بالا رفتن قيمت نفت و نقش آن در اقتصاد و بحران مواد غذائی در جهان


بالا رفتن قیمت نفت و نقش آن در

اقتصاد و بحران مواد غذائی در جهان

چندی است قیمت نفت از حدود بشکه ای 30 دلار شروع به بالا آمدن کرد و دقیقا از 12 ماه پیش تا کنون به دوبرابر رسیده و از مرز 120 دلار گذشته چیزی که تا همین چند ماه پیش تصورش هم  برای عامه مردم امکان نداشت؛ همچنین بنظر میرسد که دارد بطرف بشکه ای  200  دلار میرود. 

برای این مسئله دلایل واقعی چندی وجود دارد و نه آن دروغ ها و استدلالات بچه گانه ای که در بازار های بورس نفت اعلام میشود؛  مثلا میگویند فلان لوله نفت فلان شد، در نیجریه فلان شد و یا شایعه  کم کردن تولید نفت فلان کشور باعث بالا رفتن قیمت شد؛ وامثال این گونه حرفها که تنها برای فریب اذهان مردم که راهی برای دستیابی به واقعیات ندارند ارائه میشود.

پیشتر در این خصوص چند نکته ای از نکات ذکر شده بود.  در اینجا دوباره نگاهی گذرا  برآنها میشود لیکن با پدیدار شدن بعضی دیگر از تبعات  بالا رفتن قیمت این منبع اصلی انرژی، لازم شد تا اینها نیز بررسی شوند.

از همین چند سال پیش همکاری و در پیش گرفتن مسیر صلح در کشورهای حاشیه خلیچ فارس که بیشتر به ابتکار ایران صورت گرفت تغییراتی را در مسایل سیاسی- نظامی و اقتصادی منطقه ایجاد کرد که ازجمله همکاری آنها در خصوص نفت و جلوگیری از سقوط قیمت  و حتی صعود آن بود.

از طرف دیگر آمریکا نیز بعنوان قدرت بزرگ اقتصادی جهان سیاست خود را عوض کرد واو نیز خواستار بالا رفتن قیمت نفت شد زیرا:

جناح حاکم بر آمریکا نفتی – نظامی است  پس با صعود قیمت نفت آنها به چند طریق سود کلا ن میبرند.

1- آمریکا میبایست هزینه های نظامی خود مخصوصا درعراق وافغانستان را تامین میکرد، مخصوصا مورد عراق که صاحب مقادیر عظیمی نفت است و صادرات آن میتوانست کمک خوبی برای آمریکا باشد.  بنابراین بالا رفتن قیمت نفت به چند دلیل به او کمک میکرد یکی آنکه مقدار زیادی سود مالی برایش داشت دیگر اینکه منابع مالی خوبی برای عراق بود تا بتوان کشوری را که آمریکا به نابودی کشانده بود با بودجه و درآمد خودشان ساخت و آنوقت افتخار بازسازی  را به آمریکا نسبت داد.

2 – بالا رفتن قیمت نفت سود صاحبان چاههای نفت در آمریکا را بالا میبرد. توجه شود که در اینجا اشارات بیشتر بر تنها یک کشور ( آمریکا) است وگرنه صاحبان چاههای نفت  سایر کشورهائی که با این زنجیره پیوستگی دارند در این تصمیم گیری دخیل و یا موافق بوده اند.

3 – تجارت نفت ( در مجموع) در دست آنهاست  و بالا رفتن قیمت نفت سودشان را  زیادتر میکند.

4 – پول اضافی نفت که وارد کشورهای حوزه خلیج فارس میشود با ایجاد جو کاذب حمله نظامی آمریکا به ایران ( و با توجه به جنگ در عراق و افغانستان و همچنین آشفتگی در لبنان که در نتیجه میتوان گفت تمام منطقه راشامل میشود)، صرف خرید اسلحه و بیشتر از آمریکا میشود و بدینترتیب به خود آنها باز میگردد.

5 – فشاری مشخص و عیان بر کشورهائی مانند چین و هند که در حال پایگیری بوده  و برای اینکار نیازمند واردات بیشتر نفت هستند وارد میشود.

6 – فشاری ناپیدا برکشورهای وارد کننده نفت مخصوصا آنها که کالائی ارزشمند برای صادرات ندارند وارد میشود.

اتفاقا همین نکته آخر است که به بحث ایندفعه بیشتر مربوط است زیرا راجع به  آنهای دیگر پیشتر صحبت شد. این نکته آخر مخصوصا اکنون که بحران مواد غذائی جهان را فراگرفته عیان میشود.

مسلما کشورهای غنی هر چقدر هم که مواد غذائی گران بشود باز هم قدرت خرید دارند اما کشورهای فقیر که دارای کالای صادراتی ارزشمندی نیستند تابتوانند در مقابل آن واردات مناسبی داشته باشند برای تامین مواد غذائی نیز با مشکل بیشتری روبرو میشوند.

بطور قطع میتوان گفت آن فاکتوری  که در جهان از مهمترین ها ( و شاید هم مهمترین) برای بالا بردن قیمتها بصورت واقعی ( و نه کاذب آنچنانکه در وسایل همگانی تبلیغ میشود) است قیمت انرژی مصرفی میباشد.

در تمامی کارها و از جمله کارهای تولیدی بیشترین هزینه صرف انرژی انسانی میشود. بدین معنی که نیروی کار(انسان) بیشترین هزینه را بصورت حقوق و… بخود تخصیص میدهد.  بهمین جهت  سعی میشود تا بجای نیروی انسان از وسایل مکانیکی، برقی، الکترونیکی ، هوشمند و… استفاده کنند تا بدینترتیب از تعداد پرسنل خود کم کنند. برای اینکار البته نیاز به انرژی جایگزین انسان است.

مورد دیگر در جهان استفاده از نیروی کار ارزان قیمت بعضی کشورها است. این نکته در مورد کشوری مانند چین که دارد به غول اقتصادی جهان تبدیل میشود بصورت پیچیده ای است. از یکطرف این نیروی کار ارزان بهمراه تکنولوژی پیشرفته (و تقریبا در سطح بسیار بالای جهانی)  باو این توان را داده تا بتواند کالا ها را با قیمتی بسیار پائین تولید کرده و بهمه جهان و از جمله کشورهای پیشرفته صنعتی صادر کند. از جانبی این موضوع اخیرا برای کشورهای پیشرفته مشکل ساز شده و مخصوصا آمریکا این کشور را تحت فشار قرار داده تا در نرخ برابری ارز خود تجدید نظر کند. از آنجائیکه چین  تن به چنین کاری نداد تا بتواند قدرت صادراتی خود را حفظ کند آمریکا با پائین آوردن ارزش دلار سعی کرد تا بتواند مقداری از این قدرت رقابت را برای خود حفظ کند. البته از طرفی دیگر پائین آوردن ارزش دلار بطور مستقیم بهای نفت، طلا و … را بالا میبرد. در نتیجه بالا رفتن قیمت نفت بعنوان یک فاکتور مهم در بالا بردن قیمت محصولات چین تاثیر میگذارد. یکی از نتایج این سیاستها که اخیرا هویدا شده بالارفتن نرخ تورم در چین به 8-9 در صد است که بالاترین رکورد در چین است. مسلما بالا رفتن نرخ تورم به بالا رفتن دستمزدها میانجامد و در نتیجه قیمت تولیدات چینی باز هم بالاتر میرود.

از جانب دیگر کشورهای فقیر مانند بعضی کشورهای آسیائی ( افغانستان، تبت و…) یا اکثر کشورهای افریقائی و تعدادی از کشورهای آمریکای جنوبی که نمیتوانند در این بازار جهانی ابدا همپای چین باشند در سراشیبی سقوط قرار میگیرند و یا گرفته اند. در اینجا همان اصطلاحی که برای مردم بکار میرود برای کشورها نیزمصداق پیدا میکند که : فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر میشوند.

بنابر آمار ارائه شده از جانب سازمانهای مسئول جهانی تولید محصولات کشاورزی در سال جاری 2-3 در صد بیشتر از سال پیش بوده و هیچ کمبودی در جهان نیست. پس معلوم میشود که مشکل در توزیع، در فقرو در حرص ثروت است.  و بدینترتیب است که بحران غذا در جهان بوجود میآید و حل آن نیز با شعار های پوچی که از جانب کشورها و یا سازمان ملل میدهند امکان ندارد.

تولید ارزان قیمت مواد غذائی نیازمند انرژی ارزان است در حالیکه قیمت آن بالا میرود. در کنار این کشورهای عمده تولید کننده  مواد غذائی اعم از کشورهای ثروتمند مانند آمریکا و یا فقیر مانند بنگلادش هر کدام بدلایل خاص خود میخواهند و یا مجبور به بالا بردن قیمت محصولات خود هستند.

هرچند ظاهرا معلوم نیست که عاقبت این جنگ بدون سروصدا به کجا میانجامد لیکن یک چیز را میتوان گفت که:  جنگ جنگ است و نتیجه این جنگ هم کشتار وحشیانه اما بی سروصدای مردمان فقیر است.

داستانی ایرانی چنین است که پادشاهی از یکی از نزدیکانش رنجید و قصد کشتن او را داشت همسر شاه که با آن شخص خویشی داشت از شاه خواست تا خونش را نریزد ( در حالیکه مقصودش این بود که او را نکشد) شاه قول داد و بعد دستور داد تا او را خفه کردند. آن شخص بهر صورت مرد اما خونش ریخته نشد؛ حال امروز جهان نیز چنین است. در حالیکه عده اندکی دارند میلیونها انسان را  بی سرو صدا و بهمین سادگی میکشند؛ اما ادای انسان دوستی را در میآورند. آنها با هر ترفندی افکار مردم را در جهت دلسوزی برای فلان قوم یا پیروان دینی خاص و… تحریک میکنند که هنوز باید در تب و تاب کشته شدن آنها اشک ریخت و سوخت. در حالیکه به این آدم ها ابدا نمیتوان اعتماد کرد.  زیرا کسیکه دلش برای انسان و انسانیت میسوزد در همه حال باید چنین باشد و دراین شرایط باید بفکر میلیونها انسان فقیری باشد که تنها بدلیل فقری که بر آنها تحمیل میشود میمیرند.  در غیر اینصورت و فرق  نهادن میان انسانها، انواع برچسبها مانند نژاد پرستی، آپارتاید وحتی بدتر از آن  را برخود میچسباند.

 بحران کنونی جهان ناشی از فقر نیست بلکه ناشی از نبود فلسفه و فکری واقعا درست و انسانی غالب برجهان میباشد.

آن دسته کشورهای اروپائی که دارای منابع عظیم درختان جنگلی هستند تنها از راه فروش آنها که بصور مختلف مانند  کاغذ، الوار، کارهای چوبی (مبلمان) و… و نهایت هم سوختن اضافات است، درآمدهائی در حدود کشورهای صادر کنند نفت در حوزه خلیج پارس دارند. در حالیکه درختان بریده شده پس از حدود 50 – 60 سال دوباره بحال قبلی باز میگردند و بدینترتیب ثروتی تجدید پذیر( برخلاف نفت) را ایجاد میکنند. آنها میتوانند پس از پایان یافتن نفت از همین انرژی  و یا از انرژی هسته ای و یا سایر انرژی هائی که در سایه تکنیکهای پیشرفته بدست آورده و میآورند، استفاده کنند.

اشاره شد در آمریکا جناح نفتی – نظامی بر سر قدرت است اما این بدان معنی نیست که جناح دیگر دست روی دست گذاشته و از این خوان یغمای جهانی بهره ای نمیبرد؛ مسلما آنها نیز دست اندر کارند. همه چیز درون دستگاه حاکمه تنها برای جناح حاکم نیست؛  پس اینها نیز بنوبه خود در بهم ریختن اوضاع جهانی بنفع خود نقش دارند که از جمله آن  بالا بردن قیمت سایر کالاها مثلا مواد غذائی است.

نگاه مختصری هم به کشورهای حاشیه خلیج پارس بکنیم. این کشورها که بیشترین درآمدشان و در مواردی تنها درآمد قابل قبول اشان از صادرات نفت است با بالا رفتن قیمت نفت گرفتار مشکلات عدیده ای میشوند. یکی از آنها که در اینجا قابل بحث است بالا رفتن نرخ تورم در این کشورهاست و اینکه اکثر مردم بسادگی خود را ثروتمند میبینند مثلا هر کس که دارای  یک کلبه خرابه است میبیند که قیمت اش سر به فلک میزند.  در واقع بسیاری از این خانه ها که تا استانداردهای جهانی فاصله زیادی دارند در حد قیمت های خانه های خوب کشورهای پیشرفته هستند. 

ثروتمند شدن کاذب باعث میگردد تا مردم برای کار دستمزد بالائی بخواهند و تن بهر کاری ندهند. این نکته باعث میگردد که سرمایه گذاری در صنایع و کارهای اساسی سودمند نباشد؛  از طرفی دیگر درآمد کارهای تجاری ولی در اصل معامله گری بسیار بالا برود.

عاقبت چنین امری برای این کشورها معلوم است آنها بسیار شکننده میشوند و با اندکی لرزش همه چیز فرو میریزد.  مثلا با سقوط قیمت نفت و یا ته کشیدن نفت فاجعه قابل پیش بینی است.

اساسا در عصر حاضر کشوری که صنعتی ، صاحب فن ، تکنولوژی و علوم پیشرفته نباشد عقب افتاده است و هیچ آینده ای ندارد و هرچه که ساخته پایه هایش بر روی آب است و بسادگی فرو میریزد.

در کنار این باید متحدان قوی و استراتژیک نیز برای خود بیابد.  دولتهای غربی و آمریکا تحت سلطه تشکلات مخفی ی  بسیار ثروتمند متشکل شده اند و در این تشکل ابدا جائی برای سایرین ( کشورهای خاورمیانه، چین، هند، روسیه و…)  نیست.  در نتیجه اگر سایرین خود را متشکل نکنند خرد کردن  آنها بصورت نیروهای منفرد بسیار ساده است.

بررسی سایر فاکتورها مثلا نقش مذهب در این تشکلات مهم است لیکن در این مختصر نمیگنجد.

اثرات منفی تورم بالا و لجام گسیخته بسیار است از جمله نکاتی که در اینجا قابل بحث میباشد ایجاد رشوه خواری و فساد است؛ زیرا مردم حاضر به کار با دستمزد پائین نیستند و در آنجا که کارها با دستمزد پائین صورت میگیرد باید با دریافت رشوه جبران شود.

از طرفی بعضی کارهای اساسی کشور وابسته به کارهای تحقیقاتی( علوم عملی- تکنیکی و اجتماعی مانند جامعه شناسی، جغرافیا، تاریخ، روابط بین الملل و امثالهم) است. اگر قرار باشد محققین تنها به حقوق خود اکتفا کنند جزو فقیر ترین اقشار قرار میگیرند که حتی قادر به تامین حداقل زندگی خود نیز نیستند. در این میان آنانیکه به علوم اجتماعی میپردازند علیرغم اینکه علم اشان در خدمت جامعه وبرای پیشبرد آن مهمترین هاست اما در میان مردمان مشتری ندارند و تنها دولت و یا موسسات خاصی با آنها سروکار دارند بنابراین نمیتوانند همانند سایرین از درآمدهای جانبی برخوردار شوند بدینجهت این رشته ها  بی طرفدار مانده و کسانی هم که وارد آنها میشوند بی علاقه شده و بدلایل مالی آنرا رها میکنند و یا با علاقه و حساسیتی که برای انجام چنین کارهائی است بکار نمیپردازند. این نکته باعث میگردد تا جامعه از داشتن محققین  مخصوصا در علوم اجتماعی  که پایه های پیشرفت یک جامعه را میریزند محروم شود پس عاقبت چنین جوامعی معلوم است و آن سقوط نابهنگام است.

لیکن راههای جلوگیری از تورم و آشفتگی اقتصادی وجود دارد؛ هرچند این راه ساده ای نیست و باید با سایرین به نبرد برخواست اما این کارها و پیچیدگی هایش ازمسائل عادی سیاسی و سیاست بوده و هر آنکه برای بدست گرفتن قدرت حکومتی سینه چاک میدهد باید بداند که با چنین مشکلاتی روبرو خواهد شد و باید بتواند بر آنها فائق آید. مسلما تمامی کشورها( دولتها) میخواهند تا بهر صورت وضعیت خود را حفظ و یا بهتر کنند و در این راه رحمی هم بدیگران نمیکنند پس باید هشیار بود. پیشتر گفته شده بود : در سیاست نه دوست وجود دارد نه دشمن؛  در عین حال همه دوست اند و همه دشمن.

نهایت اینکه:

باید پذیرفت  قیمت نفت، قیمتی واقعی نبوده زیرا  حتی از بهاء  یک بطر نوشابه و یا حتی آب ارزانتر بوده و هنوز هم هست، آنهم ماده ای که در جهان پایان میپذیرد و مسلما برای بشریت معقول تر و بهتر است تا تصمیمی جدی و صحیح برای حفظ  و مصرف بهینه و درست از آن بگیرد. شاید بالا رفتن قیمت نفت کمکی باین موضوع بکند که البته این نکته از اهداف بالا برندگان قیمتها نبوده و نیست و باحتمال قوی آنها دانشی هم از این موضوع نداشته اند؛  بلکه ازعواقب ناگزیر بالا رفتن قیمت یکی هم این میتواند باشد. نفت تنها برای سوختن نیست بلکه مواد بسیاری از آن گرفته میشود که در زندگی بشر از ضروریات است پس میبایست ارزش همه جانبه آن را در نظر داشت و از مصرف بی رویه آن جلوگیری کرد.

بعضی نظرات بر آنست که کشورهای ثروتمند (اروپائی) دارای منابع عظیم نفت هستند اما منابع خود رابرای آینده و زمانی که نفت کشورهای فقیر یا غیر صنعتی تمام شد، نگهداشته اند تا درآنزمان از مزایای  گوناگون آن بهره مند شوند و از طرفی آنها را به قیمتهای بسیار بالا و هم سطح چیزهای نایاب (طلا و…) بفروشند.

هرچند میدانیم که نفت تمام میشود اما طلا و سایر فلزات نایاب تمام نمیشوند،  پس نفت ارزشمندتر است.

متاسفانه اکنون جهان در دست باندهائی است که تنها منافع کوتاه مدت خود را میبینند و هیچ توجهی به آینده جهان وبشریت ندارند زیرا به تجربه دیده اند که چنانچه اتفاقی  بیفتد این مردمان فقیر هستند که فنا میشوند و آنها همچنان به حیات خود در بهترین مکانها و با مرفه ترین حال ادامه خواهند داد. آنها میدانند (و در واقع سیستم جهان را چنان ریخته اند) که حتی اگر میلیاردها مردم جهان بدلیل جنگهای وسیع اتمی و… و فقر و گرسنگی از میان بروند آسیبی به خودشان نخواهد رسید؛ زیرا  از طرفی برای آن مواقع برنامه ریزی  هم کرده اند.

اما علیرغم اینکه گفته شد قیمت نفت دارد به قیمت واقعی اش نزدیکتر میشود تا شاید جهان مجبور شود تصمیمی  درست برای مصرف این ماده تمام شدنی بگیرد میبایست به نکات و مشکلاتی که تحث تاثیر این بالا رفتن افسار گسیخته قیمت در جهان بوجود میآید اشاره میشد.

   هرچند انتظار نمیرود با وجود این سیستم حاکم بر جهان،  فکری بحال فقرا ( میلیونها انسان همانند همه ولی بدون مال و ثروت) بشود لیکن جنبش روشنفکری- ایران وظیفه خود میدانست تا این نکات را بنفع و صلاح بشریت و برای عامه و حتی ضبط در تاریخ بیان کند و امیدوار است عامه مردم هوشیار شده راهی برای حل و زدودن این معضلات و اعمال غیر انسانی پیدا کنند.

                                                                جنبش روشنفکری – ایران

                                                                               مای 2008   اردیبهشت 1387

info@intellectualism-movement-iran.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *