریکا بسرعت اتمی بشود.

برای اینکه در جهان دارای قدرت  شد دو راه اصلی وجود دارد: یکی بدست آوردن قدرت اقتصادی بسیار قوی  و دیگری قدرت نظامی بالا. شواهد کافی در جهان نشان میدهد که خارج از حیطه سازمانهای قدرتمند جهان مانند فراماسیونری و صهیونیستی هیج کشوری ( و حتی فردی) را اجازه ثروتمند شدن و از این راه قدرتمند شدن نمیدهند.  بعنوان مثال هرچند کشورهای نفتی حاشیه خلیج پارس مانند عربستان و امارات دارای ثروت هستند ولی پولهای آنها در بانکهای غربی و در اساس در اختیار آنهاست و این کشورها نمیتوانند هرگاه اراده بکنند پولهای خود را از بانکهای غربی خارج بکنند. بهمین ترتیب آنها اجازه داشتن قدرت نظامی واقعی را ندارند بلکه آنها را به سلاح هائی درجه 2 و 3 مجهز میکنند. ازطرفی این کشورها افراد نظامی واقعی ندارند بلکه بیشتر نظامیان آنها مزدورانی از هند و پاکستان هستند که در صورت وقوع هرجنگی فوراً اسلحه را زمین گذاشته وبه کشورهای خود فرار میکنند. و از همه مهمتر این کشورها هیچ کارخانه تولید سلاح  و تجهیزات نظامی پیشرفته ندارند.  دلایل بسیار دیگری را میتواند بر شمرد و نشان داد که ارتش این کشورها کاملا توخالی است اما؛ اگر ایران تنگه هرمز را ببندد آنگاه این سلاح ها میتواند در اختیار نیروهای آمریکائی ( بعنوان انبار مهماتِ در دسترس) قرار بگیرند و آنها میدانند چگونه از این سلاح ها استفاده بکنند و البته در چنین شرایطی همین ارتش های بی لیاقت مزدور نیر به اتکا پشتوانه کشورهای غربی و تعداد زیاد آنها شیر میشوند.

بهر صورت برای ایران قدرتمند شدن از طریق ثروت امکان ندارد مخصوصا اکنون که کار به جاهای باریک کشیده و تحریم ها به نقطه آخر رسیده اند و در آینده صدمات سختی به اقتصاد ایران وارد خواهند کرد؛ پس  تنها راه، کسب قدرت نظامی حداکثر است و این کار تنها با دستیابی به بمب اتمی امکان دارد. دستیابی به بمب اتمی است که بازدارنده جنگ و حمله به ایران است.

همچنین در این نبرد ایران نمیتواند تنها به اتکا مسلمانان طرفدار خود در جهان وارد بشود بلکه متحدانی نظیر روسیه و چین و هند میتوانند پایگاه بهتری باشند.

مسلماً شعارهای ایرانیان که میگویند بمب اتمی از نظر شرعی برای ما ممنوع است برای هیچ کشوری یا عقل سلیمی قابل قبول نیست زیرا این مسئله شرعی در اختیار همین آخوند هاست و هرگاه لازم شد دستور شرعی جدیدی خواهد آمد و آن را مجاز اعلام خواهد کرد. در شرع اسلام ولایت فقیهی همان طور که آیت الله خمینی در زمان جنگ با عراق گفت “خرید سلاح از یهودیان نیز مجاز است” وقتی کار به جاهای باریک بکشد دستورات شرعی جدید صادر خواهند شد. قوانین شرعی که رهبران مذهبی اعلام میکنند برای ابدالدهر نیست بلکه در اختیار خود آنهاست و هرگاه لازم باشد عوض میشوند.

نتیجه

با توجه به مسائل گفته شده بهتر است ایران از آمریکا بخواهد تا از خلیج پارس خارج بشود و در ضمن اعلام بکند که بدلیل اینکه تحریم ها از حد گذشته است و سازمان انرژی اتمی هیچ کاری نکرده ایران از سازمان انرژی اتمی خارج میشود. در کنار آن  با سرعت هرچه تمام تر به تولید سلاح اتمی بپردازد.

اکنون ایران در یک آزمون بزرگ تاریخی قرار گرفته است و در این نبردی که در پیش دارد باید بتواند از تاکتیکها و اتحاد های سیاسی بهره کافی را ببرد. اگر ایران در این آزمون تنها به طرفداران مسلمان خود در جهان متکی باشد شکست مسلم در انتظارش میباشد ولی ایران باید به یک اتحاد تاریخی با بلوک روسیه- چین دست بزند یعنی بطور تمام و کمال وارد کنفرانس شانگهای بشود و بدینترتیب ضمن تقویت پشتوانه دفاعی خود موازنه قدرت را در جهان بهم بزند، در غیر این صورت خیانتی تاریخی صورت گرفته است.

لیکن عاقلانه ترین کار آنستکه ایران ابداً  وارد جنگ نشود زیرا این خواسته آمریکاست. برای آمریکا جنگ با ایران آنهم در این لحظه که در گیر بحران اقتصادی  بوده و در حال فرار از عراق میباشد نعمت است. زیرا تفاوتهای زیادی نیز میان حضور نظامی آمریکا در عراق و مخصوصا افغانستان و سومالی در برابر ایران وجود دارد. بعضی جنگ ها مانند جنگ دوم جهانی بنابر تحلیل بعضی متخصصان برای اروپا موقعیت رشد و توسعه سریع ایجاد کرد ولی جنگ در کشوری فقیر و عقب  مانده چون افغانستان چنین موقعیتی را برای آمریکا و سایر دول غربی ایجاد نکرد و نخواهد کرد بلکه برعکس آنها را به تباهی کشاند.

ایران از جنبه اقتصادی و موقعیت استراتژیک و بسیاری جوانب دیگر کشوری حساس است و جنگ با ایران جنگی بسیار متفاوت با افغانستان و عراق برای آمریکا خواهد بود ولی برای ایران ابداً مثبت نبوده و جنبه های منفی آن بسیار بیشتر خواهد بود.

در چنین جنگی قیمت نفت بسیار بالا خواهد رفت و در نتیجه قیمتهای جهانی کلیه کالا ها بالا میرود ولی از آنجائیکه ایران بدلیل بسته شدن تنگه هرمز نمیتواند صادرات نفتی به میزان مناسب داشته باشد از دو طرف ضربه خواهد خورد یکی از صادرات اندک نفت (و در نتیجه درآمد ارزی اندک) و دیگر از بالا رفتن قیمت کالاهائی که باید وارد بکند.

پس بهتر است ایران برای ضربه زدن به آمریکا از درگیریهای آمریکا در کشورهای دیگر مانند افغانستان، فلسطین و جنبش های مردمی منطقه و جهان سود برده و با تقویت نیروهای آن کشورها قدرت آمریکا را تضعیف بکند.

ایران تنها زمانی میتواند با آمریکا وارد جنگ مستقیم نظامی بشود که بنوعی توازن قوا ایجاد بشود یعنی دارای بمب اتمی باشد که آمریکا را از استفاده از بمب اتمی برعلیه ایران باز دارد. دیگر اینکه برد موشکهایش به آمریکا برسد تا  چنانچه آمریکا ایران را مورد هدف قرار داد ایران نیز آمریکا را مورد هدف قرار بدهد و با داشتن بمب اتمی مانع صد در صدی استفاده آمریکا از بمب اتمی برعلیه ایران بشود زیرا میتواند حمله اتمی آمریکا به ایران را با حمله اتمی پاسخ بدهد.

اما در حال حاضر بهتر است تا ایران بجای اینکه با تهدید به بستن تنگه هرمز اعضاء اپک را بر علیه خود تحریک بکند با آنها مدارا کرده و با توسل به قوانین اپک از آنها بخواهد تا هر مشتری ای که نخواست سهمیه بندی اپک را رعایت بکند از خرید نفت از سایرین نیز محروم بشود. این سیاستها باعث پیوستگی کشورهای منطقه میشود. همچنین سایر اعضاء مطمئن میشوند که در صورت بروز  مشکل برایشان آنها نیز از این رسم یا سنت یا قانون بهره مند خواهند گردید زیرا اساساً هدف تشکلی همانند اپک باید  حمایت از اعضاء در چنین شرایطی باشد.

ایران نباید کشورهای همسایه را با دست خودبطرف کشورهای غربی براند بلکه باید سیاست دوستی با همسایگان را مخصوصاً در شرایط تنگ و بحرانی بشناسد و از آن سود ببرد زیرا که بنفع ایران و کل منطقه است.

            جنبش روشنفکری – ایران

            12 دی ماه 1390       دوم  ژانویه 2012 

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com