بحثی در انتخاب و انتخابات یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری


بحثی در انتخاب و انتخابات

یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

   بیست و چهارم خرداد امسال (1392 شمسی ) یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار میشود. به این دلیل نگاه مختصری به موضوع انتخاب و انتخابات سیاسی انداخته می شود.

   در عصر حاضر در جهان ظاهرا ً بیشترین شیوه اداره کشورها بر اساس انتخابات میباشد که دو نوع آن برجسته تر و عمومی تر میباشد.

یک دسته همانند بیشتر کشورهای اروپائی با انتخاب نمایندگان مجلس ( با رای دادن به احزاب) به آنها اجازه میدهند تا ضمن در اختیار داشتن مجلس، دولت و رئیس دولت ( رئیس وزراء) را انتخاب کنند و او را نخست وزیر مینامند. در این حالت تمام قدرت دولت و قانونگذاری ( مجلس) در دست حزب یا ائتلافی از احزاب منتخب  است که بیشتر از 50% آراء را داشته باشند.

دسته دیگر مانند آمریکا و ایران در انتخاباتی نمایندگان مجلس ( یا مجالس) را انتخاب میکنند و در انتخاباتی دیگر رئیس جمهوری را انتخاب میکنند. در این حالت دو قوه مقننه و مجریه از هم مجزا می شوند.

در هر کدام از دو دسته نیز تفاوتهائی دیده میشود مثلا  از جمله  تفاوتهای میان ایران با آمریکا در آن است که در آنجا کاندیدای ریاست جمهوری نماینده یک حزب است و این حزب با تمام قدرت از او حمایت میکند در حالیکه حزب در ایران به معنی امروزی اش وجود ندارد. 

بهر صورت تنوع در این سیستم ها زیاد است و هدف اصلی در اینجا بررسی این تنوع نیست بلکه یک نگاه کلی به آن و بررسی انتخابات در شرایط کنونی ایران میباشد.

انتخاب چیست و چگونه انجام میگیرد

   انسان ها برای هرکار یا عملی از میان آلترناتیوهای مختلف یکی را انتخاب میکنند. مثلا برای خریدها مانند، خانه، خوراک، لباس و یا مسافرت، رشته تحصیلی، ازدواج و… و در واقع  بطور روزانه برای تقریبا ً تمام کارهایشان ( حتی برای عبور از خیابان و یا حرف زدن که عادی ترین کار روزانه است) با بررسی بعضی شرایط و امکاناتِ زمانی، مالی، روحی و… از میان چند آلترناتیو یکی را انتخاب میکنند.

   اما انتخاب میان ادیان استثناء است و از بدترینها می باشد زیرا معمولا ً ارثی است و کمتر کسی پیدا می شود که با علم و دانش و شناخت از حداقل چند دین (و نه حتما شناخت از همه ادیان) یکی از آنها را انتخاب کرده باشد و این در حالی است که دین داران حتی کمترین اطلاعی از فلسفه های مختلف ندارند. در نتیجه با قاطعیت میتوان گفت در هیچ جائی در جهان دین مردم انتخابی نیست بلکه مردم دین اشان را ارث میبرند. از این فراتر تربیت می شوند تا در برابر سایر ادیان یا فلسفه ها یا عقاید موضع گیری حتی خصمانه کرده و آنها را دشمن بشمارند، در حالیکه شاید ابدا ً کمترین اطلاعی از عقاید دینی آنچه و آنکه را دشمن می شمارند نداشته باشند. با اینحال یکدیگر را بخاطر عقاید دینی قتل عام میکنند.

این مورد از موارد استثنائی و شاید تنها مورد در زندگی بشر است ( و از جانبی مهمترین موارد نیز میباشد) که متاسفانه در آن هیچ نشانه ای از انتخاب، عقل،  منطق،  دانش و اطلاعات وجود ندارد.

   باید توجه داشت؛ وقتی صحبت از انتخاب به میان می آید دقیقا ً بدین معنی است که انسان از میان چند آلترناتیو یکی را انتخاب میکند؛ برای این کار با داشتن مجموعه ای از اطلاعات، مقایسه ای میان آنها انجام داده ویکی را انتخاب میکند.

اگر فقط یک آلترناتیو برای انسان وجود داشته باشد انسان مجبور است بناچار آن را به پذیرد و این اجبار است و نه انتخاب. اما در خصوص دین حتی این چنین هم نیست بلکه انسان را از زمان تولد به آن وادار میکنند و بمرور او را شستوی مغزی میدهند و او ناخواسته به آن سو میرود.

دین داران ِ متعصب برای درک بهتر این نکته باید بجای اینکه به خود و دین خود فکر کنند به طرفداران سایر ادیان فکر بکنند؛ در اینصورت چون با آنها مخالفند این نکته را بخوبی خواهند فهمید.

   انسان  برای انتخاب بهتر، صحیح و یا کاملا ً درست نیازمند مجموعه ای از اطلاعات درست و دقیق میباشد. پس یک رابطه کاملا ً پیوسته میان انتخاب با اطلاعات و دانش وجود دارد.

   هر چه اطلاعات و دانش انسان دقیق تر و عاقلانه تر باشد انتخاب نیز دقیق تر و عاقلانه تر است. در مقابل هرچه اطلاعات نادقیق تر و غیر واقعی تر باشد انتخاب نیز بدتر است. به همین دلیل است که تولید کنندگان کالا و فروشندگان برای فروش اجناس خود از طریق تبلیغات، در بهترین حالت اگر اطلاعات دروغ ندهند حداقل از ذکر مضرات و یا نکات منفی کالای خود پرهیز کرده و تنها به محاسن آن میپردازند.

   در بسیاری موارد با وجود چند آلترناتیو به دلیل اینکه هیچکدام نمی تواند رضایت شخص را برآورده کند و با خواستهای اساسی اش مغایرت ریشه ای پیدا میکند شخص از انتخاب صرفنظر میکند؛ البته این در صورتی است که شخص در انتخاب الزام نداشته باشد. مثلا ً اگر انسان الزام به رفتن به نقطه ای دارد ولی هیچکدام از راه ها کاملا ً بی خطر، نزدیک  و… نیست، پس مجبور است یکی را که کمترین خطرات و هزینه ها را دارد انتخاب بکند. اما اگر امکان نرفتن و عدم پذیرش خطر وجود داشته باشد این یکی را انتخاب میکند.

زمانی که انسان آلترناتیو عدم انتخاب را هم به عنوان یک انتخاب در اختیار دارد، عدم انتخاب را هم به عنوان یک انتخاب بر می گزیند.

انتخابات سیاسی

   با توجه به توضیحات بالا به سادگی مشخص میگردد که انتخابات سیاسی نیز در همین وضعیت قرار دارند یعنی انسان باید با داشتن اطلاعاتی دقیق و کامل و در مقایسه با سایر آلترناتیوها انتخاب خود را بکند. توجه به این نکته بسیار مهم است که برخلاف سایر انتخاب ها در این یکی وظیفه کل سیستم حاکم و نیروهای سیاسی است تا اطلاعات دقیق و بدون سانسور را در اختیار مردم قرار بدهد. زیرا در اینجا نباید همانند فروش یک کالا باشد که هدف سود آوری شخصی است و در نتیجه از ارائه ضعف ها خود داری می شود؛ بلکه حاکمیت باید در قبال کل کشور و مردم احساس مسئولیت بکند و بداند که: هدف انتخاب مدیریت مناسب و کارآمد برای توسعه همه جانبه کشور همراه با حفظ استقلال  است  و نه توجه به منافع شخصی حاکمان.

   حاکمان باید بدانند که تا ابد حکومت نخواهند کرد. این چنین نبود و اینچنین هم نخواهد ماند. دیر یا زود دوره این حاکمان نیز بسر خواهد رسید و آنگاه اگر در حیات باشند باید حساب پس بدهند و اگر مرده باشند نام بدی از خود در تاریخ باقی خواهند گذاشت.

   در انتخابات سیاسی وضعیت باید به صورتی باشد که رقبا ضعف های کشور و یکدیگر و مخصوصا ً ناگفته های در خصوص کشور را به نمایش بگذارند و راه حل ارائه بدهند.

   باید به صراحت و بدون هیچ ترس، عذر و ملاحظه ای گفت:

متاسفانه در اکثریت غالب کشورهای جهان، سیستم ها بنوعی هستند که هدف را انتخاب برتر برای کمک به توسعه همه جانبه کشور قرار نمیدهند بلکه هدف کمک بیشتر به ثروتمندان میباشد که قدرت اصلی را در اختیار دارند. این تزویر و فریب در انتخابات کشورهای ثروتمندتر اروپائی و آمریکا بیشتر است زیرا ثروتمندان آنها بسیار ثروتمند تر، متشکل تر، سازماندهی شده تر و قوی تر از کشورهای دیگر هستند.

اوضاع در ایران کنونی چگونه است

   برای جلوگیری از گستردگی این بحث که بسیار وسیع بوده و در هر کشوری ویژگی های خاصی دارد به بررسی وضعیت ایران پرداخته می شود.

   در ایران کنونی به دلائلی وضع غیر عادی است و با سایرین و مخصوصا ً کشورهای غربی تفاوت دارد.

   اولین و مهم ترین تفاوت میان ایران و کشورهای غربی عدم تثبیت قدرت حاکم در ایران است.

   در غرب قدرت اصلی در دست ثروتمندان بسیار بزرگ است که تمامی قدرت اقتصادی را در اختیار دارند. از جانب دیگر با ایجاد تشکل های مخفی تمامی قدرت اصلی سیاسی، نظامی، امنیتی، فرهنگی و… را نیز در کنترل خود گرفته اند. آنها مهره های اصلی اداره کننده کلیه ارگان های دولتی را در اختیار خود داشته و مدیران و مسئولین را تعیین میکنند.

در غرب ثروتمندان بزرگ که حاکمان اصلی هستند ابدا ً نیازی نمی بینند تا برای اداره کشور وقت خود را صرف نشستن در دولت بکنند بلکه کارمندان خود را بعنوان بالاترین مقامات سرکار میگذارند.

   لیکن در کشوری مانند ایران چنین نیست و هنوز جنگ قدرت ادامه دارد. از جانبی دیگر مجموعه نیروهای درون حاکمیت برای دست یابی به قدرت کامل با قدرتهای بزرگ جهانی رودر رو هستند و تا این موضوع روشن نشود موضوع قدرت در ایران به نتیجه نهائی نمیرسد.

در این جنگ قدرت توجه به حفظ استقلال کشور مهم ترین وظیفه تمامی سیاسیون و مردم است.

ریشه اختلافات درون حاکمیت ایران چیست؟

   در پاسخ به این سئوال که: ریشه اختلافات درون حاکمیت ایران چیست؟  تقریبا ً همه مردمان عادی و سیاسی میگویند: قدرت و ثروت. اما این پاسخ ِ صحیح بسیار کلی است و نمیتواند پاسخی دقیق، جامع و روشنگر باشد بلکه باید به مسائل دیگری توجه نمود که اتفاقا ً توجه به آنها به شرکت آگاهانه، یا نا آگاهانه و یا عدم شرکت در انتخابات میرسد.

در پاسخ به سئوال فوق باید دو مسئله سیاست داخلی و خارجی را مشخص کرد:

   ابتدا باید وابستگی گروه های مختلف به قدرت های مختلف جهانی را شناخت، زیرا در وضعیت کنونی جهان، قدرت غرب و در راس آن آمریکا برتر از سایرین است. از جانبی همه این کشورهای غربی و مخصوصا ً آمریکا زیر سلطه سلطنت پنهانی سازمان جهانی یهودیان صهیونیست قرار داشته و مستعمره به حساب می آیند. در مقابل آن روسیه و چین در قالب کنفرانس شانگهای در حال شکل گیری و انسجام و ایجاد زیر ساخت های یک قدرت متشکل میباشند. در میان این دو دسته ایران بالانس قدرت است و بواسطه موقعیت حساس استراتژیک و نیز تاثیر گذاری اش بر بسیاری کشورها میتواند با گرایش به هر کدام از طرفین، بالانس قدرت جهانی را به آن سو بکشاند. البته شاید ایران در سالهای آینده این امتیاز را از دست بدهد و افسوس این موقعیت طلائی را بخورد.

هیچ کشوری با هر میزان ثروت و گستردگی سرزمینی و جمعیتی  نمیتواند تنها و بدون رابطه و اتحاد با سایر کشورها به حیات خود ادامه بدهد. از این بدتر آنستکه بدون متحد استراتژیک  و قوی به جنگ با سایرین مخصوصا ً مستقیما با قدرتهای برتر جهان برخیزد، در اینصورت مرگ و نابودی خود را رقم زده است.

همه کشورها محکوم به داشتن رابطه  و همکاری با سایرین هستند. اما انتخاب متحدان و نوع رابطه با آنها مهم ترین ها بوده ودر این مقطع تعیین کننده میباشد.

   چنانچه ایران بطرف غرب مسیحی برود بواسطه ساختار خاص قدرت در غرب و اینکه قدرت بدون چون و چرا در دست مذهبیون از نوع  صهیونیسم میباشد هیچگاه ایران را بعنوان یک بازیگر اصلی یا همکار واقعی  و با حقوق مساوی نخواهند پذیرفت بلکه همواره بعنوان یک خدمتکار در اختیارشان خواهد ماند و زمام امور کشور را آنها در دست خواهند گرفت و هرگاه بخواهند به سادگی می توانند این خدمتکار یا برده را بیکار و نابود کنند.

   در مقابل در جناح کنفرانس شانگهای از آن ساختار خاص و قدرتمند صهیونیستها خبری نیست همچنین مذهب نیز جائی برای قدرت نمائی ندارد. این جناح متشکل از مجموعه ای است که شامل تقریبا ً تمامی ادیان جهان مانند اسلام، مسیحیت، بودائی، کنفوسیوسی، هندو، یهودی، جینی و… و حتی بی دینان و کمونیستها می شود؛ همچنین هیچ قدرت مالی و یا نظامی یکه تازی هم وجود ندارد. در نتیجه در این جناح می توان بعنوان یک نیروی مستقل و با رای و قدرت مساوی وارد شد. پس اگر ایران وارد این جناح یا تشکل بشود و آنها خود را کاملا ً متشکل بکنند یعنی به غیر از انعقاد پیمان نظامی (همانند ناتو) به بانک های متمرکز و قوی، بورس، پول واحد، تجارت، توسعه صنعت، تبادل علم  و… با یکدیگر برسند آنگاه نه تنها به سادگی قدرت اول در جهان خواهند شد بلکه یک سیستم جدید را نیز بر جهان اعمال میکنند که به آزادی و حقوق انسانی و استقلال بشر نزدیکتر است و در نتیجه مردمان غرب نیز برای رسیدن به چنین امکاناتی بر علیه سیستم ستمگر و برده ساز خود برمی خیزند.

   در اینجاست که باید دید کدام جناح درون حاکمیت با این پیوند یا اتحاد موافق و کدامیک با آن مخالف است. باید متوجه بود، بر مبنای استدلال فوق آن جناحی که با چنین وحدتی مخالف است در جناح حامی غرب قرار میگیرد. یعنی آنها بعنوان سرمایه داران وابسته به غرب ( کمپرادور – اصطلاح سیاسی ای که در زمان شاه برای ایران بکار میرفت) در جرگه خائنین به ایران و حتی جهان قرار میگیرند. در این جناح میتوان ردپای صهیونیسم و فراماسیونری را هم دید.

                                                                                                                                                                           ظاهر قضیه چنین است که جناح احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهوری که  تنها مدت کمی به پایان کارش باقی مانده با توجه به گسترده کردن روابطش با کشورهای آمریکای لاتین (که ضد غرب بودند) و همچنین با روسیه و چین، میتواند در گروه سوسیالیست ها ( البته بدون اینکه آنها چنین نامی را بخاطر معذورات سیاسی – مذهبی بر خود بگذارند) و طرفدار وحدت با کنفرانس شانگهای، باشد. اما اینکه چرا این موضوع را علنی نمی گویند از مسائلی است که در حوزه سیاسی به سیاست وسیاست بازی مشهور است و این برای  منافع کشور مضر میباشد.

   در مقابل ِ احمدی نژاد باید دید که آن کسانیکه وابسته به غرب هستند و به احتمال زیاد در جریانات فراماسیونری قرار دارند کیستند.

   در خصوص حمایت از فلسطینیان و مقابله با اسرائیل و حتی همکاری با کنفرانس شانگهای، چنین بنظر میرسد که میان جناح احمدی نژاد و  بعضی دیگر  که با این مسائل  موافقند، در عین توافق اختلافاتی هم وجود دارد که آن را نیز برای مردم روشن نمی کنند.

   از جانبی دیگر این تفکر که ایران با توجه به قدرت حامیان مذهبی ( بیشتر شیعیان) میتواند با استفاده از اختلافات میان غرب و کنفرانس شانگهای نیروی سوم و تعیین کننده ای را در جهان تشکیل دهد، عملا ً به شکست و پایان خود رسیده است که از نشانه های آن خصومت ها و جنگهائی میباشد که میان فرق مختلف اسلامی در کشورهای اسلامی به راه افتاده است.

   هرچند نیروی میلیونی میتواند در جاهائی بکار بیاید ولی حال که موضوع بر سر تحریم ایران و حتی بازداشت کشتی های به مقصد ایران میباشد هیچ کاری از دست این سینه چاکان مسلمان که دستشان از پول و اسلحه و قدرت خالی است بر نمی آید.

ایران باید از سیاست های مذهبی خود که تحریک کننده است و جریان جنگ در منطقه را تشدید کرده (و نتیجه آن جنگ میان مسلمانان شده است)، دست بردارد و راه صحیح و عاقلانه ای برای ایجاد صلح با همسایگان در پیش بگیرد.  ایران باید با همکاری با همسایگان به مبارزه با استعمار و استثمارگران برخیزد ولی عملا برعکس عمل میکند و  با ایجاد جنگ مذهبی این متحدان را به دشمنان تبدیل کرده است.

جناحی از حاکمان ایران با تحریک مسلمانان برای وحدت شیعی و تلاش برای دست یابی به قدرت برتر در میان مسلمانان به یک مسابقه قدرت میان ایران، ترکیه، عربستان و چند کشور و نیروی مسلمان دامن زده اند. این یکی از مهم ترین مشکلات و یا در اساس عوامل ایجاد بحران در منطقه و جهان است که به صورت مستقیم بر تمامی اوضاع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… ایران تاثیر گذاشته است. غرب و صهیونیسم جهانی نیز از آن سود برده و به آن دامن میزنند.

برنده جنگ میان همسایگان، کشورهای دور از منطقه هستند.

      باید از تجربه  اعلام بی طرفی ایران در زمان جنگ دوم جهانی بهره گرفت. اعلام بی طرفی ( اعلام نشده ولی عملا ً در حال اجرا) در شرایط کنونی جهان باعث آن میگردد که ایران در  میان یک منگنه قدرت گیر کرده و له بشود.

در شرایط کنونی  دو طرف قدرتمند جهان میخواهند ایران را بطرف خود بکشند. ولی آنها در این راه نمی توانند هر چه را که ایران میخواهد به او بدهند بلکه هر طرف میداند که ایران باید تحت فشار باشد تا شاید او را انتخاب بکند وگرنه چنانچه برای جلب ایران هر چه را خواست به او بدهند در این جنگ قدرتی که  میانشان درگیر است ایران سود برده و در عین استقلال به قدرت سوم در جهان تبدیل می شود. پس چنانچه ایران به این سیاست کج دار و مریز خود ادامه بدهد وضع اقتصادی ایران هر روز بدتر خواهد شد. همچنانکه ایران در حال حاضر به کشوری فقیر تبدیل شده است و هرچه وضع بر این روال ادامه یابد فقیرتر خواهد شد.

ایران باید اتحاد استراتژیک با یک طرف قدرت و در این میان با کنفرانس شانگهای را بپذیرد. با این انتخاب بسیاری از مشکلات خارجی و داخلی (از جمله اقتصادی، تحریم ها و تهدیدهای نظامی که بیشترین بودجه کشور را بخود اختصاص داده)  به سادگی حل خواهند شد.

در خصوص سیاست داخلی، نیز چندین مسئله و اختلاف عمل میکند.

         از جمله مهمترین آنها همین تعیین تکلیف رابطه با سایر کشورهاست. این نکته بر روی سیاست  داخلی ی  نیروها تاثیر مستقم و تعیین کننده ای دارد و باعث اختلاف میان آنها و کارشکنی در کارهای یکدیگر شده است.

از آنجائیکه هنوز تکلیف قدرت در کشور مشخص نشده و هیچ جناحی قدرت کامل را ندارد اوضاع سیاستی، اقتصادی، فرهنگی و همه چیز کشور با کارشکنی ها در کار یکدیگر روبرو است. زیرا هر کدام راه خود را می رود و کارهای دیگری را تائید نمیکند. این مسئله باعث تشدید آشفتگی در اوضاع کشور میگردد.

–         ریشه فساد اداری و رشوه خواری و عدم ثبات در هر چیز و هر کار  که باعث بزرگترین مشکلات در ساماندهی و نظم اداری کشور میباشد به ضعف مدیریت و چند دستگی و در نهایت به فساد در بالا باز می گردد.

این فساد درون حاکمیت است که بر پائین تحمیل میشود و همه را فاسد میکند.

هرچند مردم ایران به نسبت غربی ها انضباط نا پذیرند  و یا  از زاویه ای دیگر آزاده تر هستند که در نتیجه باعث میگردد تا به سختی زیر بار چیزی بروند اما بعضی مسائل یا روابط و نظم ها را حکومت ها میتواند بر مردم تحمیل کند و همه مردم در همه جای جهان آن را خواهند پذیرفت. لیکن اگر خود سیستم ِ حاکم بی نظم و برنامه باشد دیگر نمیتوان بر مردم خرده گرفت. پس در ابتدا باید سیستم و حاکمیت را درست کرد.

–         فقر در کشور ناشی از  نبود سیاست درست حاکمان در اداره کشور است که اهم آن باز میگردد به عدم توافق آنها در انتخاب درست سیاست خارجی و این نیز باز میگردد به دیدگاه های آنها و وابستگی مالی آنها به قدرتهای خارجی. همین عدم انتخاب باعث محاصره اقتصادی شده  و برای رهائی از آن نیاز به حامیان قدرتمند خارجی میباشد.

–         دزدی های کلانی که قدرتمندان یا حاکمان و مدیران کشور انجام میدهند باعث فقر بیشتر و همچنین تشدید بی سامانی، بی مدیریتی، بی برنامگی و بی نظمی شده است که تاثیر آن در همه زوایای کشور دیده می شود.

–         مسئله مالیات و نقش آن در اقتصاد کشور انکار ناپذیر است. در اروپا قوی ترین اقتصادها یا ثروتمندترین کشورها تمام هزینه های دولت و اداره همه امور کشور را از راه دریافت مالیات تامین میکنند؛ برای اینکار باید سیستم اداری سالم و کنترل شده ای حاکم باشد. اما در ایران به دلیل نبود سیستم سالم امکان دریافت همان میزان کم مالیات هم نیست.

به نظر میرسد عده ای در حاکمیت شدیدا ً با سالم بودن اقتصاد و دریافت میزان مناسب مالیات مخالفت جدی دارند. همچنین بازاریان با پرداخت مالیات مخالفت میکنند در حالیکه آن پول از جیب آنها پرداخت نمی شود، ولی دلیل مخالفت آنها آنست که در صورتیکه نظم مالیاتی برقرار شود آنگاه میزان درآمده آنها نیز مشخص میگردد و این چیزی است که آنها نمیخواهند مشخص شود. ضمن اینکه بسیاری از مردم دارای دو سه کار و بیشتر معاملات غیر قانونی هستند و نمیخواهند این مسئله با اجرای دقیق امور مالیاتی برملا شود. باید موضوع مالیات و آنانیکه سد راه هستند درهمین مبارزات انتخاباتی روشن شود. ولی ظاهرا ً تمام این افرادی که تائید صلاحیت شده اند با فساد در سیستم اداری و عدم دریافت میزان مناسب مالیات موافقند.

چنانچه مردم مالیات بدهند و همه امورات کشور برمبنای مالیات ( و نه در آمدهای نفتی) باشد آنگاه مردم توقع اشان از دولت بالاتر میرود و در ضمن نسبت به هرگونه  سستی و یا خرابکاری هر فردی از جامعه عکس العمل نشان میدهند زیرا هر خرابی که وارد بشود از مالیات آنهاست پس احساس مسئولیت میکنند. مثلا اگر در جائی به بینند کسی به اموال عمومی خسارتی وارد میکند آنگاه وارد عمل می شوند و بعنوان پرداخت کننده مالیات به او اعتراض کرده و جلویش را میگیرند.

بی نظمی و فساد دو روی یک سکه هستند.

در یک جامعه بی نظم همانند ایران امروز، حاکمان  و قدرتمندان راحت تر و بیشتر میتوانند ثروت کشور را غارت بکنند پس آنها کشور با نظم  نمی خواهند.

–         از دیگر نکات مهم، تفکرات متفاوت مذهبی  حاکمان و صاحبان قدرت در ایران است؛ زیرا بنظر میرسد دیدگاه های مذهبی آنها  بسیارمتفاوت باشد. این نکته بیشتر از بابت رفتار با مردم در مسائل و قوانین اجتماعی و آزادیهای مدنی و همچنین یارگیریهای آنها اهمیت مییابد. اما این اختلافات ابدا ً برای مردم توضیح داده نشده و مردم چیزی از ریشه و اساس این اختلافات نمی دانند.

–         در سیاست داخلی و نگاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی حاکمان، اختلافات فاحشی میان نیروهای مختلف درون حاکمیت هست که نه تنها عموم مردم بلکه حتی در میان طرفداران هر شخص یا گروهی هم این نکات و بسیاری نکات ریز و درشت دیگر نا مفهوم  و ناآشنا مانده است تا چه رسد به اینکه به مرحله سئوال و درخواست پاسخ برسند.

نگاهی به بعضی ضعف ها در انتخابات ایران

–         در انتخابات ریاست جمهوری ایران هرچند به یک نفر رای داده می شود ولی این یک نفر باید در پشت خود  نیروئی عظیم و گسترده  داشته باشد. این چنین نیست که رئیس جمهوری پس از انتخاب شدن بدنبال افرادی برای پست های مختلف باشد که صدها پست را شامل می شود. بلکه این نیرو باید از قبل آماده شده باشد و در برنامه های انتخاباتی بصورت یک تیم بزرگ همراه شخص در همه جا حاضر باشد. این از ضعف هائی است که در ایران به دلیل عدم آزادی های اساسی سیاسی  و نبود احزاب واقعی وجود دارد.از مسائل و مشکلات اساسی  که جلوی انتخاب صحیح مردم را گرفته همین نکته و نبود احزاب و در نتیجه عدم آشنائی دقیق مردم با اهداف و برنامه های آن احزاب است.

در وضعیت کنونی مردم باید تنها به چند کلام تبلیغات انتخاباتی کاندیداها اتکا کرده و رای بدهند که خود ضعفی اساسی و بزرگ است زیرا این کلمات یا وعده های انتخاباتی میتواند کاملا ً بی ریشه و بدون پشتوانه و تنها برای کسب آراء  یعنی فریب مردم باشد.

–         مردم باید با برنامه و اساسنامه احزاب یا نیروهائی که میخواهند در قدرت ریاست جمهوری شریک  باشند در طی یک پروسه طولانی چند ساله آشنا بشوند و در شرایط انتخاباتی تنها برمبنای مسائل روز (مطرح شده از جانب کاندیداها) قضاوت بکنند.

اما در ایران چنین نیست و به دلیل ضعف های ریشه ای، انتخابات به یک نمایش مسخره تبدیل شده است؛ بطوریکه (از جمله) صدها تن خود را کاندید میکنند در حالیکه بعضی فارغ از هرگونه ریشه سیاسی و حمایتی هستند و ابدا ً هم نمی دانند که برای در دست گرفتن چنین مقامی باید صدها تن نیروی خبره و کارآزموده را در اختیار داشت و از مدتها پیش برنامه های اداره مملکت را ریخته و کتبا ً در دست داشت. با توجه به اینکه بعضی افراد تا این حد نا آشنا به موضوع ریاست جمهوری خود را کاندید میکنند بوضوح روشن میگردد که سیستم انتخابات از ریشه خراب است که داستان به این وضع مسخره کشیده می شود.

از طرفی دیگر این تعداد زیاد کاندیداها از جانب یک عده خاص رفع صلاحیت می شوند که در این میان بعضی از این افراد شاید از بعضی تائید صلاحیت شدگان برتر باشند.

کار یا روش انتخابات ریاست جمهوری از ریشه سست و بی بنیان و بدون برنامه میباشد؛ بطوریکه نمی توان بر آن نام سیستم و انتخاباتی با برنامه صحیح و معقول را نهاد.

نتیجه

   در این وضعیتی که نشان از بی نظمی و بی برنامگی دارد و 1- مردم از دلیل حذف بعضی کاندیداهای مطرح درون حاکمیت بی اطلاع میباشند. 2-  اپوزیسیون های بیرون از حاکمیت ( درون  و بیرون کشور)  امکان رساندن نظرات و برنامه های سیاسی و طرح انتقادات خود  به عموم مردم را ندارند (و متاسفانه آنها باید حرف خود را از طریق رسانه های بیگانه که خیرخواه ایران هم نیستند به گوش تعدادی از مردم داخل کشور برسانند). 3- با توجه به نکاتی که در این نوشته آمد و بسیاری نکات ریز و درشت دیگر که فرصت طرح همه آنها نیست. مشخص میگردد که اطلاعات و دانش کافی برای رای دادن معقول در اختیار عامه مردم و حتی سیاستمدارن نیست.

در نتیجه بدون روشن شدن مجموعه این مسائل رای دادن عملی کور کورانه میباشد.

خرداد 1392         ژوئن 2013

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

شروع جنگ ميان فراما سيونرها و صهيونيستها؛ پايان دوران طلائي صهيونيسم


شروع جنگ علنی میان فراماسیونری و صهیونیسم!

پایان دوران طلائی صهیونیسم!

تضاد های درون آمریکا و درون اروپا!

اختلافات میان اروپا و آمریکا!

حل مسئله هسته ای ایران!

مسائل سیاسی مخصوصا ً مابین کشورها در این دوره از حیات بشر با سرعت بسیار زیاد تغییرمی کند.  گاه سرعت این تغییرات آنچنان زیاد است که حتی دولتمردان کار کشته سیاسی و یا مشاوران خبره نیز عقب میمانند. هر کشوری که بتواند تغییرات  سیاسی در سایرین را در کمترین زمان یا زودتر از دیگران دریابد و آنقدر هم توان مانور داشته باشد که خود را سریع تطبیق بدهد برنده میشود. کشورهائی که دارای دولتهای منسجم و قوی می باشند بطور دائم در تلاش هستند تا تغییرات را پیش از عمل حدس بزنند و اقدامات لازم را بعمل بیاورند. اما اگر کشوری نتواند حتی بعد از تغییرات آنها را درک کند و یا اینکه توان تطبیق نداشته باشد با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد و باحتمال زیاد به سرعت به کشوری عقب افتاده تبدیل می شود.

جالب اینجاست که آقای کارل بیلد وزیر کارکشته  امور خارجه سوئد که زمانی نخست وزیر این کشور بود همین هفته پس از بازگشت از ایران در مصاحبه با رادیو سوئد در پاسخ خبرنگاران گفت:

” فهم سیاست ایران بسیار مشکل است”.

این عدم فهم دو دلیل دارد.

اول- سیاست در غرب بنوعی کلاسیک و یا بسیار ساده و قابل فهم برای عام شده است. دسته بندی ها، گروههای سیاسی قدرتمند و تعیین کننده (که بر دولتها حکومت می کنند و خط مشی به آنها می دهند) برای همه دست اندرکارن مشخص هستند. در نتیجه سیاسیون غربی خارج از این محدوده را نمیتوانند بفهمند.

دوم- اینکه مردمان شرق با آن تاریخ غنی که مملو از سیاستهای پیچیده است وقتی وارد کار زار میشوند فهم آنها مخصوصا ً برای غربی ها سخت است. بویژه که با سیاستهای آخوندی مخلوط شود.

در نتیجه سیاسیون غرب از درک سیاستهای ایران عاجز و سر درگم بوده و هستند. ولی آنچه غرب را نجات داده ثروت و قدرت نظامی اش بود که اکنون شاهد شکست آن نیز هستیم.

اما این روزها چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است؟

– موقعیت سلطنت در اروپا در گذشته چگونه بود و اکنون به کجا میرود؟

– موقعیت دو نیروی مهم فراماسیونری و صهیونیسم در اروپا و آمریکا چگونه است.

– چرا رابطه میان اروپا و آمریکا و اسرائیل  به پایان ماه عسل رسیده است؟

– چیزی بنام مسئله هسته ای ایران چرا و چگونه ایجاد شد؟ چرا و چگونه میخواهند آن را حل کنند؟

برای بررسی این نکات باید کمی به عقب باز گشت.

سلطنت در اروپا و جمهوری در آمریکا، نقش و تفاوت اساسی میان آنها

برای بررسی سئوالات فوق و مسائل کنونی جهان باید کمی به تاریخ گذشته و نقش سلطنت در اروپا و همچنین جمهوری در آمریکا و بررسی روابط آنها پرداخت.

یکی از تفاوت های اساسی میان اروپا و آمریکا وجود سلطنت در یکی و نبود آن در دیگری است.

از زمانیکه قاره آمریکا توسط اروپائیان کشف و غارت شد چند کشور اروپائی که همه دارای حکومتهای سلطنتی بودند هر کدام گوشه ای از آن را اشغال کردند و عوامل خود را بر سر کار گذاشتند با اینحال شاید  به جرات بتوان گفت که شاه هیچ کشوراروپائی  پایش را به قاره آمریکا نگذاشت.

در نتیجه بعد از استقلال ِ ایالات متحده آمریکا این کشور به صورت جمهوری در آمد.

سایر کشورهای قاره آمریکا هم بعد از استقلال حکومت پادشاهی نداشتند.

همین تفاوت عمده باعث بسیاری اختلافات اساسی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی  و… میان اروپا و آمریکا شد.

برای سالهای طولانی فراماسیونری در کشورهای اروپائی  قدرت بی رقیب بود و در آمریکا هم نفوذ داشت لیکن یک تفاوت عمده میان این دو وجود داشت. فراماسیونری جهانی عمدتا از اروپا کنترل میشد و رهبری آن نیز با خاندان های سلطنتی بود. در نتیجه فراماسیونری آمریکا زیر کلید اروپا (در واقع دربار سلطنتی) قرار میگرفت اما فراماسیونری در آمریکا همانند اروپا قدرت مطلق نبود.

در اوایل قرن 20 یعنی کمی بیشتر از 100 سال پیش رقیبی جدید پیدا شد. صهیونیستها نیز قدرت بزرگ و تعیین کننده ای شدند و هر سال قوی تر و قوی تر می شدند تا جائیکه حتی بر خاندانهای سلطنتی حکم میراندند.

قدرت صهیونیستها تا به آنجا رسید که نیاز داشتند مکانی برای تصمیم گیری، پناه بردن، پنهان کردن مسائل جاسوسی و… یا بنوعی محل حکومت ویا سلطنت تهیه کنند، در نتیجه دست به اشغال سرزمین و خانه و کاشانه دیگران یعنی فلسطین زدند و به مرور مردم آنجا را از خانه ها و کشورشان بیرون کردند. سرو صدای آزادیخواهی و انسان دوستی هیچ کسی هم به جائی نمیرسید.

صهیونیسم به قدرت اول تبدیل شده بود و شاهان اروپا( رهبران فراماسیونری) به درجه دوم سقوط کردند؛ سکوت و خانه نشینی و عدم دخالت در سیاست تنها راه شان شد.

حتی برنامه برچیدن حکومتهای سلطنتی و کنار گذاشتن کامل شاهان اروپا (در کشورهای بلوک شرق این کار صورت گرفت) و مبارزاتی که در میان مردم برای برچیدن نظام سلطنتی در انگلیس، سوئد و… براه افتاده بود به تحریک صهیونیستها بود. لیکن صهیونیستها در این مبارزه کاملا ً موفق نشدند و تنها در چند کشور پیروزی هائی بدست آوردند. همین مسئله نیز کینه شاهان و فراماسیونری را در دلشان نسبت به صهیونیسم  تشدید کرد.

مرحله مهم بعدی فروپاشی بلوک شرق و تصمیمات پس از آن بود. بعد از فروپاشی بلوک شرق صهیونیستها در قالب نومحافظه کاران در آمریکا تئوری برخورد تمدن ها را مطرح کردند که چنین میگفت: پس از فروپاشی بلوک شرق یک جنگ میان تمدن ها صورت میگیرد و در نتیجه آن آمریکا همه را شکست میدهد و قدرت برتر می شود. مقصود این بود که در واقع یهودیان صهیونیست که پشت پرده  قرار داشتند قدرت مطلق و آقا یا شاه تمام جهان خواهند شد.

آنها برای رسیدن به این هدف جنگ هائی  براه انداختند و برای مدت  حدود 2 دهه یکه تازی کردند و نفس فراماسیونری را هم قطع کرده بودند. اما آیا بقیه حاضر بودند به این آسانی به بردگی و بندگی صهیونیستهای یهودی تن بدهند؟ مسلما چنین نبود.

جنگ پشت پرده و سرد میان آنها هیچگاه خاموش نشد. از طرفی قسمت داغ و پُرکشتارش در عراق، افغانستان، لیبی، مصر، تونس و در  آنجا که به دروغ (خود اینها) بهارعربی نامیدند در جریان بود. آنها حتی در یک چشم بر هم زدن سودان را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کردند بطوریکه خود مردم این کشور شوکه شدند.

اما هیچ کدام از این کشورها تعیین کننده اصلی پیروزی یا شکست صهیونیستها در سلطه بر جهان نبود؛ بلکه کشوری که تعیین کننده، استراتژیک و در واقع بالانس قدرت در جهان بود، ایران بود. بهمین دلیل حفظ استقلال ایران از سلطه غرب و یا یهودیان صهیونیست، مخصوصا ً برای  چین و روسیه  کاملا ً حیاتی بود. بهمین دلیل هم بود که ایران توانست به بعضی از سلاح ها و تجهیزات دفاعی  کاملا ً استراتژیکی که سرنوشت جنگ با آمریکا (در منطقه) را تعیین میکرد، دست پیدا کند. سلاح هائی که حتی در مواردی از سلاح های آمریکائی پیشرفته تر بود و در شرایط عادی دست یابی به آنها برای ایران ابدا ً امکان پذیر نبود. مثلا ً اژدری که با سرعت 100 متر در ثانیه در آب حرکت میکرد در حالیکه آمریکا تنها می توانست به سرعت 25 متر در ثانیه دست یابد. به قول خود آمریکائیان اگر این سلاح به طرف کشتی های آنها شلیک شود تنها زمانی تجهیزات نظامی آمریکا متوجه آمدن آن میشوند  که دیگر برای دفاع کاملا دیر شده است.

در حالیکه اعلام شد این سلاح را تنها یک کشور دیگر دارد؛ گفته و معلوم نشد آن کشور روسیه بود و یا چین و یا شاید هیچکدام وامدادهای غیبی بوده است.

این گونه سلاح های استراتژیک تنها در شرایط خاصی در اختیار کشوری دیگر قرار میگیرد. اهمیت ایران آنقدر زیاد است که اگر جنگی واقعی  و کاملا ً رو در رو  میان ایران و آمریکا در میگرفت به سادگی بمب اتمی و هیدروژنی و هر سلاح مخرب قوی و استراتژیک از جهات مختلف در اختیار ایران قرار داده می شد.

آیا تکنیک بسیار پیشرفته کنترل پیشرفته ترین و سری ترین هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین آمریکا توسط ایران از درون خود ایران بود (که نشانه داشتن بالاترین توان سیستم های الکترونیکی است؛ چیزی که در جنگهای کنونی میان قدرتهای بزرگ نظامی تعیین کننده است) و یا امدادی غیبی بوده است!

در اینجا باید به سایر نیروهائی  که با سلطه صهیونیستها بر ایران و در نتیجه جهان مخالف بودند اشاره کرد:

– از جمله این نیروها همان فراماسیونرها بودند که البته جرات ابراز نظر ِ علنی نداشتند زیرا یهودیان صهیونیست در آنها نفوذ کرده بودند ولی بهر صورتی که می توانستند از نقشه سلطه صهیونیستها  بر جهان جلوگیری می کردند. پس آنها می بایست بنوعی به ایران در برابر این نیرو کمک می رساندند.

فراماسون ها بصورت نیروئی بالقوه مترصد آن بودند تا در زمان مناسب بطور جدی وارد عمل بشوند. بهمین دلیل بود که نیروهای طرفدار صهیونیستها در کشورهای اروپائی دست به برگزاری جلساتی (برای سیاسیون) با شرکت دانشمندان صهیونیست در جهت نشان دادن چهره منفی فراماسیونری میزدند تا سیاسیون و دست به قلم ها و در نتیجه مردم را از فراماسیونری دور بکنند. آنها در واقع جبهه ای جدید و علنی  در برابر فراماسیونری باز کردند.

– نیروی دیگر کلیسای کاتولیک بود. این کلیسا بخاطر استقلالش، به صراحت در برابر حمله به افغانستان  و عراق موضع گیری کرد و درحالیکه به پیروی از او صد ها میلیون مسیحی کاتولیک موضع گیری کردند ولی حتی کشورهای کاتولیکی مانند اسپانیا و پرتقال بواسطه اینکه دولتمردانشان زیر نفوذ صهیونیستها بودند به این پیام واتیکان بهائی ندادند.

صهیونیستها سرمست از پیروزی و قدرت، غافل بودند از اینکه بالاخره در موقعی مناسب به چنین رفتاری پاسخ داده خواهد شد. آنها نمیخواستند کسی را در قدرت خود شریک بکنند و به صورت یک دیکتاتور تمام عیار در جهان عمل میکردند. کینه این تحقیر و بی توجهی به واتیکان، زمانی خودش را  به شکلی خیلی شدید نشان خواهد داد.

– بعضی کلیسیاهای مسیحی که ضد صهیونیسم هستند. باید توجه داشت کلیسیاها در غرب بسیار ثروتمند هستند و بعضی از آنها سرمایه گذاریهای بسیار کلان دارند حتی در کارخانجات تولید سلاح های نظامی.

– نیروهای دیگر مانند هند که بخوبی توانسته استقلال خود را حفظ بکند و یا بعضی کشورهای آمریکای لاتین و یا کشورهای مستقل و یا غیر متعهد نیز در حدی محدود به حمایت از ایران و در واقع جریان ضد صهیونیستی پرداختند. نباید از نفوذ ایران که حتی به کشورهای آفریقائی کشیده غافل ماند زیرا همین نفوذ باعث تضعیف نقش آمریکا در آنجا شده است.

نقش ایران

آمریکا (به عنوان بازوی نظامی و نیروی سرسپرده صهیونیست ها) برای اینکه قدرت کامل را در  جهان در اختیار بگیرد، می بایست بهر طریقی دولت جمهوری اسلامی ایران ( بعنوان بالانس قدرت در جهان) را که توانسته بود تعداد زیادی از مردم را حامی خود بکند، بشکند. اما راه آن در ابتدا یا قدم اول جنگ مستقیم نبود چرا که در آنصورت شکست آمریکا حتمی بود. زیرا مجبور بود کشتی هایش را  پیش از شروع جنگ از خلیج پارس خارج کند و این خود به معنی شکست بود. بنابراین تصمیم بر آن شد تا پرو بال ایران را بشکنند. در نتیجه از طرفی مسئله اتمی ایران را بهانه کرده و تحریم ها را اعمال کردند تا قدرت و توان مالی ایران از میان برود و نتواند به هم پیمانانش کمک مالی و در نتیجه نظامی بکند و از جانبی دیگر مستقیما با آنها وارد جنگ شدند. بهمین دلیل  پس از سالها جنگ در کشورهای اطراف ایران جنگ را به سوریه کشاندند. با این امید که بعد از پیروزی بر سوریه به  سراغ حزب الله لبنان رفته و در نتیجه خود بخود مقاومت فلسطین نیز تضعیف شده و آنگاه سراغ ایران بیایند.

توجه شود که در اینصورت آمریکا برای حمله به ایران می بایست از نیروهای ایرانی مزدور کمک بگیرد. نیروهائی مانند مجاهدین رجوی و جناح هائی از سلطنت طلبان و چند گروه کوچک که حتی ممکن بود مزدور و وطن فروش نباشند ولی به دلیل عدم دانش سیاسی و درک وقایع جهانی زیر سلطه اینها قرار گرفته و وارد جنگ داخلی بشوند.

اما در جنگ سوریه با آمریکا و اسرائیل،  ایران توانست بخوبی عمل بکند و نه تنها نیروهایش مستقیما ً در آنجا به کمک بشار اسد و ضد صهیونیستهای آمریکائی وارد عمل شدند بلکه بزرگترین کاری که شاید چند قرن بود در ایران و در تمام منطقه صورت نگرفته بود، انجام گرفت که باعث شکست متجاوزین شد.

ایران بواسطه ایجاد مراکز علمی تحقیقاتی گسترده موفق شده بود تقریبا ً تمام نیروهای مختلف حتی کوچکترین ها را هم  در منطقه شناسائی کند. در این میان متوجه شد که حدود 26 میلیون علوی در میان کردها، ترک ها و عرب ها در منطقه وجود دارد. در نتیجه اتحادی میان آنها ایجاد کرد و از تابستان امسال به کمک این افراد توانست ضربات سختی را بر پیکر نیروهای مزدور زیر پرچم آمریکا و اسرائیل وارد کند.  نتیجه چنین شد که  آخرین شکست برای آمریکا و اسرائیل رقم خورد و آنها دیگر توان ادامه نداشتند.

هر چند بعضی تئوریسین ها معتقدند که جنگ منبع خوبی برای رشد و توسعه است  و برای اثبات حرف خود از دو جنگ اول و دوم جهانی نام میبرند اما فراموش میکنند که آن جنگها میان قدرتهای بزرگ با زمینه های علمی و صنعتی بود. اما جنگ در کشور فقیر و کاملا غیر صنعتی مانند افغانستان به غیر از هزینه کردن هیچ عایدی نخواهد داشت، کمااینکه آمار رسمی ارائه شده ای که همین هفته در سایت بی بی سی آمد صحبت از حدود 700 میلیارد دلارهزینه نظامی آمریکا فقط در این کشور میکند.

مجموعه این جنگ ها که به نتیجه هم نرسید باعث شد تا آمریکا قدرت اقتصادی و در نتیجه سیاسی خود را از دست بدهد. آمریکا سرشکسته مجبور شد عراق را ترک کند و اکنون نیز در حال خروج کامل از افغانستان است در حالیکه حامد کرزای رئیس جمهوری که تا دیروز همه او را نوکر بدون اراده آمریکا میدانستند اکنون در برابر آمریکا زبان درازی میکند که معنی بسیار روشن آن ضعف آمریکا است و اینکه او میخواهد در میان مردم خودش و منطقه و مخصوصا ً ایران حامی پیدا بکند.

در این زمان که شکست آمریکا یا صهیونیستها محرز شد، فراماسیونری که سالها زیر فشار یهودیان صهیونیست مجبور به سکوت و عقب نشینی بود توانست نفس بکشد و خود را وارد میدان بکند.

در نتیجه اکنون جنگی میان فراماسیونری اروپا و آمریکا با صهیونیستها درگیر است که نمود آن در همین مسئله هسته ای ایران و سرعت زیادی است که بعضی ها در حل آن میخواهند. در کنار آن از آنجائیکه رهبری فراماسیونری اروپا با خاندان های سلطنتی است ولی در آمریکا خاندان سلطنتی وجود نداشته و ندارد و فراماسیونری آنجا نیزبنوعی  مستقل از اروپا عمل میکند یک جنگ نیز میان این دو  ( اروپا و ایالات متحده آمریکا) شروع شده است.

شروع گسترده و یکباره این جنگ از چند ماه پیش از شروع مذاکرات با ایران بود که در این هفته یکباره اوج و شدت یافت.

در شروع این درگیری ها  بیک باره شخصی بنام اسنودان از آمریکا فرار میکند و ماجرای جاسوسی اینترنتی و شنود تلفنی و… و چیزهائی که از حداقل 20 سال پیش برای همه مشخص بود را اعلام میکند و غوغائی برپا می شود.

این درگیری ها با اعلام اینکه تلفن خانم آنجلا مرکل  صدر اعظم آلمان توسط آمریکائیان کنترل می شود علنی شده بالا گرفت. کنترلی که از سالیان دور همه از آن اطلاع داشتند و حتی میدانستند این اطلاعات در اساس برای صهیونیستهاست و به اسرائیل فرستاده می شود.

در همین حال و در همین هفته یکی از  نزدیکان خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان با رهبران یهودی مخالف صهیونیسم دیدار میکند.

حالا هم سخنان سفیر آمریکا در اکراین را بزرگ کرده اند و آن را نیز به یک جنگ و جدلی دیگر با آمریکا تبدیل کرده اند.

خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان گفته است: توهین آقای جفری پیات سفیر آمریکا در اکراین در باره نقش اروپا در این کشور را شدیدا محکوم و آن را غیر قابل قبول می داند.

اروپائیان میخواهند اروپا را برای خود نگهدارند و نفوذ آمریکا در اروپا را قطع بکنند. اروپا نمیخواهد که آمریکا بر اکراین و یا هر منطقه دیگری در حوزه اش صاحب  قدرت مطلق و یا پایگاه قوی  بشود.

اگر کمی دقت بشود از این نمونه ها به تعداد بسیار زیاد میتوان یافت.

در حالیکه هنوز وضع تحریم ها صد در صد مشخص نشده است تعدادی از اروپائیان با عجله برای بستن قرار داد به ایران رفتند و بقیه نیز در صف ایستاده اند. بطوریکه رهبران آمریکا گیج شده اند و آقای جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در سخنانی عجیب اعلام داشت: رفتن اروپائیان به ایران برای ایران نشانه منفی است و نه مثبت!

مجموعه این مسائل بازگو کننده این است:

دوران حکومت سیاسی صهیونیستها بر اروپا و آمریکا بسر آمده است.  کار بجائی رسیده که بقول خودشان برای اولین بار مقامات آمریکائی با اسرائیلی برخورد پیدا کرده اند.

 ولی نکته مهم آنجاست که هنوز صهیونیستها سلطه خود مخصوصا ً بر بانک ها را حفظ کرده اند.

یهودیان صهیونیست خود را کاملا ً متشکل کرده اند و بر بانک ها و بسیاری از صنایع و تجارت و مخصوصا رسانه های جهانی حاکم هستند. پس یا باید از قدرت آنها کاسته بشود و مقدار زیادی از این مراکز به دست سایرین ( فراماسیون ها) بیفتد و یا اینکه آنها بنحوی در صدر قدرت و بالاتر از فراماسیونری باقی میمانند. در این معادلات جایگاه امثال چین را نباید فراموش کرد. قدرت گرفتن اقتصادی چین دلیلی بر ضعف اقتصادی صهیونیستها شد.

یکی دیگر از راه های کم کردن قدرت صهیونیستها  آن استکه قدرت آنها را در سرزمین های اشغالی که بنام اسرائیل معروف شد کم کرد تا بدین وسیله مرکز جاسوسی و پناهگاه و در واقع پایگاه اصلی آنها تضعیف شود؛ و اگر  بتوان آن را تمام و کمال از میان برداشت به معنی پایان صهیونیسم است.

این نیز در برنامه مبارزه فراماسیون ها با صهیونیستها هست و این روزها درگیری ای در این باره نیز میان آنها رخ داده است.

از طرفی با شرایط پیش آمده بهترین سیاست برای ایران برقراری روابط اقتصادی با تمام جهان است. محدود کردن روابط اقتصادی و… با اروپا یا آمریکا و یا تنها با چین و روسیه وابسته شدن است.

حال باید منتظر تغییراتی مهم و بسیار اساسی در جهان باشیم.

فوریه 2014   بهمن 1392

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

چرا نبايد در انتخابات کشورهای غربي شرکت کرد


چرا نباید در انتخابات کشورهای غربی شرکت کرد.

استعمار سوپرنوین توسط بانک ها، ابتدا از استعمار کشور مادر شروع میکند.

بحث استعمار و بردگی و آزادی و مبارزه برای رهائی و… بحثی  بسیار قدیمی است که شاید نتوان تاریخ دقیق آن را مشخص کرد. بنابراین به زمانها بسیار دور نمی رویم.

در حدود قرن 15 میلادی که کشورها غربی به قاره آمریکا دست یافتند یکباره ثروت زیاد و بدون زحمتی بدست آوردند که از آن برای سلطه بر تمام جهان حتی تا چین و ژاپن که تا آن هنگام برای آنها ناشناخته بود سود بردند و در نتیجه استعمار نوین بوجود آمد. این استعمار با زور سرنیزه و فرستادن نیروی نظامی همراه بود. هدف استعمار گرفتن ثروت کشورها اعم از پول نقد ( طلا و نقره) و یا مواد خوراکی و بعدها معدنی بود.

کشورآمریکا ثروتی عظیم که دیگران نتوانستند، بدست آورد. ثروتی که آمریکا به واسطه برده گرفتن مستقیم سیاهان آفریقا کسب کرد بسیار مهم بود؛ آنها نیروی کاری کاملا ً مجانی در اختیار خود آوردند.

این داستان ادامه داشت تا در چند دهه پیش استعمار شکل عوض کرد و به عوض اینکه سرمایه زیادی صرف فرستادن سرباز به کشورهای دیگر بکند و درگیر جنگ با مردمان آن سرزمین ها بشود از طریق اقتصادی وارد عمل شد بطوریکه از همان زمان معلوم گردید که استقلال و آزادی سیاسی بدون استقلال و آزادی اقتصادی امری غیر ممکن است. اما در عوض ایجاد جنگ داخلی و جنگ میان همسایگان را در دستور قرار داد و همواره نیز نیروی نظامی را به عنوان پشتوانه برای هر گونه تجاوز و دفاع از استعمار و استثمار تقویت کرد.

در 2-3 دهه اخیر با سرعت گرفتن تغییرات در علوم و ورود علوم جدید و در نتیجه سیستم های جدید همه چیز دستخوش تغییرات ریشه ای شده است. شاید کسی تا سه  دهه پیش تصوری از تلفن های همراه، اینترنت و… نداشت و بعد هم با ورود اینترنت تصور می شد که آزادی در رساندن اخبار بیشتر شده است اما غافل از اینکه آنها که اینترنت را وارد بازار برای عموم کردند از قبل نیز برنامه های لازم را ریخته بودند و می دانستند که چه چیزی را و برای چه وارد بازار می کنند در نتیجه قدرت آنها در شستشوی مغزی بیشتر از قبل گردید و به مرور زمان کنترل آنها بر ثروت مردم که پولهایشان را بوسیله اینترنت و بدون اینکه از بانک خارج کنند منتقل می کردند، بیشتر شد.

استعمار و استثمار سوپر نوین از طریق کنترل بانکی عمل می کند. این کنترل و استثمار ابتدا از همان کشورهای مادر یا مبداء در غرب شروع می شود. در این کشورها مردم صاحب اختیار پول و یا حاصل  زحمات عمر خود نیستند.

اینتر نت قدرت کنترل بیشتری به ثروتمندان و مخصوصا ً بانکداران داد.

اقتصاد با اهمیت ترین بخش از زندگی مردم و در نتیجه سلطه برمردم است و دراین میان سیستم بانکی از همه مهمتر است.  با ورود اینترنت استعمار و استثمار سوپر نوین در جهان متولد شد.

اکنون در جهان معاملات بزرگ چه درون کشورها و چه میان کشورها توسط بانک ها انجام می گیرد. عده ای ( که اکنون  همه جهانیان می دانند یهودیان صهیونیست هستند که در تمام کشورهای غربی و آمریکای لاتین پخش شده اند و کنترل تمام بانک ها را در دست دارند) با در اختیار داشتن سیستم بانکی جهان می توانند بر سایرین حکومت بکنند.

بزرگترین شرکتهای تولیدی و تجاری  معاملاتشان را از طریق بانک ها انجام می دهند و پول نقد در این موارد ابدا ً وجود ندارد و به این ترتیب آنها نیز زیر کلید بانک ها هستند. استثمار سوپر نوین توسط تنها یک عده بسیار معدود همه مردم را همانند یک ماشین بی اراده به زیر کلید خود دارد.

دیده شد که در خصوص مسئله تحریم ایران چگونه بانک ها از هر اسلحه ای قوی تر عمل کردند بطوریکه هر معامله ای با ایران توسط بانک ها به بن بست کشیده می شد.

بانک ها در کشورهای غربی با استفاده از تجربه تحریم ایران و بلوکه کردن بیشتر از 1100 میلیارد دلار پول شیوخ عربستان سعودی تا آستانه سلطه کامل بر همه  مردم پیش رفته اند و اگر اتفاق خاصی ( بخوانید معجزه) رخ ندهد تا چند سال آینده که از انگشتان دست هم کمتر می تواند باشد همه مردم غرب علنا ً  به صورت برده تمام عیار بانک داران در خواهند آمد؛ سپس این برنامه برای سایر کشورها نیز پیاده خواهد شد.

در بیشتر کشورهای غربی به بهانه اینکه پول نقد، دزدان را ترغیب می کند مردم را فریب دادند تا پول نقد نداشته باشند و خریدهایشان را با کارت انجام بدهند. از طرف دیگر گذاشت و برداشت پول نقد نیز در بانک ها بسیار محدود شده است و به صورت هفته ای فقط چند صد دلار می تواند باشد.  در واقع تا چندی دیگر پول نقد کاملا از بازار و دست مردم خارج می شود و دیگر پول نقد وجود نخواهد داشت.

بیائیم این مسئله را با بحران چند ماه پیش یونان مقایسه کنیم که مردم اقدام به بیرون کشیدن پولهایشان از بانک ها کردند و بانک ها با بحران مالی و ورشکستگی روبرو شدند؛ البته توجه شود که بانک های یونان، یونانی بودند و متعلق به یهودیان صهیونیست نبودند.

حال اگر اتفاقی در کشورهائی غربی بیفتد برای مردم امکان اینکه پولها یشان را از بانک ها بیرون بکشند ابدا ً وجود ندارد؛ بلکه برعکس بانک ها تنها با دادن یک برنامه ساده به سیستم کامپیوتری خود ممکن است فقط به مردم اجازه بدهند روزانه تنها چند دلارازفروشگاههای مواد خوراکی خرید بکنند.  در نتیجه در چنین حالتی تمام مردم به صورت برده ای تمام عیار در خدمت بانک ها در خواهند آمد و هر کاری آنها بخواهند با مردم مفلس و بی چیز و بی اختیار خواهند کرد و می توانند آنها را به هر جنایتی وادار بکنند و دولتها( اگر چه دولتها در خدمت ثروتمندان هستند ولی یک  در میلیون اگر دولتی مردمی هم سرکار باشد) هیچ گونه امکانی ندارند؛ زیرا پول نقد وجود ندارد و حریف بانک ها نیز نخواهند شد؛ چرا که در دامی افتاده اند که از چند سال پیشتر، خود این به اصطلاح دولتهای آزاد و دمکراتیک (که توسط مردمی که ابدا ً تخصص، دانش و آینده نگری نداشتند، انتخاب شدند) تصویب کرده اند و به اجرا در آمده است.

حال  تصور کنیم که هیچ اتفاق خاصی مانند جنگ و…  نیفتاده است؛ با اینحال اکثریت قاطع مردم که روزانه کار و فعالیت می کنند و پولی پس انداز می کنند ابدا ً کنترلی بر پول خود ندارند بلکه این چند خانواده صهیونیست صاحبان بانک ها هستند که برای آنها تعیین تکلیف می کنند.

در چنین حالتی که فشار اولیه بر مردمان غرب است و آنها به صورت بردگانی بی اختیار و یا مردمانی در قفس طلائی گرفتار آمده اند؛ صاحبان قدرت و بانک ها آنها را به صورت ابزار فشار و یا مزدورانی برای سلطه بر کشورهای دیگر تبدیل می کند. این مردمان نیز برای اینکه بتوانند مسائل اولیه زندگی خود( خوراک، مکان، لباس و…) را حل بکنند مجبور هستند تا در هر کجای دنیا هر گونه جنایتی را مرتکب بشوند و یا اینکه تن به مرگ بدهند. زیرا وضعیت و تنگناهای زندگی در غرب بسیار بسیار بیشتر از شرق و مخصوصا ً کشورهائی مانند ایران است.

اما اگر معجزه رخ بدهد و کشورهای شرقی بتوانند با هم متحد بشوند و سیستم دیگری در مقابل این سیستم ایجاد بکنند می توانند خود و بشریت را از یوغ بندگی این دمکراسی و آزادی کاذب نجات بدهند.

در این میان چند سال پیش ایران و کشورهای اسلامی حوزه خلیج پارس سعی کردند تا بانک اسلامی ایجاد بکنند همین اقدام کافی بود تا بانکداران صهیونیست عکس العمل نشان بدهند و منطقه را به جنگ بکشانند تا این خصومت برنامه ریزی شده باعث توقف کار آنها بشود. پس از آن نیز با ادعای دروغین ورشکستگی بانک ها توانستند مقدار زیادی از چند صد میلیارد دلار پولهای شیوخ عرب در بانکهای آمریکا را بالا بکشند. در نتیجه ی ترسی که در دل این شیوخ افتاد آنها به سادگی قبول کردند تا جنگ در منطقه بالا بگیرد تا شاید دل این سنگدلان کمی نرم شود و مقداری از پولهای آنها را بدهند.

البته این شیوخ ترس دیگری هم دارند اینکه، کشورهای غربی و صیهونیستها به سادگی جنگی یا  بهار عربی دیگری در کشورهای آنها به راه بیندازد و آنها را به قتل برسانند و در نتیجه تمامی هزار و اندی میلیارد دلار آنها نیز به سادگی از جیب اشان خارج و به جیب بانکداران صهیونیست ریخته بشود.

پس به وضوح دیده می شود زمانیکه این شیوخ که حاکمان کشور هستند، نمی توانند پول خود را مطالبه بکنند و در خطر مرگ قرار می گیرند، دیگر هیچ راهی برای مردمان عادی باقی نمی ماند و اگر زمانی آنها بخواهند کمترین اعتراضی بکنند به سادگی از بین برده ( کشته و نابود) می شوند.

درنتیجه تنها راهی که برای شرق یا نجات جهان می ماند یک اتحاد قوی میان کنفرانس شانگهای است.

متاسفانه علیرغم تمام تلاش هائی که احمدی نژاد برای پیوستن به اتحاد با کنفرانس شانگهای انجام داد جناح هائی در ایران که خود را به سرمایه داران غربی نزدیک تر می دیدند در این راه کارشکنی کردند تا جائیکه حتی آنهائیکه خود را نیروهای مترقی و چپ و طرفدار کارگران و زحمتکشان و مخالف غرب می دیدند در دام افتادند و بدون اینکه بدانند چه کسی چه کاری می کند شعارهای مسخره و کودکانه غرب بر علیه احمدی نژاد را تکرار کردند. کار اینها تا بدان حد از مسخرگی رسید که به چهره و لباس احمدی نژاد خُرده می گرفتند درحالیکه اگر از کمترین میزان عقل و معرفت بهره ای داشتند نمی باید افراد را بر اساس چهره اشان بررسی کنند. هرچند به نظر می رسد بسیاری از این افراد خودشان را در آینه نمی دیدند.

غرب با این اوج گیری  به نقطه اعلای خود و به مرحله بسیار حساسی رسیده است که در چنین شرایطی امکان سقوط  بسیار زیاد است.  در این مسیری که استعمارگران غرب نشین  پیش گرفته اند در مرحله اول همین غربیان هستند که اولین قربانی هستند؛ اما تا زمانیکه ثروت هست اوج فاجعه ای که دامن غرب را گرفته معلوم نمی شود و اینها نمی توانند بردگی خود را به بینند مخصوصا ً که دومین اهرم – بعد از بانک ها- یعنی رسانه های جمعی در اختیار همین گروه از ثروتمندان است.

با داستان ایجاد پیش آهنگی به این بحث خاتمه داده می شود. در یک دوره زمانی نیروهای مجهز غربی در آفریقا با بومیان درگیر بودند آنها در این فکر بودند که چرا با این همه تجهیزات، مغلوب نیروهای بومی که تنها یک نیزه و یک کارد دارند می شوند. بعد از بررسی ها معلوم شد که همین تجهیزات زیاد و تامین آذوغه و تدارکات بزرگترین مشکل آنهاست. در مقابل بومیان به سادگی خوراک خود را از روی زمین تهیه می کردند و نیازی هم به خوابگاه ووو نداشتند. همین مشکل در آینده بزرگترین مشکل برای غرب خواهد بود که از هم اکنون دارد چهره خود را نشان می دهد. اما شرق که هنوز به این مرحله از سیستم های بانکی و یکپارچگی سرمایه داران در کنترل تمامی بازار( فروشگاه ها، ساختمان ها، منازل مردم و…) نرسیده، تا چنین فلاکتی، فاصله دارد.

ساختار بازاری در بعضی کشورهای شرقی مانند ایران و یا هند رسیدن به مرحله بردگی تمام عیار توسط بانک ها( همانند کشورهای غربی) را سخت می کند؛ ولی زمانیکه بیشتر کشورهای جهان به آن طرف کشیده شدند مقاومت اندک این کشورها شاید وضع اشان را بدتر کند.

در حال حاضر غرب و مردمان ساکن آن با وابستگی کامل به بانک ها کاملا ً در اسارت و بردگی سوپر نوین قرار گرفته است. ولی شرق تا این مرحله، فاصله دارد. غرب بسیار آسیب پذیر تر از شرق شده است.

اگر کشورهای شرقی با کمک یکدیگر بتوانند خود را از این دام برهانند و سیستم جدیدی ایجاد کنند آنگاه می توانند خود و مردمان غرب را هم نجات بدهند.

دنباله روی از سیستم غرب در امور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی – اجتماعی ابدا ً مناسبتی با زندگی مردمان مناطق مختلف مخصوصا ً ساکنین شرق ندارد.

رابطه استثمار سوپر نوین  با انتخابات و عدم شرکت در آن

در این مقطع زمانی که برده کردن کامل مردم هر روز به مرحله نهائی نزدیکتر می شود بانکداران و سایر سرمایه داران همراه با آنان برای فریب و منحرف کردن اذهان مردم، مسائلی مانند نژادپرستان و فاشیسم را توسط رسانه هائی که در اختیار دارند بزرگ کرده  و اگر اندک انگشت شمار رسانه مستقلی هم وجود داشته باشد آنها نیز تحت تاثیر این سرو صداها فریب خورده  وهمگی از مسئله اصلی به دور افتاده اند.

در شرایطی که قرار است رای برای مجلس و یا پارلمان اروپا داده بشود، آیا هیچ حزبی عقلش به این مسائل رسیده است؟

در احزاب دست راستی که مستقیما ً در خدمت سرمایه داران هستند عده اندکی در راس از موضوع باخبر هستند و دقیقا ً می دانند که باید مسئله برده کردن مردم توسط بانک ها کاملا ً مسکوت بماند و در نتیجه باید افکار را منحرف کرد.

احزاب به اصطلاح چپ نیز که نیروهای دست راستی و صهیونیستی ( کاملا ً سازماندهی شده ) تا مغز استخوانشان نفوذ کرده اند ابدا ً عقلشان به این مسائل قد نمی دهد.

در شرایط انتخاباتی تمام صحبتها بر روی مسائل بسیار ساده و ابتدائی در حد کوچه و بازار است.  در واقع هر کسی چند ماهی وارد یک حزب سیاسی بشود به سادگی وارد دستگاه های اداری محلی و استانی می شود و اگر چند سال در حزبی باشد و دارای کار درست و حسابی نباشد و کمی وقت بگذارد و چند باری در خیابانها به پخش اعلامیه و سخنرانی هائی در همان حد دبستان یا کوچه و بازار به پردازد به سادگی می تواند وارد مجلس هم بشود.

شرط لازم و کافی برای ورود به مجلس در غرب نداشتن دانش کافی و دید عمیق و مستقل به مسائل است.

تصور آینده غرب وحشتناک است فقط کافی است کمی اقتصاد بهم بریزد. همین حالا نیز کشورهای ثروتمندی مانند اسکاندیناوی با جمعیتی که از حتی کمتر از یک شهر بزرگ در جهان است، به میزان زیادی نسبت به چند سال پیش طبقاتی تر شده اند و فاصله ها بسیار  زیاد گشته است که خود زمینه ای است تا جوامع آنها نیز همانند آمریکا، دارای تعداد زیادی مردمان زیر خط فقر بشوند.

با توجه به وضعیت اسفبار زندگی ِ برده وار در کشورهای غربی و اینکه چه در کشورهای چند حزبی مانند اسکاندیناوی و چه  دو حزبی مانند آمریکا، در نهایت حرف اول و آخر را مردم نمی زنند،  بلکه بانکداران و سرمایه داران بزرگ و مخصوصا ً یهودیان صهیونیست میزنند؛ بهترین راه بایکوت انتخابات است تا بدینوسیله اعتراض رسمی کرده و با تمام مصوبات آن مخالفت نشان داده تا در آینده مسئولیت تمام فجایع به عهده رای دهندگان نیفتد.

احمقانه ترین کار را مردمان غرب انجام می دهند زیرا بدون اینکه خود بدانند در خدمت سرمایه داران در آمده اند و به هزینه و مسئولیت مردم عادی همه چیز به نفع بانکداران و ثروتمندان تمام می شود.

مای 2014    خرداد 1393

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movemnet-iran.com

تقسيم عراق به سه کشور به نفع عراق شيعه و ايران است


تقسیم عراق به سه کشور به نفع عراق شیعه نشین، ایران و منطقه و به ضرر آمریکا، اسرائیل و عربستان خواهد بود

   هر اتفاقی یا حرکتی در هر جا می تواند برای یک عده افراد یا پدیده ها مثبت و برای بعضی دیگر منفی باشد و یا حتی می تواند برای بعضی هم مثبت و هم منفی باشد.

 حمله یکباره گروه اسلامگرای داعش در شمال عراق و تصرف بسیار سریع منطقه عرب سنی نشین حرکتی است که در صورت پایداری و عدم شکست، تاثیرش برعراق و منطقه بسیار زیاد خواهد بود و بیکباره تمام تاکتیک ها و استراتژی های از پیش ریخته شده را بهم خواهد زد. حتی اگر این تهاجم شکست هم بخورد و عراق یک پارچه باقی بماند باز هم تاثیر زیادی بر استراتژی ها و تاکتیک ها خواهد گذاشت. بهر حال این حرکت یا تهاجم برای بعضی مثبت و برای بعضی منفی است.

در این مختصر به بعضی تحولاتی که  برای عراق، ایران و سایرین  ایجاد خواهد شد و نکات منفی و یا مثبتی که برای این کشورها بوجود خواهد آمد اشاره مختصری می شود.

در این نوشته فقط به بررسی وقایع در صورت تداوم بقاء داعش در منطقه سنی نشین و ایجاد سه کشور از عراق پرداخته می شود.

   تصرف مناطق عرب سنی نشین عراق تنها توسط یک گروه (داعش) و با یک رهبر مقتدر بلامنازع صورت نگرفت بلکه توسط مجموعه ای از نیروها که اکثریت مطلق آنها دانش و تجربه کار سیاسی و کشورداری را ندارند، انجام شد. بسیاری از آنها آرمان های عجیب و غریب اسلامی ارائه می کنند که شاید ابدا ً مناسبتی با اسلامی که محمد و خلفاء راشدین پایه ریزی کردند ندارد؛ بلکه این آرمانها ساختگی است؛ در نتیجه میان خود آنها بزودی درگیری و کشتار داخلی براه خواهد افتاد.

اما اگر با تمام این تفاصیل آنها برای خود کشوری عرب سنی ایجاد کنند و کردهای عراق نیز از این موضوع استفاده کرده اعلام کشوری مستقل بکنند در نتیجه یک کشور عراق شیعه، یک کشور کرد، و یک منطقه پر آشوب بنام عرب سنی نشین باقی می ماند

تجربه طالبان در افغانستان نشان داد تا چنین گروه هائی بخواهند خود را با کشور داری و سیاستهای جهانی تطبیق بدهند راه درازی دارند و در نتیجه فقر و بیکاری در آنجا باعث بسیاری مشکلات خواهد شد، و تمام حمایت های مالی وغیره توسط عربستان و سایر شیخ نشنیان نیز به جائی نخواهد رسید زیرا میان خود آنها اختلاف است ودر نتیجه به نیروهای درون این منطقه نفوذ خواهد کرد و اختلافات آنها را تشدید می کند.

نگاهی به جغرافیای منطقه بعد از ایجاد سه کشور

اگرعراق به سه کشور تبدیل شود:

1- عراق شیعه نشین در جنوب: تمام ارتباطات عراق با دریاهای آزاد را در دست خواهد داشت.

2- عراق سنی: منطقه ای ایزوله و در محاصره خواهد بود.

3- کردستان: کشوری بسته و به نوعی ایزوله خواهد بود.

معنی این تقسیم جغرافیائی این خواهد بود که کردستان و کشور عرب سنی اگر بخواهند تنهامحصول  تولیدی خود یعنی نفت را صادر بکنند باید دست به دامن کشورهای همسایه خود بشوند. هرچند برای تولید نیز مشکلات بسیاری خواهند داشت.

همسایگان کشورهای جدید التاسیس چنین خواهند بود.

کشور کردستان: ایران، عراق شیعه و ترکیه ( باضافه عراق سنی) همسایگان کشور جدیدالتاسیس کردستان خواهند بود که به نظر نمی رسد این سه کشور به سادگی با صادرات نفت کشوری به نام کردستان موافقت بکنند؛ بلکه باید باج زیادی به آنها پرداخته بشود.مخصوصا ً اینکه هر سه این کشورها از اینکه قسمتی از مناطق کرد نشین، یک کشور مستقل شده است، ناراحت هستند. بویژه ترکیه ( عضو ناتو) که بیم تجزیه کشورش را دارد راضی به این نخواهد شد که کشوری بنام کردستان تقویت مالی بشود و در نتیجه کردهای ترکیه سربلند بکنند و خواستار تجزیه ترکیه و ایجاد کشوری برای خود بشوند.

کشور جدید التاسیس عرب سنی: کشورجدیدالتاسیس کردستان، عراق شیعه، ترکیه و سوریه همسایگانش خواهند بود. در یک نگاه ساده معلوم می شود که چنین کشوری نمی تواند با هیچکدام از همسایگان خود رابطه داشته باشد و هیچکدام از آنها راضی نمی شود تا نفت این کشور جدیدالتاسیس بی ریشه از کشور آنها صادر بشود. هرچند کردستان خود کشوری است که راه به جائی ندارد و برای صادرات نفت نیازمند همسایگان است.

در نتیجه بحران اقتصادی که دامن این دو کشور جدید التاسیس را خواهد گرفت بزودی آنها را به وضعیت سختی گرفتار خواهد کرد. مخصوصا ً اینکه این متعصبین مذهبی سنی بزودی با اسرائیل و بویژه با نفوذ گسترده آن در کردستان ( عراق) رو در رو خواهند شد.

کشورعراق شیعه نشین: این یکی به واسطه اینکه راه ارتباطی با دریا از طریق خلیج پارس را دارد میتواند مستقیما ً با همه جهان ارتباط برقرار کند. مخصوصا ً کشور همسایه و شیعه او یعنی ایران که مرزهای زیادی با هم دارند می تواند پایگاه خوبی حتی برای مبادلات با یکدیگر باشند و از طریق ایران حتی به شرق آسیا و روسیه متصل بشود و همین برای فرار از انزوای این کشور کافی است؛ حتی اگر از طریق غرب و جنوب ( کویت و عربستان) و شمال (عراق سنی) مورد تحریم قرار بگیرد.

بررسی وضعیت سیاسی منطقه

اگر عراق به سه کشور تقسیم بشود بر مبنای بررسی جغرافیائی فوق دیده می شود که دو کشور ایران و کشور جدید عراق شیعه در کنارهم قرار می گیرند و پشت به پشت یکدیگر داده همدیگر را با نیروی بیشتری حمایت و تقویت می کنند زیرا دیگر مزاحم درون کشوری ( کردها و سنی های عراق) در این راه وجود ندارند. در نتیجه تمام هزینه های صدها میلیون دلاری که عربستان برای تحریک بعضی مردمان عرب در خوزستان کرده بر باد خواهد رفت، زیرا پیشتر پشتوانه آنها عراق و دریافت اسلحه و تدارکات از طریق آن کشور و در نهایت فرار به آنجا بود. ولی زمانیکه عراق به شیعه و سنی نشین تبدیل شود دیگر مسئله عبور و مرور و تحرکات چریکی ووو به این سادگیها نخواهد بود. در نتیجه امکان شلوغی و اغتشاش در جنوب ایران توسط بعضی از اعراب کاملا منتفی خواهد شد.

تذکر این نکته ضروری است که اعراب ایران در کلیت یکی از وفادارترین مردمان به تمامیت ارضی ایران هستند و ابدا ً خود را وابسته به هیچ کشور عربی دیگری نمی دانند. تنها احتمال این بود که با همجواری آنها با عراق شاید گرایشی در تعداد اندکی از آنها برای وحدت با عراق باشد ولی بعد از حمله صدام حسین و کشتار اعراب خوزستان این تمایل به میزان بسیار زیادی نزول پیدا کرد و با تجزیه عراق شاید کاملا صفر بشود.

با تجزیه عراق و تبدیل جنوب آن به کشور عراق شیعه اگر کمترین فکری از جنگ و تجزیه در اندکی از اعراب خوزستان ( اعراب در اشکال مختلف در سراسر ایران به صورت گسترده ای زندگی میکنند) باشد با در محاصره قرار گرفتن آنها همه این نقشه هائی که بعضی کشورهای شیخ نشین واسرائیل و غرب کشیده اند کاملا ً بر باد خواهد رفت. شاید این یکی از دلائلی باشد که آمریکا و اسرائیل با قدرت گیری سنی های متعصب و تقسیم عراق مخالف هستند، زیرا تداوم آشوب در عراق و ایجاد جنگ در منطقه به نفع آنها است. تا زمانیکه عراق شامل سه دسته بزرگ عرب های شیعه و سنی و کردها (که خود به شیعه و سنی و… تقسیم می شوند) است می توان در آن کشور بلواهای بزرگ براه انداخت و از طریق عراق چند ملیتی تروریست به سایر همسایگان فرستاد و در منطقه آشوب کرده و جنگ براه انداخت. ولی بعد از تجزیه عراق به سه کشور دیگر آن امکان به میزان بسیار زیادی تحلیل خواهد رفت.

وضعیت کردستان ایران و تجزیه آن چگونه خواهد شد.

در ابتدا باید توجه کرد که نقشه کردستان در اسرائیل تهیه شده است.

آنها نقشه خیالی خود از کردستان را آنقدرتوسعه دادند تا از مرحله عقل سالم کاملا ً عبور کرد.

در اساس کردستان ایران یعنی آن منطقه با سابقه ای تاریخی که زبان مردمانش کردی و با فرهنگی نزدیک بهم هستند و شاید تمایل داشتن یک کشور را داشته باشند آنقدر بزرگ نیست که در نقشه واهی و احمقانه آنها آمده است. بلکه تنها می تواند در شمال از نقده شروع و در جنوب به روانسر( در شمال کرمانشاه) و از شرق تا اسد آباد در غرب همدان محدود بشود.

مسلما ً اگر کسی کمترین آشنائی با مردمان لر که شاید بزرگترین اقوام ایران را تشکیل می دهند داشته باشد می داند که این قوم که برای سالیان در غالب زندیه ( کریم خان زند و بقیه) بر ایران حکومت کردند خودشان را شاید از هر ایرانی ایرانی تر بدانند. حتی نمی توان کمترین در صدی در میان مردمان لرستان و بختیاری (که در نقشه کردستان توسط اسرائیل جای داده شده اند) یافت که تمایل داشته باشد کرد نامیده شده و به کشور جدیدالتاسیس به نام کردستان در مقام تجزیه از ایران رضایت بدهد. اما متاسفانه این نقشه احمقانه ای که اسرائیل تولید کرده است برای کردها بوده و آنها نیز به واسطه کردهای یهودی آن را به سایرین تلقین کرده اند.

بر مبنای آماری که کردهای عرب یهودی ساکن اسرائیل در سایت اشان گذاشته اند تعداد آنها در اسرائیل 160000 نفر می باشد.

ولی آیا پس از تجزیه عراق به سه کشور کردهای ایران خواستار جدائی از ایران و پیوستن به کشور جدید کردستان خواهند بود؟ این مسئله ساده ای نیست زیرا اولا ً تعداد زیادی از آنها با سایر مردمان این کشور پیوند خانوادگی برقرار کرده اند و آن تفاوتی هم که در سایر کشورها مانند عراق میان کرد و عرب بود در میان ملل و یا اقوام ِ ایران چند ملیتی( کرد، ترک، لر، عرب، بلوچ، طبری، مازنی و…) نبوده و نیست. در نتیجه به نظر می رسد بسیاری از آنها بودن در یک مجموعه بزرگ و چند میلتی با امکانات بیشتر را ترجیح بدهند.

کردهای ایران با زندگی در شهرهای بزرگ ایران با هیچ مشکلی روبرو نیستند و در این شهرها با مردمان آنها کاملا یکی شده اند همچنین می بینند که سایر اقوام و ملل نیز در این شهرها ساکنند و شهرهای بزرگی مانند تهران، مشهد، تبریز، اهواز و… مملو از مردمان گوناگون است. این تداخل قومی  در ایران شباهتی با اکراین و یا کشورهای بلوک شرق مانند یوگوسلاوی سابق و… (کشورهائیکه نیروهای خارجی توانستند مردمان آنها راتحریک به کشتار یکدیگر بکنند) ندارد.

اما حتی در صورت جدا شدن کردستان از ایران، هیچ ایرانی صاحب فهم و عقل سالم کمترین آزار و اذیتی به هموطنان کرد خود نخواهد رساند و آنها را مجبور به فرار نخواهد کرد. اینکه مردمان کرد ایران چنین چیزی را دقیقا حس می کنند خود باعث تقویت باقی ماندن در یک مجموعه بزرگ است.

بهر حال به نظر نمی رسد تمام کردهای ایران مایل به تجزیه از این کشور و ایجاد کشوری مستقل برای خود و یا با کردهای عراق و ترکیه باشند.

توجه باید کرد که تجزیه کردستان از ایران، صدمات اقتصادی و یا سیاسی جدی و شدیدی همانند عراق، ترکیه، یوگسلاوی و سایرین بر ایران وارد نمی کند.

چرا تجزیه عراق به نفع ثبات در ایران و منطقه است

با تجزیه عراق بزرگترین برگ برنده غرب واسرائیل یعنی ایجاد نفاق در این کشور و تاثیر گذاری آن بر منطقه و مخصوصا ً همسایه آن ایران از بین می رود و برعکس از طرفی دیگر مشکلاتی برای خود آنها ایجاد می کند.

از جمله مشکلاتی که برای آنها ایجاد می شود آن است که همین نیروهای بسیار فناتیک و وحشی ای که تولید کرده اند پنجه بر روی خود آنها خواهند کشید؛ درست همانند بسیاری نیروهای اسلامی که در منطقه تولید کردند. این نیروها اگر از حمایت مالی برخودار نشوند بزودی از میان خواهند رفت. ولی با ایجاد یک کشور برای آنها، بهر صورت و کیفیت آنها از کمترین بودجه برخودار خواهند شد و در ضمن یک پایگاه بنام کشور نیز در اختیار آنها قرار خواهد گرفت. و از جانبی  آنها خیلی سریع مقداری از نیروی خود را نیز صرف مبارزه با اسرائیل و غرب ( بیشتر آمریکا) خواهند کرد. شاید داستانی تقریبا همانند طالبان بوجود بیاید که از جانبی تفاوتهای اساسی نیز با آنها دارد. این از آن چیزهائی است که از هم اکنون وحشت اسرائیل و آمریکا را بر انگیخته و در نتیجه از حضور نظامی ایران در عراق نه تنها انتقاد نمی کنند بلکه تلویحا ً دفاع هم می کنند.

حضور نظامی علنی ایران در عراق ( و غیر علنی آن در سوریه) از بزرگترین وقایع چند قرن اخیر ایران است. ایران برای قرن ها نه تنها قادر به حضور نظامی در هیچ کشوری نبود بلکه حتی قادر به حفظ خود نیز نبود. اما اکنون بعد از چند قرن ایران به جرگه قدرتهای جهانی پیوسته و قادر شده تا در اولین قدم در کشورهای منطقه حضور نظامی بیابد.

از طرف دیگر نفوذ اسرائیل توسط کردهای یهودی در کردستان عراق انکار ناپذیر است و از هم اکنون نیز درگیری در این خصوص و مخالفت بعضی اکراد با این حضور در میان آنها شروع شده است و بسیاری از اینکه اسرائیل در سرزمین اشان صاحب نفوذ و تعیین کننده است بسیار ناراضی هستند و امکان درگیری نظامی نیز در میان آنها بسیار زیاد است.

اما تا زمانیکه خطر خارجی و مسائلی از جمله ایجاد یک کشور مطرح می شود این مسئله درگیری با نیروهای طرفدار اسرائیل در مرحله پائین تر باقی می ماند ولیکن با ایجاد یک کشور مستقل کردستان آنگاه در این کشورجدید التاسیس نیز آشوب و جنگ براه خواهد افتاد و کردهای غیر یهودی خواستار قطع رابطه با اسرائیل خواهند شد.

پی آمد ایجاد کشور کردستان خود می تواند تقسیم آن به شیعه و سنی نشین باشد. البته هرچند این مسئله نیز نکات منفی دارد ولی برای مردمانی که با شیوه ای خاص در این منطقه زندگی می کنند شاید تجزیه شدن به مناطقی که با یکدیگر مشکل کمتری دارند بهتر باشد زیرا آنها به سختی می توانند سیستمی را به اجرا بگذارند که همه کردها را راضی بکند.

پس در این مرحله چنین است که با تجزیه عراق یکی از دست آویزهای غرب و اسرائیل برای راه اندازی جنگ در کشورهای منطقه بر علیه یکدیگر کمتر و حتی برعکس بر علیه خودش می شود.

همچنین احتمال ایجاد آشوب در ایران کمتر می شود و برعکس با تکیه دو کشور شیعه ایران و عراق قدرت آنها بیشتر می گردد.

نهایت اینکه اگر عراق همانند هندوستان کشوری با سابقه حکومتی مشخص بود، می توانست شیوه ای چون هندوستان در متحد کردن مردم، ملل یا اقوام و ادیان مختلف در پیش بگیرد. ولی کشورهائی مانند عراق، عربستان و… که تا چند دهه پیش زیر سلطه عثمانی بودند پس از جدا شدن با مدیریت معقول و با تجربه و قدرتمند اداره نشدند در نتیجه با مشکلاتی روبرو شدند که شاهد بودیم و از جمله آنها همین عدم توان در اداره کشور به نوعی که حداکثر مردمان راضی باشند، می باشد. بهمین دلیل برای غرب بهم ریختن اوضاع داخلی عربستان و در نتیجه کشتن شیوخ آنجا ابدا ً کار سختی نیست.

بعد از تجزیه عراق نوبت عربستان و شیوخ نفتی است

اما بعد از تجزیه عراق، غرب به سختی می تواند در این کشورها آشوب و جنگ برپا کند و چون تقریبا تمام برنامه هایش در منطقه به اجرا در آمده یا به بن بست رسیده مرحله بعدی آن است که عربستان و کشورهای شیخ نشین نفتی و پولدار را به آشوب بکشد. اما نفع آنها در این آشوب ها کاملا  ً و مستقیما ً مادی و نقدی است.

شیوخ نفتی رویهم صدها میلیارد دلار نقد در بانک های آمریکا و سایر کشورها که متعلق به یهودیان صهیونیست است دارند. با ایجاد جنگ داخلی وسرنگون کردن و کشتن این شیوخ به راحتی بانکداران صهیونیست صاحب چند هزار میلیارد دلار می شوند و در نتیجه بانک های آنها و کشور اسرائیل و آمریکا از بزرگترین بحران اقتصادی نجات می یابند.

هم اکنون آمریکا بزرگترین کشور مقروض دنیاست که مبالغ نجومی به سایرین و مخصوصا ً چین بدهکار است و آن پولهائی هم که در بانک های آمریکاست حاصل فروش نفت کشورهای شیخ نشین است که به آنها پرداخت نشده بلکه تنها به آنها رقم داده شده است و پولها در بانک های صهیونیست ها در آمریکاست.

بدون کمترین تردیدی بعد از پایان پروژه ها در عراق و سوریه ( که عملا مدتی است آمریکا و غرب شکست خود در آنجا را پذیرفته اند) نوبت به این شیخ نشین ها وبالا کشیده پول آنها می رسد و در این میان کمترین کاری هم از دست این شیوخ بر نمی آید.  زیرا دیده می شود علیرغم اینکه کشور سوریه یکی از سکولارترین ها بود و آزادی های آن ابدا قابل مقایسه با عربستان نبود چگونه سوریه را مورد تهاجم تبلیغاتی قرار دادند؛ حال برای عربستان ابدا ً کار با مشکل روبرو نمی شود و کافیست فقط  چند موضوع ساده مانند عدم اجازه زنان برای رانندگی و یا اعدام با شمشیر را مطرح کنند تا همه دنیای غرب یک شبه از خواب بیدار شده دلشان بحال بدبختی زنان و مردمان آنجا بسوزد و بسیار ساده تر از سرنگون کردن صدام حسین و قذافی این شیوخ برکنار و کشته بشوند تا آن همه پول های بی صاحب در بانک های صهیونیستها به صاحبان بانک ها برسد.

شاید شیوخ عرب از همین حالا سرهای خود را جدا شده از تن و جلوی چشم می بینند.

نتیجه:

تمامی نقشه هائی که آمریکا و اسرائیل برای منطقه کشیدند با شکست استراتژیک و نهائی روبرو شده است و به این ترتیب بزودی شاهد تحولات اساسی در سطح منطقه خاورمیانه و جهان  و حتی محو اسرائیل خواهیم بود.

از مهمترین نکات این است که ایران پس از قرن ها که نه تنها هیچگاه در بیرون از مرزهایش توان حضور نظامی نداشت بلکه توان حفظ خود را هم نداشت اکنون در جنگ های افغانستان، حزب الله علیه اسرائیل، سوریه و چند جنگ دیگر بطور غیر علنی و یا نیمه علنی و در این جنگ درعراق به صورت کاملا ً علنی حضور یافته است. این حضور معنای بسیار بزرگی در جهان امروز دارد. کمتر کشوری میتواند در برابر قدرت بزرگ آمریکا و ناتو قد علم کرده و در جنگی که درکشورهای دیگر است حضور یابد زیرا این حضور مختص این قدرتهاست و به هیچ کشور دیگری اجازه نمی دهند و با او برخورد جدی می کنند ولی ایران توانسته است این طلسم قدرت را بشکند و خود را به عنوان یک قدرت نظامی در جهان نشان بدهد.

نکته مهم دیگر این استکه اگر عراق شیعه ایجاد بشود برای اولین بار دو کشور شیعه در جهان پیدا می شوند که از قضا همسایه هم می باشند این مسئله به آنها قدرت بسیار زیادی در جهان خواهد داد. از جانب دیگر همسایه بودن عراق شیعه با سوریه علوی ( شیعه) آن را به دریای مدیترانه وصل خواهد کرد و همچنین در کنار لبنان و حزب الله قرار خواهد گرفت در نتیجه جهان مستقل و علنی شیعی از دریای مدیترانه تا شرق ایران گسترده خواهد شد و اگر توجه شود که تعداد بسیار زیادی از مردم افغانستان و پاکستان نیز شیعه هستند در نتیجه این گستردگی و در عین حال همجواری قدرت زیادی به آنها خواهد داد.

ژوئن 2014   خردادماه 1393

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

نوام چومسکي و کوباني


چرا صهیونیستهائی مانند چومسکی پس از چند ماه سکوت اکنون آنهم فقط  از کوبانی دفاع می کنند.

چند ماهی است که عراق بواسطه حرکات داعش بهم ریخته است. تقریبا ً تمامی دست اندرکاران سیاست می دانند که آنچه در این چند دهه اخیر در منطقه خاورمیانه تا افغانستان می گذرد نتیجه سیاستهای جهان خوارانه صهیونیسم جهانی است.

دلیل شروع حرکات داعش در عراق نیز شکست سیاستهای اسرائیل در سوریه بود که آن نیز جزئی از سیاست جهانی صهیونیسم بود. نیروئی که تمام شمال آفریقا را هم تحت عنوان کاذب بهار عربی بهم ریخت.

اما چرا این سیاست نظامی در سوریه متوقف شد؟

دلیلش کاملا ً واضح است: حمایت مستقیم ایران و پس از آن روسیه و چین که نمی خواستند صهیونیستها قدرت مطلق جهان بشوند. زیرا قدم بعدی پس از شکست سوریه حزب الله و پس از آن ایران بود که در نتیجه اسرائیل با روسیه هم مرز می شد وآنگاه امکان سلطه بر روسیه و در نتیجه تنها شدن چین و سلطه بر آن نیز مهیا می شد.

بیشتر از 10 سال پیش زمانیکه غرب برای شکستن کمر ایران و سوریه طرح می ریخت جنبش روشنفکری – ایران در مقاله ای نوشت که تنها راه برای این دو کشور انعقاد قرارداد نظامی مشترک در حمایت از یکدیگر است. آنها نیز به سرعت زیاد چنین کاری را انجام دادند در نتیجه راه برای حمله به سوریه و ایران سخت شد و تا جنایتی به نام بهار عربی به تعویق افتاد.

توقف طرح های بلند پروازانه صهیونیسم جهانی در سوریه باعث گردید تا آنها سیاست دیگری را در پیش بگیرند یعنی اینکه ایران را از طریق دیگری وارد جنگ بکنند.

اسرائیل که در سوریه شکست خورده بود داعش را به عراق کشید یکی از اهداف این بود که ایران در جهت دفاع از حکومت عراق ( و شیعیان جنوب) وارد جنگ مستقیم با داعش بشود و آنها این جنگ را جنگ سنی و شیعه در جهان مطرح بکنند، و در نتیجه عربستان، قطر و اردن و چند کشور مسلمان دیگر( که بیشتر آنها به کشورهای مسلمان ِ صهیونیست تبدیل شده اند) وارد جنگ با ایران بشوند و درنتیجه ایران درگیر یک جنگ تمام عیار بشود. ورود ایران به چنین جنگی باعث می گردید تا جبهه سوریه را خالی بکند. در نتیجه سوریه به دست صهیونیستها می افتاد و پس از آن نیز کار حزب الله یک سره می شد. در نهایت ایران نیز تحت فشار جنگ و اقتصاد آسیب دیده به سختی ضربه میدید و بالاخره یا باید نوکری صهیونیست را می پذیرفت و یا شاید حتی تجزیه می شد.

از زمان شروع حرکات داعش، ایران فقط به کمک بغداد و حکومت مرکزی رفت و با فتوای آیت الله سیستانی، شروع به سازماندهی نیروهای مردمی کرد. از همان ابتدا معلوم بود که این سازماندهی چند ماهی به طول خواهد کشید و کاملا انتظار آن می رفت که بعد از این مدت عملیات دولت مرکزی عراق برعلیه داعش با سازماندهی منظم پیش برود.

پس از این چند ماه، اکنون مدتی است که نیروهای دولت مرکزی عراق موفق به شکست دادن داعش و بازپس گیری بعضی مناطق گردیده و این کار هر روز شکل دقیق تر و کامل تری می گیرد؛ همچنین نیروهای نظامی آن  با تجربه تر و کارآزموده تر و شجاع تر می شوند.

از طرفی اختلافات میان کشورهای حامی اسرائیل مانند ترکیه با اسرائیل بالا گرفته ومسائل درونی آنها ( تمامی کشورهای غربی با یکدیگر و اسرائیل و ترکیه وشیخ نشینهای منطقه) به مرحله ای رسیده که شکاف بزرگی میان آنها ایجاد کرده است.

ترکیه به عنوان یک عضو مهم ناتو در منطقه  با مشکلات بسیار عظیم درونی ( مسائل درونی ترکیه آنقدر پیچیده است که معلوم نیست قدرت واقعی در آن کشور، اسرائیل است یا آمریکا یا مسلمانان آنجا و یا…) و مشکلات بیرونی ( با غرب و اسرائیل و…) روبروست. ترکیه نهایتا ً مجبور شد، به نیروهای پیشمرگه (کردهای ساکن عراق) اجازه بدهد وارد کوبانی بشوند. از این مرحله بود که کاملا ً دست داعش از تصرف کوبانی کوتاه شد و دیگر هیچ امیدی برای تصرف آن را نداشت و فشار نیروهای دولتی از جنوب نیز مزید  برعلت شد.

از جانبی شکافی نیز میان داعش با اسرائیل پیدا شد و آنها دیگر پیروی کامل از دستورات مستقیم و غیر مستقیم صهیونیستها را کنار گذاشتند.

خواست عراق متحد نیز در میان بسیاری از اهل سنت شدت گرفت.

در نتیجه کار به جائی رسید که داستان به جای جنگ شیعه و سنی به طرفی کشیده شد که داعش بسیاری از سنی ها را نیز قتل عام کرد و این چیزی نبود که خواسته صهیونیسم جهانی و طرفداران مسلمانش ( شیوخ مسلمان صهیونیست) باشد و تمامی داستان چرخید.

به این مسئله باید مشکل کردهای یهودی ساکن عراق را نیز اضافه کرد. پس از سقوط صدام حسین، کردهای یهودی به سرعت به اقلیم کردستان آمدند و بهترین زمین ها، منازل و… را به کمترین قیمت خریدند. زیرا در آن زمان قیمتها بسیار سقوط کرده بود همچنین اینها از اسرائیل می آمدند و پول داشتند. مهمتراینکه دولت اسرائیل به آنها وام می داد تا چنین کاری را به بهترین شکل ممکن انجام بدهند. پس از مدتی آنها سیستم اقلیم کردستان را بهم زدند و آنجا را پر کردند از کاباره و … بطوریکه همانند چنین اماکنی در ترکیه ( سواحل زیبای تفریحی و… ) محلی برای عیش و نوش و در عین حال جاسوسی، تبادلات اطلاعات جاسوسی و استخدام جاسوس  شد. مسلمانان می دیدند برای کارهای اسلامی خود همیشه با سد و درهای بسته روبرو می شوند ولی برای ایجاد اماکن به اصطلاح فساد هیچ ممنوعیتی نیست بلکه به سادگی به آنها بهترین وام های بانکی هم داده می شود. مسلمانان از این مسئله رنج می بردند و آن را در ذهن خود داشتند ودارند. پس اسرائیل و یهودیان صهیونیست برای اینکه  در این شرایط ایجاد شده و در آینده نزدیک ورق برعلیه آنها برنگردد و مردم خشمگین از اعمال نامبرده توسط آنها دست به اقدامات تلافی جویانه نزنند، فکر کردند آلترناتیو به اصطلاح صلح و حمایت جهانی از کوبانی را  براه بیندازند.

از این مرحله است که اسرائیل دست به تاکتیک جدیدی زد تا باز هم یک عده از عوامل خود را بعنوان صلح طلبان وارد کند تا در نتیجه پرچم صلح و این حرکات دروغین در دست خودش باشد.

آنها بارها در تمام کشورهای جهان اپوزیسیون سازی کرده اند و اکنون نیز می خواهند این بازی را به دست بگیرند. بهمین دلیل صهیونیست معروف نوام چومسکی را که چهره زیر نقاب دارد را بهمراه چند صهیونیست دیگر و چند تنی که دانشی از سیاست و حیله های این قدرت جهانی ندارند و به سادگی بازیچه می شوند را علم کرد و در حالیکه دیگر نیازی به این شعارها نبود و دیگر آن دوران بحران و نیاز واقعی کوبانی و سایر کردان و آوارگاه عراق گذشته است به ظاهر یکباره از خواب بیدار میشوند و اعلام دفاع جهانی از کوبانی می کنند و خواستار تظاهرات در تمام جهان در روز شنبه 1 نوامبر میشوند.

نکته جالب توجه این است که این حمایت موذیادنه و غیر واقعی شامل مسائل بیشتری نمی شود بلکه  تنها شامل کوبانی است آن هم در شرایطی که دیگر نیازی به چنین حمایت و اعلامیه ای نبود.

متاسفانه تا قدرت تبلیغاتی و رسانه ای جهانی در دست این جنایتکارن است به سادگی می توانند تعداد زیادی از مردم را فریب بدهند.

در سیاست متداوم وسیستماتیک تبلیغاتی با مشغول کردن مردم به چیزهای ساده و بی ارزش یک نوع بسیار قوی شستشوی مغزی صورت می گیرد که توسط سازمانها و موسسات علمی مختلفی که این قدرت جهانی ایجاد کرده است به مرحله تحقیق و برنامه ریزی رسیده و به اجرا در می آید.

نتیجه:

برای فرار از جنگ در منطقه و توسعه باید چند کار صورت بگیرد:

1- ایران بطور رسمی عضو کنفرانس شانگهای بشود.

2- کنفرانس شانگهای یک اتحادیه کامل نظامی در دفاع از اعضایش ایجاد کند تا در صورت هرگونه تهدید و یا عملیات نظامی همه آنها به حمایت از یکدیگر برخیزند.

3- ایجاد یک بانک جهانی مستقل توسط کنفرانس شانگهای. بانکی که با سیستم تبادلات ارزی  بانک های غربی که تماما ً زیر سلطه یهودیان صهیونیست میباشد متفاوت باشد و آنها بتوانند مبادلات خود با یکدیگر و سایر کشورها را مستقلا ً و بدون نیاز به بانک های غربی انجام بدهند.

4- کشورهای منطقه تلاش کنند تا با یکدیگر صلح کنند و از جنگ به پرهیزند. که البته این یکی بواسطه آنکه پولهای شیوخ عرب در بانک های غربی بلوکه شده و زیر کنترل صهیونیستهاست منوط به آن است که آن 3 فاکتور پیش گفته به اجرا در آید. زیرا در آن صورت دیگر هیچ امیدی برای صهیونیستها جهت ایجاد جنگ با ایران برایشان باقی نمی ماند و همکاری کشورهای همسایه با ایران را نمی توانند با تهدید نظامی پاسخ بدهند، و یا پولهای شیوخ را بزور تهدید به حمله نظامی و ایجاد تفرقه و جنگ داخلی بالا بکشند.

غرب به رهبری آمریکا اکنون درگیر مشکلات زیادی است. مخصوصا ً آمریکا بواسطه این چند دهه جنگ های فرسایشی با مشکلات زیادی روبرو است که در نتیجه ضروری است تا ایران در مذاکرات اتمی خود بیش از حد لزوم کوتاه نیاید و دست آوردهای علمی خود را به بهای نازل نفروشد و همه چیز را برباد ندهد. اتحاد سریع با کنفرانس شانگهای و همراه داشتن پشتیبانی این هم پیمانان نقطه قوت دیگری در مذاکرات خواهد بود.

نوامبر 2014     آبان 1393

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

جنگ به زودی به عربستان خواهد رسيد


هدف عربستان!

جنگ به زودی به عربستان خواهد رسید!

حافظه تاریخی برای سیاسیون اهمیت زیادی دارد. چند سال پیش علنا اعلام شد که جنگی سراسر منطقه را خواهد گرفت  و همه چیز منطقه تغییر خواهد کرد و چنین شد.

در اساس جنگی که از افغانستان شروع شده بود به  ایران و عراق رسید ولی بهر شکل ایران توانست خود را از مهلکه نجات بدهد. اما سایر کشورهای درگیر یک به یک بطور وحشتناکی ضربه خوردند و یا از هم پاشیدند.

ایران در این بحران ها با الگو برداری از غرب و مخصوصا ً آمریکا، به ایجاد مراکز تحقیقاتی ( اتاق های فکر که در اساس هر کدام باندازه یک دانشگاه است) پرداختند. این مراکز به ایران اجازه می دهد تا برنامه های نزدیک تری به واقعیات و برای برخورد با بحران های بین المللی بریزد و حتی از جنگها و بحران ها بگریزد.

تحریم ها نیز به ایران کمک کرد تا پولهای کمی از ایران به بانک های آمریکا ریخته و آن پولها بلوکه بشوند.

تحریم ها همچنین دلیلی شد که آنها نتوانستند تعداد قابل توجهی از ایرانیان را به بردگی و یا خیانت بکشند و بوسیله آنها درایران و منطقه جنگ براه بیندازند.

اما شیوخ عربستان میزان تولید و فروش نفت را بالا بردند. در نتیجه هرچه پولهایشان در بانک های صهیوینستی بیشترمی شد وابستگی آنها به پولهایشان زیادتر می گردید، آنهم پولی که دسترسی به آن ممکن نبود و نیست و همین امر آنها را به خدمتگزار و در نتیجه ” مسلمانان صهیونیست ” تبدیل کرد.

اشاراتی مختصر به بعضی نکات:

غرب مدتی است که متوجه شده  دیگر توان ادامه مبارزه و درگیری با ایران را ندارد و اگر بخواهد به این کار ادامه بدهد تمام نقشه ها و برنامه هایش متوقف و در نهایت به شکست خواهند انجامید. در نتیجه تلاش می کند تا بنوعی مشکلش  را با ایران حل کرده و به بقیه برنامه ها بپردازد که از آن جمله برخورد با روسیه و شروع جنگ در عربستان است.

ترکیه داستانش دیگر است زیرا نه تنها بنیان های اقتصادی آن کشوردردست غربیها و صهیونیستهاست بلکه دولت آن نیز چند دسته بوده و هرکدام هم وابسته به یکی از این کشورها و یا قدرتهاست.

همکاری با ایران در حل قضیه اتمی و بحران داعش درعراق، کمکی به غرب برای تحریم روسیه شده است.

غرب اکنون یک درگیری اساسی با روسیه پیدا کرده است. اما نمی تواند هم زمان با روسیه و ایران درگیر بشود زیرا نه تنها توان آن را ندارد، بلکه این کار به نزدیک تر شدن این دو کشور می انجامد که ممکن است در نهایت به یک اتحاد استراتژیک میان آنها بینجامد و روسیه را ناگزیر کند ایران را هرچه زودتر به عضویت کنفرانس شانگهای بپذیرند و از آن فراتر اعضاء کنفرانس مجبور شوند یک سیستم مالی جدید بوجود آورده و اتحادیه نظامی قوی در کنار آن ایجاد بکنند. در نتیجه باید شکافی میان آنها ایجاد کرد و برای ایجاد آن و ادامه دخالت در خاورمیانه، غرب باید رابطه با ایران را خوب بکند.

اجازه ورود ایران به جنگ در عراق برای زمینه چینی حمله به عربستان است.

از مدتی پیش آرام آرام زمینه چینی ها و اتهام هائی برای کشاندن پای عربستان سعودی در بعضی مسائل و مشکلات منطقه و جهان شروع شد. اکنون  با آمدن داعش در عراق این زمینه چینی ها بصورت نیمه علنی نیمه مخفی عمل می کند. همه جا داعش را به عربستان نسبت می دهند؛ و از طرفی اجازه می دهند تا ایران در عراق وارد جنگ بشود و حتی او را بنوعی قهرمان آزادی بخش عراق نیز نشان می دهند.

جنایات داعش و از طرفی کارهای غیر معقول و منفور آنها ( مثلا در نابودی میراث تاریخی بشری در عراق) نشان می دهد که حتی دولتهای عربستان و ترکیه نیز کنترل کامل براین نیرو را ندارند، ولی آنچنان در دام خود تنیده گیرکرده اند که نمی توانند کاری بکنند. اما همزمان باید این نکته را هم در نظر داشت که اسرائیل و آمریکا در هدایت داعش در پشت پرده ( حتی جنایات و کشتارها و تخریب اماکن تاریخی) نقش اساسی دارند و با این اعمال هر چه بیشتر زمینه برای محکومیت عربستان محکم تر و آماده تر می شود.

در کنار این مسئله، ترکیه و عربستان و از آنها عقب مانده تر اردن  ابدا ً همانند ایران عمل نکردند و آنها از موسسات ملی تحقیقاتی ِ قوی و بزرگ برخوردار نیستند تا بدانند چه کرده اند، چه نیروهائی در منطقه دست دارند و… و در نتیجه چه باید بکنند.

بزودی نقشه غرب پیاده خواهد شد و با جنگ داخلی و یا به اصطلاح انقلاب مردم برای دمکراسی و حقوق بشر در عربستان و کشتن شیوخ، پولهای آنها را در بانک های صهیونیستها در آمریکا ( که مبلغی  بیشترهزار میلیارد دلار نقد است) را به جیب می زنند و شاید همین مقدار سرمایه های آنها در غرب مانند ساختمان ها و صنایع و… را مفت و مجانی صاحب می شوند.

شیوخ عربستان ناتوان شده و خود را در تنگنا گذاشته اند و هیچ راه گریزی نمی بینند. از یک طرف زنگ خطر جنگ داخلی و نابودی خود را می شنوند واز طرف دیگر ایران کشور همسایه که می تواند تنها حامی اشان باشد را با فشار اربابان صهیونیست نمی توانند بپذیرند.

آمریکا در جنگ با ایران شکست خورد.

اظهارات وزیر خارجه آمریکا مبنی بر اینکه تنها راه حل بحران سوریه مذاکره با بشار اسد می باشد، نتیجه شکست آمریکا در برابر ایران در منطقه است. جنگ ایران و آمریکا ( اسرائیل) در قالب جنگ های منطقه (آمریکا با کشورهای منطقه) روی داد که با شکست هائی که از ایران در تمامی این کشورها خورد، مجبور شد جام زهر را بنوشد و با ایران صلح بکند. حاصل این صلح نیز کنار آمدن در باره پرونده هسته ای ایران و نیز پایان درگیری های نظامی با ایران است که یکی از آنها همین پایان جنگ در سوریه می باشد.

ایران نباید فریب بخورد و روسیه را از دست بدهد.

برای این دو همسایه بزرگ، بسیار مهم است که پشتیبان یکدیگر باشند و در این دنیائی که صهیونیستها با ایجاد بانکهای بزرگ، پول تمامی مردمان جهان را در اختیار گرفته اند و ضمن کنترل جهان، هر مقدار هم بخواهند به اعضاء گروه خودشان وام می دهند (و در نتیجه صاحب صنایع و تجارت بیشتری می شوند)؛ باید میان این دو همسایه بزرگ روابطی بسیار قوی تر آنچه هست ایجاد گردد.

اسفند ماه 1393   مارس 2015                     جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

مسئله اتمي ايران و رابطه آن با اسرائيل


رابطه مسئله اتمی ایران با جنگ و صلح با اسرائیل

پس از چند سال که موضوع هسته ای ایران گره خورده بود ظاهرا ً این گره دارد باز می شود.

ولی:

این گره چه بود؟

چرا ایجاد شد؟

چرا دارد باز می شود؟

به چه قیمتی ایجاد شد؟

به چه قیمتی باز می شود؟

آیا اساسا ً هسته ای شدن ایران مسئله اصلی بود؟

پس از انقلاب سال 1357  رژیم ایران دو جریان مهم قدرت در جهان ( فراماسیونری و صهیونیسم) را از قدرت در ایران انداخت و در نتیجه جنگی آشکار و نهان میان آنها درگیر شد.

در اولین اقدام آنها ( مخصوصا ً صهیونیست ها) عراق را به جنگ با ایران واداشتند و از این نظر آنها یک جنایتکار بزرگ بین المللی به حساب می آیند. زیرا باعث کشته شدن مستقیم چند صد هزارنفر و مرگ غیر مستقیم بسیاری دیگر و در کنار آن آوارگی، فقر و فلاکت مردمان این دو کشور شدند.

در واقع مجموعه جنایات صهیونیستها و اسرائیل  آنها را به بزرگترین جنایتکاران قرن بیستم تبدیل کرده است. و در همین اوایل قرن بیست و یکم نیز آنها رکورد دار جنایت در جهان هستند.

ایران بعد از بیشتر از یک قرن، وارد یک جنگ شد؛ آنهم جنگی که به زعم بسیاری سومین جنگ بزرگ قرن بیستم بود. ایران توانست از این جنگ جان بدر ببرد و حتی مجبور شد به نظامی گری روی بیاورد که تحولی بسیار اساسی در کشور ایجاد کرد.

آنچه مسلم است بسیاری از علوم  ابتدا در ارتش بکار می رود. در نتیجه ایران در بسیاری از علوم عملی و تکنیکی ناخواسته سر برآورد و البته در این راه گسترش علم در دانشگاهها چراغ راه و عصای دستش بود.

درگیری با اسرائیل که مرکز صهیونیسم جهانی بود برای ایران مشکلات مختلفی ایجاد می کرد که تنها یکی از آنها استفاده صهیونیستها از تمام قدرت تبلیغاتی اشان در تمام جهان بود تا چهره ای را که می خواستند از ایران به جهانیان عرضه بکنند.

چند چیز که باعث خشم اسرائیل و مستعمره اش آمریکا نسبت به ایران شد

1- فروش نفت به ارزهائی غیر از دلار.

2- دعوت عربستان و سایر کشورهای اسلامی به تاسیس بانک اسلامی که یکی از بزرگترین خطرها برای بانک های صهیونیستی بود. دلارهای کلان نفتی چنانچه  وارد بانک های صهیونیستی نمی شد بلکه برعکس وارد بانکی اسلامی می شد می توانست خطر تقویت مسلمانان بر علیه اسرائیل را حتمی بکند. پس اسرائیل تمام نیروی خود را بکار برد و با همان سلاح ِ بانک و گرو کشیدن پولهای شیوخ عرب آنها را به برده و مسلمان صهیونیست تبدیل کرد.

3- حمایت از فلسطین.

4- ایران همچنین سعی کرد تا با ایجاد بعضی معاملات نوعی نزدیکی و پیوند غیر قابل تفکیک با کشورهای مسلمان همسایه جنوبی برقرار کند. مثلا ً فروش آب رودخانه به بعضی کشورها که در نتیجه ایجاد هرگونه جنگی موجب قطع آب می گردید پس این خود دلیلی می شد که این کشورها از جنگ پرهیز بکنند. همچنین فروش گاز به کشورهائی دیگر و بعضی ازاین دست سیاست ها که برای غرب بسیار خطرناک می نمود زیرا آنها تمام قدرت، ثروت و درآمدشان از دشمنی این همسایگان با یکدیگر است. دوستی و اتحاد و رویهم گذاشتن نیروهای این مردمان قدرتی بزرگ ایجاد میکرد. در نتیجه با تمام قوا به این سیاست حمله کردند و تا کنون با ایجاد جنگ به اصطلاح اسلامی میان مسلمانان، موفق شده اند.

جنگ در تمامی کشورهای اطراف ایران، نظامی شدن ایران را تشدید و در واقع امری اجتناب ناپذیر کرد.

ایران برای سالیان با دفاع از فلسطین و برای سرنگونی اسرائیل خود را درگیر مسائل ومشکلات زیادی کرد. از جمله اینکه اسرائیل ِ صهیونیستی و کشورهای تحت سلطه اش ( تمام غرب و شیوخ صهیونیست)، نیرویشان را برعلیه ایران متمرکز کردند که در نتیجه تحریم ها  بر ایران اعمال شد.

با توجه به نکته فوق کاملا آشکار می شود که چرا اکنون مسئله بر داشتن تحریمها به سرعت پیش میرود.

داستان سبزها، دولت روحانی و رابطه آن با اسرائیل

در دومین دوره دوم انتخابات ریاست جهموری احمدی نژاد، یک جناح بصورت کاملا ً آشکار در تظاهرات بر علیه احمدی نژاد و دولت او شعار هائی دادند و تا حد حمله به فلسطین و لبنان پیش رفتند. این جریان که به سبزها معروف شدند مورد حمایت تمام و کمال اسرائیل و مستعمره هایش قرار گرفت.

از زمانیکه که طرفداران همین تفکر( به ریاست جمهوری حسن روحانی)، دولت را به دست گرفته اند به سرعت شعارهای ضد آمریکا و اسرائیل حذف شدند  و در واقع سیاست دولت جدید از ضدیت (حداقل علنی)  با اسرائیل کناره گرفت.

در آخرین مورد که همه داستان کاملا عیان شد حمله ارتش اسرائیل به یک اتوموبیل حامل بعضی سران حزب الله لبنان( مخصوصا ً پسر عماد مغنیه) و یکی از سرداران سپاه بود که آنها همه به قتل رسیدند. ایران شعاری اعتراضی داد و اسرائیل برای اولین بار در طول تاریخش به نوعی معذرت خواهی کرد و گفت که ابدا ً هدفش کشتن این افراد نبوده و اشتباهی رخ داده است!!! که چنین شیوه برخوردی از اسرائیل کاملا تعجب  برانگیز بود؛ ولی هیچ نیرو و یا شخصی عکس العملی  در این خصوص نشان نداد و حرفی و تحلیلی ارائه نکرد. ایران با کمک حزب الله برای انتقام جوئی تنها به یک پاسگاه اسرائیل حمله ضعیفی کرد و اسرائیل نیز هیچ عکس العملی نشان نداد و داستان به همین جا خاتمه یافت. در حالیکه در حالت عادی و در تمام طول تاریخ اسرائیل، این کشور برای کمتر از این چند ده تن را قتل عام می کرد و انتقامی سخت می گرفت.

بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران و با روی کار آمدن آقای حسن روحانی سیاست ایران تغییر کرد.

1- ایران فلسطین را نیمه رها کرد. همین نکته اصلی و کلید حل مشکلات اتمی ایران با غرب است.

2- ایران حزب الله لبنان، سوریه وعراق را به عنوان محور اصلی برای خود حفظ کرد. به این طریق می تواند تا دریای مدیترانه را داشته باشد. ایران در این مدت هیچگاه از فلسطین (برخلاف زمان احمدی نژاد) به عنوان خط قرمز نام نبرد.

اشتباهات و مشکلات عمده فلسطینیان

بزرگترین مشکل فلسطینیان عدم انسجام است. این عدم انسجام در شکل عدم مدیریت واحد و متشکل و عدم داشتن برنامه ای دقیق و منسجم خلاصه می شود.

در میان فلسطینیان نیروهائی که برای کشورهای مختلف مانند عربستان و سایر کشورها ی ثروتمند عربی، ایران، آمریکا و بعضی کشورهای غربی و شرقی و حتی اسرائیل کار، جاسوسی و یا حتی جنگ می کنند وجود دارد.

این آشفته بازار باعث می گردد تا فلسطینیان با مشکل اساسی برای بیرون راندن مهاجمان صهیونیست روبرو باشند. مسلما تا این مشکلات وجود دارد امید چندانی به پیروزی فلسطینیان نمی رود.

پایان سخن

تمام ماجرای اتمی ایران در کلیت و اختصار همین بود.

اسرائیل بر این باور است که با پایان حمایت های ایران از فلسطینیان برای جنگ با اسرائیل، بتواند خود را تثبیت کند.

از جانبی دیگر آمریکا در جنگ های فرسایشی به سرعت از مقام اول و بلا منازع در جهان سقوط کرده و به سرعت به طرف قدرت دوم و حتی پائین تر می رود. این ضربه ای که به آمریکا خورده بازده اش را مستقیما ً به اسرائیل و صهیونیستها نیز منتقل می کند. در نتیجه آنها امیدوارند در یک صلح با ایران به دوران طلائی گذشته باز گردند.

در نتیجه اگر هم اکنون و در جریان مذاکرات اتمی  ایران و 5+1 ، دولتمردان کشورهای اسرائیل، ایران، آمریکا و فرانسه شعارهائی می دهند هدف اشان:

1- شاخ و شانه کشیدن برای یکدیگر است تا امتیاز بیشتری بگیرند.

2- گمراه کردن مردم و حتی سیاسیون کشورها در دره های بالاست تا به نکاتی که در اینجا آورده شد فکر نکنند.

در همین رابطه است که می توان دید چرا مسئله 10 – 15 سال وقفه در مسائل اتمی ایران مطرح میشود. برای یافتن پاسخ باید چند احتمال را در نظر گرفت:

1- تا آن زمان آنقدر علم و سلاح های نظامی بالا می رود که بمب اتمی بی ارزش به حساب می آید.

2- در این مدت اسرائیل آنقدر یهودی وارد و فلسطینی اخراج کرده که دیگر نیروی قابل توجهی درون آن کشور برای مبارزه و بیرون کردن یهودیان و خواستن کشوری فلسطینی وجود ندارد.

اما اسرائیل به واسطه جنگ هائی که در منطقه به راه انداخته نیروهایش (یهودیان) را در کشورهای منطقه از دست داده است؛ زیرا آنها مجبور شدند بعد از این جنگ ها از این کشورها فرار بکنند.

از جانب دیگر کشورهای دیگری مانند روسیه، چین، ایران، هند و… به این نتیجه رسیده اند که برای رهائی از سلطه غارتگران بزرگ صهیونیست راه های عملی پیدا بکنند که اتحاد است.

این اتحاد خود را در بزرگترین و مهم ترین حرکت در تشکیل بانک ها نشان می دهد. تبادلات تجاری بدون نیاز به دلار و بانک های صهیونیستی، اصل رهائی از سلطه و استثمار و استعمار عصر کنونی است. در کنار آن اتحاد های نظامی، تجاری، کمک های صنعتی و علمی از مهم ترین هاست.

بازیهای سیاسی، شطرنجی است که در آن تنها دو نفر بازی نمی کنند بلکه همه کشورها بر سر میز نشسته اند و هرکدام بر مبنای توان خود حرکتی می کنند.

در این بازی هر چند ممکن است حرکتی برای کمک به دوستی باشد ولی شاید در کوتاه و یا دراز مدت به ضرر او تمام بشود.

تنها حرکتی شانس موفقیت دارد که دسته جمعی، بسیار دقیق و هم آهنگ انجام شود.

ژوئن 2105    تیرماه 1394

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

نگاهي به حل مناقشه اتمي ايران و تاثير آن بر منطقه و جهان


حل مناقشه اتمی ایران و

تاثیر آن بر منطقه و جهان

سه شنبه14 ژولای 2015 پس از سالها نشست، مذاکره و جدل و در نهایت 18 روز جلسات بدون وقفه  وزرای خارجه 5+1 و ایران؛  بالاخره اعلام شد که برای حل مسئله هسته ای ایران توافقی صورت گرفته است.

در طی این آخرین دور از جلسات و مخصوصا روزهای آخر و اکنون بعد از پایان کار، صحبت ها و تحلیل های بسیاری از جانب متخصصین سیاسی و علوم اتمی ارائه شده است. حتی کسانیکه کمترین دانش و اطلاعی از این امور ندارند آنها نیز هر کدام دین خود را ادا کردند و چیزهائی گفتند و نوشتند که البته حق مسلم تمام مردمان است که نظرات خود را ابراز نمایند.

اما آنگاه که نگاه مغرضانه و گروه گرایانه باشد، از فهم واقعیات ِ گذشته و آینده کاملا ً به دور می افتیم.

در اینجا تلاش می شود تا چند نکته اصلی تاثیر گذار مورد بررسی قرار بگیرد. مسلما ً در چنین مسائلی بسیاری از اطلاعات بیرون نمی آید و در نتیجه ورود به جزئیات امکان پذیر نخواهد بود. از طرف دیگر هدف این نوشته نیز وقایع نگاری نیست تا نیازی به جزئیات باشد.

زمینه های ضرورت دانش و سلاح اتمی

ایران برای بیشتر از یک قرن نه جنگی داشت، نه ادعای مالکیت بر کشوری را میکرد و نه به کشوری تجاوز کرد. حتی بحرین را به سادگی هرچه تمام تر و بی سروصدا داد. اما پس از انقلاب  بهمن 1357 و درگیری رژیم حاکم با قدرتها جهان و بیرون کردن صهیونیستها و فراماسیونرها از ایران مشکلات خاصی  پیدا شدند.

در اساس مردم ایران استقلال اقتصادی – سیاسی از سلطه غرب را می خواستند اما صحبت های اولیه رژیم مبنی بر صدور انقلاب فرصت مناسبی به قدرتهای غربی و اسرائیل برای ضربه زدن به ایران را داد و در این راستا صدام حسین را به جنگی طولانی و فرسایشی با ایران واداشتند.

عراق در جنگ علیه ایران علیرغم تمام حمایت های غرب شکست خورد و در نهایت جنگ میان ایران و عراق تمام شد. اما همین جنگ طولانی 8 ساله باعث گردید تا روحیه نظامی تقویت شود. از جانب دیگر دیدگاه سلطه طلبانه صهیونیسم حاکم بر غرب در تمام کشورهای اطراف ایران جنگ براه انداخت و تمام منطقه نظامی – جنگی شد.

تا اینجا به زمینه هائی که باعث گردید فکر داشتن سلاح های پیشرفته و مخصوصا اتمی در منطقه و از جمله ایران ایجاد بشود پرداخته شد.

از دوران مدیریت اصلاح طلبان یا هاشمی رفسنجانی و بعد خاتمی، برنامه ساختن موشک و سلاح های پیشرفته و حتی سلاح اتمی  در دستور کار قرار گرفت.

حضور نظامی مستقیم آمریکا در منطقه هزینه های مالی و جانی گزافی برایش داشت در حالیکه این جنگ های فرسایشی هیچ چیز اساسی برایش نداشت و برعکس حتی کشورهای  همسایه ها خود در آمریکای لاتین را هم از دست داد.

 بیشترین هزینه را حمایت ایران از نیروهای افغان و عراق ( وبعد سوریه) برایش ایجاد می کرد. شعارهای ضد اسرائیلی و تشدید جو و روحیه و حرکات ضد اسرائیل نیز  برای این کشور سنگین بود.

در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد سرعت ساخت سلاح ها و مخصوصا علوم اتمی بسیار بالا گرفت. همین مسئله باعث می گردید که مسئله اتمی ایران حل نشود.

در واقع در آن شرایطی که ایران در مراحل ابتدائی بود چیزی برای ارائه در مذاکرات نداشت و همانطور که غربی ها اعلام میکردند ایران وقت کشی می کرد تا دانش و تکنولوژی اتمی اش به نقطه غیر قابل بازگشت برسد تا بتواند در مذاکرات قدرت چانه زنی داشته باشد.

در چنین شرایطی بود که غرب تمام نیرو و حملاتش را روی احمدی نژاد متمرکز کرد تا جائیکه از کوره در رفته و حتی به لباس احمدی نژاد ایراد می گرفت، عملی احمقانه که نشانه ضعف  آنها بود. همه دنیا و تاریخ شاهد آن است که گاندی با یک لنگ زندگی می کرد.

قرار نیست همه مردم و مخصوصا روسای دولتها در جهان از همان طراح و خیاطی که برای روسا و ثروتمندان آمریکا لباس درست می کنند لباس خود را تهیه کنند!!! این افکار مسخره یعنی اینکه دیکتاتوری و زور گوئی تا مغز استخوان آنها نفوذ و آنها را کور و احمق کرده است!!!

تغییرات بوجود آمده در سالهای اخیر و تاثیر آن بر مذاکرات

در سالهای اخیر دوران جدیدی بوجود آمد. ایران از جنبه دانش و پیشرفتهای اتمی به نقطه غیر قابل بازگشت (حرفی که احمدی نژاد به غرب زد) رسیده بود که حاصل تلاش یکی دو دهه بود و بیشترین زحمت آن نیز بر دوش دولت احمدی نژاد بود. و بهمین دلیل تحریم ها اعمال شد ولی علیرغم تمام تحریم ها ایران توانست از جنبه های مختلف خود را حفظ کند و در کنار آن با تقویت بعضی نیروهای منطقه، آمریکا را کلافه بکند بطوریکه مجبور به ترک افغانستان و عراق شد.

نباید از یاد برد که ایران یک کشور بسیار استراتژیک و شاید استراتژیک ترین کشور است در نتیجه بعضی کشورهای دیگر(مخصوصا روسیه) حاضر نبودند که ایران در برابر غرب،  سر و یا کمر خم کند در نتیجه به ایران کمک های نظامی ( مخصوصا در دستیابی به بعضی سلاح های استراتژیک)- اقتصادی و سیاسی می کردند.

1- شرایط پیچیده ای که مخصوصا ً در یک سال اخیر در منطقه ایجاد شد کار را به جائی رساند که شاید هیچ کشوری نمی دانست چه باید بکند و چه خواهد شد و به نوعی ترسی همگان را فراگرفت.

2- قدرت گیری کنفرانس شانگهای و بریکس و حرکت های بسیار سریع و گسترده این دو قدرت باعث ترس بیشتر غرب می شد. آنها بیشتر از این می ترسیدند که ایران بعنوان بالانس قدرت در جهان کاملا به طرف شرق برود و در نتیجه آنها قدرت اول جهان بشوند.

3- تضعیف آمریکا در جنگ های فرسایشی بطوریکه این کشور از قدرت بلامنازع اقتصادی – نظامی و سیاسی سقوط کرد. این نکته حتی بر اقتصاد اروپا نیز تاثیر منفی گذاشت.

4- شروع درگیری علنی میان صهیونیست ها و فراماسیونرها که قدرت مطلق و  یک پارچه در غرب را که در دست صهیونیستها بود، ازدست او گرفت و دو دستگی آشکار ایجاد شد.

ایران چه چیزی برای چانه زنی داشت!

نکات گفته شده در بالا باضافه مجموعه ای از فاکتورهای ریز و درشت دیگر باعث گردید تا کشورهای قدرتمند جهان تصمیم بگیرند مسئله اتمی ایران را حل کنند؛ تحریم ها برداشته شود و گشایشی در مسائل منطقه و جهان ایجاد گردد.

طی 18 روز جلسات فشرده که در تاریخ دیپلماسی جهان نادر است قدرتهای مختلف هر کدام سهمی میخواستند و مسلم بود که هیچ کدام پیروزی تمام و کمال به دست نخواهد آورد و در واقع پیروزی متعلق به همه است.

در این جلسات اگر ایران چیزی در دست نداشت قادر به چانه زنی نبود.

ایران دو راه در پیش داشت:

1- شرکت در مذاکرات جهت حل مسئله. در این صورت او نیز می بایست همانند سایرین از بعضی مواضع عقب نشینی بکند.

2- مذاکرات را به بازی بگیرد و به سرعت به ساخت بمب اتمی بپردازد.

ولی ایران به واسطه دست یابی به بعضی تکنولوژی های پیشرفته نظامی ( اتمی و موشکی و…) که بیشترین آنها در زمان احمدی نژاد حاصل شده بود و همچنین قدرت و نفوذ ایران در بعضی کشورهای منطقه و اهمیت استراتژیک بودنش مخصوصا ً برای همسایه بزرگ (روسیه)؛ می توانست قد علم کند و حرفی بزند.

مسلما هیئت ایرانی اگر این چیزها را (که بیشترین قسمت نظامی اتمی آن حاصل دوران احمدی نژاد است) در دست نداشت هر چقدر هم خبره تر از این می بود باز هم به بازی گرفته نمی شد. کمااینکه آقای حسن روحانی هم دردورانی که مسئول مذاکرات بود نتوانسته بود کار را به جائی برساند.

 زیرا:

1- شرایط جهانی آماده نبود.

2- برگ های امروزی را در دست نداشت.

اما اکنون که توافقی انجام گرفته هرکدام از طرفین چیزی را در رسانه ها می گوید که شاید به نظر برسد دوگانگی میان حرفهای طرفین وجود دارد. ولی شاید موضوع ساده تر از اینها باشد چرا که هرکدام فقط آن قسمتی را که بُرده است می گوید و از آن قسمتی که مجبور بوده عقب نشینی بکند چیزی نمی گوید. درست همانند فروشندگان و یا برنامه های  تبلیغاتی که فقط محاسن کالا را می گویند.

نتیجه

آنچه در این جلسات طولانی و مخصوصا آخرین آنها صورت گرفت فقط  بررسی و حل مسئله اتمی ایران نبود بلکه هدف فراتر از اینها و به نوعی تقسیم قدرت در جهان، حل مسئله جنگ در منطقه خاورمیانه و حتی شمال آفریقا و بسیاری کشورهای دیگر و حل مسائل اقتصادی کشورها بود. زیرا غرب نیز نیازمند بازار 70- 80 میلیونی ایران و همچنین سایر کشورهائی است که بر اثر جنگ های فرسایشی فقیر شده اند و نمی توانند به غیر از محصولات نظامی خرید دیگری بکنند. در نتیجه غرب نیز از مبادلات تجاری سود خوبی خواهد برد و بیکاری و بحران در آنجا کاهش خواهد یافت.

بهمین دلیل دیده می شود که هنوز توافق کامل نشده بود که شرکتهای غربی به ایران هجوم آوردند و اکنون که تنها اندکی از توافق می گذرد شرکتهای بزرگ آمریکائی نیز هجوم می آورند.

 همچنین بعید به نظر نمی رسد که بزودی سفارت آمریکا در ایران گشایش یابد. امری که اجتناب ناپذیر است و دیر یا زود باید صورت بگیرد.

از طرفی دیگر معلوم نیست که آیا فقط مونوپول های غربی هستند که وارد ایران می شوند و یا اینکه جائی هم برای ورود مستقیم کالاها و سرمایه داران ایرانی به غرب آنهم بدون زیر کلید رفتن منوپولهای غربی،  باز شده است.

در  فاکتورهائی که باعث حل مناقشه هسته ای شد باید اختلاف میان فراماسیونری با صهیونیستها را هم دید. برای مدت یک قرن صهیونیستها توانسته بودند فراماسیونری را عقب گذاشته و در نتیجه غرب را کاملا ً زیر سلطه بگیرند ولی اکنون و با شکست های نظامی آمریکا در منطقه که تماما ً برنامه های صهیونیستها بود، فراماسیونری سربلند کرده است و برتری خود را می خواهد.

ورود شرکتهای مختلف بین المللی که صاحبان آن هر لحظه ممکن است تغییر یابد پای صاحبان صهیونیست و فراماسیون آنها را هم به ایران باز می کند که تغییری در سیاست وسیستم اقتصادی کشور را می طلبد. اما ظاهرا ً این مسئله را از قبل رهبران رژیم  پذیرفته اند.

ورود توریست که به آن بها داده می شود نیز تاثیرات زیادی بر فرهنگ جامعه خواهد گذاشت.

در نتیجه برای بررسی همه جانبه دلائل و پی آمدهای این توافق باید فاکتورهای ریز و درشت بسیار زیادی را در نظر گرفت.

به نظر می رسد پس از چند دهه جنگ، از این پس چهره منطقه دگرگون شود  و جهان و روابط بین المللی  نیز وارد مرحله جدیدی بشود.

جابجائی قدرت و پیدائی قدرتهای آسیائی جای شک ندارد و از این پس دوران جهان چند قطبی آغاز می شود. اما زمان پایان آن و شروع دوران جدید دیگری معلوم نیست.

تیر ماه 1394    ژولای 2015

 جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualsim-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

کودتای ترکيه و مسائل منطقه


مسائل منطقه و کودتای ترکیه

جمعه شب 15 ژولای 2016 کودتایی نظامی در ترکیه انجام گرفت که به شکست انجامید.

آنچه در منطقه خاورمیانه می گذرد و در رابطه با آن چند حادثه به اصطلاح تروریستی در غرب از نکات قابل توجه در وضعیت کنونی جهان است.

وقایع منطقه از همان شروع جنگ میان ایران و عراق همواره بدنبال یکدیگر زنجیر وار ادامه دارد و به مجرد اینکه یکی در حال اتمام است دیگری شروع می شود. در این اواخر ماجرا از آنچه نام دروغین بهار عربی گرفت شکل تازه ای گرفت و در تمام کشورهای شمال آفریقا پیروز شد تا اینکه به سوریه رسید.

اما؛ وضعیت حکومت سوریه با امثال لیبی و عراق و رهبرانشان قذافی و صدام حسین کاملا متفاوت بود؛ زیرا ایران نگران بود که  این جنگ می تواند نشانه آن باشد که هدف بعدی حزب الله لبنان و سپس خود او است و چون از قبل  با سوریه پیمان نظامی داشت در نتیجه  به همراه حزب الله لبنان با قاطعیت به دفاع از سوریه برخواست.

شکست برنامه های قدرتهای جهانی ( غربی) در سوریه باعث گردید تا برنامه دیگری را به اجرا بگذارند و به یکباره نیروئی به نام داعش سر برآورد که همه را سردرگم کرد که این چیست و از کجا پیدا شد و چگونه اینچنین به سرعت توانسته پیش برود و قسمتهای بزرگی از سوریه و عراق را تحت اختیار خود بگیرد!؟

اما همین حمله داعش به عراق و سوریه عزم ایران را در مقاومت جزم تر کرد؛ زیرا اینبار خطر جدی تر و کاملا نزدیک  شده بود.

روسیه می دید شکست عراق و سوریه و فرجام ناگزیر آن یعنی جنگ در ایران، قدرتش را کاملا زیر سئوال خواهد برد؛ پس خود را مجبور دید که مستقیما ً وارد جنگ بشود.

چین نیز در واقع مخالف قدرت غرب بود ( که پشت همه این ماجراها پنهان شده بود) و او نیز همانند روسیه فکر می کرد، اما مستقیما وارد جنگ نشد بلکه حمایت های خود را به نوع دیگری نشان داد.

در نتیجه اتحادی استراتژیک و تعیین کننده میان ایران، روسیه، عراق، سوریه و حزب الله لبنان به صورت علنی ایجاد و به همه جهان اعلام شد. این یک اتحادیه نظامی بسیار قوی و تعیین کننده در منطقه بود که از حمایت ضمنی چین و شاید تعداد زیادی از کشورهای دیگر نیز برخوردار بود.

این اتحاد و حملات مستقیم روسیه در جنگ سوریه برای قدرتها بزرگ غربی کاملا مشخص نمود که تمام برنامه هایشان در سوریه شکست خورده و باید یک برنامه جدید ( پلان بی) را اجرا کنند.

بنظر نمی رسد غرب بر این باور می بود که ممکن است وقایع به این شکل تغییر کند و یکباره با حضور نظامی روسیه در سوریه روبرو بشود. مخصوصا با هدف قرار دادن یک هواپیمای این کشور در سوریه  یکباره روسیه بصورتی  گسترده در جنگ شرکت کرد و در نتیجه همه معادلات نظامی – سیاسی غرب را بهم ریخت.

در چنین شرایطی ” پلان بی” غرب دیگر کارآیی نداشت، اما آمادگی  برنامه ریزی دقیق برای جایگزینی “پلان بی” را هم  نداشت؛ زیرا شرایط به گونه ای غیر منتظره تغییر کرده بود؛ پس با سرعت و با محاسبات دیگری طرح نقشه جدیدی ریخته شد که کاملا ً آشفته بود و آینده نگری دقیقی نداشت.

از جانبی دیگر هرچند داعش این نیروی خرافی از همان ابتدا چهره ای پست و سخیف و بسیار خشن از خود نشان داد اما با طولانی شدن برنامه حمله داعش برای  تسلط بر عراق و سوریه، بعضی  نیروهای  این جریان که وارث و جانشین طالبان و القاعده بود ( این نیروها جایگزین یکدیگر می شود و زمانیکه ماموریت یکی به پایان میرسد افراد و سلاح ها و… آنها به نیروی بعدی منتقل می شود) فکر می کردند سازمانشان مستقل است پس چهره وحشی خود را به غرب نیز نشان دادند؛ زیرا لایه های پائین این نیروها به سختی می توانند متوجه باشند که نیروی اصلی که آنها را ایجاد کرده همین قدرتمندان جهانی و صاحبان بانک ها، صنایع و… در غرب هستند. در نتیجه دستوراتی داده شد و تهییجاتی صورت گرفت که بعضی افراد مستقل و بدون وابستگی سیستماتیک و رسمی به داعش شخصا وارد عمل شدند که در نتیجه آن وقایعی مانند راندن کامیون بر روی مردم عادی درشهر نیس (فرانسه)، حمله به مسافرین عادی در یک قطار در آلمان، انفجار انتهاری در آلمان و… را شاهد هستیم که ممکن است ادامه پیدا بکند.

باید متوجه بود که از این دسته مردمانی که باور کرده اند وقایع و کشتار میلیونی و فقر و بدبختی در منطقه بر عهده غرب است و اگر داعش موفق بشود آنگاه اوضاع منطقه و جهان شاید بهشتی گردد، وجود دارند؛ و  بطور حتم مقداری از گناه یا تقصیر این اعمال تروریستی بر عهده همین کشورهاست.

کودتای نظامی در ترکیه

مسلم آنکه تا وقتی اخبار کامل و دقیق در اختیار نباشد تحلیل سخت است مخصوصا ً اینکه دیده می شود گزارش ها متفاوت و در مواردی متناقض است و بعضی نیز مانند اسرائیل (که می تواند جزو عوامل اصلی ماجرا باشد) سکوت کامل کرده است. لیکن آنچه تاکنون توسط نیروهای مختلف گفته شده را باید کنار هم قرار داد تا به نتیجه رسید.

برای این چنین بررسی باید به چند ماه پیش باز گشت:

1- حملات هوائی روسیه به داعش و قطع ارسال نفت آنها( که البته مقداری هم از طرف کردها ارسال می شد و پول آن تقریبا تماما به جیب رهبران کرد و نه مردم کرد می رفت) فشار اقتصادی را برجناح های جنگ افروز منطقه وارد کرد.

2- ضربات نظامی روسیه و هم زمان پیشروی نیروهای دولتی سوریه (با حمایت هم پیمانان)، نیروهای داعش را تضعیف کرد.

3- کشتارهای داعش چهره اش را در میان جهانیان منفور کرد و دیگر نمی توانست مانند پیش عنوان نیروی نجات بخش داشته باشد و این ضربه به سایر نیروهای مخالف دولت بشار اسد  نیز وارد شد.

4- ترکیه با روسیه بصورت جدی درگیر شد و یک هواپیمای نظامی این کشور را سرنگون کرد که کار را به جاهای سخت کشاند بطوریکه تقریبا ً تمام روابط دو کشور قطع گردید و به این ترتیب درآمد اصلی ترکیه که از توریست بود از میان رفت. همچنین به دلیل امکان درگیری دو کشور ناتو مجبور شد موضع گیری کند و اعلام نماید که از ترکیه در صورت بروز چنین جنگی حمایت نخواهد کرد که در واقع نوعی التیماتوم به ترکیه برای عدم ورود به جنگ در هر حدی بود.

5- مجموعه ای از این دست مسائل باعث گردید که در حزب حاکم ترکیه شکاف ایجاد شود و یک تغییر اساسی و تعیین کننده در سیاستهای آنها، صورت بگیرد و در تاریخ 16 اردیبهشت 1395 آقای داوود اوغلو رهبر حزب عدالت و توسعه  و نخست وزیر وقت، تعویض و آقای بن علی ییلدریم  دبیرکل حزب و نخست وزیر شد. از این مرحله سیاستهای خارجی ترکیه به سرعت تغییر کرد.

هرچند در اولین قدم ترکیه برای آرام کردن کشورهای غربی دست دوستی بطرف اسرائیل دراز کرد ولی قدم های بعدی زنگ خطری جدی برای غرب بود؛ زیرا حرکت به سوی روسیه  با سرعت پیگیری می شد، همچنین حمایتش از داعش کم شد و رابطه اش با عربستان تضعیف گردید.

6- در کنار این نکات باید درخواست ترکیه جهت عضویت در اتحادیه شانگهای را نیزدر نظر داشت. زیرا با ورود ترکیه به این اتحادیه که اساس اش امنیتی است، باید در کنار روسیه، چین و… و ایران بصورت متحد و ضد جنگ و درگیری های منطقه ای باشد. در نتیجه با ورود رسمی ایران و افغانستان ( و احتمالا سوریه و عراق) در این اتحادیه می بایست رسما ً و بدون شبهه پایان جنگ های منطقه تا محدوده میان افغانستان، پاکستان و هند را پذیرفت. ورود ترکیه این امر را در منطقه اطراف خود تثبیت و مستحکم می کند و دیگر نیروئی برای ایجاد جنگ  وجود نخواهد داشت.

در این مرحله بود که می بایست اردوغان که به عنوان چهره ای منفور در منطقه و جهان معرفی شده بود نابود می شد. زیرا او تغییر موضع داده بود و اگرکمی پیش تر می رفت تمامی معادلات غرب بهم می ریخت.

اردوغان تا جائی پیش رفت که صحبت از دادن فرودگاهی به روسیه برای سرکوب داعش پیش آورد. این نکته ساده ای نبود زیرا ترکیه به عنوان عضو ناتو جائی را هم در کشورش برای روسیه باز می کرد که ابدا خوش آیند و قابل قبول  غرب نبود و نیست. البته همین مقدار که روسیه در سوریه صاحب پایگاه نظامی شده بود و سلاح های پیشرفته ای آنجا مستقر کرده بود یک شکست بزرگ برای غرب به حساب می آمد.

7- در کنار اینها خبری در سایت اسپوتنیک ( فارسی) وابسته به دولت روسیه آمد مبنی بر اینکه 4-5 ساعت قبل از وقوع کودتا روسیه موضوع را به اطلاع اردوغان می رساند. در آنجا اشاره می شود که روسیه وقوع کودتا را با رسد کردن پیام های نظامیان کشف کرده است. اعلام این خبر نشانگر بسیاری از وقایع و تغییر و تحولات قدرت در منطقه و جهان است. اگر این خبر درست باشد (که احتمال آن نزدیک به یقین است) روسیه حکومت اردغان وحزب او را حفظ کرد؛ در نتیجه می بایست دلیلی محکم و منطقی برای اینکار داشته باشد. اینکه روسیه، اردوغان و حزب او را بر کودتاگران ترجیح داده نشانگر روابط خوب میان آنها بوده و با این اطلاع رسانی و نجات اردغان و حزبش  این روابط کاملا مستحکم و استراتژیک می گردد.

8- نیروئی که اردوغان به عنوان کودتاگر معرفی می کند وابسته به آقای گولن است که ساکن آمریکاست و از نظر عقیدتی به داعش نزدیک و مورد حمایت آمریکا، اسرائیل و عربستان است. اگر چنین اتهامی درست باشد، امکان ندارد شخصی در این مقام در آمریکا بتواند یک کودتا بر علیه متحد آمریکا و ناتو را سازماندهی بکند بدون اینکه سازمانهای امنیتی این کشور متوجه بشوند.

اساسا ً سیستم های ارتباطی ساتلیتی جهان زیر نظر سازمانهای امنیتی آمریکا ایجاد شده اند و قبل از عمومی کردن آنها سیستم کنترل آنها را راه اندازی نموده اند. سایر چیزها مانند فیس بوک، تلگرام، تویتر و.. همه و همه هرچند در ظاهر توسط بعضی به اصطلاح افراد نابغه براه افتاده است ولی این حرفها دروغ های محض است برای فریب افرادی ساده که از داستان دستهای پشت پرده قدرتها هیچ اطلاعی ندارند. در اساس اینها همه این چیزها در  خدمت سازمانهای جاسوسی اسرائیل است که توسط سرمایه داران بزرگ یهودی صهیونیستی سرمایه گذاری و راه اندازی شده اند و ضمن جاسوسی سودهای میلیاردی هم می برند.

این پیشرفته ترین نوع جاسوسی است که مردم خودشان جاسوس ها را به زندگی خود راه می دهند و هزینه های آن را هم  پرداخت می کنند.

بهرحال ابدا ً امکان نداشت که چنین کودتائی در قلب آمریکا شروع شود و دولت این کشور بی اطلاع باشد بلکه حتی باید پذیرفت که در آن دست داشته است؛ وگرنه باید این را ضعفی بزرگ در اداره این کشور دانست و در نتیجه تمام ادعاهای قدر قدرتی این کشور را نیز بزیر سئوال برد.

9- یک خبر بی سروصدای دیگر از همکاری وابسته نظامی ترکیه در اسرائیل با کودتاگران اطلاع می دهد. اگر این خبر تائید شود دقیقا ً به این معنا است که اسرائیل بدون هیچ شک و تردیدی در پشت این کودتا بوده است. اما همینکه اسرائیل خودش را به خواب زده و در خصوص این حادثه مهم جهانی سکوت می کند نشان از این دارد که دستی قوی و انکار ناپذیر در این ماجرا دارد.

10- نکته اینجاست که در ترکیه عدم تمرکز قدرت یا نبود یک حکومت و دولت قوی و مستقل و بدور از نفوذ سایر کشورها بیداد می کند. بویژه اسرائیل در بالاترین مقامات ارتش این کشور یعنی کسانیکه در حد راه اندازی کودتا هستند نفوذ بسیار موثر دارد. ولی اردوغان اکنون سعی می کند یک دولت متمرکز و شاید مستقل از نفوذ سایرین ایجاد کند. حال تا چه حد می تواند این رویا را به واقعیت تبدیل کند جای بحث و سئوال و شک دارد زیرا دستهای قدرتمند غرب در این کشور می تواند کارهای زیادی بکند؛ مگر اینکه بازیگران را عوض کند و همکاری با روسیه، ایران و کشورهای اتحادیه شانگهای را گسترش و سرعت ببخشد.

11- با توجه به نکات فوق است که دیده شد؛ ایران اولین کشوری بود که قاطعانه از اردغان که چندی پیش می توانست بزرگترین دشمن اش باشد دفاع می کند و کودتا را محکوم می کند. هرچند مناقع مشترک به آنها آموخته بود که بهترین راه برای همسایگان (و مخصوصا ً در باره آنها) همکاری است. نکته اینجاست که ایران در مدتی کمتر از نیم ساعت پس از پخش اعلامیه کودتاگران حمایت خود از اردغان را اعلام کرد که نشانگر آنستکه ایران از قبل از برنامه کودتا آگاه بوده و خود را آماده کرده بود. حتی احتمال اینکه ایران به اردغان اطلاع داده بوده نیز وجود دارد.

12- ابدا ً نباید تصور کرد که دولت ایران از آنچه در ترکیه گذشت و می گذرد بی اطلاع بوده و یا از کودتا بی خبر بود. باید قبول کرد که حتی اگر در واقع روسیه ( و نه ایران) از کودتا مطلع شده بود حتما متحد خود ایران را مطلع کرده بود تا در یک هم آهنگی، مشترکا ً برای برخورد با کودتا آماده باشند؛ همچنین خود را برای وقایع آینده و حتی حمایت از اردغان آماده کنند و او را در جهتی که می خواهد برود حمایت کرده و بر موضع گیری هایش تاثیر بگذارند.

13- موضوع دیگر اختلافات مذهبی خاصی است که میان کشورهای اسلامی منطقه تا غرب شمال آفریقا بروز کرده است و جهت گیری های جدیدی بوجود آورده و می آورد.

اردوغان و حزب او از اخوان المسلمین هستند که دوستان نزدیک آنها در زندانهای مصر گرفتارند. روی کار آمدن دولت گولن که با حمایت بعضی کشورهای اسلامی منطقه (مخصوصا عربستان و مصر) همراه می بود ترکیه را به راه دیگری می برد و مسلما ً اخوان المسلمین ترکیه را همانند مصر ممنوع، بعضی سران آنها را کشته ( حمله به هتل محل اقامت اردغان) و تعدادی را به زندان انداخته و کلا اخوان المسلمین را کاملا ً سرکوب می کرد.

درک این نکته برای اردغان و حزب آنها بسیار مهم بود و در نتیجه آنها را به  ایران نزدیک تر کرد و میکند و هشیاری می دهد که نمی تواند به غرب، اسرائیل، عربستان و امثالهم اعتماد کند.

14- تهدید ترکیه از جانب ناتو و اینکه ممکن است این کشور را از ناتو اخراج کنند دلیلی به غیر از این ندارد که اولا ً در خصوص پشت پرده کودتا سکوت کند تا نقش آنها مخفی بماند. ثانیا ً به طرف شرق و اتحادیه شانگهای نرود، زیرا ترکیه درخواست پیوستن به این اتحادیه را داده است.

اما؛ شیوه اردغان نشان می دهد که آنها اعتمادشان را به غرب از دست داده اند.

15- ایران با اخوان المسلمین بهتر کنار می آید تا با امثال گولن که به داعش نزدیک است و یا حکومت مصر که اخوان المسلمین را طی یک کودتا سرکوب و رهبران آن را زندانی کرده است؛ ایران در آن زمان به نوعی از اخوان المسلمین مصر پشتیبانی می کرد. ترکیه  نیز فشار زیادی بر نظامیان مصر می آورد و تلاش زیادی کرد تا اخوان المسلمین مصر در قدرت بمانند. ولی نهایتا ً  نیروهای غربی و آمریکا توانستند توسط نظامیان قدرت را برای خود حفظ کنند. مسلما اگر اخوان المسلمین در مصر در قدرت می ماندند رابطه آنها با غرب و اسرائیل شکل دیگری می گرفت که تاثیر آن بر ترکیه نیز بلاتردید بود.

هم اکنون اخوان المسلمین در سراسر کشورهای شمال آفریقا وجود دارد. ایران با آنها مشکل زیادی ندارد و حتی از ابتدای انقلاب  یکی از خیابانهای تهران بنام حسن البناء رهبر و پایه گذار این جنبش نام گذاری شد.

16- باید پذیرفت که طرح کودتای نظامی در ترکیه کاملا ً ضعیف و بی حساب و کتاب  و یکباره نبوده است؛ اما کاملا ً هم دقیق و با محاسبات همه جوانب نبود. اما از جمله اصلی ترین دلائل شکست آن همراهی روسیه ( که ادعای خبر رسانی به اردوغان را دارد) و مخصوصا ً ایران با اردوغان می تواند باشد که غرب روی آن زیاد حساب نکرده بود.

نباید چنین تصور کرد که ایران به عنوان همسایه ای مسلمان ( که مرکز جهان شیعه نیز هست) هیچ نیروئی درون ترکیه و نیروهای نظامی آن نداشته باشد. آنهم در کشوری مانند ترکیه که بواسطه سکولاریسم راه را برای نفوذ هر نیروئی در آن باز کرده بود و در نتیجه بعضی کشورهای مسیحی غربی و صهیونیستهای اسرائیلی در آن نفوذ و نیرو داشتند.

 نکته دیگر در شکست کودتا، سازماندهی نیروهای جدید و خاص برای حمایت از دولت توسط اردغان (حزب توسعه و عدالت و اخوان المسلیمن ترکیه) در شرایط اضطراری بود. حتی بعضی بر این عقیده هستند که چنین نیروئی با الگو برداری از بسیج ایران( یعنی با کمک ایران زیرا خود ایران نیز این کار را از غرب کپی کرده است) ولی بصورت مخفی و از میان اعضاء معتقد به حزب عدالت و توسعه و اخوان المسلمین درست شده است؛ همین نیروهای مسلح شبه نظامی به کمک آمدند و کودتاگران نظامی را شکست دادند.

17- اینکه کشورهای غربی از قبل از وقوع کودتای نظامی اطلاع نداشته اند امری غیر ممکن است زیرا ترکیه عضو ناتو است و در نتیجه تعدادی از سران نظامی به نوعی وابسته و در خدمت ارباب بزرگ هستند. همچنین اسرائیل نفوذ زیادی در رده های بالای ارتش دارد بطوریکه اساسا ً حذف تعدادی از سران ارتش در چند سال پیش  ضربه به قدرت اسرائیل بود و بهمین دلیل در هنگام اعزام کشتی کمک به غزه، اسرائیل فقط اهالی ترکیه در آن کشتی را بجهت انتقام کشی کشت و همین رابطه دو کشور را تیره کرد.

اما آنچه که در ترکیه رخ داد باعث می گردد تا جناح حاکم به رهبری قاطع اردوغان در مقابل غرب موضعگیری کند و یا حداقل اینکه دیگر اعتماد خود را به آنها از دست بدهد و به طرف شرق بیاید.

18- تغییرات در منطقه هر لحظه شکل جدیدی به خود می گیرد. بعضی رهبران کردها مانند بارزانی که با غرب و اسرائیل همکاری نزدیک دارند و تعدادی از چاههای نفت را به نفع شخصی ضبط کرده بودند حاضر به از دست دادن این مبالغ نیستند در نتیجه امتیازاتی جدید به غرب می دهند مثلا ً اینکه آمریکا در منطقه آنها پایگاه نظامی ایجاد کند تا شاید دستی بر سر این رهبران بکشد. این مسئله جو نظامی در منطقه را تشدید میکند زیرا آمریکا بطور رسمی در غرب ایران مستقر می شود. یعنی با توجه به درخواست کشورهای این منطقه در پیوستن به اتحادیه شانگهای، آمریکا در قلب خاورمیانه و منطقه ای که وابسته به اتحادیه شانگهای است پایگاه ایجاد می کند. هرچند این موافقت نامه خود نشان از این دارد که آمریکا دیگر به ترکیه اعتمادی ندارد و خواستار پایگاهی جدید است.

19- منطقه خاورمیانه شاید استراتژیک ترین منطقه جهان باشد که همه سعی دارند در آن جای پای قدرت و نفوذ خود را تقویت کنند.

20- نقش عربستان: شیوخ این کشور به دلیل اینکه از ده ها سال پیش درآمدهای نفتی کشورشان ( که در جیب و به حساب آنها می رفت) در بانک های صهیونیستها در آمریکا نگهداری و در واقع گرو گرفته شده، به مسلمانان صهیونیست تبدیل گردیده و بناچار در خدمت آنها در آمده اند.

تا چندی پیش عربستان خود را بزرگ خانواده عرب زبانان می دید زیرا از نظر وسعت و ثروت بر آنها برتری داشت ولی اکنون دیگر حامی جدی و قدرتمندی برایش باقی نمانده است:

عربستان در یمن مستقیما ً وارد جنگ شده؛ در سوریه و عراق بطور غیرمستقیم ولی علنی وارد جنگ گردیده؛ با لبنان رابطه اش بسیار خراب است؛ اردن و عمان موضع گیری نمی کنند و تنها می ماند چند کشور بسیار کوچک مانند کویت، امارات، قطر و بحرین. هرچند قطر نیز در این وقایع کودتا طرف دولت اردغان را گرفت. ترکیه نیز که تا چندی پیش با عربستان در حمایت از داعش همکاری می کرد اکنون دیگر در این مورد هم نظر نیستند در نتیجه از این مرحله به بعد و با سیاستی که ترکیه در پیش گرفته اختلاف میان واهبیان عربستان و اخوان المسلمین ترکیه شدت خواهد گرفت و به تبع آن به سایر کشورهای شمال آفریقا که اخوان المسلمین در آن قدرت دارند کشیده خواهد شد و مصر به عنوان تنها کشور بزرگ و قوی که با عربستان نزدیکی دارد درگیر مشکلاتی خواهد شد.

مشکل دیگر و اساسی  دولتهای مصر و عربستان آنستکه راه چاره را در نزدیکی با اسرائیل دیده اند ولی این عمل نفرت مسلمین را بر می انگیزد و به ضرر آنها تمام خواهد شد.

21- امارات، کویت، قطر و بحرین کشورهای بسیار کوچک و ضعیفی  در منطقه هستند که کمترین چیزی را نمی توانند تولید بکنند و بسیار شکننده می باشند و در واقع تمام ساختمان این کشورها بر زمینی سست نهاده شده و پایه محکمی ندارند و به سادگی فرو می ریزند. این کشورها در منطقه و جهان نقشی تعیین کننده ندارند.

نتیجه

به لیست بالا می توان بسیاری نکات دیگر را افزود لیکن شاید اینها مهمترین نکات بودند که می شود بر مبنای آنها وضعیت را تا حدودی سنجید اما واقعیت این است که اوضاع در این شطرنج بزرگ روزانه میتواند تغییرکند لیکن تغییرات بزرگ نیازمند تصمیمات و حرکات بزرگ است و زمان لازم دارد مثلا تاثیر اتحادیه شانگهای بر وضعیت سیاسی اقتصادی تمامی جهان پس از این سالها که از تاسیس اش می گذرد هنوز بخوبی نمایان نشده است ولی اگر کشورهای جدیدی از منطقه خاورمیانه به آن بپیوندند و اتحادیه وارد پیمان نظامی شده و بانک و حتی پول مشترک ایجاد کند آنگاه نهالی که کاشته شده است به درختی تنومند تبدیل خواهد شد که جابجائی کاملی در قدرت در جهان ایجاد خواهد کرد.

ترکیه کشوری بی ثبات بود یعنی حکومتی مستحکم، قوی، یکپارچه و کاملا ً ملی نداشت و در نتیجه قدرتهای غربی بر آن تسلط داشتند و هرگاه می خواستند آن را بهر شکلی یا جهتی می چرخاندند. هدف این کودتای نظامی نیز نوعی تغییر بود زیرا اینبار اردغان در مقابل آنها عرض اندام کرد و غرب بر مبنای تفکر گذشته برگ خشن خود یعنی کودتا را رو کرد تا با قتل عام اخوان المسلمین و زندانی کردن تعداد زیادی از آنها تکلیف این حزب را یکسره بکند و سپس به سراغ سایر اخوان المسلمین ها در لیبی و تونس و… برود؛ زیرا آنها از حمایت ترکیه برخوردار بودند و شکستن اشان بدون این حمایت آسان ولی با این حمایت تقریبا ً غیر ممکن بود؛ در ضمن این نیرو همواره زنگ خطر سقوط حکومتهای اسلامی نامبرده وابسته به غرب بود.

اما اینبار غرب در محاسبات خود دچار اشتباه بزرگی شده بود و تصور نمی کرد که دولت اردوغان با تکیه به حمایت ایران و روسیه به شکل دیگری  درآمده باشد و به سادگی کودتاگران را شکست بدهد و رودروی خودش قرار بگیرد.

چنانچه حزب توسعه و عدالت  با پشتیبانی و تکیه به سایر نیروها مانند اخوان المسلیمن سایر کشورها، نیروهای دمکراتیک و ملی گرای ترکیه و در کنار آن ایران، روسیه و کشورهای عضو شانگهای و کشورهای مستقل، راه استقلال و جدا شدن از غرب را در پیش بگیرد آنگاه سیاستهای منطقه کاملا شکل دیگری بخود خواهند گرفت و جابجائی قدرت در جهان بسیار گسترده تر و ریشه ای خواهد شد.

مرداد 1395    ژولای 2016-07-26

جنبش روشنفکری – ایران

info@intellectualism-movement-iran.com

www.intellectualism-movement-iran.com

سلام دنیا!

به وردپرس خوش آمدید. این اولین نوشتهٔ شماست. این را ویرایش یا حذف کنید، سپس نوشتن را شروع نمایید!